PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر های فوق العاده ی مریم حیدر زاده



S.A.H.A.N.D
11th June 2011, 12:22 AM
با سلام [golrooz][golrooz][golrooz]
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم چه قدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من می گم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابت رو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من می گم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبم رو دوختم
من میگم چشمات و وا کن
تو میگی من و رها کن
من میگم خیلی دیوونم
تو میگی آره می دونم
من میگم دلم شکسته ست
تو میگی خوب میشه خسته ست
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوستت ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفر کن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم واست می میرم
تو میگی نمی پذیرم
من میگم شدم فراموش؟
تو میگی نه ، رفتم از هوش
من میگم که رفتم از یاد ؟
تو میگی نه مرده فرهاد
من میگم باز شدی حیروون ؟
تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی ؟
تو می پرسی نا امیدی ؟
من میگم واسم عزیزی
تو میگی زبون میریزی؟
من میگم تو خیلی نازی
تو میگی غرق نیازی
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم کردم تعجب
تو میگی دیگه بگو خب
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم دل تو رفته
تو میگی هفت روزه هفته
من میگم راه تو دوره
تو میگی چاره عبوره
من میگم می خوام بشم گم
تو میگی حرفای مردم ؟
من میگم نگذری ساده ؟
تو میگی آدم زیاده
من میگم دل به تو بستن ؟
تو میگی اینقده هستن
من میگم تنهام میذاری ؟
تو میگی طاقت نداری ؟
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی
تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی
تو میگی چه اشتباهی
من میگم که غرق دردم
تو میگی می خوام بگردم
من میگم چیزی می خواستی ؟
تو میگی تشنمه راستی
من میگم از غم آبه
تو میگی دلم کبابه
من می گم برو کنارش
تو میگی رفت پیش یارش
من میگم با تو چیکار کرد ؟
تو میگی کشت و فرار کرد
من میگم چیزی گذاشته ؟
تو میگی دو خط نوشته
من میگم بختش سیاهه
تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته که حالا
تو می گی مونده خیالا
من میگم می آد یه روزی
تو میگی داری می سوزی
من میگم رنگت چه زرده
تو می پرسی بر میگرده ؟
من میگم بیاد الهی
تو میگی که خیلی ماهی
من میگم ماهت سفر کرد
تو میگی تو رو خبر کرد ؟
من میگم هر کی با ماهش
تو میگی بار گناهش؟
من میگم تو بی وفایی
تو میگی بریم یه جایی
من میگم دلم اسیره
تو میگی نه خیلی دیره
من میگم خدا بزرگه
تو میگی زندگی گرگه
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
من میگم به روزها شک کن
تو میگی بهم کمک کن
من میگم خدانگهدار
تو میگی تا چی بخواد یار
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
پشت تو آب نمی ریزم
که نروندت عزیزم

