PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله نبرد داریوش با دولت ـ شهرهای یونانی



Karim1504
7th April 2011, 06:02 PM
«نبرد داریوش با دولت ـ شهرهای یونانی »

1ـ شورش ایونیه

شهر ایونیه، شهری یونانی نشین بود که در زمان کوروش بزرگ جز فتوحات ایران محسوب شد. این شهر در نزدیکی سواحل شرقی دریای اژه ، در آسیای صغیر قرار داشت و شهر معروف سارد در جنوب شرقی این شهر مستقر شده بود.

ایونیان مدت درازی بود که رؤیای بازیابی آزادی خود را در سر می پروراندند. اما بختشان برای تحقق این رؤیا ناچیز بود، چون کماکان مانند گذشته نه توانستند به وحدت دست یابند و نه این که رهبری بیابند تا آن ها را از یوغ ده ها ساله ایرانیان نجات دهد. این وضع سرانجام در سال 499 ق.م تغییر کرد و رهبر برجسته ای به نام « آریستاگوراس» ( Aristagoras ) که شهروند ممتاز شهر « میلط» بود در میان ایشان ظهور کرد. با توجه به اینکه شهر میلط نیرومند ترین و ثروتمند ترین شهر ایونیه محسوب می شد، او ثابت کرد رهبری حقیقی و مناسب است و به ایونیان الهام بخشید تا مخفیانه به سازماندهی خود بپردازند و نخستین مرحله از قیام خود علیه داریوش را هماهنگ سازند. آن گاه درسراسر ایونیه، رهبران یونانی طرفدار ایران برکنار شدند و جای آن ها را شورشیان میهن پوست گرفتند.

*آریستاگوراس به خوبی می دانست که شورش آن ها به واکنش نظامی شاه بزرگ می انجامد (توجه: یونانیان باستان در زمان هخامنشیان به شاهان ایران، شاه بزرگ یا شاه آسیا می گفتند.)

و اهالی ایونیه ناچار خواهند بود برای حیات خود بجنگند، پس برای تقویت نیروها بی درنگ دست یاری خواهی به سوی دولت ـ شهرهای عمده خاک اصلی یونان دراز کرد. از آن جا که ارتش اسپارت نیرومند تر از بقیه بود، منطقی می نمود که نخست از اسپارت کمک بخواهد. کلئومنس ( cleomenes) ، شاه اسپارت، که از قول های آریستاگوراس برای دست یابی به طلای ایران و سایر ذخایر شوش وسوسه شده بود در آغاز موافقت کرد که فرماندهی سپاه خود به سوی ایران را بر عهده بگیرد، اما آریستاگوراس دچار اشتباه شد و برای او فاش کرد که از شهر سارد تا شوش سه ماه راه است. اسپارتیان با فهمیدن این حقیقت که باید راه چنین درازی را بپیمایند و از وطن خود دور شوند، بی میلی نشان دادند و همانند کوروش بزرگ، از شرکت در شورش ایونیه امتناع کردند. آن گاه آریستا گوراس کوشید از آن که رهبر فرهنگی یونان محسوب می شد و از یک دهه قبل نظام دموکراسی را در شهر خود بنا نهاده بود کمک بخواهد.

*2ـ فاجعه لاده

: سرانجام آریستا گوراس شادمان به ایونیه بازگشت و این اخبار اطمینان بخش را با خود آورد که آتن موافقت کرده که به شورشیان کمک کند. افزون بر این، یکی از متحدانی آتن، شهر « ارتریا» ( Eretia) واقع درجزیره بزرگ « اوبویا» (Euboea) در امتداد ساحل شرقی یونان، نیز موافقت کرده بود که کمک بفرستد. این امر در آغاز سال 498 ق.م ایونیان را تشویق کرد و به جسارت آن ها افزود، چنان که مقامات محلی داریوش را وادار کردند از آن جا به سارد بگریزند و خود آشکارا با گروه های سربازان ایرانی به زد و خورد پرداختند.

شورشیان یونانی حتی توانستند در شمال به ترکیه دست یابند که در نتیجه یونانیان آن منطقه ، نیز از یوغ ایران خلاص شدند.

