PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزشی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم :شیطان شناسی



diamonds55
23rd December 2008, 07:29 PM
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


بسم الله الرحمن الرحیم

- ايمان دو جزء دارد. يكى خداشناسى و ديگرى شيطان شناسى ، اگر بخواهيم به درستى خداشناس و يكتاپرست باشيم چاره اى نيست جز شناخت ضد خدا.
روايتى كه فرمود: (تعرف الاشياء باضدادها) بدين معنا است كه هر چيزى را بايد با ضد آن شناخت ؛ يعنى تا ضد نباشد چيزى به خوبى شناخته نمى شود؛ مانند شب كه ضد روز، ظلمت ضد روشنايى ، فقر و گرسنگى و بى چيزى ضد غنا و سيرى و ثروت ، مريضى ضد سلامت ، ناامنى و هرج و مرج ضد امنيت ، سرما ضد گرما، جهالت و نادانى ضد علم و دانايى ، بى عقلى ضد عقل است : كه اگر اين اضداد نباشند ارزش روز، روشنايى ، ثروت ، سلامت ، علم و عقل درست به دست نمى آيد.
از همين رو خداشناسى انسان ، كامل نمى شود مرگ اين كه انسان ، شيطان شناس هم باشد. هر چه انسان شيطان شناسى اش بيشتر باشد، مكر و خدعه هاى شيطان ، قسم دروغ خوردن ، وسوسه ها، فتنه ها، حيله ها، وعده هاى دروغ دادن ، دل سوزى بى جا و هزاران هزار نيرنگ شيطان را مى شناسد و ديگر دنبال او نيم رود و گول وسوسه هاى زودگذر او را نمى خورد و مى داند كه دشمن هر كه باشد، دشمن است . دشمن نااميد از همه چيز، و رانده شده اى مانند شيطان هيچ وقت به راه نمى آيد و آشتى نمی كند، وقتى شخص دنبال او نرفت خواه ناخواه دنبال خدا خواهد رفت . پس ‍ نيمى از خداشناسى ، شيطان شناسى است . كوتاه سخن اين كه ، نوشتار پيش ‍ روى شما مربوط به شيطان و شيطان صفتان مى باشد. اميد كه خوانندگان عزيز و محترم او را به خوبى بشناسند تا در نتيجه ، خدا را بهتر بشناسند.

نام كتاب : شيطان در كمين گاه

diamonds55
23rd December 2008, 07:30 PM
تعريف شيطان

از قديم الايام ، افسانه شيطان ، همواره انسانها را در دنيايى از وحشت و ابهام فرو برده بود و هم چنان ادامه دارد.
مى گويند: بچه هاى بازى گوش و نافرمان و زيرك شيطان اند، افراد منحرف را شيطان اغوا كرده ، هر كار بد فرجامى از وسوسه هاى شيطان است و در هر كار بدشگونى شيطان دست دارد.
مى گويند: شيطان در همه جا هست ، اعوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همه مردم كار دارد، در برابر همه قد علم مى كند، هر انسانى را به بهانه اى فريب مى دهد و دام هاى گوناگون در اختيار دارد.
شيطان در ذهن بچه ها عامل وحشت و ترس و وسيله اى براى رام كردن و ترسانيدن آنان است . قصه نويسان ، براى سرگرمى كودكان از شيطان يك موجود خيالى ساخته و از نخستين سال هاى زندگى ، يك شبح وحشتناك و يك قدرت اسرارآميز در ذهنشان مى آفرينند.
مى گويند: براى بزرگ سالان ، شيطان عامل فريب و گناه است ، انسان را به معصيت وا مى دارد، تمايلات نفسانى را بيدار مى كند، موجب سقوط و لغزش انسان مى شود، خواسته ها نامشروع را پديد مى آورد، باعث تجاوز و تعدى مى گردد، شهوات ويران گر را تحريك مى كند، خشم و غضب را شعله ور مى سازد، مصيبت و رنج مى آفريند، آدمى را به تباهى و فساد مى كشاند، لجاجت و خودسرى را رونق مى دهد.
و نيز: تمامى اين صفات از شيطان و كار او است ، انسان از روى ندامت با فريادى بلند مى گويد: نفرين بر شيطان ، لعنت خدا و ملائكه بر او باد، اين شيوه از زمان حضرت آدم عليه السلام معمول بوده كه شيطان را مسئول هر كارى و عصيانى مى دانسته اند.
در تعريف او گفته اند: شيطان ، قدرتى است نابكار و بسيار بدكردار، نيرو و روحى است پليد و سركش و طغيان گر؛ حقيقت مطلب اين است كه شيطان ، اسم خاص نيست تا بر موجودى معين و مشخص دلالت كند و وجود مستقلى ندارد، اسمى است بى نشان ؛ مانند سيمرغ كه وجود خارجى ندارد و هيچ نام و نشانى براى او نيست ، اغلب جاها كه نام شيطان برده مى شود مراد همان ابليس است كه از دستورهاى خداوند سرپيچى و تكبر كرد.
شيطان و طرف دارانش در طول تاريخ در مقابل نيكان و نيك سيرتان قرار داشته اند و خواهند داشت ، مثنوى در پى اين معنا بوده كه گفت :


دو علم بر ساخت اسپيد و سياه
آن يكى آدم ديگر ابليس راه
در ميان آن دو لشگر گاه رفت
چالش و پيكار آنچه رفت رفت
هم چنان دور دوم هابيل شد
ضد نور پاك او قابيل شد
هم چنان اين دو علم از عدل و جور
تا به نمرود آمد اندر دور دور
ضد ابراهيم گشت و خصم او
و آن دو لشكر كين گزار و جنگجو
چون درازى جنگ آمد ناخوشش
فيصل آن هر دو آمد آتشش
پس حكم كرد آتشى را ونكر
تا شود حل مشكل آن دو نفر
دور دور و قرن قرن اين فريق
تا به فرعون و به موساى شفيق
سال ها اندر ميانشان حرب بود
چون زحد رفت و ملولى مى فزود
آب دريا را حكم سازيد حق
تا كه ماند كى برد زين دو سبق
هم چنان تا دور و طور مصطفى
با ابوجهل آن سپهدار جفا
هم نكر سازيد از قوم ثمود
صيحه اى كه جانشان را در ربود
هم نكر سازيد بهر قوم عاد
زود خيز تيز رو يعنى كه باد
هم نكر سازيد بر قارون زكين
در حليمى اين زمين پوشيد كين
تا حليمى زمين شد جمله قهر
برد قارون را و گنجش را به قعر


(مثنوى مولانا، دفتر ششم)


كلمه شيطان در قرآن هفتاد بار به صورت مفرد و هيجده بار به صورت جمع به كار رفته است كه روى هم 88 مرتبه مى شود.

diamonds55
23rd December 2008, 07:30 PM
شيطان اولين كسى كه .....

شيطان : نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قراراند:

- اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .
- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.
- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود .
- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم .
- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.
- اولين كسى كه منبر رفت و براى ملائكه سخنرانى و صحبت كرد.
- اولين كسى كه كه به خدا مشرك شد.
- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.
- اولين كسى كه از خوشحالى سرود خواند و آن هنگامى بود كه آدم به زمين آمد.
- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.
- اولين كسى كه .... كرد. چون زمانى كه به ميان قوم لوط آمد خود را در اختيار آنان قرار داد تا با او .... كنند.
- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.
- اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.
- اولين كسى كه دستور ساختن صابون را داد تا مردم بدن و لباس خود را بشويند.
- اولين كسى كه دستور ساختن آسياب را داد تا مردم گندم هاى خود را آرد كنند.
- اولين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد تا مردم را منحرف كند و از مسير حق برگرداند.
- اولين كسى كه خدا را در آسمان ها پرستيد.
- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.
- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.
- اولين كسى كه ساز درست كرد و خود، آن را نواخت .
- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .
- اولين كسى كه براى مخالفت با پيامبران ريش خود را تراشيد.
- اولين كسى كه براى مست شدن مردم ، شراب درست كرد.
- اولين كسى كه ساختن آلات لهو و لعب و موسيقى را به قابيل آموخت .
- اولين كسى كه وقتى وارد جهنم مى شود، خطبه مى خواند.
- اولين كسى كه مكر و حيله و خدعه نمود.
- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.
- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.
- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود و از ناراحتى فرياد كشيد.
- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.
- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.
- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .
- اولين كسى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را لعنت كردند.
- اولين كسى كه از ترس ملائكه فرار كرد و خود را مخفى نمود.
- اولين كسى كه دستور مسا... داد. امام باقر عليه السلام فرمود: (وقتى خواسته ابليس در قوم لوط عملى شد، خود را به صورت زن در آورد و سراغ زنان آمد و گفت : آيا مردان شما با هم ... مى كنند؟ در جواب گفتند: آرى . دستور داد شما نيز با هم مسا... كنيد).

معنى شيطان

شيطان دو معنى دارد: يكى اصطلاحى ، و آن همان معنايى است كه بر سر زبان مردم است . وقتى كلمه شيطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود كه رو در روى خدا ايستاد و نافرمانى كرد و در برابر آدم عليه السلام سجده نكرد.
ديگرى معنى لغوى آن است ، شيطان از (شطش ) و (شاطن ) گرفته شده و هر دو به معنى پليد، خبيث ، پست و موجودى سركش ، متمرد و نافرمان به كار برده مى شود. به عبارت ديگر، به هر چيز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنين به معنى منحرف و منحرف كنند، ياغى و طاغى ، شرير و شرارت كننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقيقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاك ، هلاك شده و هلاك شونده آمده است . اين معانى و صفات در انسان باشد يا در جن ، در چهار پايان باشد يا وحوش ، خزندگان و غيره همه اين ها از معانى و مصاديق شيطان است .
و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است كه در ميان مردم معروف و مشهور است و آن ابليس و لشگريان و اعوان و انصار و ياوران او است . همان كسى كه باعث بدبختى خود و آدم عليه السلام ، باعث بيرون شدن خود و آدم عليه السلام از بهشت شد.

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:31 PM
. شيطان دامهاى خود را به يحيى نشان داد .:

سْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام رضا از اجداد خود عليهم السلام نقل مى كند: شيطان از زمان حضرت آدم (ع ) تا هنگامى كه حضرت عيسى عليه السلام به پيغمبرى رسيد نزد انبيا مى آمد، و با ايشان سخن مى گفت و سؤال هايى مى كرد، با حضرت يحيى (ع ) بيشتر از ديگر پيغمبران آمد و رفت داشت .
روزى حضرت يحيى عليه السلام به او فرمود: اى ابومره ! (اين لقب شيطان است ) مرا به تو حاجتى است . شيطان گفت : قدر تو از آن بزرگ تر است كه حاجت تو را بتوان رد نمود. آن چه مى خواهى بپرس تا پاسخ گويم .
حضرت يحيى (ع ) فرمود: مى خواهم دام هاى خود را كه بنى آدم را به آنها گرفتار مى كنى به من نشان دهى !
آن ملعون پذيرفت و به روز ديگر وعده كرد. چون صبح شد، حضرت يحيى در خانه را بازگذاشت و منتظر او نشست . ناگاه ديد كه صورتى در برابرش ‍ ظاهر شد، رويش مانند روى ميمون ، بدنش مانند بدن خوك ، طول چشم هايش در طول رويش ، هم چنين دهانش در طول رويش است . دندانهايش يك پارچه استخوان بود، چانه و ريش نداشت ، دو سوراخ دماغش به طرف بالا بود، آب از چشمش مى ريخت ، چهار دست داشت ، دو دست در سينه او و دو دست ديگر در دوش او رسته بود. پى پاهايش در پيش رويش و انگشتان پاهايش در عقب مى باشد و به قول شاعر كه مى گويد:


ندانم كجا ديدم اندر كتاب

كه ابليس را ديد شخصى به خواب

به بالا صنوبر به ديدار حور(515)

چه خورشيديش از چهره مى تافت نور

فرا رفت و گفت : اى عجب اين توئى

فرشته نباشد بدين نيكويى

تو كاين روى دارى و حسن و قمر

چرا در جهانى به زشتى سمر(516)

چرا نقش بندت در ايوان شاه

بديدم دهن روى كرده است و زشت و تباه

تو را سهمگين (517) روى پنداشتند

به گرما به در زشت بنگاشتند

شنيد اين سخن بخت برگشته ديو

به زارى بر آورد بانك و غريو

كه اى نيك بخت اين نه شكل من است

وليكن قلم در كف دشمن است

برانداختم بيخشان از بهشت

كنونم ببين مى نگارند زشت


حضرت يحيى ديد آن ملعون قبايى پوشيده و كمربندى بر روى آن بسته ، بر آن كمر بند رشته و نخ ‌هايى رنگارنگ آويخته ، بعضى سرخ و بعضى سبز، به هر رنگى رشته اى در آن ميان ديده مى شد، زنگ بزرگى در دست و كلاه خودى بر سر نهاده و بر آن كلاه قلابى آويزان كرده است !
تا كه حضرت يحيى او را به اين هيئت ديد، از او پرسيد: اين كمربند چيست كه در ميان دارى ؟ گفت : اين علامت انس گيرى و محبوبيت است كه من پيدا كرده ام و براى مردم زينت داده ام .
فرمود: اين رشته هاى رنگارنگ چيست ؟ گفت : اينها اصناف زنان است كه مردم را با رنگ هاى مختلف و رنگ آميزى هاى خود مى ربايند!
فرمود: اين زنگ كه به دست دارى چيست ؟ گفت : اين مجموعه اى است كه همه لذت ها در آن جمع گشته . (مانند طنبور، بربط، طبل ، ناى و غيره .) چون جمعى به شراب خوردن پرداخته و لذتى نبرند من اين رنگ را به حركت در مى آورم تا مشغول خوانندگى و ساز شوند، چون صداى آن را شنيدند، از طرب و شوق از جا به در مى روند. يكى رقص مى كند، ديگرى بشكن مى زند و آن ديگر جامه بر تن مى درد.
حضرت يحيى (ع ) فرمود: چه چيز بيشتر موجب كاميابى تو مى گردد؟ گفت : زنها، كه آنها تله هاى من هستند. چون نفرين و لعنت هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد زنها مى روم و از آنها سرخوش مى شوم .
حضرت يحيى (ع ) فرمود: اين كلاه خود كه بر سرگذاشتى چيست ؟ گفت : با اين كلاه ، خود را از نفرين هاى صالحان حفظ مى كنم . فرمود: اين قلاب كه بر كلاه آويزان كرده اى چيست ؟ گفت : با اين ، دلهاى صالحان را مى گردانم و به سوى خود مى كشم .
آن حضرت فرمود: تا حال هرگز بر من دست يافته اى ؟ گفت : خير، وليكن در تو يك خصلت هست كه مرا خرسند مى سازد. فرمود: آن كدام است ؟ جواب داد: هنگام افطار، قدرى غذا بيشتر مى خورى و اين موجب سنگينى تو مى شود و ديرتر به عبادت برمى خيزى .
حضرت فرمود: من با خدا عهد كردم كه هرگز از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم . شيطان هم گفت : من نيز عهد كردم كه ديگر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات كنم . پس بيرون رفت و ديگر به خدمت آن حضرت نيامد.





:. سؤال موسى از شيطان .:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى حضرت موسى بن عمران عليه السلام براى مناجات به كوه طور مى رفت . در بين راه به شيطان برخورد و شروع كرد با او صحبت كردن و شيطان هم جواب مى داد.
موسى عليه السلام فرمود: چرا آدم را سجده نكردى تا به لعنت خدا و ملائكه و جن و انس گرفتار نشوى ؟ در جواب گفت :اى موسى ! من به تو راست مى گويم . غرض خداوند سجده بر آدم نبود، بلكه مى خواست مرا بيازمايد و بداند آيا من غير او را سجده مى كنم يا خير! ولى من چون عاشق خدا بودم ، حاضر نشدم غير او را سجده كنم و دست از عبادت او بردارم .


پور عمران بدن غرقه نور

مى شد از بهر مناجات به طور

ديد در راه سرد و نان را

غايت لشكر محزونان را

گفت : كز سجده آدم به چه رو

تافتى روى رضا راست بگو

گفت : شيطان به تو مى گويم راست

كه تو را نى خبر از عالم ماست

من و ما نيست ميان من و دوست

آن چنانم كه خدا گويدم اوست .

گفت : موسى كه اگر كار اين است

لعن و طعن تو چرا آيين است

گفت : شيطان كه از اين گفت و شنود

امتحان كردن من بد نه سجود

گفت : عاشق كه بود كامل سير

پيش جانان نبرد سجده به غير

اين دم از كمشكش خود رستم

پيش زانوى ادب بنشستم


هم چنين در جواب شخص ديگرى كه از او پرسيد: چرا آدم را سجده نكردى تا مورد لعن ابدى قرار نگيرى ؟ گفت : مثلى براى تو بياورم تا مطلب معلوم شود.
مردى دختر سلطان را ديد و عاشق او شد. داستان عشق او در شهر پيچيد. روزى دختر سلطان به آن مرد گفت : مرا خواهرى است از من زيباتر، كه من كنيز او هم نمى شوم و حسن و جمال او از من بهتر است .


گر ببينى خواهرم را يك زمان

تير مژگانش كند پشتت كمان

بنگر اكنون گر ندارى باورم

كز عقب مى آيد اكنون خواهرم


آن مرد كه مدعى عشق بود پشت سر خود نگاه كرد تا او را ببيند. دختر دست بر سينه اش زد و او را انداخت .


گفت : گر عاشق بدى يك ذره اى

كى شدى هرگز به غيرى غره اى

قصه ابليس و اين قصه يكى است

من ندانم تا كرا اينجا شكى است

ترك سجده از حسد گيرم كه بود

آن حسد از عشق خيزد نه از سجود

diamonds55
23rd December 2008, 07:32 PM
خلقت شيطان

خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفريده : يك نوع در آسمان ها هستند كه همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند كه شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات ديگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسليم محض ‍ پروردگار مى باشند و يك لحظه نافرمانى او را نمى كنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده .
نوع ديگر؛ انسان است كه خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پديد آورد و ملائكه بر او سجده كردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت ، و از خاك و آب به وجود آمده است .
نوع سوم ؛ نژاد جن است كه خداوند ايشان را از آتش بى دود(و باد) پديد آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است . خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است . خداوند درباره خلقت آنان چنين فرموده :
والجان خلقناه من قبل من نار السموم
(ما طايفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود - آفريديم ).
همان طور كه خداوند، نخست آدم عليه السلام را خلق نمود و همسرش ‍ (حوا) را بعد از او از جنس خودش آفريد، پدر جن ها هم كه (مارج ) نام داشت از آتش و سپس همسرش (مارجه ) را نيز از او خلق نمود. (مارج و مارجه ) با هم ازدواج كردند (جان ) متولد شد و فرزندان (جان ) دو طايفه شدند، يك طايفه ، همان جن ها كه در ميان آنان ، هم مؤمن پيدا مى شود و هم كافر؛ طايفه دوم ؛ شياطين شدند كه پدر بزرگشان (ابليس ) مى باشد. ابليس يكى از فرزندان جان است .


