rangin kaman
29th April 2011, 11:43 PM
عزيزترين محبوب
نامه اي به ابوذر رسيد . آن را بازكرد و خواند . ازراه دور آمده بود شخصي به وسيله نامه ازاو تقاضاي اندرز جامعي كرده بود . او ازكساني بود كه ابوذررا مي شناخت كه چقدرمورد توجه رسول اكرم بود و رسول اكرم چقدراو را مورد عنايت قرارمي داده و با سخنان بلندو پرمعناي خويش به او حكمت مي آموخته است .
ابوذردرپاسخ فقط يك جمله نوشت ، يك جمله كوتاه ؛ « با آن كس كه بيش ازهمه مردم او را دوست مي داري ، بدي و دشمني مكن !» نامه را بست و براي طرف فرستاد .
آن شخص بعد ازآنكه نامه ابوذررا بازكرد وخواند ، چيزي ازآن سر درنياورد . با خود گفت ،يعني چه ؟ مقصود چيست ؟ با آن كس كه بيش ازهمه مردم او را دوست مي داري بدي و دشمني نكن ، يعني چه ؟ اينكه ازقبيل توضيح واضحات است ، مگرممكن است كه آدمي ،محبوبي داشته باشد – آن هم عزيزترين محبوبها – و با او بدي بكند ؟ بدي كه
نمي كند سهل است ،مال و جان و هستي خود را درپاي او
مي ريزد و فدا مي كند.
ازطرف ديگر با خود انديشيد كه شخصيت گوينده جمله را نبايد ازنظردورداشت ، گوينده اين جمله ابوذراست . ابوذر، لقمان امت است و عقلي حكيمانه دارد ،چاره اي نيست بايد ازخودش توضيح بخواهم ، مجددا نامه اي به ابوذرنوشت و توضيح خواست. ابوذردرجواب نوشت ، « مقصودم ازمحبوبترين و عزيزترين افراد درنزد تو همان خودت هستي ! مقصودم شخص ديگري نيست. تو خودت را ازهمه مردم بيشتردوست
مي داري . اينكه گفتم با محبوبترين عزيزانت دشمني نكن ، يعني با خودت خصمانه رفتارنكن مگرنمي داني هرخلاف و گناهي كه انسان مرتكب مي شود ،مستقيما صدمه اش برخودش وارد مي شود و ضررش دامن خودش را مي گيرد .» منبع:روزنامه رسالت
نامه اي به ابوذر رسيد . آن را بازكرد و خواند . ازراه دور آمده بود شخصي به وسيله نامه ازاو تقاضاي اندرز جامعي كرده بود . او ازكساني بود كه ابوذررا مي شناخت كه چقدرمورد توجه رسول اكرم بود و رسول اكرم چقدراو را مورد عنايت قرارمي داده و با سخنان بلندو پرمعناي خويش به او حكمت مي آموخته است .
ابوذردرپاسخ فقط يك جمله نوشت ، يك جمله كوتاه ؛ « با آن كس كه بيش ازهمه مردم او را دوست مي داري ، بدي و دشمني مكن !» نامه را بست و براي طرف فرستاد .
آن شخص بعد ازآنكه نامه ابوذررا بازكرد وخواند ، چيزي ازآن سر درنياورد . با خود گفت ،يعني چه ؟ مقصود چيست ؟ با آن كس كه بيش ازهمه مردم او را دوست مي داري بدي و دشمني نكن ، يعني چه ؟ اينكه ازقبيل توضيح واضحات است ، مگرممكن است كه آدمي ،محبوبي داشته باشد – آن هم عزيزترين محبوبها – و با او بدي بكند ؟ بدي كه
نمي كند سهل است ،مال و جان و هستي خود را درپاي او
مي ريزد و فدا مي كند.
ازطرف ديگر با خود انديشيد كه شخصيت گوينده جمله را نبايد ازنظردورداشت ، گوينده اين جمله ابوذراست . ابوذر، لقمان امت است و عقلي حكيمانه دارد ،چاره اي نيست بايد ازخودش توضيح بخواهم ، مجددا نامه اي به ابوذرنوشت و توضيح خواست. ابوذردرجواب نوشت ، « مقصودم ازمحبوبترين و عزيزترين افراد درنزد تو همان خودت هستي ! مقصودم شخص ديگري نيست. تو خودت را ازهمه مردم بيشتردوست
مي داري . اينكه گفتم با محبوبترين عزيزانت دشمني نكن ، يعني با خودت خصمانه رفتارنكن مگرنمي داني هرخلاف و گناهي كه انسان مرتكب مي شود ،مستقيما صدمه اش برخودش وارد مي شود و ضررش دامن خودش را مي گيرد .» منبع:روزنامه رسالت