*شورشیان پس از رسیدن بیست کشتی از آتن و پنج کشتی پر از کشتی سرباز و آذوقه از ارتریا، جسارت بیش تری یافتند و کار آن ها از یک اعتماد بی جهت کوچک فراتر رفت. بخش کوچکی ازمهاجمان مرکب از ملیطی ها و آتنیان به فرماندهی آریستاگوراس به سارد آمدند و ظرف چند دقیقه شهر به آتش کشیده شد. این هشداری بود برای پادگان بزرگ ایرانی که در آن نزدیکی قرار داشت. نیروهای این پادگان، مهاجمان را غافلگیر کردند و به ضد حمله ناگهانی پرداختند. یونانیان که آمادگی نبردی بزرگ را نداشتند، ناچار عقب نشستند. اما گریزشان آن ها را نجات نداد و چون سپاهیان ایران آن ها را دنبال کردند، به گوشه ای در نزدیکی ساحل دریا کشاندند و پس از نبردی سخت آنها را مغلوب کردند. در حالی که ملیطی های زنده مانده به شهر خود فرار کردند، فرماندهان آتنی و ارتریایی نیز بهترین استراتژی را در آن دیدند که به یونان بازگردند. بدین قرار، بد رغم شور و اشتیاق آریستاگوراس به دعوت از ساکنان اصلی یونان، آن ها ایونید را ترک کردند تا به نبردهای خود بپردازند.

* اما اگر آتن و ارتریا می پنداشتند که گریز و انصراف از درگیری در این مرحله زود رس مانع اقدام تلافی جویانه داریوش علیه آن ها خواهد شد، سخت در اشتباه بودند. داریوش شهریاری مغرور و با اراده بود که بارها توانایی خود را در سرکوب شورش ها و مجازات شدید کسانی که به نافرمانی پرداخته یا به او توهین کرده بودند به اثبات رسانده بود. آشکار بود که شورشیان ایونی از اطاعت او سرپیچیده و سرزمین یونان نیز در جرم آنها شریک شده و با دخالت در امور امپراتوری وی به او توهین کرده بود. آتش زدن سارد داریوش را به خشم آورد و سوگند خورد که نخست شورشیان ایونی را سرکوب کند و سپس به مجازات آتنی ها و ارتریایی های نو خاسته بپردازد.

* داریوش ظرف چهار سال پایبند سوگندی که خورده بود، به تدریج اما روش مندانه شهرهای ایونیه را مغلوب و وادار به تسلیم کرد. پتانسل استراتژیک نیروی دریایی ای که سلف او کمبوجیه تقریباً سه دهه پیش ایجاد کرده بود، اکنون توسط ایرانیان تحقق یافت و ناوگان ایران توانست شرق دریای اژه را تسخیر کند و شورشیان ایونی را میان دریا و ارتش های زمینی داریوش به دام اندازد. در سال 494 ق.م شورشیان آخرین تلاش نونیدانه خود را در یک نبرد دریایی بزرگ جزیره کوچک « لاده» ( Lade) که چندان از شهر ملیط دور نبود به کار بستند، اما تفرقه و اختلاف همیشگی آن ها یک بار دیگر نتیجه خود را داد و تلاششان به فاجعه انجامید. بعضی از کشتی های شورشی درست پس از آغاز نبرد راه گریز در پیش گرفتند و بقیه نیز با دیدن گریزشان از پی آن ها فرار کردند. چند کشتی معدود باقی ماندند و شجاعانه به جنگ ادامه دادند، اما مشکلات آن ها زیاد و بخت پیروزیشان اندک بود و متحمل شکست سختی شدند. اکنون شهر بزرگ و ثروتمند ملیط کاملاً در برابر نیروهای داریوش بی دفاع بود. هرودوت تاریخ نویس بزرگ یونانی رفتار ایرانیان پیروز جنگ را چنین توصیف می کند:

*« ایرانیان از راه خشکی و در یا شهر ملیط را محاصره کردند و زیر حصارها تونلی کنده، آلاتی آتش بار به کار بردند و پنج سال بعد از آغاز شورش ایونی ها، تمام شهر وارگی مستحکم مرکزی را تسخیر کردند. بیش تر اهالی آن جا به دست ایرانیان غالب سرکوب شدند، زنان و بچه های ایشان هم به بردگی افتادند و آن عده از اهالی شهر که زنده مانده بودند اسیروار به شوش فرستاده شدند. داریوش صدمه ای به آن ها نرسانید و در کنار خلیج فارس بر م؟ دجله آنان را در جایی به نام « آمپه» ( Ampe) مسکن داد.»

* در ماه های بعد ، سایر شهرهای ایونید نیز از خشم داریوش شاه در امان نماندند. در جزایر طغیان

کننده ای مانند « خیوس» و « سبوس» ، هزاران سرباز ایرانی دست به دست هم دادند و ساحل به ساحل پیش رفتند و تقریباً تمام مردم ر به اسیری گرفتند، بسیاری از شهرها سوختند و تعداد نامعلومی از بچه های یونانی به شوش و سایر مراکز ایران فرستاده شدند. پسرها در دربار به غلامی و خواجه سرایی پرداختند و دختران راهی حرمسرای شاه شدند. رفتار سخت داریوش شاه ایونیان آشکارا بیان گر این بود که از هر گونه تکرار شورش در منطقه جلوگیری شود.



*3ـ سقوط ارتدیا

* با این حال سرکوب ایونیه عطش انتقام شاه بزرگ را کاملاً فرو ننشانید، هنوز آتنیان و ارتدیایی های گستاخ وجود داشتند و باید به حساب آن ها هم رسیدگی می شد. داریوش به این منظور مردونیه

(Mardonius)، نجیب زاد ه جوانی را که به تازگی دخترش، شاهدخت آرتوزوسترا( Artozostre )،

را به زنی گرفته بود به فرماندهی لشکری برای جنگ منصوب کرد.

*مردونیه در 493ق .م فرماندهی ارتش ایران در آسیای صغیر و تراکیه را برعهده گرفت، در حالی که نیروی دریایی بزرگ ایران درامتداد ساحل اژه برای تقویت و تدارک این لشکر به حرکت درآمد. نخستین فرمان مردونیه فتح تراکیه بود که به آسانی ظرف چند ماه به اجرا درآمد. سپس فرمان داد که سپاه استراتژیکی در جنوب یونان برای ایران فراهم می آورد. با وجود این ، این نقشه ناکام ماند، زیرا توفانی غیر منتظرۀ شدیدی وزید؟ گرفت و ناوگان ایرانی را در نزدیکی قله آتوس واقع در شبه جزیرۀ آتوس در هم نوردید. بنا به گفته هردودت:

*« پیش از اینکه از کنار تنگه عبور کنند دچار توفان شد که ؟شدند که در مقابل آن یارای مقاومت نداشتند. بسیاری از کشتی ها به خشکی افتاده در هم شکستند. به سیصد کشتی صدمه وارد شد و بالغ بر بیست هزار نفر مردند. آب های حدود آتوس پر از حیوانات آدم خوار است، از این رو سرنشینان که زنده مانده بودند طعمه این جانوران شدند و عده زیادی که شنا نمی دانستند غرق و بسیاری هم از شدت سرما تلف شدند.»

ارتش زمینی ایران بدون نیروی دریایی نمی توانست مدت زیادی مقاومت کند و داریوش ناچار شد مردونیه و نیروهایش را فرا بخواند. اما یونانیان نتوانستند از خشم شاه بزرگ بگریزند چون او تقریباً

بی درنگ به اقدامات آماده سازی برای یک لشکر کشی دیگر پرداخت. او این بار سپاهیانش را تحت فرماندهی داتیس (Datis)، که سردار مادی قابلی بود و آرتافرن (Artapherens ) ، برادرزاده خود قرار داد. بنا به نقشۀ جدید باید از تأخیرهای پرهزینه اجتناب می شد و نیروهای ضربتی دریایی مستقیماً از دریای اژه عبور کرده و به شهرهای مورد نظر حمله ور می شدند. داتیس و آرتافرن در بهار سال 490 ق.م به « کلیکید» واقع در جنوب آسیای صغیر رسیدند و به نظارت بر بارگیری صدها کشتی و حمل و نقل سپاهیان پرداختند. آن ها روی هم رفته حدود 65هزار نفر نیرو داشتند که شاید بیست هزار نفر آن ها ملوان و مأموران لجستیک و بقیه سپاهیان میدان نبرد بودند. وقتی ناوگان آماده شد در امتداد ساحل به سمت غرب حرکت کرد، از شمال جزیره بزرگ « رودس» گذشت، به سوی « ساموس» در شمال غربی چرخید، از دریا عبور کرد و به جزیرۀ « ناکسوس» رسید که در آن جا ایرانیان شهر اصلی را آتش زدند و سرانجام باز به سوی شمال غربی به مقصد « ارتریا» حرکت کرد.

با نزدیک شدن ایرانیان، مردم مناطق اطراف در پشت حصارهای دفاعی ارتریا جمع شدند و پناه گرفتند. وقتی سربازان داتیس و آرتافرن با لباس های متحد الشکل ارغوانی و رنگین خود شهر را محاصره کردند، یونانیان با هراس آن ها را نظاره می کردند. هرودوت می نویسد :« مدت شش روز نبرد ادامه داشت که از هر دو طرف عدۀ زیادی کشته شدند. سپس در روز هفتم، دو مرد نامدار ارتریایی شهر را به دشمن فروختند.» این دو مرد دموکرات هایی بودند که مدت ها پیش با اعضای حزب محافظه کار محلی درگیری داشتند و فکر می کردند که ایرانیان به پاداش عمل ایشان حزب آن ها را بر سر قدرت خواهد آورد. اما آن ها سخت اشتباه می کردند . مهاجمان ایرانی شهر « ارتریا» را سوزاندند و باقی مانده ساکنان آن را به اسارت گرفتند.