S.A.H.A.N.D
11th June 2011, 12:24 AM
[shaad][shaad][shaad]
اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم
هر چی گل شقایقه رو خک مجنون می ذارم
اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم
به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم
اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم
غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم
اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه
خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه
اگه بری شکایت تو رو به دریا میکنم
شقایقای عالم و من بی تو رسوا میکنم
اگه تو از پیشم بری زندگی خکستریه
فرداش یکی خبر می ده دلت پیش دیگریه
اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن
شکایت چشم تو رو به مررغ عاشق میکنن
اگه بری پرستوها از زندگیشون سیر میشن
آهوا توی دام صیادای پیر اسیر می شن
اگه بری دریا پر از اشک و نیاز ماهیاس
شبای شهرمون مثه چشمای عاشقت سیاس
اگه بری یه شب تو خواب دریا رو آتیش می زنم
نردبون آسمون و با هر چی نوره می شکنم
اگه بری پروانه ها شمعا رو خاموشن میکنن
قنریای قفسی دل و فراموش میکنن
اگه بری پلک گلا از غم عشق تو تره
یکی مثه من دلش از چشمای تو بی خبره
اگه تو از پیشم بری پنجرمون بسته میشه
یه دل با صد تا آرزو از زندگی خسته میشه
اگه بری مجنون دیگه از من و تو نمیگذره
نرو بذار ببینمت باز از کنار پنجره
اگه بری من می مونم با بازی های سرنوشت
که من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد به بهشت
اگه بری به آسمون شب شکایت میکنم
یه شب می شینم با خدا تا صبح خلوت میکنم
اگه بری پرنده ها بر نمی گردن به لونه
بی تو کدوم پرنده ای راه خودش رو می دونه
اگه تو از پشم بری تو ابرا غوغا میکنم
برای مردن گلا بهونه پیدا میکنم
اگه تو از پیشم بری یاسا ترک بر میدارن
شبنما رو گل رز مگه حتی طاقت میارن
اگه بری مردم منو به هم دیگه نشون می دن
می پرسن از همدیگه که چی راجع من شنیدن
اگه بری همه میگن عشق من و تو هوسه
بمون با هم نشون بدیم که عشق ما مقدسه
اگه بری می لرزه فرهاد و ستون بیستون
به خاطر اونم شده تو تا ابد پیشم بمون
اگه بری می گن دیدی این آخر و عاقبتش
ما هیچ کدوم و نمی خوایم نه رنج و ئنه محبتش
اگه بری نمی دونن شاید واست خوشبختیه
نمی دونن لذتت بعضی خوشیا تو سختیه
اگر چه وقتی تو بری دیگه من و نمی بینی
اگه بخوای هم می باید تا فصل محشر بشینی
اما تورو جوون خودت که از همه عزیزتری
با یک نگاهت منو تا اوون ور دنیا می بری
اگه میشه بری یه جا به آرزوهات برسی
یا که دور از چشمای من قلب تو دادی به کسی
برو منم با ید تو زندگی رو سر میکنم
گاهی به اشتیاق تو قلبم و پر پر میکنم
عیدا که شد عشق تو رو تو قلب هفت سین می چینم
با اینکه رفتی باز تو رو کنار هفت سین می بینم
غصه نخور دنیای ما سمبل بی وفاییه
هر چی من و تو می کشیم تقصیر آشناییه
راستی اگه بخوای بری این جوری طاقت می یارم
خودم باید دست تو رو دست غربت بذارم
اگه بری دنبال تو میام تا اوج آسمون
اون وقت می بینم همه رو پس تو نرو پیشم بمون
دلت می خواد اگه یه روز بدون من می رفتی یه جا
دنبال مهربونیات آواره شم تو کوچه ها
اگه بری یه وقت می ای می بینی مریم نداری
اون وقت باید دسته گل و رو خک مریم بذاری
اگه بری بیدای مجنون و پریشون می کنم
سقف دل و بر سر آرزوها ویرون میکنم
اگه بری اینجا یه دل بمون که صاحب اون مریمه
اگه بری دعای من بازم می یاد پشت سرت
من به فدای تو و عشق تو و فکر سفرت

S.A.H.A.N.D
11th June 2011, 12:26 AM
خــــدا کند که بدانی چقدر محتاج است

نگاه خسته من به دعای چشمانت مادر

خانه خرابه تو شدم به سوی من روانه شو

سجده به عشقت میزنم منجی جاودانه شو

ای کوه پر غرور من سنگ صبور تو منم

ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم

روشن ترین ستاره ام



می خواهمت می خواهمت

تو ماندگاری در دلم

میدانمت میدانمت

ای همه وجود من نبود تو نبود من

ای همه وجود من نبود تو نبود من

*FATIMA*
17th June 2011, 12:16 AM
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقت قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی ست
از زلال چشم هایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پرپر شویم
کاش وقتی چشم هایی ابریند
به خود آییم و سپس کاری کنیم
از نگاه زرد گلدان های مان
کاش با رغبت پرستاری کنیم
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخ شان عادت کنیم
کاش شب وقتی تنها میشویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا میرویم
جای بازی با صدای موج ها
دردهای آبیش رو بشنویم
کاش مثل آب ، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا میرویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
رد پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش
یک گره از کار دل ها وا کنیم
کاش رسم دوستی را ساده تر
مهربان تر آسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش اشکی قلب مان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلب مان را بشنود