نام ها و صفات شيطان

براى شيطان اسامى و صفات متعددى ذكر شده و آنها از اين قرارند:
1. ابليس ؛ اين كلمه اى است مفرد و داراى دو جمع (اباليس و بالسه ) از ماده بلى و ابلاس گرفته شده . معناى آن نااميدى ، ماءيوس شدن از رحمت خدا؛ تحير و سرگردانى ، حزنى كه از شدت ياس پيدا مى شود؛ اندوه گين و سر در گريبان كردن ، آمده ابليس ، كلمه عربى و اسم خاص است و معروف شده براى همان كسى كه آدم(ع) را فريب داد و باعث بيرون شدن او و همسرش از بهشت گرديد. و الان با تمام قدرت ، خود و لشگريانش در كمين انسان هاى بى ايمان و سست عنصر، بلكه در كمين همه انسان ها بوده مگر بندگان مخلص ، كه از آنان ماءيوس است .
ابليس ، موجودى است حقيقى و زنده ، با شعور، مكلف ، نامرئى و فريب كار؛ همان كه از امر خدا سرپيچى نمود و هم اكنون هم مردم را اغوا مى كند و بر انجام گناه و خلاف تشويق مى نمايد.
چهره ابليس ، چهره تكبر و عصيان ، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهر غرور و خود برتر بينى است .
لفظ ابليس ، به صورت مفرد، يازده بار در قرآن آمده كه جز دو مورد بقيه مربوط به خلقت آدم عليه السلام است . از جمله :
(همانا شما آدميان را بيافريديم و سپس شكل داديم و پس از آن به فرشتگان امر كرديم تا بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس ، كه از سجده كنندگان نبود.)
(فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس ، كه سرپيچى و تكبر نمود و از كافران گرديد.)(31)
(چون فرمان سجده بر آدم رسيد، همگى اطاعت كردند جز ابليس ، كه از سجده بر آدم امتناع ورزيد. خداوند فرمود:اى ابليس ! چه شد تو را كه با ديگران بر آدم سجده نكردى .)
(ابليس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقيقت ، در نظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندكى از اهل ايمان ، همه او را تصديق كردند و پيرو او شدند .)
(كافران و معبودان آنها (همگى ) به رو، در آتش جهنم در آيند و با تمام سپاه و لشگريان ابليس به دوزخ وارد گردند)؛ زيرا آنان پيروان او هستند. )
و نيز در نهج البلاغه يازده مرتبه كلمه ابليس آمده است :


چه تلبيس ابليس منظور شد
ملائك پس سجده ماءمور شد
يكايك بدين سجده اقرار كرد
جز ابليس كز سجده انكار كرد
به خود گفت من ز آتشم او ز خاك
گر از سجده روى از تو تابم چه باك
تكبر به سويش چه آورد روى
بشد طوقى از لعنتش در گلوى


2. وسواس ؛ به معناى چيز وسوسه گر، وسوسه كننده ، كلامى كه در باطن انسان مى گذرد از درون خود انسان بجوشد يا شيطان و يا از كس ديگرى - كه از بيرون عامل آن شود وسواس گويند. وسواس در اصل صداى آهسته است كه از به هم خوردن زينت آلات بر مى خيزد و به هر صداى آهسته اى هم گفته مى شود. معناى ديگر آن افكار بد و نامطلوب و مضرى است كه به ذهن انسان خطور مى كند. يا با صداى آهسته به سوى چيزى دعوت كردن و مخفيانه در قلى كسى نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. كلمه و ماده وسواس ‍ در قرآن پنج بار استعمال شده :
(من شر الوسواس الخناس ، الذى يوسوس فى صدور الناس )
(فوسوس لهما الشيطان )
(فوسوس اليه الشيطان )
(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما يوسوس به نفسه )

3. خناس ؛ به معناى كنار رفتن ، عقب گردكردن و پنهان شدن است ؛ چون هنگامى كه انسان به ياد خدا بيفتد و نام او را ببرد، شيطان عقب گرد مى كند. پنهان و مخفى مى شود. اين واژه نيز به چند اعتبار معناى خاصى پيدا مى كند؛ مثلا رجوع كردن و برگشتن به اين اعتبار كه انسان وقتى از خدا غافل شد و او را فراموش كرد، شيطان براى وسوسه و اغوا نمودن بر مى گردد. پنهان كارى ، از اين رو كه انسان وجود وسوسه را كمتر حس مى كند، و همه جا هست ، با ظاهرى مى آيد و خود را در لعابى از حق ، در پوسته اى از راست در لباس عبادت و گمراهى در پوشش هدايت ، جلوه گر مى شود.


دشمنى دارى چنين در سر خويش
مانع عقل است و خصم جان و كيش
يك نفس حمله كند چون سوسمار
پس به سوراخى گريزد در فرار
در دل او سوراخ ‌ها دارد كنون
سر زهر سوراخ مى آرد برون
كه خدا آن ديو را خناس خواند
كو سر آن خار پشتك را بماند
مى نهان گردد سر آن خارپشت
دم به دم از بيم صياد درشت
تا چو فرصت يافت سر آرد برون
زين چنين مكرى شود مارش زبون


4. رجيم ؛ به معناى سنگسار كردن ، سنگ زدن ؛ سنگ زده شده ؛ از روى گمان سخن گفتن ؛ رانده شده از خيرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان ؛ زده شده با سنگ هاى شهابى است و وقتى مى خواهد به آسمان عروج كند ملائكه او را با سنگ هاى شهابى مى زنند و بر مى گردانند.
حضرت عبدالعظيم فرمود: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: (رجيم ) يعنى رانده شده از مواضع خير، هيچ مؤمنى را به ياد نمى آورد مگر آن كه بر او لعن نمايد. در علم خدا گذشته است : هنگامى كه حضرت مهدى (عج ) قيام كند مؤمنى نيست مگر آن كه شيطان را سنگ مى زند.

از امام صادق عليه السلام مى پرسند: چرا شيطان (رجيم ) ناميده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن كه او رجم و سنگسار مى شود. عرض كردند: آيا به سبب رجم و سنگسار، او از بين مى رود و يا اعضا و جوارحش شكسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خير، بلكه از بين نمى رود؛ زيرا در علم خدا گذشته كه شيطان در زمان قيام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.

5. عزازيل ؛ اين كلمه لغت (عبرى ) است و به معنى عزيز شده ؛ كسى كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام بوده ، كسى كه عزت و توانايى ظاهرى داشته باشد. شيطان را از اين رو عزازيل گفته اند كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام و در عبادت خدا كوشا و سخت مقاوم بوده است .


تكبر عزازيل را خوار كرد
به زندان لعنت گرفتار كرد


و نيز عزازيل ، نام بزى است كه كفاره گناهان را بر او مى گذارند و در وادى باير و بى آب و علف رها مى كنند تا كفاره گناهان قوم را به جايى نامعلوم ببرد .

6. حارث ؛ در حديث طولانى از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه : از آن حضرت سؤال شد: اسم ابليس در ميان ملائكه آسمان چه بوده ؟ آن حضرت فرمود: حارث . و نيز در حديث صافى از امام رضا عليه السلام نقل شده : نام او حارث بوده ولى ابليس ناميده شد، زيرا از رحمت خدا ماءيوس گرديد.

7. صاغر؛ يكى از صفات شيطان است . به معناى پست و ذليل ، ذليل بودن به واسطه رفتن عزت و حكومت و استقلال ، از بين رفتن حيثيت و مقام و حقير و زبون بودن و.....
بعد از آن كه شيطان انسان را سجده نكرد و در مقابل خدا تكبر نمود، خداوند خطاب به او كرد و فرمود:
فاخرج انك من الصاغرين .
(از بهشت خارج شو؛ زيرا تو از افراد ذليل و زبون و درمانده و پستى)
به خاطر سجده نكردن از مقام عزت و بلندى به زير افتادى و سرنگون شدى ، نه اين كه سود نبردى ، بلكه ضرر و زيان هم كردى .

8 و9. مذئوم و مدموره ؛ يعنى ذليلا نه و با خوارى رانده شده ؛ راندن به قهر و غلبه ؛ طرد كردن از رحمت ، معيوب شده ، ننگ عار و تمام اين ها درباره شيطان صادق است ، چون او را با خفت و خوارى و با قهر و غلبه از بهشت بيرون كردند.

10. مذموم ؛ سرزنش شده ؛ زيرا خداوند بعد از آن كه شيطان سجده نكرد او را سرزنش كرده و خطاب نمود: چرا سجده نكردى ؟ آيا كافر شدى يا از بلند مرتبه گان بودى ؟

11. غوى ؛ يعنى راه هلاكت را در پيش گرفتن ؛ نوميدى از رحمت خدا؛ گمراه شدن و گمراه كردن ؛ كارى جاهلانه كه از اعتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانى كه ناشى از غفلت باشد؛ از مقصد بازماندن و به مقصد نرسيدن .
چون شيطان در آغاز خودش گمراه شد و بعدا حضرت آدم عليه السلام و اولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر كرد، از مقصد خودش باز ماند و از رحمت خدا نااميد شد.

12. عفريت ؛ يعنى قوى ، پرزور، زيرك ، گردش كش ، و خبيث ؛ اگر جن خبيث باشد همان را شيطان مى گويند و يا اگر با داشتن خباثت و شرارت نيروى زيادى هم داشته باشد عفريت ناميده مى شود. همان طور كه در داستان حضرت سليمان عليه السلام آمده ، وقتى كه حضرت فرمود: چه كسى تخت بلقيس را براى من مى آورد؟ عفريتى از جن گفت : من مى آورم ،معلوم مى شود كه به اسم اعظم واقف بوده است ؛ زيرا مى خواست در يك مدت كمى تخت را كه صدها كيلومتر از آن جا دور بود بياورد.

13 و 14. مارد و مريد؛ كه معنى هر دو تقريبا يكى است و به معنى شيطان سركش و متمرد؛ ظالم و عصيان گر، بى شخصيت اعم از انسان و جن و شيطان ؛ عارى از خير و نيكى و بركت و فايده و (شيطان مارد و شيطانا مريدا) در قرآن به همين معنى آمده است .

15. شيصبان ؛ مرحوم علامه مجلسى مى گويد: يكى از نامهاى شيطان شيصبان است و به بنى عباس هم بنوشيصبان مى گويند؛ زيرا شيطان در نطفه بعضى از آنها رسوخ كرده بود.

16. ابومره

17. ابوخلاف ،

18. ابولبين ،

19.ابيض ؛ كه او مردم را به خشم مى آورد.

20. وهار؛ به خواب مؤمنان مى آيد و آنان را اذيت مى كند.

21. ابولبينى ؛ يكى از دختران ابليس (لبينى ) است و لقبى براى ابليس ‍ است .

22 و 23. نائل ، و ابوالجان است .

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:36 PM
ازدواج شيطان

- راجع به ازدواج ابليس كه چه موقع بوده ، و با چه كسى ازدواج نموده و همسر او چگونه پيدا شده و دختر چه كسى است ؟ دو قول نقل شده :
مجمع البحرين در لغت شيطان مى نويسد: وقتى خداوند متعال ، اراده كرد كه براى ابليس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تكه آتشى پيدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفريد.
در نقل ديگرى آمده : ابليس - كه اسم اولى او عزازيل است - از همان اوان جوانى ، در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسيد. وقتى تصميم به ازدواج گرفت ، با دختر (روحا) به اسم (لهبا) كه آن هم از طايفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن كه ايشان با هم ازدواج كردند، فرزندان زيادى از آن ملعون به وجود آمد كه از شمارش ‍ به طورى كه زمين از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستايش نمودند. در ميان ايشان عبادت و بندگى خود ابليس ‍ از همه آنان بيشتر بود. از همين جهت ، بعد از آن كه خداوند اختلاف و خون ريزى را در ميان طايفه جن و نسناس (طايفه اى به جاى انسان فعلى بودند) ديد، هر دو طايفه را هلاك كرد، و از ميان آن طايفه فقط ابليس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در ميان ملائكه ، خدا را عبادت كرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پيش رفت و با ملائكه هر آسمان خدا را ستايش كرد تا وقتى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپيچى كرد و رانده شد.
پس زن و فرزندان او هم جزء هلاك شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم كه احتياج به زن نداشت ، بعد از بيرون آمدن از بهشت هم ، زنى براى او به وجود نيامد.

چرا خداوند شيطان را آفريد؟

- بسيارى مى پرسند: با اين كه خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فريب كارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشيار، زرنگ ، كينه توز، پرفريب و مصمم . چرا او را آفريد؟ اگر خدا انسان را براى تكامل و رسيدن به سعادت ، از طريق بندگى خود آفريده ، وجود شيطان كه يك موجود ويران گر و ضد تكامل است چه دليلى مى تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى توان گفت : اولا، خداوند شيطان را از آغاز آفرينش انسان نيافريد، چون خلقت او از اول پاك و بى عيب بود و به همين دليل ساليان درازى در ميان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرينش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى ، بنا را بر طغيان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گرديد و لقب شيطان گرفت .
ثانيا؛ اگر اندكى فكر كنيم خواهيم دانست كه وجود شيطان ، اين دشمن خطرناك نيز كمكى است به پيشرفت و تكامل انسان ها و براى آن كسانى كه ايمان دارند و مى خواهند راه حق را بپيمايند وجود او مضر و زيان آور نيست ، بلكه پيشرفت و تكامل آنان است .
راه دور نرويم هميشه نيروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان مى گيرند و سير تكاملى خود را مى پيمايند، وجود يك دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزيدگى او مى گردد. هم چنين هميشه در ميان تضادها بالندگى و رشد معنا پيدا مى كند، هيچ موجودى راه كمال را نمى پويد مگر اين كه در مقابل دشمن نيرومندى قرار گيرد.
به عبارت ديگر، انسان تا در برابر دشمن نيرومند و با قدرت قرار نگيرد هرگز نيرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به كار نمى اندازد، همين وجود دشمن مايه جنبش هر چه بيشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزيده و نيرومند، كسانى هستند كه در جنگ هاى بزرگ ، با دشمنان سخت در گير بوده اند. سياست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهايى هستند كه در بحران هاى سخت سياسى با دشمنان نيرومند دست و پنجه نرم كرده اند.
قهرمانان بزرگ ، كسانى هستند كه با حريفان نام آور و سخت ، زور آزمايى كرده اند؛ بنابراين ، چه جاى تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گير در برابر شيطان ، روز به روز قوى تر و نيرومندتر شوند.
هم چنين است روح انسان در مبارزه با شيطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهايى كه مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زيانى نخواهد داشت ، بلكه به طور غير مستقيم براى آنها ثمر بخش خواهد بود.

چرا شيطان را مهلت داد؟

- سئوال ديگرى پيش مى آيد و آن چنين است : بعد از اين كه شيطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت ، بزرگى و شوكت او تكبر ورزيد، از ميان ملائكه ، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حيات او پذيرفت ؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه اين گونه به جنايت و خيانت خود ادامه دهد و مردم را بيشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟

جواب اين كه : جهان جاى آزمون است ، و مى دانيم كه آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناك ، امكان پذير نيست . وجود نامبارك شيطان و حيات و زندگى او به عنوان يك دشمن و نقطه منفى براى تقويت پايه هاى دين باورى و نقاط مثبت ديگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلكه مؤ ثر نيز خواهد بود.

قطع نظر از وجود شيطان ، در وجود خود ما، غريزه هاى ديگرى نيز هست كه انسان در همه زمينه ها، مى آزمايند تا در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرد. به اين ترتيب ، در اين ميان روح انسان پروش مى يابد. مهلت شيطان و ادامه حيات او نيز تقويت اين تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقيم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نيكو سيرتان و بد بدسيرتان مشخص نمى شود.

ديگر اين كه ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستايش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مكافات و پاداش ‍ عبادتهاى او است .

سوم اين كه ، خواسته تا وى بيش تر در عذاب خدا غرق شود، زيرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بيشتر يابد، گناهش بيشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرمايد:
(آنها كه كافر شدند (راه طغيان را پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است . ما به آنها مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد)

از اين مهم تر، هر چند خداوند شيطان را در انجام وسوسه هايش آزاد گذاشته ، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نيافريده است . به او نيروى عقل و شعور، و خرد داده كه مى تواند شد محكم و نيرومندى در مقابل وسوسه هاى شيطان بسازد.
يكى ديگر از راههاى دفاعى او، انگيزه پاك و عشق به تكامل است كه به عنوان يك عامل سعادت در نهادش گذارده شده است .
هم چنين ، فرشتگان را كه الهام بخش نيكى ها هستند. به كمك انسان هايى كه مى خواهند از وسوسه هاى شيطانى بر كنار بمانند فرستاده . قرآن مى فرمايد:
(فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقويت روحيه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى كنند و مى گويند: نترسيد و غمگين نباشيد، بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است .)

diamonds55
23rd December 2008, 07:37 PM
شيطان سنگ محك عمل كردها

- به بيان ديگر، شيطان و وسوسه هاى او، بارى امتحان و جدا كردن افراد پاك از ناپاك است . براى مشخص نمودن ايمان ثابت و استوار از ايمان ناپايدار بندگان ، وسيله خوبى به شمار مى آيد. اين كه خداوند شيطان را خلق نمود عبث و بيهوده نبوده و نيست . پروردگار عالم آنها را از روى مصلحت و غرض آفريد، و به واسطه آنها خبيث از طيب شناخته و جدا مى شود. تمام افراد، از سعيد و شقى ، پاك و ناپاك ، مؤمن و منافق و كافر، عادل و ظالم ، همه مى خواهند به سوى خدا بروند و در مقام امن الهى بيارامند همه در دستان شيطان امتحان و آزمايش مى شوند و خدا با محك خاص خود آنها را از هم جدا مى كند.

- آنهايى كه پيروان خدا و پيامبران او هستند، هيچ گاه فريب شياطين را نمى خورند. اما آنهايى كه ايمانشان ريشه دار و محكم نيست ، بلكه سطحى و تقليدى است ، دعوت آنها را زود مى پذيرند و تسليم ايشان مى شوند.
شيطان يكى از ماءموران خداوند است كه حكم بازرس را دارد و نمى گذارد اشخاص پليد و آلوده ، در حرم خداوند قدم گذارند. مردم را بازرسى دقيق و تفتيش صحيح مى كند.
الا عبادك منهم المخلصين
(مگر بندگان مخلص كه شيطان را به آنان دسترسى نيست )

- آنان كه بر خدا پيشى مى گيرند و تكبر مى ورزند و صفات بلند اسمهاى نيك خدا را دزديده و خود را بدان مى چسبانند، جلو آنها را گرفته و نمى گذارد در حرم خداوندى كه جاى بندگان وارسته و پاك سرشت است ، وارد شوند.

- نكته ديگر اين كه اگر شيطان نبود، دنيا به اين صورت نبود و آدم )u( از بهشت به دنياى خاكى نمى آمد. آدم نخست در بهشت بود و جايگاه ويژه داشت . از آنجا كه خداوند مى خواست انسان راه كمال را بپيمايد، شيطان را آزاد گذاشت تا او را وسوسه كند و از بهشت رانده شود و در دنياى خاكى بر خلاف فرشتگان كه راه كمال بر آنان بسته است ، راه ترقى و سعادت را طى كند، اين بود كه او را از (اسفل السافلين )با گامهاى استوار و مجاهده و با اراده پروردگار حى قيوم به (اعلا عليين ) رسيد. انسان از ملائكه اشرف شد و اين همه فضايل و درجات را كسب نمود. همه اينها در اثر خلقت شيطان و فوايد آفرينش او است ، پس خلقت او و مهلت دادن به او همه از روى مصلحت بوده و امر ماءمورى از جانب خداوند است .

شيطان سگ تربيت شده خدا

- عده اى از بزرگان مى گويند: شيطان سگ خدا است ، پروردگار عالم آن را خلق و تربيت كرد كه به موقع به دشمنان خدا حمله كند. مانند سگى كه صاحبش آن را تربيت مى كند كه به موقع به دشمن حمله كند. اموال و ثروت صاحبش را از گزند غارت گران حفظ نمايد و دشمنان را از در خانه او براند و دور كند.
آرى ، خداوند متعال شيطان را آفريد تا هر كس از زير فرمانش خارج شود، شيطان همچون سگ تعليمى او را بربايد و به زير فرمان خود ببرد. از همين رو است كه هر كس از ولايت الهى و حزب خدا بيرون رود بى شك داخل در ولايت كفر و شيطان و حزب او شده در قرآن كريم هم ، فقط از اين دو حزب نام برده شده است .
وقتى بنده اى بر گناه اصرار ورزد خداوند ولايت خود را از او بر مى دارد، سپس آن بنده اسير دست شيطان گرديده و در ضلالت و گمراهى فرو مى رود. از اين رو در قرآن كريم آمده :

فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم .

(آنگاه خداوند هر كس را بخواهد به ضلالت وا مى گذارد و هر كس را بخواهد به مقام هدايت مى رساند و او خداى مقتدر و داناست .)

-اين دو موجود در بعضى از صفات با هم اختلاف دارند و در بعضى ويژگى ها متحداند. موارد اختلافشان از اين قرار است :

1- سگ ها در روز مى خوابند و شب ها براى پاسدارى از اموال صاحبشان بيدار مى مانند. اما شيطان نه روز مى خوابد و نه شب ؟! او در تمام اوقات كارش سر راه گرفتن و حمله كردن به مردم مى باشد، آنان را از راه مستقيم منحرف نمودن است .

2- سگ ها ميان دشمنان و دوستان صاحبانشان فرق مى گذارند. به دوستان صاحب خود حمله نمى كنند، جلوى آنها را نمى گيرند، حمله آنها فقط به دشمنان است ، ولى شيطان به دوست و دشمن حمله مى كند، هر دو را اذيت مى نمايد و راه را بر هر دو مى بندد.

3- سگ ها به اهل خانه و صاحب خود حمله نمى كنند، به خلاف شيطان كه به اهل خانه هم حمله مى كند!؟ پيامبران الهى اهل خانه اند كه اگر بتواند حمله مى كند و ايشان را از اوج عزت پايين مى آورد. نمونه آن حضرت آدم و حوا پدر و مادر آدميان است . به قول شاعر:


آن عدوئى كز پدرتان كين كشيد

سوى زندانش ز عليين كشيد

مادر و باباى ما را آن حسود

تاج و پيرايه به چالاكى ربود

كردشان آن جا برهنه خوار و زار

سالها بگريست آدم زار زار

با خدا گفتى شنيدى رو به رو

من كيم در پيش مكر آن عدو

خدايا در كف شيطان زبونم

ز حيرت من نمى دانم كه چونم

ز چنگ اين سگم آزاد گردان

به آزادى دلم را شاد گردان


- شيطان حتى به صاحب خانه (خدا) هم حمله مى كند و در برابر او فرياد مى زند. و به فرموده قرآن مجيد، آن ملعون مى گويد:

رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين

شيطان آن گاه كه مهلت يافت ، به مبارزه با خدا برخاست و - گفت : (خدايا حالا كه مرا گمراه نمودى ، من هم در زمين - همه چيز را - در نظر فرزندان آدم آراسته مى كنم كه از ياد تو غافل شوند و همه آنان را گمراه خواهم كرد).



باز آن ابليس بحث آغاز كرد

كه بدم من سرخ رو كرديم زرد

رنگ رنگ توست صباغم توئى

اصل جرم و آفت و داغم توئى

همچون آن ابليس و ذريات او

با خدا در جنگ و اندر گفت و گو


4 - سگ ها متملق و متواضع اند، خود را از ديگران و هم نوعان خود برتر و بالاتر نمى دانند. اما شيطان ، به فرموده خداوند متعال متكبر است ، آن جا كه مى فرمايد:

ابى واستكبر و كان من الكافرين

(وقتى فرشتگان به دستور خداوند به آدم سجده كردند مگر شيطان - ابا كرد و تكبر ورزيد و از گروه كافرين گرديد).

5 - سگ ها زياد بچه مى زايند - ديده شده كه سگى 12 بچه زاييد- بچه هاى آنها مى ميرند يا كشته مى شوند. شيطان هم زياد بچه مى زايد، ران هاى خود را به هم مى مالد و تخم مى ريزد، از هر تخمى شيطانى بيرون مى آيد - ولى آنها تا روز موعود سالم و باقى مى مانند! در روايتى وارد شده :
نسبت يك انسان مؤمن با شياطين ، نسبت لاشه گوشت است به زنبورهايى كه اطراف آن را گرفته اند. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (قسم به خدايى ) كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث فرمود، شياطينى كه بر يك مؤمن مسلطاند، زيادتراند از زنبورهايى كه اطراف لاشه گوشتى را گرفته اند).

و امام باقر عليه السلام درباره شمارش شياطين در اطراف يك نفر مؤمن مى فرمايد: (زمانى كه انسان مؤمن از دنيا برود به اندازه جمعيت ربيعه و مصر - كه دو طايفه بسيار پرجمعيتى بودند - آن مكان و همسايگان آن مؤمن را رها مى كنند و مى روند).
تمام اين شياطين ، در اطراف مؤمنان لانه كرده و ايشان را وسوسه مى كنند و از راه مستقيم مى گردانند. در روايتى آمده است :
(اگر شياطين بر قلوب بنى آدم احاطه نداشتند، هر آينه آنان مى توانستند به ملكوت آسمان ها راه يابند و آن جا را ببينند).

6 - اگر كسى به سگ ها نان دهد و با آنها مهربانى كند با او آشنا مى گردند، هر كجا او را ببينند تملق مى گويند، خود را به خاك مى اندازند و سر و دم مى جنبانند. اما شيطان را هر چه محبت كنى رام نمى شود! بلكه عداوتش ‍ بيشتر مى شود، قرآن در اين باره مى فرمايد:

فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث

(مثل آن مثل سگى است كه اگر او را تعقيب كنى يا به حال خود واگذارى به سوى تو (عو عو) مى كند و حمله مى نمايد .)


كيست كار دست تو جامه اش پاره نيست
آتشى از تو نسوزم چاره نيست


7 - يورش بعضى از سگ ها ناگهانى است و از پشت سر افراد مى آيند و آنان را مى گيرند. شيطانى هم غافل گير است . از پشت سر كمين مى كند، بر سر راه هاى مستقيم مى نشيند. قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:

قال فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراط المستقيم

(شيطان در برابر خدا ايستاد - و گفت : حال كه مرا گمراه نمودى ! من نيز بر سر راه بندگانت مى نشينم و آنان را از راه راست كه آيين شرع تو است منحرف و گمراه مى گردانم ).

آن ملعون نه اين كه فقط از پشت حمله مى كند بلكه در چهار جهت كمين كرده و از هر چهار سو حمله را شروع مى كند. خداوند در اين زمينه مى فرمايد:

ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لاتجد اكثرهم شاكرين

(آن گاه من از پيش رو و از پشت سر، از طرف راست و چپ در مى آيم و به انحرافشان مى كشانم تا آنان شكر نعمتهاى تو را به جاى نياورند).

8 - سگ حيوان نجس العين است . اما در چند مورد پاك مى شود، يكى در جايى كه استحاله شود؛ يعنى از حالت اول بيرون آيد و به صورت چيز پاكى درآيد، مانند سگى كه در نمك زار فرو رود و نمك شود. ديگر اين كه بدن سگ تبديل به كرم شود. اما شيطان به هيچ عنوان پاك نمى شود، حتى در قيامت و آتشى كه از مطهرات است . اگر چيز نجسى را بسوزاند و خاكستر شود پاك مى گردد. اما اگر شيطان را بسوزاند پاك نمى شود.

9 - سگ ها ظاهر و آشكاراند و مبارزه با آنان آسان ، اما شيطان ناپيدا و مبارزه با او بسى مشكل است .


دشمن اگر ظاهر بود از وى توان كرد حذر
ليك ، ايمن بودن از خصم نهانى مشكل است


10 - يكى ديگر از اختلاف هاى سگ و شيطان اين كه : اگر سگى را نان و طعام دهى تا وقتى كه مشغول خوردن طعام خويش است تو در امان و آسايشى هستى و آزارى از آن نمى بينى . اما اگر خواسته شيطان را هم بر آورى و به اصطلاح طعامش دهى در همان لحظات هم از شر او در امان و آسايش نيستى و او به تو حمله ور است و لحظه اى آرام ندارد.

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:40 PM
مهلت شيطان تا چه موقع است ؟

- اين كه تا چه زمان شيطان زنده خواهد ماند؟ كى ميرد؟ به دست چه كسى كشته مى شود؟ رواياتى وارد شده و احتمالاتى داده اند كه از اين قراراند:

1. مهلت او تا روز قيامت است ؛
اين احتمال درست نيست .

2. تا روز آخر دنيا.
همان روزى كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك مى شوند و كوه ها مانند پشم زده شده ، روان مى گردند و درياها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائكه مى ميرند.

3. مهلت او ميان نفخه اول و دوم است ؛
نفخه اول وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه موجودات جهان يك مرتبه از بين مى روند. نفخه دوم آن وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه خلايق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شيطان در ميان اين دو نفخه تمام مى شود .

4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج ) و به دست آن حضرت كشته مى شود.

5. تا زمان رجعت ؛
از زمان آمدن حضرت مهدى (عج ) شروع مى شود؛ پيامبر و ائمه معصوم عليه السلام دوباره رجوع مى كنند و به دنيا برمى گردند، آن وقت شيطان مى ميرد. و مدت معلومى كه قرآن بيان مى كند - همان رجعت است - كه عزرائيل جان او را مى گيرد و به زندگيش خاتمه مى دهد.
وارد شده كه در زمان رجعت ، خداوند به (ملك الموت ) مى فرمايد: جان ابليس را قبض كن كه عمر او به سر آمده و سختى ، تلخى و مستى جان كندن را كه به اولين و آخرين افراد چشاندى به او تنها بچشان . و نيز مى فرمايد:
(اى ملك الموت !) اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانيه با هفتاد زنجير و هفتاد كاسه از آب لظى (كه همان آبهاى جهنمى سوزان است ) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترين شكلى جان او را بگير.
عزرائيل هم با صورتى كه اگر اهل زمين او را با آن صورت ببينند، از ترس و وحشت ، تمام آنان قالب تهى مى كنند و مى ميرند، و به همان شكلى كه ماءمور است نازل مى شود.
شيطان وقتى او را به آن هيبت مشاهده مى كند به مشرق فرار مى كند، عزرائيل را همان جا مى بيند! به طرف مغرب مى گريزد، او را حاضر مى بيند، به دريا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى كند؛ در اين زمان ، (ملك الموت ) بر او بانگ مى زند كه : اى ملعون ! بايست ؛ باز فرار مى كند و مى آيد بر سر قبر آدم عليه السلام و مى گويد: اى آدم ! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائيل به آن سگ هاى جهنمى و ملائكه غلاظ و شداد دستور مى دهد كه بر او حمله كنند. سگ ها بر او حمله مى كنند و اطراف او را مى گيرند. ملائكه با گرزهاى آتشين بر مغز او مى كوبند تا جان خبيث و پليد او را بگيرند و به زندگى پر از مكر، فريب و كبر او پايان دهند.

قاتل شيطان كيست ؟

در روايات ديگرى وارد شده كه : شيطان به مرگ طبيعى از دنيا نمى رود، بلكه او را مى كشند و در آخرالزمان كشته مى شود. حال چه كسى او را مى كشد، اختلاف است . بعضى از روايات مى گويند: امام زمان (عج ) وقتى ظهور كند آن ملعون را مى كشد. امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قيام كند، مى آيد در مسجد كوفه شيطان هم مى آيد و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گيرد و مى گويد: واى از اين روز سختى كه در كمين من است . در اين موقع امام زمان (عج ) موهاى جلوى پيشانى او را مى گيرد و آن ملعون را گردن مى زند.
در بعضى از روايات وارد شده كه حضرت رسول كشنده شيطان است . امام صادق عليه السلام فرمود: (شيطان در زمان رجعت روى صخره بيت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله عليه و آله كشته و ذبح مى شود).
نيز عبدالكريم خثعمى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: (وقتى شيطان گفت : خدايا! مرا مهلت ده تا روز قيامت ، قبول نكرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم عليه السلام . و مراد از آن وقت ، هنگام رجعت اميرالمؤمنين عليه السلام به دنيا است ).
عبدالكريم گويد: از حضرت پرسيدند: آيا براى آن حضرت رجعتى است ؟ فرمود: بلى ، هيچ امامى نيست ، مگر آن كه در قوت رجعت آن امام ، مؤمن و كافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر كافران غالب و پيروز گردانند.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود رجوع نمايد، شيطان هم با لشكرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمين (روحا) كه از زمين فرات و در نزديكى كوفه است ، مى باشد.
پس اين دو لشكر مى جنگند، به طورى كه تا آن زمان چنان كشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: گويا اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را مى بينم كه به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گويا آنها را نگاه مى كنيم كه پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است .
در اين هنگام ملائكه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آيند و جنگ به حضرت رسول صلى الله عليه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشكر و حربه از نور در دست مبارك ايشان است ؛ چون شيطان نگاهش به آن حضرت بيفتد، پشت كرده و بگريزد. ياران او وقتى كه فرار او را مى بينند مى گويند: كجا مى روى و حال آن كه بر آنها غالبى ، در جواب گويد: من مى بينم آن چه را شما نمى بينيد. من از خداوند عالميان مى ترسم .
در اين هنگام ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله به او حمله مى كند و ضربتى بين دو كتف او مى زند كه به همان ضربه نابود مى شود و لشكرش نيز هلاك خواهند شد. بعد از آن ، خداوند عالميان پرستش مى شود؛ در حالى كه براى او هيچ شريكى در روى زمين باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است . آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمين چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى كند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى كه از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آيد .

شيطان به آسمان مى رود

گفتيم كه شيطان از طايفه جن بود، و قرآن هم اين مطلب را با صراحت بيان مى كند و مى فرمايد:

و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم ، فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ؛
اى رسول ما (ياد كن وقتى را كه به ملائكه گفتيم : بر آدم سجده كنيد، همه سجده كردند جز ابليس ، كه او از جن بود، و بدين روى از اطاعت خداى خود سرپيچى نمود و سجده نكرد.)

او مدتى از عمر خود را در ميان جن سپرى كرده و با آنان معاشر بوده ، تا وقتى كه فتنه و فساد، كشت و كشتار در ميان آنان برپا شد.
در اين هنگام خداوند اراده كرد كه آنان را نابود فرمايد: عده اى از ملائكه را فرستاد تا با شمشيرهاى خود با آنها جنگيدند و همه آنها را كشتند. در اين ميان ، شيطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پيدا كرد و به دست ملائكه اسير شد. به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شركت نداشتم .) شما تمام خويشان و هم نوعان مرا كشتيد و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببريد، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت كنم .
فرشتگان از خداوند جوياى تكليف شدند. خداوند به آنها اجازه داد كه او را به آسمان ببرند. زمانى كه به آسمان رسيد به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت . در آن ميان لوحى را ديد كه چيزهايى بر آن نوشته شده ؛ مثلا نوشته بود:
(انى لا اضيع عمل عامل منكم . (بلا من عمل و اءراد الدنيا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه ) و من يرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من يرد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من خلاق

(من پاداش هيچ عمل كننده اى را ضايع نمى كنم ؛ بلى ، كسى كه كارى كند و اراده دنيا نمايد، خدا دنيا را به او مى بخشد و كسى كه آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزويش مى رساند. و كسى كه پاداش آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم و بر نتيجه اش مى افزاييم و آنها كه فقط مال دنيا را مى طلبند، كمى از آن به آنها مى دهيم ، اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند).

پيش خود فكر كرد كه آخرت نسيه و دنيا نقد است . تصميم گرفت دنيا را به وسيله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در ميان ملائكه آن قدر عبادت كرد تا سرور و رئيس همه فرشتگان شد و طاووس ملائكه نام گرفت ! بر منبرى مى نشست و ملائكه در مقابل او با احترام مى ايستادند. وقتى فهميد با اين عبادت ها مى تواند دنيا را جست و جو كند؛ از اين رو، آن چه در قلب سياه خود پنهان داشت آشكار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاك نخواهم افتاد!

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:42 PM
شيطان به آسمان مى رود

گفتيم كه شيطان از طايفه جن بود، و قرآن هم اين مطلب را با صراحت بيان مى كند و مى فرمايد:
و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم ، فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ؛

اى رسول ما (ياد كن وقتى را كه به ملائكه گفتيم : بر آدم سجده كنيد، همه سجده كردند جز ابليس ، كه او از جن بود، و بدين روى از اطاعت خداى خود سرپيچى نمود و سجده نكرد).

او مدتى از عمر خود را در ميان جن سپرى كرده و با آنان معاشر بوده ، تا وقتى كه فتنه و فساد، كشت و كشتار در ميان آنان برپا شد.
در اين هنگام خداوند اراده كرد كه آنان را نابود فرمايد: عده اى از ملائكه را فرستاد تا با شمشيرهاى خود با آنها جنگيدند و همه آنها را كشتند. در اين ميان ، شيطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پيدا كرد و به دست ملائكه اسير شد. به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شركت نداشتم .) شما تمام خويشان و هم نوعان مرا كشتيد و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببريد، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت كنم .
فرشتگان از خداوند جوياى تكليف شدند. خداوند به آنها اجازه داد كه او را به آسمان ببرند. زمانى كه به آسمان رسيد به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت . در آن ميان لوحى را ديد كه چيزهايى بر آن نوشته شده ؛ مثلا نوشته بود:
(انى لا اضيع عمل عامل منكم .)(بلا من عمل و اءراد الدنيا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه ) و من يرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من يرد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من خلاق

(من پاداش هيچ عمل كننده اى را ضايع نمى كنم ؛ بلى ، كسى كه كارى كند و اراده دنيا نمايد، خدا دنيا را به او مى بخشد و كسى كه آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزويش مى رساند. و كسى كه پاداش آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم و بر نتيجه اش مى افزاييم و آنها كه فقط مال دنيا را مى طلبند، كمى از آن به آنها مى دهيم ، اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند).

پيش خود فكر كرد كه آخرت نسيه و دنيا نقد است . تصميم گرفت دنيا را به وسيله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در ميان ملائكه آن قدر عبادت كرد تا سرور و رئيس همه فرشتگان شد و طاووس ملائكه نام گرفت ! بر منبرى مى نشست و ملائكه در مقابل او با احترام مى ايستادند. وقتى فهميد با اين عبادت ها مى تواند دنيا را جست و جو كند؛ از اين رو، آن چه در قلب سياه خود پنهان داشت آشكار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاك نخواهم افتاد!

عبادات شيطان

به درخواست شيطان و اذن خدا، فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزى كه به آسمان رسيد شنبه و زمانى كه به آسمان هفتم رسيد روز جمعه بود.

در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستيد. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت كرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت . در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگى كرد.

در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد كه بايد عبادت كند. به طورى كه جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل وقتى او را ديدند به يك ديگر مى گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتى كه به اين بنده داده به هيچ كس نداده است . بندگى او هم چنان ادامه داشت تا وقتى كه خداوند اراده كرد آدم را بيافريند. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه (خطبه قاصعه ) درباره نكوهش عبادت او و متكبران مى فرمايد:
شيطان ، مدت شش هزار سال خدا را پرستش كرد كه فقط چهار هزار سال آن را دو ركعت نماز خواند!
بعد مى افزايد: معلوم نيست كه اين شش هزار سال از سال هاى دنيا است يا از سال هاى آخرت . اگر از سالهاى دنيا بوده كه همان شش هزار سال خواهد بود و اگر از سالهاى آخرت باشد، هر يك روز آن طبق قرآن مجيد كه مى فرمايد:

فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة ؛
(در روزى كه مقدار آن به اندازه پنجاه هزار سال - از سالهاى دنيا - خواهد بود).
(جمع سال دنيا) 109500000000 (سال دنيا) 50000 * (روز) 365 *(سال آخرت ) 6000

در نتيجه ؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سيصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب كنيم جمعا: صد و نه ميليارد و پانصد ميليون سال دنيا مى شود؛ يعنى شيطان اين مدت ، خدا را عبادت كرده و دايما مشغول نيايش و ستايش او بوده است .
در روايت ديگرى از امام جعفر صادق عليه السلام آمده كه : شيطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو ركعت نماز عبادت كرد خداوند هم ، در مقابل آن دو ركعت نماز كه - هفت هزار سال طول كشيد - ثواب هايى براى او در نظر گرفت .
ولى بعد از گناه و سرپيچى از دستور الهى و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم عليه السلام ، تهمت به خدا زدن كه تو مرا گمراه كردى ! سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به كلى از دست داد و عبادت خود را از ميان برد، و به شر مبدل كرد.

بعلم باعور و ابليس لعين
سود نامدشان عبادت ها و دين

و در برابر اين همه عبادت و بندگى كه انجام داده بود، براى گمراهى اولاد آدم در اين دنيا تقاضاى عمر طولانى نمود كه طبق عدالت پروردگار، اين تقاضا پذيرفته شد.

اولين مخالفت شيطان با خلقت آدم عليه السلام

شيطان در ميان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى كه خداوند اراده فرمود براى خود در زمين جانشين خلق فرمايد. به ملائكه خطاب نمود كه من مى خواهم خليفه اى در زمين قرار دهم ، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.
در اين هنگام ابليس به وسط زمين آمد و فرياد زد كه :اى زمين ! من آمده ام تو را نصيحت كنم !
خداوند اراده كرده از تو پديده اى به وجود آورد كه برترين خلايق باشد و من مى ترسم كه خدا را معصيت كند و داخل آتش شود (و در نتيجه تو داخل آتش شوى و بسوزى ) وقتى ملائكه مقرب آمدند از تو خاك بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاك برندارند.(96) مخالفت او با آدم عليه السلام از همين جا شروع شد و تاكنون ادامه دارد و تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت . اين اولين مخالف او بود.
از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه ايشان فرمودند: وقتى خداوند متعال اراده كرد آدم عليه السلام را خلق كند خطاب به جبرئيل فرمود: مقدارى خاك از زمين بياور تا خلقى جديد به وجود آورم كه افضل موجودات و اشرف آنها باشد.

جبرئيل به زمين آمد تا خاك بردارد (طبق تذكر شيطان ) زمين ناليد و او را به خداوند قسم داد كه از آن خاك برندارد. ايشان هم برگشت داستان را گزارش ‍ داد. بار ديگر ميكائيل و بعد از او اسرافيل را فرستاد. باز زمين آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.

براى بار چهارم ، عزرائيل را فرستاد كه حتما از خاك زمين بردارد. او كه خواست خاك بردارد، باز زمين ناله كرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فرياد نمود، تاءثير نكرد. عزرائيل گفت : من از جانب خدا ماءمورم تا كمى از خاك تو بردارم . او خاك را برداشت و برد كه آدم را از آن ساختند.
(از اين رو، خداوند قبض روح آدم عليه السلام و اولادش را به دست عزرائيل داد، از اين جهت ناله و گريه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى كند و او ماءموريت خود را انجام مى دهد.)
وقتى آن خاك را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط كردند و بعد از مدتى پيكر خاكى او را قالب زدند. شيطان قيافه او را مشاهده كرد و با خود گفت : اين مخلوقى ضعيف است كه از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است . چيزى كه توخالى باشد احتياج به غذا دارد و به اين ترتيب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.
و نيز گفت : اگر چه او بر من و هه موجودات فضيلت داشته باشد، ولى من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزى قدرت پيدا كنم او را هلاك مى كنم .
و گفت : اگر اين موجود از من بالاتر و شخصيت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطيع او نخواهم شد، و اگر از من پايين تر باشد، او را كمك مى كنم و در مشكلات به فرياد او خواهم رسيد، و با او دوست و رفيق مى شوم .

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:43 PM
شيطان و قالب گلى آدم عليه السلام

بعد از آن كه خداوند قالب آدم عليه السلام را از خاك و آب ، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند كوه عظيمى كنارى گذشت . شيطان در اين مدت در آسمان پنجم و از خازنين آن بود. وقتى وى آن قالب گلى را مى ديد از سوراخ بينى او وارد و از عقب او خارج مى شد. و با دست بر شكم او مى زد و مى گفتد: خداوند تو را براى چه چيزى خلق كرده ؟ مدت هزار سال به اين وضع بود، بعد از اين مدت خداوند متعال از روح خود در او دميد.
حضرت عبدالعظيم حسنى نامه اى به امام محمد تقى عليه السلام نوشت كه پرسيده بود: به جه علت غائط انسان بوى گند مى دهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتى خداوند حضرت آدم عليه السلام را خلق نمود، جسد او بوى خوشى داشت . زمانى كه هنوز روح به آن دميده نشده بود، ملائكه و شيطان از آن مى گذشتند، ملائكه مى گفتند: او براى امر بزرگى ساخته شد و شيطان از دهان او وارد مى شد و از عقب او بيرون مى آمد. از اين رو، هر چه داخل شكم انسان شود، بدبو و خبيث مى شود.
در حديث ديگرى از حضرت على عليه السلام نقل شده كه فرمود: وقتى خداوند آدم(ع) را خلق كرد، قالب گلى آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت - تا خشك شود - ابليس همواره بر آن مى گذشت و مى گفت : خداوند، براى چه چيز اين را خلق كرده ؟ و پيش خود مى گفت : اگر خداوند مرا امر فرمايد كه او را سجده كنم ، قبول نمى كنم و از دستور او سرپيچى مى كنم و مخالفت خود را اعلام مى دارم . بعد از آن كه روح در او دميده شد شيطان مخالفت نمود.

شيطان سجده نمى كند

وقتى خداوند به ملائكه خطاب كرد و فرمود: مى خواهم در روى زمين خليفه و جانشينى براى خود قرار دهم ، ملائكه موافق نبودند. به خدا اعتراض كردند و گفتند: اين كه مى خواهى خلق كنى ، در آينده خون ريز و مفسد خواهد شد. بعد از آن كه خداوند جواب آنان را داد، تسليم شدند. به ايشان خطاب فرمود: وقتى من خليفه خود (آدم عليه السلام ) را خلق كردم و از روح خود در آن دميدم ، همه شما در برابر او سجده كنيد.
بعد از آن كه خداوند او را خلق كرد و ز روح خود در او دميد و روح به دماغ آدم رسيد، به حركت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : (الحمدلله ) http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif خداوند در جواب او فرمود: (يرحمك الله ). http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

در اين هنگام به ملائكه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفيع او در مقابل وى سجده كنند و او را تكريم نمايند. تمام ملائكه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شيطان كه آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض كرد: خدايا! مرا از سجده كردن بر آدم معذور بدار.

خداوندا! من تو را چنان سجده كنم كه تا به حال هيچ ملك مقربى و نه هيچ نبى مرسلى سجده و عبادت نكرده باشد.
خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نيست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را كه دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى !

سرانجام قبول نكرد و حسدى را كه در قلبش بود ظاهر نمود. خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چيز تو را باز داشت از آن كه سجده نكنى بر مخلوقى كه من او را با دست قدرت و عنايت خويش ‍ آفريدم ؟!

پاسخ داد : من از حيث عنصر و گوهر و ذات از آدم عليه السلام برترم ، كسى را ياراى برابرى با من نيست و هيچ موجودى به پايگاه رفيع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفريده شده ام و او از عنصر تيره و بى ارزش گل . پس روا نيست كه مثل من در مقابل او سجده كند!

خداوند هم به خاطر سرپيچى از دستور و سجده نكردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود : از ميان ملائكه و بهشت پرنعمت و جاويد و سعادت ابدى من بيرون شو؛ زيرا تو از مقام قرب و رفيعى كه تا كنون داشتى ، رانده گشتى .

و ان عليك لعنتى الى يوم الدين ؛

(لعنت من هم تا روز قيامت بر تو باد)

سپس او را با خوارى و ذلت از پيشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت .


كيفيت نفوذ شيطان

وسوسه شيطانى معمولا تدريجى و گام به گام است . او نمى تواند يك باره و ناگهانى بر انسان مسلط شود و او را به دام خود و بدبختى بكشاند.
بلكه آرام آرام و گام به گام در او نفوذ مى كند تا بر او تسلط كامل يابد.

قرآن مى فرمايد:
اى مردم ! از نعمت هاى حلال و پاكيزه خداوند كه در روى زمين است بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است .

از اين آيه معلوم مى شود كه ، تسلط افكار شيطان بر انسان تدريجى و لحظه به لحظه است نه دفعى و ناگهانى . تمايلات شيطانى ، مقدماتى دارد كه اسيران شهوت ، كم كم در دامش گرفتار مى آيند، زمزمه هاى دوستان ناباب ، شركت در محافل نامناسب ، ترغيب و تشويق آلودگان ، جملگى از عوامل تدريجى انحراف اند. شيطان ، اول انديشه گناه و نيات سوء خود را ماهرانه و پنهانى به قلب انسان القا مى كند و كارهاى زشت و پليد او را در نظرش زيبا جلوه مى دهد و آواى خود را آرام آرام در گوش جانش سر مى دهد، تا آن كسى را كه آماده است به سراغ مطلوبش ببرد.
از آن جا كه کار شيطان اغواگرى و فريب است ، بايد زمينه اى مناسب براى نفوذ خويش داشته باشد. و اين زمينه ها مى تواند نقطه ضعف ها، حساسيت ها، محروميت ها، عقده ها و به طور كلى صفات منفى باشد.
اين گونه صفات ، راه فعاليت و نفوذ قطعى را براى شيطان باز مى گذارد و اسباب تسلط را برايش فراهم مى آورد.
بنابر اين ، شهوات سركش ، خود خواهى ها، حب جاه و مقام ، حب مال و منال ، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبى و افزون خواهى ها، عقده هاى حقارت و خود كم بينى ها، همگى از دام هاى خطرناك شيطان اند. هر كس ‍ راه اين امراض روانى را ببندد، به دام شيطان نخواهد افتاد.
وسوسه هاى تدريجى شيطان ، همانند ميكرب هاى بيمارى زا هستند كه در همه جا وجود دارند. اما از نظر ابتلا، تنها آن گروه را مبتلا مى سازند كه بر اثر ضعف بنيه ، قدرت مقاومت در برابر ميكروب را ندارند، قرآن ، استيلا و تسلط شيطان را تنها بر كسانى مى داند كه او را دوست خود گرفته اند و به اغوا و فريب شيطان براى خداى يكتا شرك آورده اند.
انسان در هر مرحله از ايمان ، يا در هر سن و سالى كه باشد، گاه گاه احساس ‍ مى كند كه نيروى توانمندى از درون ، او را به سوى گناهى مى خواند، كه اين گونه حالات بيش تر در سالهاى جوانى خود نمايى مى كند. در چنين حالتى ،
آدمى دچار وسوسه هاى شيطانى گرديده و با مختصر غفلتى ، ممكن است دچار لغزش شود. در اين شرايط، تنها راه نجات اين است كه انسان از قدرت پنهان الهى مدد جويد و از درگاه خداوند بخواهد تا در كنف حمايت خود، او را از شر شيطان صفتان يار و دمساز نشود و از شر آنها پيوسته خود را دور نگه دارد.

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:44 PM
وسوسه شيرين شيطان

- بدنيست قدرى از وسوسه هاى شيرين و دل پذير شيطان كه توانست با آنها آدم و حوا را بفريبد و از مقام و مرتبه خود به زير آورد بيان كنيم .
گفته شده كه : شيطان بر اثر سجده نكردن بر آدم ، رانده درگاه شد و پس از آن تصميم قاطع گرفت تا آن جا كه مى تواند از آدم و اولادش انتقام بگيرد و در مكر و حيله و فريب دادن آنان كوتاهى نكند.
آن ملعون ، به خوبى مى دانست خوردن از آن درخت ممنوعه باعث مى شود كه آنها را از بهشت بيرون كنند. در صدد وسوسه آنان بر آمد و براى رسيدن به اين مقصود دام هاى گوناگون خود را بر سر راه آنها گشود و براى نائل آمدن به هدف شوم خود بهترين راه را در اين ديد كه عشق و علاقه ذاتى انسان ، به تكامل و ترقى در زندگى جاويد استفاده كند. نيز براى قانع كردن آنان براى مخالفت فرمان خدا، عذر و بهانه اى بتراشد كه آنها با دلگرمى دستور او را اجرا كنند. لذا بعد از آن كه از حضرت آدم عليه السلام ماءيوس شد، پيش همسر آدم رفت . گفت : آيا مى دانى چرا خداوند شما را از ميوه اين درخت منع كرده و گفته است نزديك آن نشويد؟ چون درخت حيات و جاويد است . هر كس از آن بخورد يا فرشته مى شود و يا عمر جاويدان را به دست مى آورد و هميشه زنده مى ماند.
سپس گفت : خداوند متعال نمى خواهد شما در زندگى دائمى با او شريك باشيد، مى خواهد اين جاودانگى مخصوص خودش باشد؟ با اين نقشه و نيرنگ به آنها فهماند خوردن از اين درخت ضرر و زيان به شما نمى رساند، بلكه هميشه در بهشت خواهيد ماند. بعد از آن گفت : اگر از آن نخوريد به اين زودى شما را از بهشت بيرون مى كنند. باز براى اين كه پنجه هاى پر وسوسه و حيله هاى خود را بيشتر و محكم تر در جان آدم فرو برد و آنها را از حق و حقيقت منحرف كند، براى حق به جانبى خود، قسم هاى شديدى خورد و گفت : من خير خواه و دل سوز هستم ، خود را موظف مى دانم كه شما را نصيحت كنم !!
حضرت آدم عليه السلام كه هنوز تجربه كافى در زندگى را نداشت و تا حال گرفتار دام هاى شيطان و خدعه و نيرنگ هاى دروغ او نشده بود و نمى توانست باور كند كسى اين چنين قسم دروغ به خدا ياد كند، سرانجام تسليم شد و فريب و نيرنگ شيطان در او اثر كرد و از ميوه آن درخت خورد.


صد هزاران سال ابليس لعين
بود ابدال اميرالمومنين
پنجه زد با آدم از نازى كه داشت
گشت رسوا همچو سرگين وقت چاشت


بعد از خوردن از آن درخت ، برايشان ثابت شد كه نه تنها آن ميوه آب حيات و زندگى جاويد نبود، بلكه به مجرد خوردن ، لباسهاى بهشتى از بدنشان ريخت و عورت ها و بدنهاى آنها تا آن موقع مخفى و پوشيده بود ناگهان ظاهر شد. ايشان در ميان بهشت و جمع فرشتگان لخت و عريان شدند، حيران و سرگردان ماندند. وقتى لباسهاى بهشتى و آن تاج كرامت از اندامشان فرو ريخت و خود را در جمع ملائكه عريان ديدند، بلافاصله خود را به ميان درختان رساندند و از برگ هاى درختان براى پوشيدن اندام كمك مى گرفتند و عورت هاى خود را مى پوشاندند، ولى برگ ها هم اطاعت نمى كردند و از بدنشان پرواز مى نمودند و باز عريان مى ماندند.
حوا چاره خود را در اين ديد كه بنشيند تا رسوائى او كمتر باشد. آدم با يك دست عورت خود را پوشانيد و با دست ديگر سر خود را گرفت . و گفتند: خدايا! ما بر نفس خودمان ظلم كرديم . اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.خداوند به آنها خطاب كرد و گفت : مگر من شما را از خوردن ميوه آن درخت منع نكردم ؟ مگر به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار و سرسخت شما است . چرا فرمان من را اطاعت نكرديد و فريب آن ملعون را خورديد؟
سپس فرمود: الحال چاره اى جز اين نيست كه بايد از بهشت خارج شويد. و آنها را از مكان و مقام خود بيرون كردند و به زمين فرستادند.


جد تو آدم ، بهشتش جاى بود
قدسيان كردند بهر او سجود
يك گنه ناكرده گفتندش تمام
مذنبى ، مذنب برو بيرون خرام
تو طمع دارى كه با چندين گناه
داخل جنت شوى اى روسياه



شيطان مزد عمل مى گيرد

بعد از آن كه شيطان از سجده كردن بر آدم (ع) سرپيچى كرد و از بهشت بيرون شد.
گفت : پروردگارا! حالا كه مرا بيرون و از رحمت خود دور مى كنى ، عبادات من چه مى شود، هزاران سال عبادتت كرده ام كه فقط چهار هزار سال آن را به دو ركعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودى ، عمل عمل كنندگان را ضايع نمى كنم ! آيا سزاوار است كه با يك اشتباه ، مزد عمل چندين هزار ساله من به كلى از بين برود؟
خطاب از مصدر جلال رسيد كه مزد هيچ كس در پيش من ضايع نمى شود؛ ولى كسى كه قابليت نداشته باشد پاداش كارش را در آخرت دهم در دنيا هر چه بخواهد، مى دهم . شيطان عرض كرد: من هم مزد عمل خود را در دنيا از تو طلب مى كنم . چون به واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شيطان در جواب گفت :
اول آن كه ، اجازه دهى تا روز قيامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان كندن نجات يابى يا شربت ناگوار آن را نجش ، اراده من بر اين است كه هر كس به دنيا آيد مزه مرگ را بچشد و اگر كسى مرگ سراغش نيايد در آخرت هم كه مردن نيست . آن روز همه زنده مى شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشركان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.
چون نجات از مرگ براى كسى نيست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى كه معلوم است .
- شايد مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - باشد كه به دست لشكر آن حضرت كشته مى شود و شايد هم روز آخر دنيا باشد -.

دوم اين كه ، خدايا! از تو مى طلبم كه در مقابل هر يك از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا كنى ! از اين رو، در اخبار وارد شده : برابر هم يك نفر از اولاد آدم كه متولد مى شود، دو شيطان بر او مسلط است و او را اغوا مى كنند.

سوم ، گفت : خدايا! از تو مى خواهم كه مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جريان دهى كه از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصيت بكشانم .

چهارم . از تو مى خواهم كه فرزندان آدم ما را نبينند، ولى ما آنها را ببينيم !

پنجم ، خدايا مى خواهم اين قدرت را به من بدهى كه به هر صورت بخواهم بتوانم در آيم . بنابر اين (در هر جا و هر شكلى كه مى خواهد در مى آيد تا شايد مردم را فريب دهد). همان طور كه در روز سقيفه بنى ساعده ، مجلس ‍ شوراى مكه كه عليه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تشكيل شده بود، خود را به صورت پيرمردى نجدى در آورده و كار را براى آنان آسان كرد (كه در داستان شيطان و مجلس شوراى مكه بيان شده است ). و در اول خلافت ابوبكر به شكل پيرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبكر بيعت كرد تا مردم تشويق شدن و ده ها داستان ديگر كه آورده خواهد شد .

ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !

هفتم ، عرض كرد: خدايا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سينه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه كنم . چنان چه در قرآن مى فرمايد:

من شر الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس ؛

(شيطانى كه وسوسه و انديشه بد در دل مردم مى افكند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان ).

خداوند هم در پايان هر يك از خواسته هاى او فرمود، راضى شدم . وقتى شيطان اين حاجات را از خداوند گرفت ، عرض كرد:

فبعزتك لاغوينهم اجمعين .

اى خدا!به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى كنم .

سپس شيطان گفت : من آنها را از پيش رو (آنها كه آخرت را در پيش دارند در نظرشان كوچك و ساده جلوه مى دهم ) و از پشت سر
(آنها را كه به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم ) و از طرف راست (امور معنوى را به وسيله شبهه و شك و ترديد ضايع مى سازم )، و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اكثر آنها را شكر گزار نخواهى يافت .

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:47 PM
نيازهاى مادى شيطان

- همين طور كه شيطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب كرد يعنى همان حاجاتى كه به عبادات خود از خدا خواست تا آدم عليه السلام و اولادش را به انحراف بكشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنايت فرمود.

ابو امامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: بعد از آن كه شيطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمين فرستادند. عرض كرد: پروردگار! مرا به سوى زمين فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنيا احتياجاتى دارم كه بتوانم زندگى كنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برايم آماده و مهيا نما كه در مضيقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چيست ؟ عرض كرد: خدايا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنايت فرما. خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر كجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى كنند خانه شيطان است .)
عرض كرد: من محتاج نشستن هستم و جايى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و كوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشينى و مردم را به گناه ، كم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه كردن ، دروغ گفتن ، خيانت كردن ، كلاه سر مردم گذاشتن و غيره بكشانى . در حديثى هم آمده كه : بازار محل عيش و لذت بردن شيطان است .

عرض كرد: خدايا! من غذا مى خواهم . غذاى من از كجا تاءمين شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم كه بر سر آن (بسم الله ) گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حيوانات گرسنه و حريص ، بدون آن كه نام خدا ببرد، به آن حمله مى كنند)

عرض كرد: الها! من احتياج به آب و آشاميدنى دارم ، آن را من از كجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشيدنى هاى تو شراب و هر چيز مست كننده است . (از قبيل فقاع كه نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ كه به وسيله قليان مى كشند).

عرض كرد: براى من اذان گويى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسايل موسيقى و مؤ ذن تو كسانى هستند كه با اين آلات مى نوازند و آنها را به كار مى گيرند.

عرض كرد: براى من كتابى قرار ده كه در آن نگاه كنم . خطاب شد: كتاب تو (وشم ) (خال كوبى هايى كه بعضى ها روى بازو و جاهاى ديگر بدن مى كنند) است .

عرض كرد: براى من حديثى قرار ده . فرمود: حديث تو دروغ و دروغ گفتن است كسانى كه دروغ مى گويند، حديث تو را گويند.


در خواست هاى آدم عليه السلام از خدا

امام باقر عليه السلام فرمود: چون حضرت آدم عليه السلام شنيد شيطان براى فريب او به جاى عباداتى كه كرده ، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنايت كرده ، عرض نمود: پروردگارا! شيطان را بر من و اولادم مسلط كردى ، خواسته هاى او را بر آوردى كه درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چيزى عنايت فرما تا بتوانم در مقابل مكر و حيله هاى او خود را حفظ نمايم . خطاب شد: (شيطان از من خواست ) تو هم از من بخواه ؛ زيرا هم چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى كنم .
آدم عليه السلام عرض كرد: خدايا! من خير و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده ، خطاب رسيد: اى آدم ! از براى تو و فرزندانت در دنيا چند چيز قرار دادم تا در مقابل حاجات شيطان باشد:

اول اين كه ، هرگاه تو و اولادت قصد معصيتى كنيد و آن را انجام ندهيد، گناهى برايتان نوشته نمى شود.

دوم ، هرگاه قصد معصيتى نموديد و آن را انجام داديد، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم ، اگر به فكر افتاديد و توبه نموديد، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نكرديد فقط يك گناه برايتان نوشته مى شود.

سوم ، اگر قصد بندگى و كارهاى نيك كنيد، ولى موفق نشويد و آن را انجام ندهيد، يك ثواب براى شما نوشته مى شود.

چهارم ، اگر بر آن شديد كه عبادت و كار خيرى كنيد و موفق هم شديد و آن را انجام داديد، ده حسنه و ثواب برايتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرمايد:

من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزا الا مثلها؛
(هر كس كار نيكى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر كس ‍ كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار كيفر داده نمى شود.).

آدم(ع) گفت : پروردگارا! فضل وجودم و كرم تو زياد است ، آن را بر من و اولادم زيادتر فرما و ما را مورد لطف و كرم خود قرار ده .

پنجم ، خطاب شد: اى آدم ! براى فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصيتى نمودند و بعد پشيمان شدند و استغفار كردند گناهان شان را بيامرزم .

ششم ، هرگاه تا روز قيامت از تو فرزندى زاده شود - و دين دار و خداشناس ‍ باشد - در برابر هر يك از فرزندانت ، ملكى از ملائكه را (در مقابل اولادان شيطان ) قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شيطان و اولادش حفظ نمايند.

هفتم ، عرض كرد: پروردگارا! لطف و كرم خود را بر ما بيفزا و ارزانى ده ، خطاب شد:اى آدم ! توبه را از براى ايشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سينه و گلويشان نرسيده ، طلب استغفار كنند واز گناهان خود توبه نمايند، توبه ايشان را مى پذيرم .

هشتم ، گفت : خدايا! بخشش هاى خود را بر ما زياد فرما. خطاب شد: اى آدم ! (اگر باز گناهانى باقى ماند يا فراموش كردند كه توبه كنند) در قيامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از كسى باكى ندارم ؛(زيرا حاكم خودم هستم و قدرت به دست من است و كسى در آن جا دخالتى ندارد) قرآن درباره اين كه خداوند همه گناهان را در قيامت مى بخشد، مى فرمايد:

قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله يغفر الذنوب جميعا؛

(اى پيامبر!) به آنها (بگو: اى بندگان من ، كه بر خودتان اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد (كه او بخشنده و مهربان است )

وقتى خداوند به حضرت آدم عليه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قيامت مى بخشم و مى آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض كرد: همين ها ما را كافى است و به آنها راضى شدم .


یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:50 PM
دليل خوش بختى آدم و بدبختى شيطان

- چند چيز باعث خوش بختى حضرت آدم عليه السلام شد، و همان ها باعث بدبختى و بيچارگى شيطان ملعون گرديد. (محمد دورى ) نقل مى كند: علت بدبختى و بدفرجامى شيطان پنج چيز است ، در حالى كه همان ها باعث خوش بختى حضرت آدم عليه السلام شد. و آنها عبارت اند از:

1. آدم عليه السلام وقتى از درخت ممنوع شده خورد و با خدا مخالفت كرد، بعد از آن كه متوجه خلافت خود شد اقرار و اعتراف كرد به اين كه او و همسرش اشتباه كردند. و به خدا عرض كردند:

ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا، لنكونن من الخاسرين ؛

(خداوندا! ما (دو نفر) بر خود ظلم و ستم كرديم . اگر (لطف و بزرگوارى ) تو ما را نبخشد و بر ما رحم نكنى ، هر آينه زيان كار خواهيم بود).

خويش را مجرم و مجرم گو مترس
تا ندزدد از تو آن استاد درس
از پدرآموز اى روشن جبين
ربنا گفت و ظلمنا پيش از اين
نه بهانه كرد و نه تزوير ساخت
نه لواى مكر و حيلت بر فراخت

اما شيطان به گناهان خود اعتراف نكرد و خود را مجرم و خلاف كار ندانست و همين باعث بى چارگى او شد.

2. آدم(ع) بعد از آن كه خلاف كرد و متوجه آن شد، در برابر خداى خود، پشيمان گشت و با عجز و التماس عذر خواهى كرد و گفت :

رب انى ظلمت نفسى انك من الغافرين ؛
(خدايا، بر خود ظلم كردم ، پس مرا بيامرز و از تقصيرم بگذر. به درستى كه تو از بخشندگى - و جز تو بخشنده تر كسى را سراغ ندارم .)
ولى شيطان چون خود را بى گناه مى دانست پشيمان نشد و از خداوند بزرگ عذر نخواست .

3. آدم عليه السلام در برابر ترك اولى كه مرتكب شده بود، خويشتن را سرزنش كرد و گفت : خداوندا! من از برگشتگان هستم .
اما شيطان خود را در برابر خلاف هايى كه كرده بود، سرزنش نكرد و چون خود را محق مى دانست ، گفت :

خلقتنى من نار و خلقته من طين ؛
(مرا از آتش آفريدى و آدم را از خاك و گل .) پس من بر او سجده نكردم .

4. آدم(ع) وقتى پرونده خود را سياه يافت ، به فكر افتاد كه آن را جبران كند و به حالت اول برگرداند؛ از اين رو زود توبه كرد و با شكسته نفسى در برابر خالق خود عرض كرد:

رب اغفرلى انك خير الغافرين ؛ رب فارحمنى انك خير الراحمين ؛ رب فتب على انك انت التواب الرحيم ؛
(خدايا! مرا ببخش ؛ زيرا تو بهترين بخشندگانى ، خدايا! به من رحم كن ، چون تو بهترين رحم كنندگانى ؛ خدايا! توبه مرا قبول كن ؛ به درستى كه تو بسيار آمرزنده اى ).

5. آدم(ع) در حالى كه خلاف مرتكب شده بود، و طبق گفته خدا كه مى فرمايد: از رحمت خدا ماءيوس نشويد: نااميد نشد و دويست سال در زمين گريه كرد تا خدا توبه اش را پذيرفت
ولى شيطان بعد از گناه خويش از رحمت خدا نااميد شد. و همين ياءس و نااميدى بزرگترين گناهى بود كه او مرتكب شد.
قرآن مى فرمايد:

لاتايئسوا من روح الله انه لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرين ؛
(از رحمت خدا نوميد نباشيد؛ چون كسى از رحمت خدا ماءيوس نمى شود مگر كافران ).

از اين رو بود كه خداوند از روح خود در پيكر آدم(ع) دميد و او را خليفه خويش ‍ ساخت . در مقابل آدم شيطان بدكردار حاضر نشد كه از پيشگاه با عظمت الهى عذرخواهى كند به جاى آن ، مقابل خداى خود ايستاد و قسم خورد كه تا مى تواند و قدرت دارد گناه و مخالفت كند.

گفت : شيطان كه بما اغويتنى
كرد پنهان فعل خود را آن دنى
گفت : آدم كه ظلمنا نفسنا
او ز فعل خود نبد غافل چو ما
از ادب حق ، توبه تلقينش نمود
توبه اش را اجتبيناه فزود
بعد توبه گفتش :اى آدم ! نه من
آفريدم در تو اين جرم و محن
نى به تقدير قضاى من بدان
چون به وقت عذر كردى آن نهان
گفت : ترسيدم ادب بگذاشتم
گفت : من هم پاس آنت داشتم
باز آن ابليس بحث آغاز كرد
كه بدم من سرخ رو كرديم زرد
رنگ ، رنگ توست صباغم توئى
اصل جرم و آفت داغم توئى
بذر گستاخى كسوف آفتاب
شد عزازيلى ز جرئت رد باب
هم چه ابليسى كه گفت اغويتنى
تو شكستى جام ، ما را مى زنى


شيطان در راهش پاى مى فشارد

- بعد از آن كه خداوند شيطان را از بهشت بيرون كرد، برابر خدا قسم ياد كرد كه بايد چند كار را براى گمراهى آدم(ع) و اولادش انجام دهم و تا انجام ندهد، دست بر ندارد.

1. گفت : خدايا! (من از بندگان تو نصيب و بهره اى معين خواهم گرفت ). (در حالى كه خود او مى داند قدرت گمراه كردن همه بندگان خدا را ندارد) و تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند كه در برابر او تسليم مى شوند.

در اين باره روايتى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: از صد نفر از فرزندان آدم ، نود و نه نفرشان در آتشند و يكى از آنها در بهشت . و نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده : از هزار نفر براى خدا و بقيه براى آتش و ابليس لعين است .

2. گفت : آنها (غير مخلصين ) را حتما گمراه مى كنم و به انحراف و گناه مى كشانم .

3.گفت : (مردم را با آرزوى دور و دراز و رنگارنگ سرگرم مى سازم و مشغول به دنيا مى كنم و از ياد آخرت و بهشت و جهنم باز مى دارم .)

4. گفت : (آنها را به انجام دادن اعمال خرافاتى دعوت مى كنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زينت مى دهم و از اعمال نيك منع شان مى كنم ).

5. گفت : آنها را وادار مى سازم كه آفرينش پاك و فطرت خود را تغيير دهند (آن آفرينش و فطرت پاك الهى كه از اول در نهاد انسان نهاده شده همان توحيد و يكتا پرستى است )؛ وسوسه هاى شيطانى و هوى و هوسها او را از راه منحرف مى سازد. و به بيراهه مى كشاند. اين ضرر جبران ناپذير شيطان ، سعادت انسان را از پايه مى لرزاند، چون حقايق و واقعيات را با باورهاى سست از بين مى برد و به دنبال آن ، سعادت به شقاوت تبديل مى گردد.
از اين رو، هيچ كس نبايد شيطان را به جاى خداوند، سرپرست خود كند؛ زيرا اين كار زيان بزرگى است و شيطان به انسان وعده هاى دروغ مى دهد و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى كند، ولى جز فريب و خدعه ، كارى براى آنها انجام نمى دهد.

انگور و خرما بوى شيطان مى گيرند!

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه : خداوند بعد از آن كه آدم(ع) را از بهشت بيرون كرد به او امر نمود كشاورزى و زراعت كند، و چند شاخه از ميوه هاى بهشت مانند: خرما، انگور، زيتون و انار، به او داد. آدم(ع) هم قدرى از آنها را براى آينده فرزندان خود كاشت و از ميوه آنها خورد.
ابليس به او گفت : اين ها چيست كه كاشته اى ؟ من كه در زمين بودم اين ها را نديده ام . به من اجازه بده از آنها بخورم ، ولى آدم(ع) اجازه نداد.
شيطان سرانجام نزد حوا آمد و گفت : اى حوا! تشنگى و گرسنگى به من فشار آورده ، قدرى از اين ميوه به من بده ، حوا گفت : آدم(ع) با من عهده كرده كه به تو چيزى ندهم ؛ زيرا اين ها ميوه هاى بهشتى هستند و تو نبايد از آنها بخورى ، شيطان گفت :اى حوا! قدرى از آب آن را در كف دست من فشار بده ، قبول نكرد. گفت : بگذار بمكم و از آن نمى خورم .
خوشه اى انگور گرفت و دانه اى از آن را مكيد، زمانى كه دندان روى آن گذاشت حوا از دهانش بيرون آورد. بعد از آن خداوند به حضرت آدم عليه السلام وحى فرستاد كه : دشمن من و تو از انگور مكيد و شرابى كه از آن به دست مى آيد بر تو حرام مى شود.

بار دوم پيش حوا آمد و از او خواست خرما بمكد. او هم اجازه داد و بوى خوش از آن هم رفت ؛ چون تا آن هنگام انگور و خرما بهترين بوى خوش را داشتند.
در حديث ديگرى است كه : وقتى حضرت آدم عليه السلام از دنيا رفت ، شيطان آمد و زير درخت انگور ادرار كرد، ادرار او در تمام عروق انگور نفوذ كرد. از همين رو خداوند شراب را حرام كرد؛ زيرا ادرار او در شيره انگور جاى گرفت .

diamonds55
23rd December 2008, 07:50 PM
نزاع بر سر انگور

از امام صادق عليه السلام نقل شده : بعد از اين كه آدم از بهشت بيرون آمد، اشتها به ميوه هاى بهشت پيدا كرد. خداوند متعال دو شاخه از درخت انگور براى او فرستاد، آدم آنها را كاشت . فورا سبز شدند و ميوه دادند. شيطان دور آنها را ديوار كشيد. حضرت آدم فرمود: اى ملعون ! چه كار مى كنى ؟

شيطان در جواب گفت : اين درخت ها مال من است . آدم عليه السلام فرمود: دروغ گفتى (نزاع شروع شد) پس هر دو حاضر شدند به قضاوت روح القدس . وقتى پيش آدم آمد او قصه خود را برايش نقل كرد. روح القدس هم آتشى مهيا كرد و درخت هاى انگور را در آن انداخت شعله آتش به شاخه هاى درخت رسيد. آدم و شيطان هر دو گمان كردند كه همه درخت ها سوخت .
بعد از آن كه آتش خاموش شد، دو سوم از درخت ها سوخته شده بود و يك سوم آن باقى ماند روح القدس گفت : آن اندازه كه سوخته شده از آن شيطان بود باقى مانده مال آدم عليه السلام .

شاخه انگور گم مى شود!

- در زمان حضرت نوح عليه السلام هم ، چنين اتفاقى افتاد و دو سوم آب انگور از آن شيطان شد .وقتى كه آب انگور جوشيده شود، بايد دو سوم آن بخار گردد و فقط يك سوم باقى بماند تا حلال شود.
از وهب نقل شده كه : وقتى حضرت نوح عليه السلام از كشتى بيرون آمد و طوفان نشست چندين شاخه از شاخه هاى ميوه اى را كه با خود داشت كاشت . وقتى به سراغ شاخه انگور رفت ، آن را نديد. گمان كرد كه در كشتى جا مانده است ؛ در حالى كه شيطان آن را مخفى كرده بود. نوح عليه السلام حركت كرد كه برود داخل كشتى و شاخه انگور را بياورد كشت كند. فرشته اى كه با نوح(ع) بود گفت :
اى نوح ! دنبال آن نرو، به زودى پيدا خواهد شد، بيا بنشين . نوح (ع) هم برگشت و نشست .
آن فرشته گفت : اى نوح ! در آب انگور شريكى پيدا كردى . درباره آن احسان كن . فرمود: يك هفتم آب انگور مال شريكم و شش هفتم آن مال خودم باشد.

فرشته گفت : اى نوح ! تو احسان كننده اى بيشتر احسان كن . فرمود: يك ششم آن مال شريك و پنج ششم مال خودم . ملك گفت : تو احسان كننده اى ، بيشتر احسان كن . نوح فرمود: يك پنجم آن مال شريكم و چهار پنجم مال خودم .
ملك گفت : بيشتر لطف كن فرمود: يك چهارم مال شريكم و سه چهارم از مال خودم باشد.
ملك گفت : باز هم احسان بيشترى فرما. نوح فرمود: نصف از شريكم و نصف از خودم . گفت : احسان بيشترى كن . نوح گفت : دو سوم از آن شريكم و يك سوم مال خودم و به اين راضى شدند. از آن روز قرار شد كه آب انگور وقتى جوش بيايد دو سومش از آن شيطان باشد و بقيه مال انسان . تا زمانى كه دو سوم آب انگور بخار نشود، پاك و حلال نمى شود و بعد از ثلثان شدن قابل خوردن است .

راهنماى شيطان

بعد از آن كه خداوند متعال آدم را آفريد و به ملائكه فرمود: او را سجده كنيد. شيطان زير بار نرفت و از مقام قرب رانده شد. از جانب خدا خطاب آمد: اى اهل آسمان ها! من آدم و حوا را در بهشت منزل دادم و همه چيز را مباحشان كردم ، مگر بهشت جاودان را. اگر نزديك درختان آن شوند و از آنها بخورند از ظالمان خواهند بود و از آن جا بيرون خواهند شد. شيطان اين خطاب را شنيد و اميدوار شد. پيش خود گفت : من آنها را از بهشت بيرون مى كنم . مخفيانه تا نزديك بهشت آمد، طاووس كه يكى از زيباترين ، خوش ‍ آوازترين ، خوش رنگ ترين و خوش بوترين پرندگان بهشت بود و تمام پر و بال آن به جواهرات بهشتى آراسته و دايما حمد و ثناى الهى بر زبانش بود و از زيبايى آن ، ملائكه در شگفت بودند، از بهشت بيرون آمد و مى خواست دو مرتبه داخل شود كه شيطان او را ديد. به نرمى گفت : اى خوش رنگ ترين و زيباترين و خوش صورت ترين ، خوش صوت ترين و عجيب الخلقه ترين پرندگان ! تو پرنده اى از پرندگان بهشتى هستى ؟ گفت : من طاووس بهشتم ، ليكن تو كه هستى كه مثل رانده شدگان و مثل كسى كه ديگرى او را تعقيب كرده باشد حيران و سرگردانى ، وحشت سر تا پاى تو را گرفته است ؟
گفت : من فرشته اى از فرشتگان عالم بالا هستم كه مدت مديدى با ملائكه مقرب الهى خدا را عبادت مى كرديم و يك چشم به هم زدن از عبادت و بندگى غفلت نكردم و سستى در من پيدا نشد، حال آمده ام كه بهشت و آن چه را كه خداوند به بهشتيان وعده داده تماشا كنم . آيا مى توانى مرا وارد بهشت كنى تا سه كلمه به تو بياموزم كه هركس اين سه كلمه را بداند هرگز پير و مريض نشود، نميرد و همواره زنده باشد؟ طاووس گفت : واى بر تو، چه مى گويى ؟ مگر اهل بهشت پير و مريض مى شوند؟ مگر آنان در بهشت مى ميرند؟
شيطان گفت : بلى ، اهل بهشت ، هم پير و مريض مى شوند و هم مى ميرند، مگر كسانى كه اين كلمات پيش آنها باشد. آن ملعون براى اثبات حرف خود قسم دروغ خورد! طاووس چون فكر نمى كرد كسى به دروغ به خدا سوگند بخورد به حرف او اعتماد كرد و گفت :
گرچه من احتياج به اين كلمات ندارم ، ولى مى ترسم كه رضوان و خازنين بهشت متوجه شدند و بفهمند كه من تو را داخل كردم ؛ ولى من مار را كه سيد و بزرگ حيوانات بهشت است پيش تو مى فرستم ؛ زيرا او مى تواند تو را داخل كند. بعد از آن گفت و گوها، طاووس پيش مار آمد و آن چه را شنيده بود، براى او نقل كرد. مار گفت : من و تو به اين كلمات احتياج نداريم . طاووس گفت : ولى من قول داده ام كه تو را پيش او فرستم . تا ديگرى به اين كار سبقت نگرفته ، تو زودتر پيش او برو، و او را داخل بهشت كن .

مناظره شيطان

بعد از آن كه به شيطان امر شد: به آدم سجده كند و آن ملعون سرپيچى نمود و حاضر نشد كه در برابر آدم سجده كند! فرشتگان با او گفت و گو كردند و او را سرزنش نمودند كه چرا بر آدم سجده نكردى و به اين وسيله خود را بدبخت و ملعون خدا و خلايق نمودى ؟
در جواب گفت : من قبول دارم كه خداوند، هم آفريدگار من است و هم همه موجودات . او عالم ، قادر، حكيم و مدبر است ، از قدرت و مشيت و اراده او سؤ ال نمى شود؛ زيرا وقتى چيزى را اراده كند، فورا همان مى شود. الا اين كه 7 سؤ ال متوجه علم و حكمت او مى شود.
ملائكه گفتند: اى ملعون ! آن هفت سوال كه متوجه علم و حكمت خداوند است چيست ؟ شيطان گفت :
اول اين كه ، خداوند قبل از اين كه مرا خلق كند، مى دانست در آينده چه رفتارى از من سر مى زند (كفر و شرك و مخالفت با او) پس چرا از اول مرا آفريد؟ و حكمت خلقت من چه بود؟
دوم اين كه : حال كه مرا به حكمت و اراده خلق نمود، چرا مرا مكلف نمود تا او را بشناسم و از او پيروى كنم ، چه حكمتى در تكليف من بود؟ در حالى كه نه اطاعت و بندگى ، و نه نافرمانى من ضررى به او نمى رسانيد.
سوم ، حال كه مرا خلق كرد و به اطاعت از خود واداشت ، و من هم او را شناختم و اطاعت نمودم ، چرا تكليفم نمود كه در مقابل آدم سجده كنم ؟ اين چه دليلى مى توانست داشته باشد؛ در حالى كه سجده بر آدم ، بينش مرا نمى افزود؟
چهارم ، حال كه مرا آفريد و به كارهايى فرمانم داد، من هم از روى دشمنى سجده نكردم ! چرا لعنتم كرد و مستحق عقاب دانست و از بهشت بيرونم راند؟ چه حكمتى بود كه به چنين سرنوشتى دچارم نمايد، با اين كه نه سودى براى او داشت و نه براى ديگرى ، مگر اين كه من زيان ديدم ؛ در حالى كه من هيچ كار قبيحى را مرتكب نشده بودم . فقط گفتم : من غير از تو را سجده نمى كنم . اطاعت و بندگى و سجده من فقط براى تو است ؟
پنجم ، آن گاه كه مرا آفريد و به اطاعت از خود و سجده بر آدم واداشت و من هم از سجده بر آدم سرپيچى كردم ، از بهشت بيرونم كرد چرا دوباره راهم داد تا با نيرنگ هايم آدم را مغرور كنم و او هم از درخت منع شده بخورد؛ در نتيجه ، هم من و هم او را از بهشت بيرون كنند، و اين كار چه دليلى داشت ؟ در حالى كه اگر دوباره به بهشت راهم نمى داد، آدم براى هميشه در آن جا مى ماند و از مكر و حيله من در امان بود.
ششم ، بر فرض كه مرا آفريد و دستورهايى درباره بندگى و شناخت و اطاعت از خود به من داد و من سرپيچى كردم ، و تا قيامت ميان ما دشمنى پديد آمد. چرا بار ديگر مرا بر او و فرزندانش چيره ساخت ، به گونه اى كه من و اولادم آنان را ببينيم ، ولى آنان من و اولادم را نبينند؟ چرا بايد مكر و حيله هاى من در آنها اثر كند ولى قدرت و قوت ايشان در من و اولادم اثر نكند؟ براى اين كارش چه حكمتى نهفته بود؟
در حالى كه خداوند آنان را بر فطرة اسلام و خداشناسى خلق نمود و ايشان مطيع و فرمان بردار بودند. اگر من بر آنها مسلط نبودم براى ايشان بهتر و موافق حكمت و اراده خداوند بود.
هفتم ، گيرم كه من همه كارهاى خود را بپذيرم و به نافرمانى هاى خويش ‍ اعتراف كنم . چرا وقتى من گفتم : خدايا! مهلتم بده تا روز قيامت ، خداوند فرمود: تو را مهلت دادم تا روز معلوم و حرف مرا قبول فرمود و مرا مهلت داد؟ در اين مهلت دادن چه حكمتى بود؟ چرا بعد از آن قضايا مرا هلاك نكرد؟ اگر بعد از آن كه مرا از بهشت راند، نابود مى كرد و براى هميشه همه آفريده ها، از دست من راحت مى شدند و ديگر شر و فسادى در عالم واقع نمى شد. سپس آن ملعون گفت : آيا اگر همه هستى در خير بود بهتر نبود تا اين كه خير و شر مخلوط هم باشند؟ اگر من نبودم شرى در عالم نبود و عالم يك پارچه خير بود. آن ملعون در آخرين مناظره اش گفت : دليل و حجت من بر مخالفتم با حضرت آدم عليه السلام و سجده نكردنم اين است . جواب مرا بدهيد. اما ملائكه نتوانستند جواب او را بدهند.

جواب از مناظره شيطان

وقتى شيطان راجع به علم و حكمت خداوند متعال با ملائكه گفت و گو كرد و به حكمت خداوند اعتراض نمود، اگر چه ملائكه نتوانستند جواب وى را بدهند، ولى ايراد او بى جواب نماند، يك جواب كلى داد و جوابى هم بعضى از بزرگان از همه ايرادات او دادند.
اما پاسخى كه خداوند متعال داده ، اين است كه : خطاب به او نمود و گرفت : اى ابليس ! تو هنوز (بعد از آن همه عبادت و بندگى ) مرا نشناختى ، اگر شناخته بودى ، مى دانستى كه درباره هيچ يك از افعال من ايرادى نيست ؛ زيرا من خداوندگار جهان هستم و غير از من خدايى نيست ، هر كارى انجام دهم كسى نبايد از آن سؤ ال يا اعتراض كند.
در بعضى از عبارات آمده ، خداوند به ملائكه وحى نمود كه : در جواب او بگويند: اين كه تو گفتى من در مقابل خدا تسليم هستم و قبول دارم كه خداوند، هم خالق من است و هم خالق همه چيز، دروغ مى گويى ؛ زيرا اگر راست گو بودى ، يقين داشتى كه من خداى جهانيان هستم و تمام كارهاى من از روى حكمت است و كسى نبايد از من بپرسد، در حالى كه من از همه خلايق سؤال مى كنم .

در جاى ديگر خداوند جواب او را اين طور مى دهد: اين كه شيطان مى گويد: من غير تو را سجده نمى كنم و فقط تو را مى پرستم دروغ مى گويد؛ زيرا از اول هم ، عبادت و بندگى او خالص نبود و همه آن عبادت ها ظاهرى بوده است .

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:51 PM
جواب از همه اعتراضات شيطان

و اما جوابى كه بعضى از بزرگان از همه اعتراضات شيطان داده اند و اعتراضات او را بى پايه دانسته اند از اين قرار است :
راجع به ايراد اول كه گفت : چرا خداوند مرا خلق كرد؟ جوابش اين است . حكمت خداوند متعال اقتضا مى كند هر چيزى كه امكان وجود داشته باشد آن را به وجود آورد تا از ذات بى نياز بارى تعالى كسب فيض كند و فيوضات الهى به او برسد؛ اعم از اين كه آن موجود ذاتا پاك سرشت باشد يا پليد، و آن ناپاكى طينت هم مربوط به خلقت خدا نيست ، بلكه از ذات و هويت و پديده سرچشمه مى گيرد. شيطان هم يكى از موجودات و مخلوقات خداوند است كه او را پديد آورده تا كسب فيض نمايد، ولى آن ملعون چون ذاتا پليد بود، خود بينى و كفر بر او غلبه شد و او را سجده و خضوع و خود شكنى در برابر آدم باز داشت و همين ها باعث شد كه از دستورهاى خداى خود سرپيچى كند.

در اعتراض دوم كه گفت : چرا خداوند مرا به شناخت و اطاعت از خود تكليف كرد، جواب اين كه غرض از خلقت اين است كه هر كس به واسطه اطاعت و بندگى و شناخت خدا، نفس خود را از شهوات و آلودگى ها پاك و خالص گرداند، از صفات حيوانيت و درندگى به صفات خدايى برسد. شرك و كفر، معصيت و ظلمت را از خود دور و به نور علم منور گرداند. تكليف به بندگى كردن با سرپيچى و انجام گناه منافات ندارد. همان طور كه فرو فرستادن باران براى روييدن گناهان و حبوبات در زمين هاى مرغوب و اثر نكردن آن در زمينهاى شوره زار و صخره هاى كوه ها منافات ندارد.

به قول شاعر:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

اين گفته او كه اطاعت و بندگى من نفعى به حال تو ندارد و معصيت من ضررى نمى رساند، حرفى درست و منطقى است .

و سؤال سوم كه گفت : چرا خدا به من امر كرد در مقابل آدم سجده كنم ، حكمت و فايده آن چه بود؟
اولا: سزاوار بود كه او كمى فكر مى كرد و مى دانست ، هر چه كه خداوند انجام مى دهد يا به آن امر مى كند حكمت هايى نهفته است هر چند آن حكمت ها را ندانيم و از ما پنهان باشد، خوب بود مى فهميد كه خداى عز و جل كار عبث و بى فايده انجام نمى دهد.
ثانيا: خداوند، همه اهل آسمان را به سجده تكليف كرد، شيطان هم معتقد بود كه جزو آنها است ؛ پس وقتى از دستور خدا سرپيچى كرد خدا هم او را لعنت نمود.

ثالثا: دستورهاى شرعى براى آزمايش بندگان ، و به نمايش گذشتن آنها است چه از جهت نيكى و چه از جهت بدى در دل آنان اثر دارند، و نيز براى اين كه حجت را بر آنها تمام نمايد، چنانكه مى فرمايد:

ليهك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة

(تا آنها كه هلاك (و گمراه ) مى شوند از روى اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مى شوند و هدايت مى يابند از روى دليل روشن باشد.)
شيطان هم به همين منظور تكليف شد.

و اما جواب اشكال چهارم كه گفت : چرا خداوند من ، كفار، مشركان و منافقان را عذاب مى كند و از دار رحمت و كرامت خود دور مى دارد؟! اين است كه ، عذاب در روز قيامت از غضب و انتقام گرفتن خداوند نيست ؛ زيرا از شاءن خداوند به دور است كه براى بنده ضعيف خود غضب كند و بخواهد از او انتقام بگيرد.
بلكه عذاب ها از آثار و تبعات گناه و معصيت و پيروى كردن از هواى نفس ‍ است . عكس العمل و نتيجه گناه به جهنم رفتن و هم نشين شدن با حيوانات موذى (از قبيل مارها و عقرب ها و غيره ) مى شود. مثل مرض هايى كه به خاطر زياده روى در خوردن و افراط و تفريط نمودن در شهوات براى انسان پيدا مى شود كه در نتيجه ، در آينده آن مرض ها موجب درد و ناراحتى بدن انسان مى شود. عذاب و عقوبت شيطان در روز قيامت و لعن شدن او نتيجه اعمال و رفتار و سرپيچى كردن خود او است و مربوط به خدا نمى باشد.

جواب اعتراض پنجم كه مى گفت : چرا وسيله رفتن به بهشت براى من فراهم شد كه بروم و آدم را وسوسه كنم و او را هم از بهشت بيرون كنند، اين است كه ، مهم ترين حكمت و منفعت در بيرون كردن آدم از بهشت اين بود كه اگر او بيرون نمى آمد، همواره در بهشت مى ماند و فقط او از نعمت هاى الهى بهره مند مى شد. ولى حالا كه او را بيرون كردند از پشت او فرزندان بى شمارى پديد مى آيند كه خدا را تا روز قيامت اطاعت و عبادت مى كنند. و در هر زمانى عده زيادى از آنان به وسيله علم و عمل ، عبادت و بندگى به درجات عالى بهشت نايل مى آيند و از نعمت هاى آن استفاده مى كنند. چه حكمت و فايده اى از اين بالاتر كه از پشت او پيامبران كه يكى از آنان حضرت خاتم الانبيا و فرزندان معصوم آن حضرت صلى الله عليه و آله وسلم به وجود مى آيند و به درجات رفيع بهشت دست مى يابند.

اما ايراد ششم كه گفت : چرا خداوند مرا بر اولاد آدم مسلط كرد و طورى قرار داد كه من آنها را ببينم ، ولى آنان مرا نبينند و من وسوسه و اغوايشان كنم ، جوابش اين است كه ، بشر در آغاز ناقص هست . بعضى از آنان ذلت و سيرتشان پاك و نفسشان نورانى است ، قابل تزكيه و ترقى ، و راغب آخرت اند، و بعضى از آنان بد ذات و بد سيرت و ناپاك اند، نفسشان ظالمانى و شرير، پير و شهوات ، كه اگر اغواى شيطان و اطاعت او نبود همه آنان در ظاهر مثل هم بودند. خوبان و پاكان از بدان و ناپاكان تميز داده نمى شدند، و راهى براى معرفى و مشخص نمودن آنان وجود نداشت .
ديگر اين كه ، به وسيله وسوسه شيطان ، خوبان در اثر مخالفت با او به كمال و سعادت مى رسند و راه خدا را در پيش مى گيرند. بدان و ناپاكان در اثر اغواى او آخرت را فراموش مى كنند و مشغول دنيا و تعمير و آبادانى آن مى گردند.
هم چنين اين كه ، دنيا به واسطه فريب خوردگان آباد و تعمير نمى شد كما اين كه در حديث قدسى وارد شده :
انى جعلت معصيت آدم سببا لعمارت العالم
(من معصيت آدم - با خوردن از آن درخت منع شده - را سبب قرار دادم براى عمارت و آبادانى جهان ).
در خبر ديگرى وارد شده :

لو لا انكم تذنبون لذهب الله بكم و جاء بقوم تذنبون
(اگر شما (اولاد آدم ) گناه نمى كرديد، خداوند عالم شما را مى برد و قوم ديگرى را مى آورد كه گناه كنند و در اثر آن آخرت را فراموش نمايند و دنيا را آباد و تعمير نمايند).
پس حكمت تسلط شيطان بر اولاد آدم عليه السلام و اغوايشان همين ها بود كه ذكر شد.

و اما ايراد و اعتراض هفتم آن ملعون كه گفت : چرا خداوند تا زمان زيادى به من مهلت داد و فايده آن چه بود؟ بايد گفت : كه بودن شيطان بستگى به حيات بشر دارد و تا زمانى كه اولاد آدم در روى كره خاكى باشند، شيطان هم بايد باشد؛ زيرا همان طور كه گفتيم بقاى شيطان براى تميز دادن خوبان از بدان و براى آباد شدن جهان .
پس اعتراض هاى شيطان پايه و اساسى نداشت و پاسخ ‌هاى در خور توجهى هم به آنها داده شده است .

