Artmis.
11th June 2011, 12:21 PM
شكسته تر از آنم كه بخواهم بنويسم، ديگر قلم هم ياراي نوشتن نيست،
وقتي ياد حرف هايت مي افتم دست از نوشتن مايوس مي شود،
قلم روي نوشته هايش خطي تيره مي كشد،
آخر عشق تورا كه نمي شود دربرگه اي كوچك آورد،
خط فاصله اي كه بين اسم من و توست را فقط باگريه هايم پر مي كنم،
ردپايي كه روي قلبم يخ زده است رابا داغ دوريت گرم نگه مي دارم،
آري من فراموشت نمي كنم،
چگونه فراموشت كنم وقتي عطر تودرعمق لحظه هايم جاري است،
مگر مي شود در رابه روي خاطره هايمان ببندم،
مگر قلب جوان من به اين زودي آلزايمر مي گيرد،
نه من فراموشت نمي كنم حتي اگر بدانم ديگر دوستم نخواهي داشت،
تنها زماني فراموشت مي كنم كه
عقل خاموش،
نفسم قطع،
روحم در آسمان،
وتنم زير خاك باشد
[golrooz]
وقتي ياد حرف هايت مي افتم دست از نوشتن مايوس مي شود،
قلم روي نوشته هايش خطي تيره مي كشد،
آخر عشق تورا كه نمي شود دربرگه اي كوچك آورد،
خط فاصله اي كه بين اسم من و توست را فقط باگريه هايم پر مي كنم،
ردپايي كه روي قلبم يخ زده است رابا داغ دوريت گرم نگه مي دارم،
آري من فراموشت نمي كنم،
چگونه فراموشت كنم وقتي عطر تودرعمق لحظه هايم جاري است،
مگر مي شود در رابه روي خاطره هايمان ببندم،
مگر قلب جوان من به اين زودي آلزايمر مي گيرد،
نه من فراموشت نمي كنم حتي اگر بدانم ديگر دوستم نخواهي داشت،
تنها زماني فراموشت مي كنم كه
عقل خاموش،
نفسم قطع،
روحم در آسمان،
وتنم زير خاك باشد
[golrooz]