*FATIMA*
26th June 2011, 10:45 PM
دوس دارم از شما بگم ، ببخشیدا جسارته
اگه بگم شما گلید ، که مایه خجالته
یه بسته ناقابله ، پیشکش چشای شما
پس میفرستین میدونم ، دل مث کارت دعوته
منتظر یه فرصتم حضوری خدمت برسم
خیلی ببخشیدا ولی ، سر شما کی خلوته
از دل رسوام میدونم ، ایراد فراوون میگیرید
خاکش ولی تبرکه ، مال غمای غربته
این جور نبودم به خدا ، واسه خودم کسی بودم
دوره شوق هر کسی ، خوب میدونید یه مدته
قرار بودش که من دیگه عاشق هیچ کسی نشم
نمیدونم اسمش چیه ، یا وسوسست یا قسمته
راحت بگم اون دلی که خودش یه روز یه خونه بود
چشش به دنبال شماست ، منتظر مرمته
کاش بذارید دست منم به ضریحاتون برسه
چون واسه دیدن شما یه عمره که تو نوبته
تو آرزوی کشف این یه راز زیبا میمونم
چرا همیشه بعد عشق ، دلا اسیر عادته؟
شما با من موافقید ؟ عاشق اگه عاشق باشه
خوب میدونه که عاشقی ، قشنگ ترین اسارته
یه جا یکی نوشته بود ، اوج مقام عاشقی
یه جرأت بوسیدنه ، یه مدت حسادته
شرایط دیوونگی ، یکی دو تا نیست به خدا
زیادده اما اولش کارای ضد سنته
همیشه تا اون که میخوای یه دریا درد و فاصلست
ولی مهم نرفتن و موندن سر رفاقته
یه چیزی قلب عاشقو بدجوری آتیش میزنه
معلومه ، بودن با کسی که تفریحش خیانته
دیشب تو کوچه شنیدم یکی میگفت ستاره اید
گفم ستاره روزا نیست ، دیگه نگید این تهمته
خونه ما تا خونتون ، انقدرا دور نیست ولیکن
مشکل و درو ما دوتا ، نداشتن سعادته
یه شب نمیدونم چی شد ، رد شدید از تو خواب من
از اون به بعد همش میگم ، خوابم یه جور عبادته
تصورش خب مشکله ، که ما کنار هم باشیم
نمیرسیم به همدیگه ، تلخه ولی حقیقته
خلاصه دوس دارم بیام حضوری صحبت بکنیم
هر روزی که شما بگید ، هر زمونی یه فرصته
اگه خدا نخواست بیام واسه همیشه پیشتون
یه دونه عکس بهم بدید ، اگر چه کلی زحمته
چی کار کنم واسه من و امثال من که عاشقن
دیوونه شما میشن ، عکسم خودش غنیمته
امضا کنم یا نکنم واسه شما فرقی داره ؟
یه دیوونه که نه بگید ، فکر میکنه قیامته

*FATIMA*
10th July 2011, 12:55 AM
چشمش افتاد به من و همونی که میدونی شد
بذا راحتت کنم یعنی دلم دیوونه شد
دل من که عمری رفته بود سراغ زندگیش
به بیابون زد و دنبال چشاش روونه شد
اون تا دید دیوونشم دیگه بهم نگا نکرد
عاشقیم برای رفتنش ، واسش بهونه شد
گفتم این تیر نگاتو ، توی قلب من نزن
دیگه قلب من واسه تیرای اون نشونه شد
روزا تو خیابونا آواره ی نگاش شدم
شبا هم بیابونا واسه غریبیم خونه شد
دیگه مطمئن شد اون که من گرفتارش شدم
عشق من از اونایی که تا ابد میمونه شد
یه شب اما واسه همیشه رفت یه جای دور
چون نگفت کجا میره ، باز تقصیر زمونه شد

*FATIMA*
24th November 2011, 07:21 PM
بیا برای پرستو ، ز مهر دانه بپاشیم
بیا پناه کبوتر ، طبیب چلچله باشیم
بیا که درد عطش را ز چشم غنچه بشوییم
برای موج پریشان ز عشق قصه بگوییم
بیا که دعوت گل را به باغ دل بپذیریم
بیا ز هجرت مرغان خسته درس بگیریم
بیا ز دفتر پروانه شعر شمع بخوانیم
بیا به خاطر گلها ، همیشه تازه بمانیم
بیا که کشتی دل را به موج مهر سپاریم
به روی دفتر دل ها ، رز امید بکاریم
بیا زلال بمانیم ، مثل برکه و باران
و حرمتی بگذاریم به صداقت بارانبیا
حوالی یک گل ز عشق خانه بسازیم
برای غربت گنجشک ، آشیانه بسازیم بیا سپیده که امد صدا کنیم خدا را
و تا افق برسانیم دست سبز دعا را