*4ـ درگیری در ماراتون

* داتیس و آرتافرن با انهدام و غارت شهر ارتدیا نیمی از مأموریت خود را انجام داده بودند. آن ها اطمینان داشتند که هدف دومشان ( تسخیر آتن) به همین سادگی خواهد بود. در آغاز ماه سپتامبر

(نیمه شهریور) از شهر « اوبویا» حرکت کردند و ظرف مدت کوتاهی به سواحل سرزمین آتن یعنی آتیکا

( Attica) رسیدند و اردوگاه خود را در حاشیه شرقی دشت پهناور ماراتون برپا کردند. ظاهراً استراتژی آغازین آن ها حرکت زمینی به سوی آتن در فاصلۀ حدود چهل کیلومتری، غارت شهر و استقرار یک پایگاه ایرانی در آتیکا بود.

*اما فرماندها ایرانی با نهایت تعجب دیدند که مانعی بر سر راهشان سبز شد. شربازان آتنی که در حدود نه هزار پیاده نظام سنگین تشکیل می شدند که ششصد نفر پیاده نظام از دولت ـ شهر کوچک پلاته (Platea) نیز از آن ها حمایت می کرد و در مرز شمالی آتیکا مستقر شده بودند، در حاشیه غربی دشت ماراتون گرد آمدند و جاده آتن را مسدود کردند. پیاده نظام یونانی سربازانی بودند که نیزه های تیز و شمشیر های کوتاه داشتند. وقتی این منصوب از لشکر یونانی به سوی دشمن هجوم می آوردند، مردانی ردیف جلو در حالی که منصوب عقب به آن ها شدیداً فشار وارد می آوردند، نیزه های بلند خود را در بدن حریف فرو می بردند و مرگ دشمن حتمی بود.

با این حال سپاهیان یونانی در نبرد بزرگ به قدر سپاهیان ایران که به مهار در نبرد و جنگاوری شهره بودند، آزموده و با تجربه نبودند. با این همه در سپاه ایران نیز« داتیس» و « آرتافرن» از توانایی کشنده ارتش کوچکی که با آن روبه رو شده بودند، چندان آگاهی درستی نداشتند. بی گمان وقتی یونانیان به رغم شمار اندک خود، گستاخانه در صبح روز دوازده سپتامبر به ؟ ایران حمله بردند، سرداران ایران به سختی شگفت زده شدند.

*در نبرد خونینی که در گرفت، سربازان یونانی با انضباط تر و مملکت تر از سپاهیان ایران نشان دادند و در نتیجه سرانجام ایرانیان سراسیمه به سوی ساحل گریختند. یونانیان آن ها را دنبال کردند و توانستند پیش از گریز ناوگان، هفت کشتی را به غنیمت بگیرند. داتیس و آرتافرن بیش از 6400 سرباز از دست دادند اما آتنی ها تنها 192 سرباز را از دست دادند و سرانجام ایرانیان از ادامه مأموریت خود چشم پوشیدند و به آسیای صغیر بازگشتند، سپس پیکی به سوی داریوش فرستادند تا هم اخبار ؟ و هم پوزش آن ها را به عرض داریوش برسانند. در پی عقب نشینی ایرانیان، یونانیان با انواع جشن ها و داستان ها این پیروزی را گرامی داشتند و چنان که بعدها این پیروزی را در ادبیات غرب تبدیل به افسانه شد؛ زیرا برای آن ها این پیروزی کرانه هایی حماسی داشت. بر عکس، از دیدگاه ایرانیان، شکست « ماراتون» جز ضربه کوچکی به نیروی زرهی شکست ناپذیر امپراتوری آن ها تلقی نمی شد. آن ها هم چنان بی باک و بی هراس از یونانیان ، در حالی که آن ها را با واژه هایی چون« بی سرو پا» ، « پست» و « گستاخ» حقیر می شمردند، به زودی به سواحلی که ترک کرده بودند، بازگشتند و این بار بزرگ ترین نیروی مهاجمی که تاکنون جهان به چشم دیده بود، با رهبری خشایار شاه هخامنشی برای فتح آتن پیکار نمودند که شرح نبرد را در قسمت های بعدی به عرض خواهم رسانید.

worldwar.blogfa.com
« امیر حسین مؤیدی کیا»

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد