hadi elec
24th May 2011, 08:14 PM
گویی میان سینه ی من زخم خورده دل
هر لحظه میکشد ز جگر آه پر شرر
با هر تپش چه حال عجیبی شوم خدا
گویی که دل ز سینه ی من میشود به در
هر وقت چشم من به رهش خورد سینه سوخت
گویا که این عمل کندم زخم تازه تر
افسوس میخورم , گله دارم ز جاده ها
نفرین نمیکنم که کنم ناله از جگر
مرغ شکسته پر همه شب ناله میکند
آیا شنیده ای که شدم من شکسته پر؟
دانی؟ به راه او همه شب چشم میدهم
سویی دگر نمانده برین چشم بی ثمر
تنهایم و به دور تنم تار میتند
ترس تقابل من و تو کامدم به سر
هر لحظه میکشد ز جگر آه پر شرر
با هر تپش چه حال عجیبی شوم خدا
گویی که دل ز سینه ی من میشود به در
هر وقت چشم من به رهش خورد سینه سوخت
گویا که این عمل کندم زخم تازه تر
افسوس میخورم , گله دارم ز جاده ها
نفرین نمیکنم که کنم ناله از جگر
مرغ شکسته پر همه شب ناله میکند
آیا شنیده ای که شدم من شکسته پر؟
دانی؟ به راه او همه شب چشم میدهم
سویی دگر نمانده برین چشم بی ثمر
تنهایم و به دور تنم تار میتند
ترس تقابل من و تو کامدم به سر