طلیعه طلا
24th November 2011, 07:40 PM
طلاترین خاک

وطن ای خونه ی پر غصه ی اجدادی من
اسم تو تنها دلیله واسه آزادی من
عشق تو خون گرم و عاشقم ریشه داره
خاک زرخیز تو مجنون و به
یادم می یاره
قهرمانات مث افسانه هامون جهانین
مردم عاشق تو سمبل مهربانین
زیر سایه بون امنت می شه تا ابد نشست
پشت بیگانه رو با خنجر غیرتت ، شکست
وطنم ، دیوونه ی مرزای زرخیز توام
عاشق زمستونو ، بهار و پاییز توام
جونمو می دم تا مرزای تو در امون
باشه
اوج پرچمت همیشه توی آسمون باشه
تو مال حافظ و مولوی و نیمایی ، وطن
خونه ی رستم و خاک ابن سیانیی ، وطن
آرزومه تا ابد زنده و آباد باشی
خونه ی نواده های پاک فرهاد باشی
ما تو کوچه های سبز تو به دنیا اومدیم
چه جوری واسه آب و خاک عاشقت ندیدم ؟
عشق تو مثل
ضریح و گنبدا مقدسه
واسه هر عاشق دور از تو یه دنیا نفسه
همیشه مایه ی افتخار دنیایی ، وطن
تو بلندی ، تو مث شبای یلدایی ، وطن
جون من درسته که برای تو خیلی کمه
ولی عشق دادنش می ارزه به یه عالمه
تو رو با طلاترین خاک عوض نمی کنم
با شکوه و عاشق و پاینده باشی
، وطنم

*FATIMA*
4th June 2012, 05:37 PM
بهانه
گفتی که به احترام دل ، باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن
من هم چو گل ستاره ها تابیدم
گفتی که برای باغ دل ، پیچک باش
بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با ترنمت روییدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم

*FATIMA*
25th July 2012, 07:29 PM
به یادت
تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی
تو با یک انعکاس نقره ای رنگ
مجال ناز از رعنا گرفتی
تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ
مرا بر قایق رؤیا نشاندی
و با یک لطف ، یک لبخند ساده
مرا به سرزمین عشق خواندی
تو دیوار میا قلب ها را
به رسم آسمانی ها شکستی
و چون حسی غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی
تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی
تو مثل شوق یک کودک لطیفی
تو مثل عطر یک گلدان رهایی
تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی
و تا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی

*FATIMA*
29th August 2012, 01:42 AM
تو را قسم...
تو در شکفتن گل های لاله پنهانی
تو در تولد یک شاخه نور مهمانی
تو در کویر دل من چه خوب می مانی
تو را قسم به تبسم به شهر ما برگرد !
در ان زمان که تو رفتی جوانه ها خشکید
میان باغ غزل ها بهانه ها خشکید
شمیم عاطفه در روح خانه ها خشکید
قسم به مردن روح جوانه ها برگرد !
تو در حکایت احساس ، روح پیوندی
تو آیتی ز گل مهر یاس لبخندی
تو ماجرای رسیدن به قلب الوندی
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد !
تو یک غزل ، تو رباعی ، تو شعر آزادی
تو یک ترنم آبی ز باغ میلادی
تو قصه یی ز هیاهوی عشق فرهادی
تو را قسم به غریبان آشنا برگرد !
تو ای پرنده ی آبی به شهر ما برگرد
مثال رفتنت آرام و بی صدا برگرد
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
قسم به مردن جوانه ها برگرد !

mehrab123
29th August 2012, 02:00 AM
عالی بود
منم کتاب شعر حیدریزاد رو واستون گذاشتم بخونید ولذذذذذت ببرید.

*FATIMA*
28th September 2012, 01:12 PM
زندگی
در حیرتم ز ثانیه های بهار عمر
در حسرت عبور شکیبای زندگی
در انتظار طایفه ی سبز بودنم
در انتظار رویش مینای زندگی
در زندگی تمام غزل ها سراب بود
شعری نماند در دل شیدای زندگب
تو تاکنون تراوش یک اشک دیده ای ؟
که پر کند سراسر دریای زندگی ؟
شب تا سحر میان نقابی ز فاصله
من بودم و تفکر فردای زندگی
آن دوردست کوچه آلاله های سرخ
یک کودک امده به تماشای زندگی
پس زندگی چه بود جز آهنگ یک نفس
موسیقی تبسم و غوغای زندگی
ای کاش می شد از گل آلاله کلبه ساخت
در آن نشست و رفت به دنیای زندگی
مفهوم زندگی نه به معنای بودنست
در یک گل است لذت معنای زندگی
یک جرعه عشق با کمی شهد عاطفه
اینست راز سبز مداوای زندگی
گلدان لاله های شفق خشک شد ز غم
در انتظار یاس شکوفای زندگی
من ماندم و کبوتر و یک باغ آرزو
در جستجوی لذت و گرمای زندگی
یعنی کجاست آن سر دنیای آرزو
کم کن ز شرح حال درازای زندگی

*FATIMA*
15th November 2012, 01:46 AM
پاییز و بچه ها
مهر آمد و دوباره گلستان سبز عشق
با عطر و یاد و خاطره هایش چه دیدنی ست
آهنگ پاک زمزمه غنچه های ناز
از لابه لای وسعت سبزش شنیدنی ستم
هر آمد و تبسمی از جنس نوبهار
روی لبان پاک و لطیف بنفشه هاست
گل بوته های شادی و شورو ونشاط و عشق
دسته گلی ست آبی و در دست بچه هاست
مهر آمد و طلوع نجیب و بهاریش
در جای جای دفتر دل سبز و ماندنی ست
شعر بلند خاطره های بهار شوق
در روزهای آبی و بی کینه خواندنی ست
مهر آمد و نوید شکفتن و یک حضور
دل ها همه به پاکی برگ شقایق ست
می گفت باغبان که بدانید قدر آن
چون بهترین و سبزترین دقایق ست
در گلستان سبز پر از عطر یاس عشق
آیینه های عشق و صفا رو به روی ماست
مهر آمد و درین تپش قلب زندگی
پرواز تا شکفته شدن آرزوی ماست

*FATIMA*
22nd November 2012, 09:34 PM
دشت سرخ عاطفه
ای معلم دشت سرخ عاطفه
با تو می شد غنچه ها را ناز کرد
با تو می شد سبز همپای نسیم
تا فراسوی افق پرواز کرد
می توان با هر نگاه آبی ات
عکس زیبای شقایق را کشید
می توان با هجی آرام تو
شادمان تا شهر پیچک ها دوید
با تبسم های گرمت می توان
به تمام یاس ها لبخند زد
با نسیم پاک یادت می توان
عشق را با هر دلی پیوند زد
در تپش های دل هر غنچه ای
هر زمان و هر کجا رؤیای تست
مرهم زخم تمام یاس ها
قطره ای احساس از دریای تست
در گلستان سپید مدرسه
عطر جان بخش شقایق ها تویی
در میان غنچه های باغ عشق
رز تویی ، نرگس تویی ، مینا تویی
ای که خورشید میان آسمان
با امید چشم هایت زنده است
ای که اقیانوس دانش از رخت
وز نگاه آبی ات شرمنده است
ای معلم دشت سرخ عاطفه
با تو می شد یک شقایق را سرود
دوستت دارم ز اعماق وجود
بر تو صدها شاخه گل صدها درود

*FATIMA*
23rd November 2012, 11:32 PM
می توان ...
می توان در کوچه های زندگی
پاسخ لبخند را با یاس داد
می توان جای غروب عشق را
به طلوع ساده احساس داد
می توان در خلوت شب های راز
فکر رسم آبی پرواز بود
می توان تا فرصت ادراک هست
با خلوت یاس ها همراز بود
می توان با لهجه سرخ دعا
مدتی با آسمان خلوت نمود
می توان با حرفی از جنس بلور
شوق را به هر دلی دعوت نمود
می توان در آرزوی کودکی
با حضور یک عروسک سهم داشت
می توان گاهی به رسم یادبود
در دلی یک شاخه نیلوفر گذاشت
می توان از شهر شب بوها گذشت
عابر پس کوچه های نور بود
می توان همسایه مهتاب شد
فکر زخم غنچه ای رنجور بود
می توان با لطف دست پنجره
مهربان گنجشک ها را دانه داد
می توان وقتی خزان از ره رسید
یک کبوتر را به کنجی لانه داد
می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
گاه آن ابری که می بارید شد

*FATIMA*
24th November 2012, 06:25 PM
نکرار بهار
ای ماجرای آبی پرواز تا خدا
ای انتهای مرز تمام گذشته ام
ای بی ریاترین نفس پاک یاس ها
با نام تو کتاب وفا را نوشته ام
در زیر دانه های قشنگ تگرگ عشق
من بودم و خیال تو و یک سبد بهار
یک آسمان شکوفه زیبا و پاک یاس
از آن طلوع مانده برایم به یادگار
ای مهربان تر از تپش غنچه های ناز
ای سرگذشت رویش رعنای عاطفه
بی تو شکست خاطره های بلوغ عشق
بی تو غروب واژه رؤیا همیشگی ست
بی تو ترانه های محبت غریبه اند
چشم تو شهر آبی درمان تشنگی است
برگرد ! کوچه دل آلاله ها هنوز
در آرزوی لحظه ی دیدار مانده است
چشمان صد هزار شقایق به یاد تو
تا صبحگاه عاطفه بیدار مانده است
برگرد ! ای تراوش شبنم ز برگ یاس
برگرد و باز ترجمه کن انتظار را
برگرد و داستان دلم را مرور کن
تکرار کن برای غزل ها بهار را

*FATIMA*
5th December 2012, 12:09 PM
برای چشمانت
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد ؟
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بوهاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی دریا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار ، چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چقدر محتاج ست
نگاه خسته ی من به دعای چشمانت

*FATIMA*
11th January 2013, 08:18 PM
بین آدم ها
چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدم ها
کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدم ها
و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها
میان کوچه ی دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرماست بین آدم ها
ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چقدر قحطی رؤیاست بین آدم ها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدم ها
و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد
همیشه غرق مداراست بین آدم هاغریب
گشتن احساس درد سنگینی ست
و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها
مگر که کلبه ی دل ها چقدر جا دارد ؟
چقدر راز و معماست بین آدم ها
سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند
سکوت ، گرم تماشاست بین آدم ها
چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم ؟
طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها
میان این همه گل های ساکن اینجا
چقدر پونه شکیباست بین آدم ها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها
و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق ، چه کوتاست بین آدم ها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدم ها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها

*FATIMA*
13th April 2013, 11:51 PM
یک تمنای بلند
بیا برای پرستو ، ز مهر دانه بپاشیم
بیا پناه کبوتر ، طبیب چلچله باشیم
بیا که درد عطش را ز چشم غنچه بشوییم
برای موج پریشان ز عشق قصه بگوییم
بیا که دعوت گل را به باغ دل بپذیریم
بیا ز هجرت مرغان خسته درس بگیریم
بیا ز دفتر پروانه شعر شمع بخوانیم
بیا به خاطر گل ها ، همیشه تازه بمانیم
بیا که کشتی دل را به موج مهر سپاریم
به روی دفتر دل ها ، رز امید بکاریم
بیا زلال بمانیم ، مثل برکه و باران
و حرمتی بگذاریم به صداقت باران
بیا جوالی یک گل ز عشق خانه بسازیم
برای غربت گنجشک ، آشیانه بسازیم
بیا سپیده که آمد صدا کنیم خدا را
و تا افق برسانیم دست سبز دعا را

*FATIMA*
19th April 2013, 03:53 AM
بعد دیدار تو
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریایی ترینی ، آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح اشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوترها
و من هم یک کبوتر تشنه ی باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رؤیایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می آیی و من گل می دهم در سایه ی چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه ی اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنهاترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه ی مهتاب و مرغان سفر کرده
و شاید یکمه کمرنگ از شعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم ترا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهممرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

mahmoodmah
19th April 2013, 10:08 AM
لالایی




لالا لالا گل ریحون
دوتا فال و دوتا فنجون
توی فنجون تو لیلی
تو خط فال من مجنون
لالا لالا گل خشخاش
چه نازی داره تو چشماش
پر از نقاشیه خوابت
تو تنها فکر اونا باش
لالا لالا گل پونه
گل خوش رنگ بابونه
دیگه هیچکس تو این دنیا
سر قولش نمیمونه
لالا لالا شبه دیره
بببین ماهو داره میره
هزارتا قصه هم گفتم
چرا خوابت نمیگیره؟؟
لالا لالا گل لاله
نبینم رویاهات کاله
فرشته مثل تو پاکه
فقط فرقش دوتا باله
لالا لالا گل رعنا
میخواد بارون بیاد اینجا
کی گفته تو ازم دوری ؟؟
ببین نزدیکتم حالا
لالا لالا گل پسته
نشی از این روزا خسته
چقد خوابی که میشینه
تو چشمای تو خوشبخته
لالا لالا گل مریم
نشینه تو چشات شبنم
یه عمره من فقط هرشب
واسه تو آرزو کردم
لالا لالا گل پونه
کلاغ آخر رسید خونه
یکی پیدا میشه یه شب
سر هر قولی میمونه
لالا لالا گل زردم
چراغارم خاموش کردم
بخواب که مثل پروانه
خودم دور تو میگردم

