توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعرهای دلتنگی
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:50 PM
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود
ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم
گفتني ها را حرف زدم
كودكي ها رو مرور كردم
و زمان فراموش شد
كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود
همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...
حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن
من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم
نه هزاران كيلومتر دور از تو
امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم
خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم
زيرا هميشه دل تنگ بودم
امروز خنده هايم بلند بود
و قلبم پر از شادي
انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود
كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد
كاش زندگي دو صفحه داشت
صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من
وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت
وكيبورد هم كار دل را مي كرد
كاش زندگي فقط همين بود فقط همين
كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن
كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد
تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني
كاش مي شد فاصله را از بين برد
تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد
اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است
و باور اين كه كسي دوستت دارد
كاش مي شد همه چيز را باور كرد
حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...
اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود
كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد
كاش همه چيز حقيقت داشت
حتي يك عشق مجازي
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:51 PM
گفتي :عاشقا نه هايت عشق نيست
گفتم: سبزه زلرش باطل نيست
گفتي :شعر هايت همه رنج و عذاب
گفتم :عاشقم بر فرض محال
گفتي :عشق چيست تو مي داني؟
گفتم :عشق هست معناي ناداني
گفتي :عشق فقط غم نيست
گفتم :غمش تموم زندگي ايست
گفتي:چرا عشق همزبانش دوري ايست
گفتم:شيريني اش درد دو ري ايست
گفتي:چرا ماندن هميشه سخت است؟
گفتم:كودك عشقت كم سال است
گفتي:مرا اين شوريده حالي چه حاصل ؟
گفتم : زماني مي رسد داني بي حا صل
گفتي:پس از عشق فا صله گيرم
گفتم:از نفسهايم چه بگويم
گفتي :بي ترديد عاشقم كردي
گفتم:عاشق نيستس عاشقي نكردي
گفتي:پس اين همه عذاب چيست؟
گفتم:عاشقا نه هايم همه دلتنگي ايست
گفتي :از من خام نباش دلگير
گفتم:عشق حاصل همين خا مي ايست
گفتي مي پندارم كه تو عاشق تريني
گفتم:عاشق ترين هم شود قرباني
گفتي:قربا ني تو ميشوم روزي
گفتم:آن روز من دهم ميهماني
گفتي :مهما ني اش به عهده ي من
گفتم:مهمانش تو هستي در مرگ عاشقا نه ام
گفتي : اخر داستان عشقت همين بود؟
گفتم : معني عشق همين است
گفتي:پس عشق از وصال مي گريزد
گفتم:وصال به پاي عشق نمي سوزد
گفتي :عشق چيست بي حاصل؟
گفتم :حاصلش نيست وصال عاشق
گفتي: پس ما هر دو عاشق ترينيم؟
گفتم :خوب مي داني كه هر دو غافل ترينيم
گفتي:پس هر دو مي شويم قرباني
گفتم:گر شويم قرباني ما هم ماندگاريم
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:52 PM
ديگه به نبودت عادت كرده بودم
خو دمو با خيالت راحت كرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم
براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم
گو نمو تر بكنم شوق اشكا مو ببينم
او مدي دلتنگي ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگيرم
خيال تازه اي رو پيش چشماي تو ديدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقي
سر كار گذاشتن دل تو شب ها ي بي قراري
دو باره لحظه ناب رسيدن
دو باره تشنه ي شوق بو سيدين
چه خيال ساده و خوبي
پيش چشما ي تو بودن و دل فريبي
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:52 PM
گناه دوری ات
من وقتی با تو بودم نیز
دلم
برایت تنگ می شد
بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
بگذار
هرچه نمی خواهند بگو یی
باران که بیاید
از دست چترها کاری ساخته نیست
ما اتفاقی هستیم که افتا ده ایم
تو کوچک شدی؟
یا قلب من بزرگ شد؟
فرقی نمی کند عاشق شدم!
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:53 PM
رفتینیامدیوسفردلفریبشد
نااشنایکوچهپشتیرقیبشد
تاریخاشناییمارابهمزدند
تقویمرویمیزتوبامنقریبشد
دلرابهجرمپرسهزدندارمیزنم
میرمتریننگاهتوبهمصلیبشد
انجمعههاکهنبودیبهنامعشق
فالیگرفتمایهیامنیجیبشد
یادشبخیرلحظهیاخرسبدسبد
گلبودوخندهبودونگاهتکهسیبش د
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:54 PM
ندیدنت با عث نمی شود که حتی دمی از یادت غافل شوم .
یا به سایه ی دیگری که در نظرم همیشه مبهم می آید.
فکر کنم،مثل آن نیمه شب های سردی که با یاد تو آرام
می شوم و به یاد می آورم که می گویی که اگر
هنوز زنده ایم به خاطر ان است که بدان جا که که
باید نرسیدهایم، نمی دانم شاید این همان جمله ایی
بوده که من همیشه در گوشش زمزمه می کردم و حالا برای
ارامش من تو این را می گویی در حالی که خودت نیستی
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:55 PM
دردهای پر التهابم را
در مزرعه ی نگاهت ، همدم خواهم کرد
و غروب های دلگیر جمعه را
به امید روزهای درپیش
به خواب خواهم سپرد
خورشید در چشمانت جاری
و ابرغمناک بهاری همسایه ات
خواهم بارید از اسمان نیلگون
تا طراوت بخشم
دل الودگی ات را...
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:55 PM
ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد
دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
از فصل های دوستی من دل بریدم
این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
دیگر نمی داند که را باید صدا زد
این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
من باغبان فصل های انتظارم
تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:56 PM
دریا بگذار حرفا مو به تو بگم همی شه
فقط با این کار تو دل من آروم می شه
گمشده ی من هنوز نیومده از سفر
به من نداده یارم از خودش حتی خبر
دریا چرا دل من امشب نمی شه آروم
غصه ی بی کسی هام چرا نمی شه توم
مگه ما تو ساحلت دل همو نبردیم
بعدش با چشم گریون مگه قسم نخوردیم
تو ، تو که مهربونی از همه کس سر تری
برای دلداره من نامه هامو می بری
دریا اگر گذارت به شهره یارم افتاد
ازش بپرس که از من چرا نمی کنه یاد
بهش بگو تو ساحل، منتظرش نشستم
با این که بی وفا شد هنوز م عاشقش هستم
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:58 PM
تو این شهر سیا هی دلم غریب مو نده
خزون با اون نگا هش قلب منو شکونده
امشب تو شهر نگاهم بهار داره می میره
نگذار که این جدایی تو رو ازم بگیره
وقتی دارم می سوزم بهدرد این جدایی
بگذار با یه نگا هت تمام بشه بی وفا یی
با این دل شکسته نرون منو که خسته ام
عمریه عا شقونه منتظرت نشستهام
گناه من همیشه که عاشق تو هستم
تو آسمون قلبم دل به کسی نبستم.
تووت فرنگی
4th May 2011, 03:58 PM
سلام بهونه قشنگ من براي زندگي
آره بازم منم همون ديوونه هميشگي
فداي مهربونيات چه مي كني با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت؟
حال منو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه
جاي نگاهت بدجوري تو صحن چشمام خاليه
ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه
از غصه ها هرچي بگم جون خودت بازم كمه
ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون
فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون
فداي تو نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم
حقيقت و واست بگم به آخر خط رسيدم
رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي
قسمت تو سفر شدو وقسمت من آوارگي
نمي دوني چقدر دلم تنگه براي ديدنت
براي مهربونيات، نوازشات ، بوسيدنت
به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته؟
يه قلب تنها و كبود هلاك يك نگاهته؟
من مي دونم همين روزا عشق من از يادت مي ره
بعدش خبر مي دن بيا كه دارد دوستت مي ميره
روزات بلنده يا كوتاه دوست شدي اونجا با كسي؟
بيشتر از اين من و نذار تو غصه و دلواپسي
يه وقت من و گم نكني تو دود اين شهر غريب
يه سرزمين غربته با صد تا نيرنگ و فريب
فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نكنه
غم غريبي عزيزم زرد و شكستت نكنه
چادر شب لطيفتو از روت شبا پس نزني
تنگ بلور آب تو يه وقت نا غافل نشكني
اگه واست زحمتي نيست بر سر عهدمون بمون
منم تو رو سپردمت دست خداي مهربون
راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم
رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم
از وقتي رفتي آسمون مون پر كبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بدتره
غصه نخور تا تو بياي حال منم اينجوريه
سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه
گلدون شمعدوني مونم عجيب واست دلواپسه
مثه يه بچه كه بار اوله ميره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش ميگذره؟
دلت مي خواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره؟
از وقتي رفتي تو چشام فقط شده كاسه خون
همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون
يادت مي آد گريه هامو ريختم كنار پنجره؟
داد كشيدم تو رو خدا نامه بده يادت نره
يادت مي آد خنديدي و گفتي حالا بذار برم
تو رفتي و من حالا كنار در منتظرم
امروز ديدم ديگه داري من و فراموش مي كني
فانوس آرزوهامونو داري خاموش مي كني
گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست
با اين كه من خوب مي دونم جواب نامه با خداست
عكساي نازنين تو با جند تا گل كنارمه
يه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دليل زندگي با يه عمي دوست دارم
داغ دلم تازه مي شه اسمت و وقتي مي آرم
وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير؟
مگه نگفتم چشمات و از چشم من هيچ وقت نگير؟
حرف من و به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي من غريب شدم چه دنياي عجيبيه
زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه
ديوار خونمون پر از سايه غصه و غمه
تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم مي شه
مگه نگفتي همه جا مال مني تا هميشه؟
دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار
تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار
فكر نكني از راه دور دارم سفارش مي كنم
به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش مي كنم
اگه بخوام برات بگم شايد بشه صد تا كتاب
كه هر صفحش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات كنن
نورشونو بدرقه پاكي خنده هات كنن
يه شب تو پاييز كه غمت سر به سر دل مي ذاره
مريم همون كسي كه بيشتر از همه دوستت داره
تووت فرنگی
4th May 2011, 04:00 PM
به نقطهاي نامعلوم که خيره مي شوي،
تمامِ ستاره هاي آسمان
برسرم شهاب مي شوند!
بيا لحظه اي به طعمِ شيرِ مادرانمان بينديشيم!
به سَر به راهيِ سايه هاي همسايه!
به کوچ کبوتر،
به فشفشه هاي خاموش،
به وَنگ ونگِ نخست و بَنگ بنگِ آخرين...
هر دو سويِ چوبِ زندگي خيسِ گريه است!
فرقي ميان زادنِ نوزاد و پاره کردنِ پيله و رسيدن سيبها نيست!
کَسي صداي پروانه ها را نمي شنود،
وقتي با سوزنِ تَه گِرد
به صليبشان مي کشند!
کسي گريه درخت را
به وقتِ چيدنِ سيبهايش نمي بيند!
ولي يک روز،
يک روزِ خدا
چشمها بيدار و گوشها شنوا مي شوند،
هيچ دستي براي شکار پروانه ها تور نمي بافد،
سيبهاي رسيده از درخت مي افتند
و تو ديگر،
به آن نقطه تارِ نامعلوم،
خيره نمي شوي!
تووت فرنگی
4th May 2011, 04:00 PM
ميخواستم شادمانتان کنم!
هميشه به روي رفتارتان خنديدم!
در تمامِ عکسهاي يادگاري لبخند زدم!
اما چه کنم که شعر،
حقيقتِ تلخي بود!
حقيقتِتلخِ تزلزلِ بغض
و تحمل حزن!
نه جايي براي ته مانده تبسم هاي من داشت،
نه مجالي براي رويشِ شادي!
من مي دانستم که هر حرفي حرف مي آورد!
مي دانستم که فرياد را نمي شود زمزمه کرد!
حالا سرم را بالا مي گيرم و از کنارِ سايه ام مي گذرم!
حالا در همين اتاقِدربسته،
برصندليِ کوچکم مي ايستم
و رو به ديوارها فرياد مي زنم:
((من شاعرم!))
(و اين دروغ دلنشيني ست!
که به قدرِ اَرزَني هم شاعر نبوده ام!)
حالا به هر عابري که در خيابان از کنارم گذشت
کتابي مي دهم!
مي دانم که ديوانه ام مي خوانند!
مي دانم که به خطوطِ دَرهمِ خوابهايم مي خندند!
مي دانم که کسي مدالي بر سينه ام نخواهد زد!
اما يادتان باشد!
فردا در بارهي همين دلبستگيهاي ساده
قضاوت خواهيد کرد!
يادتان باشد!
تووت فرنگی
4th May 2011, 04:02 PM
روزگاري رازِ زيبايي زنبق ها را نمي دانستم!
دستم به دستگيره دل سپردن نمي رسيد!
چشم چکامه هايم ضعيف بود!
پس با عينکِ عشق به آسمان نگاه کردم!
به باغ و بلوغِ بوسه و بي حصاريِ آواز!
به پولکِ سرخ ماهي تُنگ!
به چهره ام در آينه تَرَک دار!
نگاه کردم و دانستم!
دانستم که جهان،
کوچکتر از کُره درسِ جغرافيِ دبستان است!
دانستم که کليدِ تمام قفلهاي ناگشوده دنيا،
همه اين سالها در جيب من بود و بي خبر بودم!
دانستم که مي شود با يک چوب کبريت،
خورشيدِ عظيمي را در آسمان روشن کرد!
دانستم که گذشتن از گناهِ روزگار آسان است!
بخشيدنِ خشمِ شعله بر پَرِ پروانه
و آمرزشِ زنبورهاي گزنده عسل آسان است!
حالا از پَس همين عينک به زندگي نگاه مي کنم!
در پَسِ همين عينک چشم به راهِ تو مي مانم!
در پسِ همين عينک مي گريم
و روزي،
در پَسِ همين عينک خواهم مُرد!
آي!
قاريانِ خاموشِ گريه هاي من!
ديگر از دوريِ دستها و ستاره ها زاري نکنيد!
من در تب و تابِ اين ترانه هاي تنهايي،
به جاي تمامِ شما گريه کرده ام!
تاری
4th May 2011, 10:23 PM
با سلام
اگه از خوتونه ؟
یه نظر کوچولو برای بهتر شدنش
آهنگشو قوی کار کنین .
نه
اگه مال یه نفر دیگه است که خیلی جسارت به خرج دادم در شعری نظر دادم !
جدی نگیرین .
ولی متن و مفهومش خوبه .
آفرین
omega
5th May 2011, 09:44 AM
کاش شعرهایت را نخوانده بودم
اکنون نه این همه پنجره چشم در راهم بود
و نه دست های من این قدر تنها
حالا تو رفته ای
و از شعرهایت
ورق پاره هایی چند
ــ در خانه مانده است
که هر وقت باز می کنم
یا من می گریم
یا باران می آید
omega
5th May 2011, 09:46 AM
چشمك زدی و
دور شدی
و من بدنبال تو راه افتادم
كاش به خانه ات می رفتی
كه جایی میان قصه بود و رویا
و یا به موزه
یا به تئاتر
اما راه به كتابخانه ها بردی
لعنت برتو
حالا من
سالهاست كتاب ها را ورق می زنم
و تو را نمی یابم
omega
5th May 2011, 12:11 PM
بیا و بگو اگر با من هستی...
اگر یار من هستی
از جاده ها بیا
اگر راه بسته است
از كوه ها سرازیر شو
اگر دشمن همه جا در كمین نشسته است
ماهی شو و از رودخانه ها بیا
omega
5th May 2011, 12:23 PM
انتظار ( کیوان مهرگان )
لیوان چایی روی میز
در انتظار یک بوسه است
نه تو می آیی
و نه او گرم می ماند
چه گناهی دارد
سماوری که داغ دیده است؟
ssoal
5th May 2011, 12:28 PM
دلم تنگ است و غم دارد
از این کاشانه ها
از این افراد صف بسته بر رسیدن ها
از این مردم
از این افکار پریشان
.
دلم تنگ است و غم دارد
چرا
چرا دیگر نمی پرسی دلم را
دلم آتش گرفت و سوخت
وا ویلا از این غم
مسافر007
5th May 2011, 12:41 PM
مرا میخواستی تا در نگاهت
سکوت مبهم عشق تو باشم
مرا میخواستی تا در شبهایت
دلیل بودن جسم تو باشم
مرا میخواستی تا در جوانی
نمیری از غم بی همزبانی
مرا میخواستی تا شاعری را
سراپا خسته و دلگیر ببینی
مرا میخواستی تا در همیشه
دلیل بودن شعرم تو باشی
تو را میخواستم تا که همیشه
دلیل بودن قلبم تو باشی
تو را میخواستم تا خاکسترم را
فقط تو بر سر قبرم بپاشی.
avtkurd
7th May 2011, 05:02 PM
روزگار غريبی است!
آری! روزگار غريبی است!
روزگاری است که ...
بزرگراههای وسيعتر بنا کردهايم اما تنگنظرتر شدهايم؛
ساختمانهای بلندتر ساختهايم اما افق ديدمان کوتاهتر شده است.
تنها به زندگی، سالهای عمرمان را افزودهایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان؛
تا ماه رفته و برگشتهایم اما حاضر نیستیم برای يک آشنا از یک سوی خیابان به آن سو برویم؛
زمانه ما
زمانه انسانهای بلند قامت اما کوتهنظر و دونهمت است.
زمانه تحصيلات عاليه و خلقيات دانيه است.
زمانه ارقام، اعداد و کميات است و نه اصول و ارزشها!
عصرِ ما،
عصر خانههای شيکتر و روياييتر اما خانوادههای از هم دور و همخانههايي ناآشنا است!
عصری است که دغدغهها و چالشهای بيشتری داريم اما نيايش و مناجات کمتری داريم.
پيامکها را در لحظه میگيريم و برای ديگران میفرستيم اما پيامهای روشن آسمانی را نمیگيريم.
اما اين سزاوار ما نيست.
زندگی فقط زنده ماندن نیست، بلکه زنجیرهای از لحظههای ناب رويش و رويش دوباره است. اين رويش محتاج هوای پاک و تازه است. هوای تازه معنويت، زيبايي، دانايي و نيکويي. پنجرهاي گشوده بايد که چنين هوايي را فراهم آورد و اينک يک پنجره!
HBE
9th May 2011, 02:51 AM
مرا میخواستی تا در نگاهت
سکوت مبهم عشق تو باشم
مرا میخواستی تا در شبهایت
دلیل بودن جسم تو باشم
مرا میخواستی تا در جوانی
نمیری از غم بی همزبانی
مرا میخواستی تا شاعری را
سراپا خسته و دلگیر ببینی
مرا میخواستی تا در همیشه
دلیل بودن شعرم تو باشی
تو را میخواستم تا که همیشه
دلیل بودن قلبم تو باشی
تو را میخواستم تا خاکسترم را
فقط تو بر سر قبرم بپاشی.
خیلی زیبا گفتی خانم گل منو که خیلی گرفت به خدا[esteghbal]
HBE
20th June 2011, 06:22 PM
نفس بودی و در دل خانه کردی
هوس بودی و دل ویرانه کردی
صبا زان زلف خونبارش بیاور
که در دل آتشی جانانه کردی
هزاران شب با یادت صبح کردم
که شب را در تنم کاشانه کردی
تو رفتی عاقبت زین جان شیرین
که مهسا قلب من بی خانه کردی
[golrooz][golrooz][golrooz]
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.