اطرافيان شيطان
خودِ شيطان

شيطان مصاديقى دارد. اغفال گران و خوانندگان به گناه و گمراهى ، نمونه هاى آن هستند. كسانى كه با چرب زبانى و ملايمت و با اعمال غير انسانى ، خود ديگران را به فساد، تباهى ، انحراف و كجى مى كشانند، خود، شيطان اند.
شيطان انسى كه در قرآن و روايات يا گفتار بزرگان آمده است : به همان انسان هاى مفسد و منحرف گفته مى شود. شيطان انسى كه در قرآن آمده بر چند قسم است :

يكى از آنها بر خود شيطان اطلاق مى شود. قرآن در چند جا بعضى انسانها را شيطان خوانده و نام شيطان بر آنها گذاشته است ؛ از جمله آنان كسانى بودند كه ، در صدر اسلام دايما جلساتى تشكيل مى دادند و جاسوسانى از هم فكران خود را به ميان مسلمين مى فرستادند تا اطلاعاتى كسب كنند، در بين آنها تفرقه و دوگانگى ايجاد نمايند و آنان را به جان هم اندازند.
كسانى كه براى جاسوسى و تفرقه اندازى انتخاب مى شدند، هنگام گزارش ‍ دادن ، براى اين كه وضع خودشان را محكم تر كنند به هم فكران خود مى گفتند: سخنان مسلمانان در ما كوچك ترين اثرى ندارد ما به شما وفادار بوده و خواهيم بود. اگر از آنها سؤال مى شد كه شما به چه علت در ميان آنان رفت و آمد مى كنيد و به آيات قرآن گوش فرا مى دهيد؟ در جواب گفتند:
رفته بوديم آنها را مسخره كنيم . خداوند اين جمعيت را خود شيطان نام نهاده و نامشان را از رديف آدميان حذف نموده است .
قرآن درباره آنها مى فرمايد:

و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلو الى شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون
(و هنگامى كه - منافقان و جاسوسان - با مؤمنان رو به رو مى شدند، مى گفتند: ما، ايمان آورده ايم ! و هنگامى كه با شياطين خود خلوت گردند، مى گفتند: ما با شماييم ، ما آنها را (مسلمين را) مسخره كرده ايم ).

دسته دوم كه قرآن آنها را شيطان ناميده ، كسانى هستند كه با كارهاى بيهوده و بى اساس كه به ظاهر تشريفات و تشكيلاتى دارد، ولى نتيجه و ثمره اى بر آنها مترتب نيست مردم را سرگرم نگه داشته و اجتماعى را به آنها مشغول مى دارند.
قرآن درباره آنها مى فرمايد:

و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر
(سليمان هرگز - دست به سحر و جادو نيالود و - كافر نشد ولكن شيطان (كسانى كه ) به مردم تعليم سحر نموده و جاسوس گرى را رواج دادند كافر شدند).
قرآن نام اينها را هم شيطان گذاشته و نام آدم را از آنها برداشته است .

سوم ، از كسانى كه خداوند نام شيطان بر آنها نهاده و اسم آدميت را از آنان برداشته است ، كسانى هستند كه با فرستادگان و پيامبران خدا دشمنى ورزيده و در برابر آنها ايستاده و سخنان فريبنده اى براى اغفال يكديگر و گوشى به هم مى گفتند،
درباره چنين افرادى مى فرمايد:

و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا
(اين چنين در برابر هر پيامبرى دشمنى شياطين انس و جن قرار داديم كه سخنان فريبنده و بى اساس - براى اغفال مردم - به طور سرى و (درگوش ) به يك ديگر مى گفتند).
در اين آيه تذكر مى دهد كه اين گونه دشمنان سرسخت و لجوج ، هم در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و هم در برابر ديگر پيامبران دشمنانى از شياطين جن و انس وجود داشته اند.
در سه آيه فوق خداوند متعال عده اى از مردم را خود شيطان مى داند و نام انسانيت را از آنها برداشته و از جمع انسانها زدوده است .

diamonds55
23rd December 2008, 07:52 PM
استاد شيطان

- گاهى بعضى از افراد در ظلم و خيانت ، حيله و تزوير، قتل و غارت ، مكر و حقه به جايى مى رسند - نه اين كه همرديف شيطان مى شوند بلكه - از شيطان جلو افتاده و استاد او به حساب مى آيند. شيطان بايد در مقابل آنها زانو بزند و شاگردى كند. آنها كسانى هستند كه به غير از خدا چيزى ، يا كسى ، يا رئيسى ، يا وزيرى ، يا مجسمه اى ، يابتى ، يا سنگ و درختى را عبادت مى كنند و آن را در زندگى خود مؤ ثر و صاحب نفوذ مى دانند. اين افراد طبق آيات و روايات مشرك و كافر هستند.
البته مراد از عبادت اين نيست كه در برابر آنها نماز و سجده ، يا راز و نياز و ستايش كند، بلكه مراد، اطاعت و پيروى از آنها است . حتى گوش دادن به سخن كسى به قصد اين كه به آن عمل كند و يا قانون كشورى يا عده اى را به رسميت بشناسد خود آن يك نوع عبادت است .
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده : كسى كه به سخن سخن گويى گوش فرا دهد و از روى رضا تسليم او شده او را پرستش كرده ، اگر اين سخن گو از سوى خدا سخن گويد: خدا را پرستيده و اگر از سوى ابليس سخن گويد: ابليس را عبادت كرده است .
اين عبادت و تسليم بودن در برابر غير خدا، و خود را دربست در اختيار ديگران قرار دادن ، انسان را يك درجه از شيطان بالاتر برده و او را استاد او قرار مى دهد. قرآن در اين باره مى فرمايد:

يا ابت انى اخاف ان يمسك عذاب من الرحمن فتكون للشيطان وليا

(از قول ابراهيم به پدرش آذر كه مى فرمايد: - اى پدر! من از اين مى ترسم كه با اين بت پرستى و شرك كه داراى عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد و تو از اولياى شيطان باشى .)

اينها از اين رو، استاد شيطان اند كه كسى يا چيزى را ستايش مى كنند كه هيچ وقت شياطين آنها را ستايش نكرده اند. اين ها بت را مى پرستند، انسان و درخت و چيزهاى ديگر را مى پرستند. اما شيطان مى گفت : خدايا من فقط تو را اطاعت مى كنم و بس . جرم آن ملعون هم اين بود كه زير بار سجده بر آدم نرفت ، ولى اينها در شرك و كفر و بت پرستى از شيطان هم پيشى گرفتند و در واقع استاد او شدند.

آن شنيدستم كه شيطان را به خواب
ديد شخصى گفت : كى شيطان به حق بوتراب
كه فلانى هست شاگرد شما
گفت : نى نى ، استاد است بر ما آن جناب

كسى در خواب شيطان را ديد؛ از وى پرسيد: تو را به حق ابوتراب قسم مى دهم ، آيا فلان شخص شاگرد تو است ؟ گفت : (نه والله ) آن عالى جناب استاد من است . سپس آن شخص گفت : من از شاگردان بودم ولى اوالحال از لشكريان من است . سپس آن شخص گفت : من از شاگردان بودم ولى او الحال از لشكريان من است . هرگاه من زنده بمانم تا شيطان بميرد، مكر و حيله هايى از شر و فساد ظاهر مى كنم كه اگر او بعد از من بيايد نمى تواند آنها را اظهار كند .

خود شود شيطان ، چه شيطان اى مان
گشته شيطان طفل ابجد خوان آن
فخر از شاگرديش شيطان كند
مشكل شيطان همه آسان كند
نيست شيطان را به او كارى دگر
خود بود شيطان و از شيطان بتر


برادران شيطان

هر كس در دنيا برادر يا برادرانى دارد، و اگر احيانا برادرى نداشته باشد براى خود بر مى گزيند تا تنها باشد. كسانى را كه انتخاب مى نمايد بايد با او هم فكر و هم عقيده باشند.
شيطان هم براى خود برادرانى برگزيده است . آنها كسانى هستند كه حق خويشان و هموطنان و بيچارگان و درماندگان را پايمال مى كنند و به آنها نمى پردازند. اسراف و تبذير مى كنند مال خود را در راه غير صحيح و فساد مصرف مى نمايند، يا بدون انگيزه دارايى خود را ريخت و پاش مى نمايند و به مصرف صحيح و عقلانى نمى رسانند. چنين افرادى برادران شيطان اند. قرآن درباره آنها چنين مى فرمايد:

ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا

(به درستى كه تبذير كنندگان برادران شيطان اند و شيطان هم نعمت هاى پروردگارش را ناسپاس كرد.)

اين كه شيطان نعمت هاى پروردگارش را ناسپاس كرد روشن است ؛ زيرا خداوند نيرو و توان ، هوش و استعداد فوق العاده اى به او عنايت كرده ، ولى او همه نيروها را در راه نادرست ؛ يعنى در راه اغوا و گمراهى مردم مصرف كرد.
به اين خاطر تبذير كنندگان برادران شيطان اند كه از نعمت هاى خدا، ناسپاسى كرده و در راه ناصواب صرف مى نمايند. بى شك اسراف يكى از ناپسندترين اعمال از ديدگاه قرآن و اسلام است . نعمت ها و مواهب كره زمين ، براى ساكنانش كافى است ؛ در صورتى كه بيهوده به هدر داده نشوند، بلكه به صورت صحيح و معقول ، دور از هر گونه افراط و تفريط مورد بهره بردارى قرار گيرند؛ و گرنه اين نعمت ها آن قدر زياد نيست كه اگر در راه نادرست استفاده شود، هم چنان باقى بمانند و كم نشوند. چه بسا اسراف و تبذيv در منطقه اى ، باعث محروميت منطقه ديگرى شود، يا اسراف و تبذير انسان هاى امروز، باعث محروميت نسل هاى آينده گردد.

قرآن در آيات فراوانى شديدا اسراف گران را به شدت محكوم كرده است . به چند نمونه از آنها اشاره مى شود تا هشدارى براى مسرفين باشد:

1. در جايى مى گويد: (اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد).
2. مى فرمايد: (مسرفان از اصحاب دوزخ و جهنم اند.)
3. مى گويد: (از مسرفان اطاعت نكنيد و فرمان نبريد.)
4. آيه ديگرى مى فرمايد: (مجازات و عذاب الهى در انتظار مسرفان است .)
5. مى فرمايد: (اسراف يك روش فرعونى و طاغوتى است ).(164)
6. و نيز چنين گفته : (خداوند مسرفان دروغ گو را هدايت نمى كند.)
7. باز مى فرمايد: (ما افراد اسراف كننده را هلاك مى كنيم .)


از اين آيات به دست مى آيد كه اسراف و تبذير بدترين اعمال مى باشد، و شيطان از مسرفان زيان كار خوشحال است تا آن جا كه مى فرمايد: (آنان برادران شيطان اند)

مادر شيطان

يكى از جاهايى كه شيطان وارد عمل مى شود و كار خود را با جديت شروع مى كند، هنگام انفاق است . وقتى انسان تصميم مى گيرد كه از مال خودش ‍ ببخشد، شيطان با هر نقشه اى جلوى او مى ايستد و منصرفش مى نمايد.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر
(شيطان به شما وعده فقر مى دهد)

مى گويد: اگر مال خود را انفاق كنى بدبخت مى شوى ؛ خود و فرزندانت گرسنه مى مانيد، كسى به شما كمك نمى كند؛ ممكن است در اثر گرسنگى تلف شويد: چرا مال خودت را با دست خود ضايع مى كنى ؟

نقل شده : جمعى در مسجد نشسته بودند و از قحطى و خشك سالى اى كه براى مردم پيش آمده بود صحبت مى كردند و از وضع فقرا و بيچارگان كه در زحمت بودند مى گفتند، يكى از مؤمنان كه در خزانه خود مواد غذايى و گندم فراوانى داشت تحت تاءثير سخنان بقيه قرار گرفت .
گفت : من در انبار خانه ام مقدار قابل توجهى گندم ذخيره كرده ام ، همه را در اختيار فقرا قرار مى دهم و آنها را از بدبختى و فقر قرار خواهم داد.رفقا گفتند: آرى ! مگر شيطان بگذارد. گفت : شيطان هيچ غلطى نمى تواند بكند. هم اكنون مى روم و همه گندم ها را تقسيم مى كنم . از جاى خود برخاست و به طرف خانه رفت ، وقتى خواست در انبار را باز كند. همسرش جلو آمد و گفت : مى خواهى چه كنى ؟
گفت : مى خواهم مقدارى از اين گندم ها را به نيازمندان بدهم و از بدبختى نجاتشان دهم . زن گفت :اى مرد! مگر ديوانه شده اى ؟ خودمان احتياج پيدا مى كنيم . هر كس در اين شرايط سخت سعى مى كند گندم تهيه كند و به خانه آورده ذخيره نمايد. تو مى خواهى گندم ذخيره خودمان را به ديگران بدهى ؟
سرانجام شيطان كار خودش را كرد، زن را وسوسه نمود و زن هم مرد را، كارى كرد كه آن مرد مؤمن به مسجد آمد و پيش فقرا نشست . دوستان به او گفتند: چه شد آيا گندم ها را به فقرا دادى يا طبق روايتى كه مى فرمايد: كسى كه دست در جيبش كند تا چيزى در راه خدا دهد، هفتاد شيطان دست او را مى گيرند و مانع او مى شوند شامل حالت شد و انفاق نكردى ؟

گفت : من از هفتاد شيطان خبر ندارم ، اما مادر شيطان كار خودش را كرد و و مانع انفاق شد.

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:53 PM
حزب شيطان

- همين طور كه در هر كشورى گروه ها و احزابى وجود دارند و فعاليت سياسى و اقتصادى مى كنند و مى كوشند كه هر كدام حزب خود را از ديگر احزاب پيش رفته تر و فعال تر قلم داد كنند. خداوند متعال هم در قرآن مجيد دو حزب را يادآور شده ، ويژگى هاى هر كدام را به روشنى بيان مى كند. يكى (حزب الله ) كه آنها از پيروان انبيا و اوليا و ائمه معصوم عليه السلام و سفيران الهى مى باشند. ديگرى (حزب شيطان ) كه فرد شاخص آن منافقان هستند. ويژگى اى حزب شيطان از اين قرار است :

1. افرادش هيچ به ياد خدا نيستند و از او يادى نمى كنند. بر دستورها و برنامه هاى او نيسنتد و آنها را ناديده مى گيرند.
2. خود را در قبال مردم و خدا، مسئول نمى دانند و از محرومان اجتماع و مستضعفان و بندگان خدا دستگيرى نمى كنند.
3. حرفشان دروغ است و براى حق جلوه دادن كارها و برنامه هاى خود به دروغ سوگند مى خورند و باكى از آن ندارند.
4. كسانى هستند كه همه چيز دنيا، مانند رفاه و آسايش ، مال و ثروت ، پست و مقام دنيا را خاص خود و فرزندانشان مى دانند.
5. آنها منافقان كوردلى هستند كه تمام كردار و رفتارشان ، حتى نماز و عبادتشان ، از روى خودنمايى و دورويى است .
همه از لشكريان و ياران و اعضاى صميمى شيطان اند، از كسانى هستند كه خدا و خالق خود را به كلى فراموش كرده اند. قرآن درباره آنها مى فرمايد:

استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكرالله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرين

(شيطان بر آنها - منافقان دروغ گو و از خدا بى خبر - چيره شده و ياد خدا را از خاطر برده اند. آنها حزب شيطان اند. بدانيد كه حزب شيطان زيان كاران اند).
نه فقط شيطان برايشان چيره شده و زمام اختيار آنها را به دست گفته و به هر راهى كه بخواهد مى كشاند، بلكه چنان گمراه مى شوند كه در راهنمايى ديگران به گناه از دست ياران شيطان مى شوند.

گرنه ابليس اند اين قوم خسيس
گردنى دارند ليكن چون ابليس
همچون زين سبب گردن كشند
در تلاطم روز و شب چون آتشند
عذرها آرند بدتر از گناه
حالمان گرديده از شيطان تباه
هر چه كردند از گناه و خوى بد
لعن بر شيطان مى كنند افزون زحد
نسبت آن را به شيطان مى دهند
خود برى از ذنب و عصيان مى كنند
رو، رو، اى شيطان كمين شاگرد تو
هست شيطان خفته زير ورد تو
گر چه شيطان را بود گردن طويل
غافلى از گردن خود اى جليل

در حديثى جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه : (حزب على عليه السلام حزب خداست و حزب دشمنان على عليه السلام حزب شيطان است .)

پيروان شيطان

- شيطان پيروانى دارد. عده زيادى از مردم دنيا به جاى اين كه از خداى مهربان خود پيروى نمايند از شيطان سركش پيروى كرده اند.
اينان در قالب هاى گوناگونى خودنمايى مى كنند گاهى در قدرت خدا در رابطه با زنده كردن مردگان به بحث و مجادله مى نشينند؛ گاهى ملائكه را دختران خدا مى دانند؛ بعضى معاد را منكرند؛ و برخى با تقليد كوركورانه از خرافات و هوس ها، به جدال با حق برمى خيزند.
زمانى روى مسئله علمى بحث و مجادله مى كنند و به ناحق روى بحث خود پافشارى مى نمايند و تا سر حد امكان مى كوشند تا حرف نادرست خود را به طرف بقبولانند. در حالى كه نه از اسلام خبرى دارند و نه حتى كوچك ترين مسئله قرآن و اسلام را درك مى كنند. آنان بر همه چيز و همه كس به ديده ترديد مى نگرند و بر سر گمان خودشان كه غلط است سر و صدا راه مى اندازند. چنين كسانى پيروان هر شيطان سركشى خواهند بود و از هر شيطان جنى و انسى پيروى مى نمايند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و يتبع كل شيطان مريد
(گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هر شيطان سركش (جن يا انس ) پيروى و اطاعت مى كنند.)
جزاى اين گونه مردمان به جز آتش سوزان ، در قيامت چيز ديگرى نخواهد بود. قرآن راجع به هواداران شيطان و جزاى اعمال آنها مى فرمايد:

قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جراؤ كم جزاء موفورا
(خداوند خطاب به شيطان كرده مى فرمايد: - برو! هر كس از آنان (بنى آدم ) كه از تو تبعيت كند، جهنم و آتش سوزان آن كيفر آنها است و آن ، كيفرى است فراوان .)
بايد بدانيم كه آنها نه از يك شيطان بلكه از شياطين جن و انس پيروى مى كنند كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى فراهم كرده اند. هيچ كدام در يك خط و راه نيستند، برنامه مشتركى هم ندارند، بلكه خطهاى آنان چنان متنوع است كه انسان در تشخيص آنها سر درگم مى شود و مجبور است از همه آنها پيروى نمايد.

لو... كنندگان از پيروان شيطان اند

-حضرت على از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: (خداوند متعال وقتى آدم را امر كرد كه از بهشت فرود آيد، او و زوجه اش با هم فرود آمدند. ابليس هم فرود آمد در حاليكه همسرى نداشت . مار هم فرود آمد و همسرى براى او نبود.

اولين كسى كه با خود لو...كرد، همان ابليس بود. فرزندان او از خودش به وجود آمدند، مار هم همين كار را كرد و ذريه او هم از خود او است ، ولى ذريه آدم از زوجه و همسر او است . خداوند به آدم و همسرش و خبر داد كه شيطان و مار دشمن آنها مى باشند.)
در حديثى گفته شده : خداوند ابليس را خلق نمود و در ران راست او... مردانگى و در ران چپ او ...زنان قرار داد. او وقتى مى خواهد صاحب فرزندى شود، ران هاى خود رابه هم مى مالد و با خود جفت گيرى مى كند، درهر بار و هر روز ده تخم مى ريزد و از هر تخمى هفتاد شيطان پديد مى آيد.)
از حديث فوق معلوم مى شود، اول كسى كه لو...كرد شيطان بود و لو...كنندگان از پيروان مخلص او هستند. آنها بايد بدانند كه عمل شيطان را انجام مى دهند او رهبر و آنان راه ور او هستند.