مریم حیدرزاده و فرشید اوجی آهنگ لالایی

mahmoodmah
19th April 2013, 10:36 AM
سلام دوستان چندتا دکلمه از سایت آپارات دیدم اینجا براتون قرار میدم

دکلمه مریم حیدرزاده-دلِ همیششه دریایی
(http://www.aparat.com/v/Pcl4b)


به چشمای خودت قسم! (مریم حیدرزاده)
(http://www.aparat.com/v/ZMKw6)


یادته ؟! ... (مریم حیدرزاده)
(http://www.aparat.com/v/vpObX)


شب رفتنت-مریم حیدرزاده (http://www.aparat.com/v/qvyAs)


شعرا که قابل نداره(مریم حیدرزاده) (http://www.aparat.com/v/mLg6e)

منو ببخش(مریم حیدرزاده) (http://www.aparat.com/v/nc3Ua)
سلام ای تنها بهونه(مریم حیدرزاده) (http://www.aparat.com/v/0zqPx)
منتظرم برگردی از مریم حیدرزاده (http://www.aparat.com/v/X5nAk)
دکلمه ها دیگه ای هم هست می تونید گوش کنید

*FATIMA*
25th May 2013, 01:20 AM
تو را می شناسم
تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی
تو تعبیر پژواک سرخ صدایی
تو رنگین کمانی ز چشمان موجی
تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رؤیاییم کلبه ی دل
تو یک قصه از واژه ی ابتدایی
تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
تو بارانی از سرزمین وفایی
ترا مثل چشمان خود می شناسم
اگر چه ز مژگان چشمم جدایی
تو یک جرعه از ژاله چشم یک گل
تو تعبیری از وسعت انتهایی
تو گیسوی زرین یک بید مجنون
تو با راز قلب صدف آشنایی
تو امضایی از بال سرخ پرستو
تو یک ترجمه از کتاب صفایی
تو با قایقی از بلور گل یخ
رسیدی به شهری پر از روشنایی
تو با درد سرخ شکستن همآوا
تو صندوقچه امنی از رازهایی
تو از مهربانی کتابی نوشتی
که اغاز آن بود شعر رهایی
تو در شهر آیینه ها می نشینی
تو بر زخم سرخ شقایق دوایی
تو تکثیر یک آیه از حس رویش
تو تفسیری از قامت سبزه هایی
تو موسیقی کو.چ یک قوی تنها
تو شعری به رنگ سحر می سرایی
تو تکراری از آرزوهای موجی
تو شهدی به شیرینی یک دعایی
تو در جان یک شمع سوزان نهانی
تو چون پنجره شاهدی بی صدایی
تو آموزگار دبستان عشقی
تو دفترچه خاطرات صبایی
تو در سوز سرخ مناجات بلبل
تو در کوچه آبی قصه هایی
تو در سرزمین افق ناپدیدی
تو بر زخم آلاله دل شفایی
ترا در دل این غزل هم ندیدم
بگو در کدامین دل و در کجایی

*FATIMA*
4th June 2013, 12:40 AM
چرا ؟
چرا بلبل همیشه نغمه خوان است ؟
چرا بر برگ شبنم می نشیند ؟
چرا آلاله های باغ سرخند ؟
چرا بر روی گل غم می نشیند ؟
چرا باران همیشه قطره قطره ست ؟
چرا در خانه ها دریا نداریم ؟
چرا در باغچه یا توی گلدان ؟
گلی یا برگی از رؤیا نداریم ؟
چرا پروانه ها معنای عشقند ؟
چرا جغدان همیشه اشکبارند ؟
چرا مردم همانند کبوتر ؟
درون خانه ها جغدی ندارند ؟
چرا در هر کتابی آسمانها
همیشه آبی و خوشرنگ هستند ؟
چرا هیچ آسمانی رنگ غم نیست ؟
چرا مردم خدا را می پرستند ؟
چرا ما عاشق باد صبائیم
چرا یک بار با طوفان نباشیم ؟
چرا در هر زمان در فکر دریا
چرا یک بار با باران نباشیم ؟
چرا گلزارها شاداب و سبزند
چرا قلب بیابان لاله گون است ؟
چرا دستان برکه پاک و نیلی ست
چرا چشم شقایق رنگ خونست
چرا لب های مردم نیمه خشک است
چرا لبخند در آن جا ندارد ؟
چرا توی قفس هامان قناری ست ؟
چرا هیچ آدمی درنا ندارد ؟
چرا بالاتر از احساس عشقست ؟
چرا تصویر از آیینه پیداست ؟
چرا نیلوفران پیک بهارند ؟
چرا احساس در دلها شکوفاست ؟
اگرچه این بیان آرزو بود
ولی آخِر چرا زیبا نباشیم ؟
چرا یک بار چون بال پرستو ؟
چرا یک بار چون دریا نباشیم ؟

