PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در تهران هر کس را که دیدید بکشید!



Karim1504
17th May 2011, 07:13 PM
در تهران هر کس را که دیدید بکشید! در نشست قبل از عملیات مسعود خطاب به نیروها گفت: وقتی وارد تهران شدید هر کس را که دیدید بکشید خصوصا پاسدارها و بعد از 48 ساعت من وارد می‌شوم و دستور عفو عمومی می‌دهم!



(http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Larg_Pic/3-5-1389/IMAGE634157338456848750.jpg)


http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Smal_Pic/3-5-1389/IMAGE634157338456848750.jpg
http://www.mashreghnews.ir/images/kind/null.gif (http://www.mashreghnews.ir/Images/News/AtachFile/)
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، در سال ۱۳۴۴ توسط چند تن از دانشجویانِ عضور نهضت آزادی ایران ، سازمانی تشکیل گردید، که در ابتدا «مجاهدین خلق ایران» نام گرفت اما بر اثر عملکردش ، یک دهه بعد ، از سوی مبارزان مسلمان به لقب «منافقین» مفتخر شد و امروز نیز در میان قاطبه ی ملت ایران با همین عنوان شناخته می شود. سازمان «منافقین»[مجاهدین سابق] برای نبرد با رژیم پهلوی پایه گذاری شد و بنیانگذاران آن ، همگی از جوانان مسلمان و دلسوز و مانوس با قرآن و نهج البلاغه بودند اما طی چند سال ، به دلیل بنیادهای غلط فکری که از آموزه های نهضت آزادی و اقتباس آزاد از آثار دکتر علی شریعتی ناشی می شد ، به اندیشه های مارکسیستی آمیختگی خطرناکی پیدا کردند و کار به جایی رسید که بخشی از رهبری سازمان ، رسما با صدور اطلاعیه ای ، ایدئولوژی سازمان مجاهدین را مارکسیسم اعلام کرده ، مرتد شد و دست به کشتار اندک اعضای وفادار به اسلام در سازمان زد. از همین زمان بود که لقب «منافقین» به این تشکیلات اطلاق شد. سازمانی که با ادعای جهاد اسلامی در میان مسلمانان نفوذ و احترام چشمگیری پیدا کرده بود و حالا به داعیه «انقلاب مارکسیستی» رسیده بود.
سازمان منافقین ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از دورویی و نفاق دست برنداشت و همین باعث شد که بیش از دو سال در برابر حاکمیت اسلامی تاب نیاورد و سرانجام علیه جمهوری اسلامی ، اعلام مبارزه ی مسلحانه نماید.
سازمان منافقین ، در تبلیغات خود اعلام می کند که بیش از 15 هزار تن ایرانی را در سال های 60 تا 90 شمسی به قتل رسانده است. بسیاری از مردم این کشور هنوز به خاطر دارند که در نیمه ی اول دهه 60 ، موتور سواران مسلح منافقین ، چگونه مردم کوچه و بازار را به گلوله می بستند و رزمندگان بازگشته از جبهه را مقابل دیده گان خانواده شان می کشتند و جوانان بسیجی را در پای سفره افطار و مقابل چشم مادرانشان سر می بریدند.
آن چه می خوانید ، روایتی است از یک عضو بریده ی سازمان منافقین که در ایران زندگی می کند:

پاسدارها دشمن شماره یک سازمان به حساب می‌آیند و حتی مثلا در نشست قبل از عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مسعود خطاب به نیروها گفت: وقتی وارد تهران شدید هر کس را که دیدید بکشید خصوصا پاسدارها و بعد از 48 ساعت من وارد می‌شوم و دستور عفو عمومی می‌دهم! آنجا روی پاسدارها آنقدر کار می‌کنند که هیچ کس از کشتن آنها ابایی نداشته باشد.
یکی از آنها خاطره‌ای تعریف کرد که بد نیست اینجا بازگو شود تا ببینید رافت و عطوفتی که سازمان و مسعود رجوی از آن دم می‌زد به چه گونه بود. استراتژی سازمان در عملیات فروغ، استراتژی «پرچم نظامی» بود. یعنی هر کس که جلوی شما را گرفت او را بکشید و این «هر کس» یعنی پاسدار.
یکی از دوستان تعریف می‌کرد که تعدادی از نیروهای پاسدار را در عملیات فروغ اسیر کردیم و آنها را با دست بسته در گوشه‌ای نگه داشتیم. هوا خیلی گرم بود و اینها تشنه بودند. یکی از افراد پیش فرمانده گردان یعنی عبد الواهب فرجی (افشین) رفت و از او پرسید: با این اسرا چه‏کار کنیم؟ افشین که علاقه زیادی به کلت داشت اسلحه‌اش را بیرون آورد و با اشاره گفت: همه آنها را آب بدید.
با اشاره افشین همه اسرا تیرباران شدند و اجساد آنها روی هم ریخته شد و از آن عکس گرفتند. این عکس تا مدتها به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای عملیات فروغ جاویدان در جلسات معرفی می‌شد.[مهدی کتیرایی بعدا برایمان توضیح داد که افشین در قضیه شکنجه و کشتن سه پاسدار حضور داشته و همیشه هم این موضوع را با افتخار تعریف می‌کرد. او گفت شما هم باید به جایی برسید که مانند افشین باشید. منظور او این بود که به حدی از قساوت برسیم که از کشتن و شکنجه افراد خصوصا پاسدارها کوچکترین ابایی نداشته باشیم.]
همیشه می‌گفتند اگر پاسدار را نکشی او تو را می‌کشد. البته این القائات درباره هر کسی که می‌بایست ترور می‌شد صورت می‌گرفت. مثلا حتی اگر قرار بود یک راننده تاکسی ساده ترور شود، طوری علیه او تبلیغ می‌کردند که انگار بعد از آقای خمینی او نفر دوم رژیم است.
گاهی مانورهایی برای آموزش عملیات در داخل گذاشته می‌شد.یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که باید یک موتورسوار را در مانور از روی موتور به زمین می‌انداختم و سریعا کارت شناسایی‌اش را می‌دیدم و اگر پاسدار بود او را می‌کشتم. وقتی موتورسوار را به زمین زدم و کارتش را بیرون آوردم دیدم معلم است ولی باز هم او را زدم. مسئولین آموزش به‏خاطر این کار من را تشویق کردند و گفتند وقتی معلمی اینقدر جسارت دارد که جلوی فرد مسلح بیاید حتما پاسدار است و باید او را کشت.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد