touraj atef
19th April 2011, 10:52 AM
دوستي نازنين برايم عكسي فرستاد اين تصوير يك طرفدار قديمي تيم نساجي مازندران را نشان مي داد مردي كه مي گويند نزديك به سه دهه به استاديوم مي آيد تا تيم مورد علاقه اش را تشويق كند اما حكايت عجيب اين بود كه اين طرفدار عاشق فوتبال نزديك به ده سال است به علت ابتلا به بيماري ديابت نابينا شده است اما با اين همه هر هفته به ورزشگاه نساجي مي آيد تصور اين همه عشق را مي توانيم بكنيم ؟ براستي او چه مي بيند ؟ به ياد فيلمي از نوجوان آمريكائي مي افتم كه مي گويند او با فركانسي كه اجسام مي فرستند مي تواند كه ببيند اين نوجوان سياه پوست آمريكائي در سن سه سالگي بعلت بيماري سرطان چشم نابينا شد اما او مي تواند با انعكاس صداهائي كه از برخورد با اجسام حاصل مي شود آنها را تشخيص دهد او مي تواند دوچرخه سواري كند و اسكيت را بغلطاند و حتي شوتهاي سه امتيازي سوي حلقه بسكتبال بزندواين داستان فركانسهاي صوتي توانسته است كه اميدي براي نابينايان به وجود آورد اما در اين مقال بهتر است بر گرديم به آن عاشق نساجي كه هر هفته در ورزشگاه حاضر مي شود براستي چه فركانسي او را به ورزشگاه مي كشاند ؟ به طور حتم او مي تواند فركانس آدمهاي زنده اي كه به عشق نساجي فرياد مي زنند را درك كند او مي تواند با صداي غلط توپ حدس بزند كه سطح كيفي بازي تا چه حدي اي است او مي تواند حدس بزند آنهائي كه به توپ ضربه مي زنند مسگر ساروي ها و تقوي ها و و جغتاپورها و محسن آشوري ها و ... نيستند او مي تواند درد فوتبالي كه تبديل به بي درمان الم شده است را درك كند او مي تواند بفهمد كه در دنياي امروز فوتبال هو و جنجال بيشتر كار مي كند تا عشق و دلدادگي كه لازمه فوتبال نه حرفه اي و نه آماتور ما است او مي تواند غرور بي جا و تعصب خشك و ناداني و جهل را ببيند او مي تواند درك كند براي اين كه بتوانند باز هم بمانند نياز به طرحي نو است طرحي كه نه از جيب امثال عابر بانكها و نه از ارتباطها مديران تيمهاي متمول شهرستاني در مي آيد او فوتبال را بهتر از كساني مي بيند كه مدعي هستند كه فوتبال را مي بينند و تفسير مي كنند و تحليل از آن دارند و صحبت از عشق به فوتبال دارند كساني كه قسط اول قرار داد كيرش را امروز مي دهند و خوشحالند كه عابر بانك را به بازگشت به عرصه فوتبال تشويق كردند اي كاش كساني كه درهمه جاي فوتبالفارسي هستند و يا جيغ و داد و فرياد بي حاصل بهر رثاي قلم و قلب فوتبال دم مي زنند از اين عاشق بي رنگ و ريا نظر مي خواستند مطمئن بودند او مي توانيت به آنها بگويد كه چرا فوتبال مازندران كه قطبي بزرگ در فوتبال ما بود به يك باره اين گونه شده است ؟ او مي توانست برايشان از ديده هاي دنياي نابينايش بگويد و به بيناهاي در دنياي ناديده ها بگويد كه اين مهم نيست كه كيرش فكر كند كفاشيان شاهزاده هست يا نه و يا اين كه درد فوتبال جوانمردي را كساني چون سوشا مكاني و هدايتي و ... مي دانند يا خير ؟ او فركانس غم را دريافت مي كند او فرياد خموش مردمان عاشق نساجي را دريافت مي كند او مي تواند فركانسي كه از سكوهاي تخريب شده به گوش مي رسد را بشنود او مي تواند ببيند كه چگونه فركانس قرمز پيراهن نساجي ديگر عشق صادر نمي كند او مي تواند قصه عشق بي رنگ و ريا و بي بهانه اين فوتبال را بيان كند او مي تواند از درد فوتبالي بگويد كه ديروز و امروز و به طور حتم فوتبال بدون اقتصاد و مدير اقتصادي بيان كند او مي تواند بگويد فوتبال خصوصي اين نيست كه يكي يك عالمه ستاره بخرد تا آنها را در تنور جاه طلبي هاي بي حاصلش نابود كند او مي تواند بيناترين سخن از فوتبالي بگويد كه به كيرش 15 ميليون دهد كه كتك كاري بازيكنان دو تيم كه يكي در رده پنجم و سقوط كرده كه به اصطلاح داداش هم را ببيند و اين گونه با اين فرهنگ و با اين افكار بخواهد خانه اي از نو بسازد او مي داند شيريني پول هاي امثال عابر بانك و هزينه كردن بي پشتوانه آن و بدون برنامه براي آن حكايتي چون همان ديابتي را آورد كه چشمها را نابينا كند او خوب مي داند شيريني رو بنائي چه بلائي بر سر ديدني ها مي آورد دوست داشتم به جاي اين همه قصه و ادعا كه در اين همه رسانه مي شود كمي به حكايت اين عاشق توجه مي كرديم به قصه بي ريائي و بي رنگي او توجه مي كرديم به نساجي و ابومسلم و سپيد رود و .. مي انديشيديم كه مي خواستند به عشق همين مردمان شادي دهند اما فوتبال بي رحم شهد شيرين فوتبال را تبديل به ديابتي كرد چشمها را نابينا نمود نابينائي كه حتي فركانس سقوط و ادعا و هياهو هم نمي تواند كاري براي آن بكند افسوس