*FATIMA*
25th June 2013, 12:08 AM
کاش می شد

کاش می شد سرزمین عشق را
در میان گام ها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش می شد با خزان قلب ها
مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش می شد در سکوت دشت شب
ناله ی غمگین باران را شنید
بعد ، دست قطره هایش را گرفت
تا بهار آرزوها پر کشید
کاش می شد مثل یک حس لطیف
لابه لای آسمان پرنور شد
کاش می شد چادر شب را کشید
از نقاب شوم ظلمت دور شد
کاش میشد از میان ژاله ها
جرعه ای از مهربانی را چشید
در جواب خوب ها جان هدیه داد
سختی و نامهربانی را ندید
کاش می شد با محبت خانه ساخت
یک اطاقش را به مروارید داد
کاش می شد آسمان مهر را
خانه کرد و به گل خورشید داد
کاش می شد بر تمام مردمان
پیشوند نام انسان را گذاشت
کاش می شد که دلی را شاد کرد
بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت
کاش می شد در ستاره غرق شد
در نگاهش عاشقانه تاب خورد
کاش می شد مثل قوهای سپید
از لب دریای مهرش آب خورد
کاش می شد جای اشعار بلند
بیت ها را ساده و زیبا کنیم
کاش میشد برگ برگ بیت را
سرخ تر از واژه رویا کنیم
کاش می شد با کلامی سرخ و سبز
یک دل غمدیده را تسکین دهم
کاش می شد در طلوع یاس ها
یه صنوبر یک سبد نسرین دهم
کاش می شد با تمام حرف ها
یک دریچه به صفا را وا کنم
کاش می شد در نهایت راه عشق
آن گل گم گشته را پیدا کنم

سیستماتیک
27th June 2013, 01:21 PM
محبت
نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را با،بگذریم
چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت می کنم
من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم
با التماس اما تورا به خانه دعوت می کنم
گفتی محبت کن برو،باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم

*FATIMA*
5th July 2013, 01:26 AM
غنچه سرخ دعا

من از آن ابتدای آشنایی
شدم جادوی موج چشم هایت
تو رفتی و گذشتی مثل باران
و من دستی تکان دادن برایت
تو یادت نیست آنجا اولش بود
همان جایی که با هم دست دادیم
همان لحظه سپردم هستیم را
به شهر بی قرار دست هایت
تو رفتی باز هم مثل همیشه
من و یاد تو با هم گریه کردیم
تو ناچاری برای رفتن و من
همیشه تشنه شهد صدایت
شب و مهتاب و اشک و یاس و گلدان
همه با هم سلامت می رسانند
هوای آسمان دیده ابری ست
هوای کوچه غرق رد پایت
اگر می ماندی و تنها نبودم
عروس آرزو خوشبخت می شد
و فکرش را بکن چه لذتی داشت
شکفتن روی باغ شانه هایت
کتاب زندگی یک قصه دارد
و تو آن ماجرای بی نظیری
و حالا قصه من غصه تست
و شاید غصه ی من ماجرایت
سفر کردن به شهر دیدگانت
به جان سمعدانی کار من نیست
فقط لطفی کن و دل را بینداز
به رسم یادگاری زیر پایت
شبی پرسیدم از خود هستیم چیست
به جز اشک و نیاز و یاد و تقدیر
و حالا با صداقت می نویسم
همین هایی که من دارم فدایت
دعایت می کنم خوشبخت باشی
تو هم تنها برای خود دعا کن
الهی گل کند در آسمان ها
حلوص غنچه سرخ دعایت

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد