PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار و متون ادبی(درباره شهدا)



kamanabroo
13th April 2011, 12:22 PM
درج اشعار و متون ادبی شهدایی

باستان شناس
13th April 2011, 02:23 PM
http://www.sobh.org/images/sherDefa/nam-sher.gif
آهنگ حماسه

http://www.sobh.org/images/sherDefa/nam-shaer.gif
ندا عبدي

در تو آواز مي‌شود
تنها، مهتاب
در انديشه‌ي روي تو نيست
گاهي باغچه
در فصل نارنج
بر چشم‌هاي منتظر شبنم
تار مي‌زند ياد تو را
بر شانه‌هاي برهنه شهر
آهنگ حماسه‌ي تو مي‌بارد
حتي بي‌خبرترين ترانه
در خلوت نگاه تو آواز مي‌شود
بي‌درد نيست
وقتي که ساقه‌هاي سبز تو مي‌خشکد
قلب من ترک برمي‌دارد


منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 50

Rez@ee
17th April 2011, 06:52 PM
شعر رهبر انقلاب در مورد شلمچه

http://img.tebyan.net/big/1389/12/14163186245772341761366383319254214238147.jpg


ز آه سینه سوزان ترانه می سازم
چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم
به غمگساری یاران چو شمع می سوزم
برای اشک دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم
پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب ، خانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه می سازم
ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
كشم به لجه شوریدگی بساط «امین»
كنون كه رخت سفر چون كرانه می سازم

بخش فرهنگ پایداری تبیان

Rez@ee
17th April 2011, 06:53 PM
شبای جمعه که میشه،دلا بهونه میگیره
هر کی میاد سر یه قبر،ازش نشونه میگیره

یکی سر قبر پدر،یکی کنار مادرش
یکی کنار خواهر و،یکی پیش برادرش

امایه مادرغمگین و آرام،میاد کنار شهید گمنام



***

یه جعبه خرما برای،فاتحه خونی میاره
آروم میاد میشینه و،سر روی سنگش میذاره

میگه تو جای بَچمی،گوش بده به حرفای من
از بس که اینجا اومدم،درد اومده پاهای من

آخر نگفتی کسی رو داری،یاکه مث من بی کس و کاری

***

مگه تو مادر نداری،برای تو گریه کنه
غروب پنجشنبه بیاد،به قبرتو تکیه کنه

غصه نخور من مادرت،منم همیشه یاورت
نمیذارم تنها بشی،مدام میام بالا سرت

از تو چه پنهون،یه بچه دارم
چند ساله از اون،خبر ندارم

آخ که دلم برات بگه،از پسرم یه خاطره
موقع جبهه رفتنش،ساعتی که میخواست بره

از اون لباس خاکی و،از اون پیام آخرش
هرقدمی میرفت جلو،نگا میکرد پشت سرش

دیگه نیومد،رفت ناپدید شد
چشام به درب،خونه سفید شد…

دیگه از اون روز تا حالا،منتظر زنگ درم
بس که دلم شور میزنه،نصفه شب از خواب میپرم

کاشکی بود و نگاه می کرد،یزید سرش رفت بالا دار
سزای اعمالشو دید،لکه ننگ روزگار




من مطمئنم الآن اگر بود،سرگرم شادی از این خبر بود..

***

اون شبی که نشون میداد،صدام چشاشو بسته بود
رفتم تو فکر روزی که،دل مارو شکسته بود

روزایی که نمک میریخت،رو زخم داغ قلب پدرا
داغ برادر میگذاشت،رو جیگر برادراش

الحمدلله،دعام اثر کرد
سوی جهنم،عزم سفرکرد…


***


بسه دیگه خسته شدی،دوباره خیلی حرف زدم
با اینکه قول داده بودم،امابازم گریه شدم

خدانگهدار پسرم، فعلا ازت جدا میشم

شاید مسافرم بیاد، زشته تو خونه نباشم


با صد امید و آرزو،مادر مفقود الاثر
بلند شد از کنار قبر،شاید براش بیاد خبر


چند ساله مادر…،کارش همینه…
خبر نداره..،{بچه اش همینه…}



( مداح : مجتبی رمضانی )


فایل مداحی شهید گمنام (http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://daftaresorkh.persiangig.com/audio/shahide_gomnam2.mp3)

Rez@ee
2nd May 2011, 04:48 PM
با نامه‌هايت بوي باران مي‌فرستادي


يك جفت پوتين مانده با يك پيرهن تنها
با خاطرات كهنة اين پيرزن تنها
يادش به خير، آن روز از قرآن ردش مي‌كرد
با كاسة آبي كه مي‌لرزيد و... زن تنها
در چشم‌هايش خيره ماند و: زود برگردي
سخت است توي غربت اين شهر، من تنها...

شب‌هاي سختي بود، باور كن براي تو
دلتنگ بودم، ياد چشمانت، صداي تو
روحم فرو مي‌ريخت، هي ديوانه‌ام مي‌كرد
اما صبورم كرده انگاري خداي تو
تكرار مي‌كردم كه امشب... نه، نه فردا صبح
حتماً مي‌آيي يا خودت، يا نامه‌هاي تو...

با نامه‌هايت بوي باران مي‌فرستادي
بويي شبيه نان و ريحان مي‌فرستادي
هر وقت تنهايي مرا اندوهگين مي‌كرد
روز تولد مي‌شدي، جان مي‌فرستادي
در پاكتي كه بوي باروت و شهادت داشت
با خاك‌هاي جبهه، ايمان مي‌فرستادي

سر كرده‌ام با يك دهه پاييز، دور از تو
با روزهاي سرد و دردانگيز، دور از تو
ارديبهشت از چشم‌هايم شرم خواهد كرد
مرداد هم، آذر و بهمن نيز دور از تو
در صفحه‌هاي خستة تقويم مي‌ميرند
مثل من از غصه‌ات لبريز، دور از تو

من خواب ديدم خانة ما مثل سنگر شد
در عكس‌هايت، هر چه تو يك جور ديگر شد
دستي تكان دادي و دور و دورتر رفتي
تصويرت انگاري به خون غلتيد و پرپر شد
تو مثل يك نور سپيد از پيش من رفتي
مثل كسي كه ناگهان شكل كبوتر شد!

شكل كبوتر شد كه پابرجا بماني تو
مثل شكوه و آبي دريا بماني تو
دور از تمام چشم‌هاي شور و بد ـ تنها
مثل نگيني سبز بر دنيا بماني تو
شكل كبوتر شد كه‌اي آباد، اي ايران
تا زنده است و زنده‌اي، زيبا بماني تو


نوشته شده توسط نجمه بنائيان بروجني

Rez@ee
8th May 2011, 08:48 PM
الو الو کربلا...
دويدم و دويدم
سر کوچه رسيدم
بند دلم پاره شد
از اون چيزي که ديدم

بابا ميون کوچه
افتاده بود رو زمين
مامان هوار مي‌زد
شوهرمو بگيرين

مامان با شيون و داد
مي‌زد توي صورتش
قسم مي‌داد بابا رو
به فاطمه به جدش

تو رو خدا مرتضي
زشته ميون کوچه
بچه داره مي‌بينه
تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن
بچه‌هاي محله
بابا يهو دويدو
زد تو ديوار با کله

هي تند و تند سرشو
بابا مي‌زد به ديوار
قسم مي‌داد حاجي‌و
حاجي گوشي‌و بردار

نعره‌هاي بابا جون
يه هو پيچيد تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دويدو از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گريه مي‌گفت
کشتند بچه‌هارو

بعد مامان‌و هولش داد
خودش خوابيد رو زمين
گفت که: مواظب باشيد
خمپاره زد بخوابيد

الو الو کربلا
کمک مي‌خوام
حاجي جون
بچه‌ها قيچي شدن

تو سينه و سرش زد
هي سرشو تکون داد
رو به تماشاچيا
چشماشو بست و جون داد

بعضي تماشا کردن
بعضي فقط خنديدن
اونايي که از بابا
فقط امروزو ديدن

جلو بابا دويدم
بالا سرش رسيدم
از درد غربتِ اون
هي به خودم پيچيدم

درد غربت بابا
نشونه‌هاي درده
درد غربت بابا
غنيمت از نبرده

شرافت و خون و دل
نشونه‌هاي مرده
اي اونايي که هنوز
داريد بهش مي‌خنديد

براي خنده‌هاتون
دردشو مي‌پسنديد
امروزشو نبينيد
بابام يه قهرمونه

يه روز به هم مي‌رسيم
بازي داره زمونه
موج بابا کليده
قفل دره بهشته

يه روز پشيمون مي‌شيد
که ديگه خيلي ديره
گريه‌هاي مادرم
يقتونو مي‌گيره

نارون1
8th May 2011, 09:21 PM
خیلی زیبا بود . [golrooz]

tarannom101
6th February 2012, 01:43 AM
برادرم من آمدم تونبودی
اماطلائه بود و آسمان
شلمچه بود و نیزار
جزیره بود و نخلستان
اما همه رنگ خاک بودند
رنگ لباسهای خاکیت
نخلهای بی سر بود
تجلی پیکر بیسرت
نیزار در صدا بود
صدای کمیلت

خورشید چون سابق می تابید
ولی فانوس های سنگرت را میدیدم
افسوس که مردمک های چشم گناه کرده ام
نتوانست اشک های خونینت راببیند
وصورت سیاهم از گناهی
روی دیدن ندارد
اما یک دعا ازتو طلب می کنم
که اگر دوباره دراین بیابان آمدم
از بوسیدن شیشه قاب عکست خجالت نکشم

ای کاش از ما نپرسند که بعد شهدا چه کردیم
[golrooz][golrooz][golrooz]

نسیم قلیزاده
19th March 2013, 01:11 PM
عالی بود[golrooz]

- - - به روز رسانی شده - - -

عالی بود[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد