ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مترسکی که عاشق شده بود ...



Rez@ee
24th May 2011, 10:50 AM
دلتنگی ام برای کوچه ها

اشک هایم برای گلدان ها

شانه هایم برای هر کلاغی

که روزی عاشق شود http://irupload.ir/images/oe8jgm9s6tizr0xlt5fj.jpg

و چشم در چشم مترسکی

به فردا بیندیشد !

چشم هایم برای تو

سیاره ی کوچکی

که فاتحش بودی !

در آن نخستین قدم هایت به دلم ..

فاتح ابرهای این حوالی !

بیا و برایم ببار ...

ببار که دلتنگ کوچه باغ های خیس خاطره ام

دلتنگ گیسوانی که بوی شبنم می دهد

و دامنی که بوی دامنه های گروس پیر را بدهد ...

و بوی خاک ...بوی پدر ...

و بوی پالتویی که سالهاست

بر شانه های جالباسی تکیه داده است

می بینی ؟ چقدر غریبم !

و غریبی ام چقدر بلندتر است از ارتفاع بی قراری های زمین

وقتی که با قله کوهی خورشید را بوسه می زند !

من بانوی شعر وآیینه ام

اما چین های صورتم را کسی عاشق نمی شود

زیرا که مردمان این حوالی

شمارش ستاره هایشان به شمارش چین های دامن است

و هر چه زیباتر برقصی

شاپرک های بیشتری شانه های تو را می بوسند ...

و هر چه بیشتر برای من بباری

بیشتر کاهگل این دل شکسته بوی آسمان می گیرد !

من بانوی تمام کوه های تنهایم

تمام صخره های پیری

که زخم های خود را قرن هاست خمیازه می کشند

و اعتراف می کنم

یک بار شیرین شدم

در آن دم آخر که فرهاد

میان سنگ ها به صدایی جان می گرفت و

به سکوتی جان می داد ...

و یک بار مُردم !

با غرورم ! عقابی که

از آسمان به خاک افتاد !

مرا با تمام زمین بپوشان !

یک قطعه ...یک سنگ ...

مرا که اقیانوس دردم

در بر نخواهد گرفت ... .
منبع
(http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fm_gahanbakhsh.pers ianblog.ir%2Fpost%2F211%2F)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد