Mr.Engineer
17th April 2011, 01:51 AM
گرد وغبار نشسته روی زندگیم
بی حس شدن دل خوشیام مثل بناهای قدیم
زندگیم شده ماتم و گفتنیهام شدن سکوت
از همه ی نوشته هام مونده به جا کمی خطوط
خطوطی که بی معنی اند واسه تموم آدما
خطوط که مرز منن واسه رسیدن به خدا
می خوام که با نوشته هام نگفتنی ها را بگم
زندگی را معنی کنم با غصه ها وداع بگم
ولی چرا نمی تونم فقط تو می تونی بگی
توای که با سکوت محض جواب حرفهام ومیگی
شما بگیدوقتی دری بسته باشه مگه میشه داخلشو دید
وقتی که دل فروشی نیست مگه میشه اونو خرید
از من نخوا دل بکنم از همه ی این خاطرات
چیزی که دل بستنی شد نمی دل ازش برید
بی حس شدن دل خوشیام مثل بناهای قدیم
زندگیم شده ماتم و گفتنیهام شدن سکوت
از همه ی نوشته هام مونده به جا کمی خطوط
خطوطی که بی معنی اند واسه تموم آدما
خطوط که مرز منن واسه رسیدن به خدا
می خوام که با نوشته هام نگفتنی ها را بگم
زندگی را معنی کنم با غصه ها وداع بگم
ولی چرا نمی تونم فقط تو می تونی بگی
توای که با سکوت محض جواب حرفهام ومیگی
شما بگیدوقتی دری بسته باشه مگه میشه داخلشو دید
وقتی که دل فروشی نیست مگه میشه اونو خرید
از من نخوا دل بکنم از همه ی این خاطرات
چیزی که دل بستنی شد نمی دل ازش برید