ابى بصير از امام محمد باقر عليه السلام يا امام جعفر عليه السلام نقل مى كند: شيطان يك جوان زيبايى شد و لباس نيكويى پوشيد، آمد در ميان جوانان قوم لو...و به آنها دستور داد كه با او عمل لو...انجام دهند؛ زيرا اگر مى خواست با آنها اين كار را بكند قبول نمى كردند. وقتى قوم لو...آن عمل زشت را با او انجام دادند لذت بردند و ياد گرفتند، از آن پس فرار كرد، و اين كار در ميان آنها رواج يافت تا جايى كه زنان خود را ترك كردند.

هم نشين شيطان

- همين طور كه هر كس احتياج به هم نشين و هم دم دارد، شيطان هم از اين قاعده و قانون خارج نيست . او هم نشينانى دارد كه از آنها جدا نمى شود و همواره با آنان خواهد بود.
هم نشينان شيطان كسانى هستند كه از ياد خدا غفلت كنند و از خداى خود روى گردان باشند، آن قدر سرگرم دنياى پرزرق و برق شده كه اصلا به فكر خدا و قيامت نباشند؛ به طورى كه اگر بگويند: خدا چنين دستور داده و وظيفه اش چنين است ، مانند اين مى ماند كه برايش داستان مى گويند. گوششان بدهكار اين حرف ها نيست ، كسب و كار و مادياتشان به آنها اجازه نمى دهد، حتى كوچك ترين توجهى به خدا و پيامبران و قيامت كنند. چنين افرادى هميشه با شيطان هم نشين و همرديف بلكه در خدمت گزارى او حاضراند.

خداوند متعال درباره آنها مى فرمايد:

و من يعش عن ذكر الرحمن نقيص له شيطانا فهو له قرين
(هر كس از ياد خدا روى گردان شود، شيطانى را به سراغش مى فرستيم كه همواره هم نشين او خواهد بود.)

بديهى است ، كسانى كه از ياد خدا روى گردان باشند و خود را غرق در لذات دنيا نموده و به انواع گناهان آلوده شده باشند؛ نخستين اثرش اين است كه پرده بر قلب و چشم و گوششان مى افتد. آنها را از خدا بيگانه مى كند، شياطين را بر آنان مسلط مى سازد؛ به طورى كه شيطان و افكار شيطانى از هر سو آنها را احاطه مى كنند.
شيطان هر روز بر آنان چيره گى بيشترى خواهد داشت و هيچ چيز جز سرخوشى هاى زودگذر نخواهند يافت و تلاش شيطان هم افزايش مى يابد تا روزى كه پرده از كردار همه كنار رود و چشم حقيقت بين هر كس باز شود و ببيند بين هر كس باز شود و ببيند كه به جاى پيامبران و اولياى خدا، شياطين هم نشين آنها هستند. آن گاه ايشان بى اختيار فرياد مى زنند و مى گويند:
اى كاش ! ميان ما و شما فاصله مشرق و مغرب بود؛ شما چه بد همنشينى براى ما بوديد و هستيد. (خدايا! تو را به حق واليائت ما را از شر شياطين جن و انس و افراد ناباب و ناجنس حفظ فرما).

حضرت على عليه السلام فرمود: كسى كه يكى از دستورهاى الهى را كه بر او واجب شده ، ترك كند، خداوند متعال شيطانى را بر او مسلط مى كند كه با او هم نشين باشد.

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:53 PM
دوستان شيطان

هر كس در اين جهان دوستانى داشته و با كسانى آمد و شد دارد؛ چون بدون دوست و رفيق كسى نمى تواند زندگى كند. خوبان ، دوستان و همفكران خوب و بدان دوستان و هم فكران بد براى خود انتخاب مى كنند.

به گونه اى كه شاعر مى گويد:
كبوتر با كبوتر ، باز با باز
كند همجنس با همجنس پرواز

دوستان شيطان كسانى هستند كه : فتنه و فتنه انگيزى را دوست دارند؛ از خون ريزى و كشت و كشتار خوششان مى آيد؛ ديگران را براى جنگ و دعوا با مسلمانان تحريك مى كنند؛ آنها تحت تاءثير وسوسه هاى شياطين قرار مى گيرند؛ به خاطر دوستى با آنان ، با مؤمنان مى جنگند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركين .

(و شياطين به دوستان خود مخفيانه مطالبى القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند - ولى شما به هوش باشيد - اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود).

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با شيطان ملاقات كرد و فرمود:اى لعين ! دوستان تو از امت من چقدراند؟

گفت : دوازده نفر! 1. امير ستم گر؛ 2. ثروت مند خودخواه ؛ 3. كسى كه باك ندارد از كجا به دست مى آورد و در كجا صرف مى كند؛ 4. عالمى كه پادشاه ستم كارى را با ظلم و جورش تاءييد كند؛ 5. تاجر خائن كه در تجارت خود به مردم خيانت كند؛ 6. محتكر كه ارزاق مردم را ارزان مى خرد و براى گران شدن ذخيره و انبار مى كند؛ 7. زناكاران ، اعم از مرد و زن ؛ 8. رباخواران كه مال فقيران را به اين وسيله از كفشان بيرون مى آورند؛ 9. افراد بخيل كه از انفاق مال خود بخل مى ورزند و ديگران را از آن محروم مى كنند؛ 10.كسانى كه در نماز سستى مى كنند و توجهى به آن ندارند؛ 11. كسانى كه در ميان مردم سخن چينى مى كنند و آنان را به جان هم مى اندازند؛ 12. كسانى كه مست و بى هوش هستند.

دشمنان شيطان

شيطان در برابر دوستان فداكار و دل سوزش ، دشمنان خطرناكى هم دارد كه شب و روز از دست آنها مى نالد و در شكنجه است و آنان را اين طور معرفی مى نمايد:

هنگامى كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم با شيطان ملاقات كرد. از او پرسيد: دشمنان تو از امت من چند طايفه هستند. گفت : 22 طايفه ، و من از ايشان در رنج به سر مى برم و دلم از دست آنها پر از خون است .

1. خود شما؛ اولين و سخت ترين دشمن من تويى . من هم ، از اول با تو دشمن بودم و بعدا هم خواهم بود. دشمنى تو با من هيچ وقت به صلح و صفا و دوستى مبدل نخواهد شد. فرمود: براى چه با من دشمنى ؟ گفت : براى آن كه در قيامت گناه كاران را شفاعت مى كنى و زحمات مرا ضايع و اميد قطع مى نمايى .
2. عالم عامل ؛ آن عالمى كه به علم خود عمل كند، دشمن من است من هم دشمن او هستم . (اما عالمى كه به علم خود عمل نكند دوست شيطان خواهد بود.) در اين باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده :
عالم و دانش مندى كه به علم خود عمل كند، از هزار عابد براى شيطان خطرناك تر است .
3. حامل قرآن ؛ كسى كه قرآن را فرا گرفته ، و حفظ نموده و به تمام دستورها و احكامى كه در آن آمده عمل مى كند، او دشمن من و من هم دشمن او هستم .
4. مؤذن ؛ كسى كه در پنج وقت نماز اذان بگويد و اقرار به شهادتين كند و مردم را از خواب بيدار و متوجه عبادت خدا و نماز نمايد.
5. دوستان فقرا؛ آنها كسانى هستند كه فقرا و مساكين را از ياد نمى برند، دايما متوجه آنها و به فكر آنها هستند. در همه جا و در هر شرايط از آنان دفاع مى كنند و زندگى ايشان را تاءمين مى نمايند.
6. دوستان ايتام ؛ كسانى كه با يتيمان دوست و مهربان هستند، و همانند پدر و مادر دل سوز با آنان رفتار مى نمايند تا رنج يتيمى را احساس نكنند.
7. مهربان ؛ كسى كه دل رحم و دل سوز بندگان خدا باشد و براى كوچك ترين ستمى كه به يكى از بندگان خدا شود ناراحت شده و از او دفاع مى كند و دل داريش مى دهد.
8.ناصح ؛ كسى كه براى رضاى خدا مردم را اندرز مى دهد و به جز رضايت خداوند چيزى در دل ندارد.
9. دائم الوضو؛ كسى كه در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوى او باطل شد فورا تجديد وضو نمايد.
10. بخشنده ؛ آن كه مردم را در مال خود شريك مى كند و مقدارى از دارايى اش را به محرومان اجتماع اهدا مى نمايد و به فكر ذخيره و جمع آورى مال نمى باشد.
11. خوش خلق ؛ آن كه با مردم ، نيك كردار است و با همه انسان ها با رويى گشاده رفتار مى كند و كسى را بازبان و ديگر اعضاء آزار نمى رساند.
12. قانع ؛ آنها كسانى هستند كه در زندگى به كم دنيا قانع باشند. به آن چه خداوند متعال براى ايشان مقرر فرموده ، راضى هستند و به مال ديگران تنگ نظر نيستند.
13. پاك دامنان ؛ زنان و مردانى كه عفت داشته باشند. دامنشان آلوده به فساد و فحشا نشده و پوشش اسلامى را در همه جا حفظ مى كنند.
14. آمادگان مرگ ؛ كسانى كه همواره به فكر مرگ و آماده شدن براى آن هستند و هيچ وقت ، آخرت را فراموش نمى كنند و هميشه به دنبال اصلاح آن در تلاش اند.
15. هم نشين صالحان ؛ از كسانى كه شيطان آنها را دشمن خود مى داند، كسانى هستند كه رفت و آمد، نشست و برخاست ، گفت و شنود و خورد و خوراك و خواب آنان با صالحان و پرهيزگاران است .
16. فروتنان ؛ آنان كه در برابر خدا و خلق او تواضع مى كنند، خود را كوچك مى پندارند و خود بين نيستند.
17. جوان عابد؛ جوانى كه عاشق دين بوده و از بندگى خدا لذت برده است و خود را در اين راه قرار داده و شب زنده دارى مى كند.
18. كسانى كه نفس خود را از حرام باز داشته اند؛ كسانى كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى دانند، كسانى كه چشم و گوش و بقيه اعضاء و جوارح خود را به حرام عادت نداده اند.
19. كسانى كه در غياب برادران مؤمن خود دعاى خيرشان مى كنند؛ هر چه براى خود مى پسندند، براى ديگران نيز مى پسندند و هر چه را براى خود نمى پسندند براى ديگران هم نمى پسندند، كسانى كه در حق ديگران دعا مى كنند و چشم داشتى هم از آنان ندارند.
20. كسانى با كه پدر و مادر خود مهربان باشند و به آنان احترام گذارند.
21. پادشاه عادلى كه از روى عدالت با مردم رفتار كند و مردم در سايه عدل او در آسايش باشند.
22. روزه دارانى كه مقدارى از مال خود را به درماندگان مى بخشند، مانند اين است كه مرا پاره پاره كرده و در آتش انداخته باشند.

سپس عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عده اى هستند كه مراقب كردار من اند، اگر يك نفر را از جاده حق دور كنم و منحرف سازم ، ايشان مى آيند و او را راهنمايى مى كنند و به حق بر مى گردانند.
بلى ، اينان كه ذكر شد كه از دشمنان شيطان اند، آن ملعون از آنان در هراس ‍ است . (ما هم آرزو مى كنيم جزو يكى از دشمنان شيطان به حساب آييم و يا دست كم ، در جمع دوستان او نباشيم .) http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

شريكان شيطان

همانطور كه انسان با برادران و دوستان خود وارد داد و ستد مى شود و با هم يارى ديگران كارها را انجام مى دهد، عده اى هم با شيطان شريك مى شوند. يكى از كارهايى كه اينان انجام مى دهند و شيطان را به آن فرا مى خوانند، غذا خوردن است .
بعضى از مردم از روى بى توجهى ، هنگامى كه سر سفره مى نشينند، نام خدا را از ياد مى برند و به اين وسيله ، بستر حضور شيطان را فراهم مى كنند. او در تجارت و كسب و كار آنها شريك مى شود و بعضى كارها را با شراكت انجام مى دهند. از جمله آن كارها، غذا خوردن است . عده اى از مردم از روى غفلت و بى توجهى شيطان را شريك خود مى دانند آن در وقتى است كه انسان سر سفره بنشيند و نام خدا را بر زبان جارى نكند و (بسم الله ) نگويد.
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال شد، آيا شيطان در غذا خوردن با انسان شريك مى شود و از غذايى كه انسان مى خورد آن هم مى خورد؟ فرمود: بلى ، زمانى كه انسان براى غذا خوردن ، سر سفره بنشيند و (بسم الله ) را نگويد، شيطان هم مى آيد و بر سر سفره مى نشيند و از غذاهاى آن مى خورد. در اين حال خداوند بركت را از آن سفره و غذا بر مى دارد.
از امام صادق عليه السلام نقل شده : وقتى غذا مى خوريد، اول و آخر آن (بسم الله ) بگويد؛ زيرا وقتى كه انسان مى خواهد غذا بخورد اگر پيش از آن (بسم الله ) بگويد، شيطان از آن غذا نمى خورد. اگر پس از آن هم (بسم الله ) بگويد؛ اگر شيطان از آن غذا خورده باشد استفراق مى كند.

نيز از آن حضرت نقل شده : هنگامى كه سفره غذا گسترده شد. بگوييد: (بسم الله )؛ زيرا وقتى كلمه (بسم الله ) را مى گوييد، شيطان به ياران و اصحاب خود مى گويد: از اين جا خارج شويد، چون شما سهمى در اين سفره نداريد. ولى اگر (بسم الله ) را فراموش كرديد، شيطان به ياران خود مى گويد: بياييد و از اين غذاها بخوريد، اين سفره براى شما گسترده شده است .
(در كتابى خواندم ) روزى دو شيطان ، با هم ديدار يكى از آنها بسيار چاق و ديگرى بسيار لاغر بود. از حال هم ديگر جويا شدند. شيطان چاق از رفيق خود پرسيد: چرا تو اين قدر لاغرى ؟
جواب داد: من موكل بر شخصى مؤمن و با تقوا هستم . وقتى او آماده غذا خوردن مى شود من هم كنار سفره مى روم . وى هنوز شروع نكرده (بسم الله ) مى گويد و مرا از سفره دور مى كند و دايما گرسنه هستم . از اين جهت نحيف و لاغرم .
رفيقش گفت : اما من بر كسى بى ايمان و خدا نشناس ماءمورم كه اصلا به ياد خدا نيست . و هيچ وقت نام خدا را نمى برد و (بسم الله ) نمى گويد؛ از اين رو، من در تمام برنامه هاى او دست دارم و در غذا خوردن با او همراهم . اين است كه ، شادابم .

هم سنگ شيطان

بعضى از مردم استاد شيطان و بعضى شاگرد، بعضى رفيق و دوست ، بعضى برادران و پيروان او بوده اند. عده اى هم هستند كه با شيطان در درجه و رتبه و عذاب و شكنجه مساوى و با او در يك رديف اند.

از جمله : كسانى كه با زحمت و رنج بسيار، دانش اندوخته و به مقامى رسيده اند، ولى به دانش خود عمل نمى كنند و به اصطلاح عالم بى عمل هستند. چنين اشخاصى با شيطان برابراند.
حضرت امير عليه السلام فرمودند: تورات بر پنج كلمه ختم شده است : من دوست مى دارم در اول هر صبحى آن كلمات را بخوانم و در آنها دقت نمايم . اولين از فقرات آن ، اين است :

العالم الذى لايعمل بعلمه فهو و ابليس سواه
(عالمى كه به دانش خود عمل نكند او با ابليس هم سنگ و برابر است .)

ابليس هم يكى از دانايان و دانش مندان بود، ولى به علم خود عمل نكرد و با اين كه ملياردها سال در بهشت بود آخر الامر بدين سرنوشت ناگوار دچار گشت و از آن محروم شد و بايد هميشه در آتش و عذاب خدا به سر برد.
عالمى هم كه به علم خود عمل نكند جايگاهش در قيامت همان جايگاه ابليس است ، و در حسرت بهشت بايد به عذاب و شكنجه با ان ملعون مساوى و تا ابد گرفتار گردد.
عالمى كه به علم خود عمل نكند در چند جا مانند ابليس پشيمان خواهد شد در حالى كه پشيمانى براى او سودى نخواهد داشت :
1. هنگام مرگ ؛ حضرت امير المومنين عليه السلام راجع به علماى بى عمل چنين فرمود:
اشد الناس ندما عند الموت العلماء غير العاملين
(پشيمان ترين مردم هنگام مرگ عالمانى هستند كه به علم خود عمل نكرده اند).
2. روز قيامت ؛ حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسى كه كسب علم و دانش كند و علم خود را به كار نبندد، خداوند روز قيامت او را محشور مى گرداند در حالى كه كور است .
3. در جهنم ؛ نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: روز قيامت عده اى از اهل بهشت و كسانى كه از عالمى كسب علم كرده اند و به وسيله آن داخل بهشت شده اند - اطلاع پيدا مى كنند كه آن عالم در جهنم است . از او مى پرسند: چه چيز باعث شد كه تو داخل جهنم شوى ؟ در جواب مى گويد: من شما را امر به معروف و نهى از منكر كردم ، اما خود، آنها را انجام ندادم و به همين جهت داخل آتش شدم .

بدتر از شيطان

آيا بدتر، پست تر و پليدتر از شيطان در جهان كسى هست ؟ آيا خداوند چنين كسى را تاكنون آفريده است ؟ آن طور كه خود شيطان گفته ، بدتر از او هم وجود دارد.
امام صادق عليه السلام از امير المومنين عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: روزى از كوفه خارج شدم ، در حالى كه قنبر و عده اى از اصحاب هم با من بودند. به قنبر گفتم : آيا چيزى را كه من مى بينم تو هم مى بينى ؟ عرض كرد: خير، من چيزى نمى بينم . به اصحاب خود گفتم : آيا شما مى بينيد چيزى را كه من مى بينم ؟ عرض كردند: خير، يا امير المومنين ! خدا چشم شما را نورانى و روشن تر گرداند.
فرمود: قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را از نيستى پديد آورد، به شما نشان خواهم داد چيزى راكه خود مى بينم و مى شنوانم چيزى را كه خود مى شنوم ، طولى نكشيد ناگهان پيرمردى بلند قد و باهيبت ، در حالى كه دو چشم طولانى داشت ، ظاهر شد. عرض كرد: (السلام عليك ) يا امير المومنين و رحمه الله و بركاته ! آن حضرت فرمود:اى ملعون ! از كجا آمده اى و به كجا مى روى ؟ عرض كرد: از پيش مردم آمدم و به سوى مردم مى روم . فرمود: تو، پيرمرد بدى هستى .
عرض كرد:اى على ! از كجا مى دانى كه من بد مردى هستم . از من بدتر هم وجود دارد. آيا مى خواهى حديثى را از خداوند متعال براى تو نقل كنم كه بين من و خدا نفر سومى هم بود؟
فرمود: تو، حديثى را از خدا نقل كنى ؟ گفت : بلى ! بعد گفت : وقتى خداوند مرا از بهشت بيرون كرد، در آسمان چهارم ندا كردم و گفتم :اى پروردگار عالم ! آيا خلقى از تو شقى تر و بدعاقبت تر از خلق كرده اى ! خداوند به سوى من وحى فرستاد: بلى ، خلقى از تو شقى تر و بد عاقبت تر هم خلق كرده ام ! برو پيش مالك جهنم تا به تو نشان دهد. من رفتم پيش مالك جهنم ، او هم مرا برد به سوى جهنم ، طبقه اول را باز كرد، آتش سياه از آن بيرون آمد. من فكر كردم الان ، هم من و هم مالك را مى سوزاند. دستور داد برگرد، آتش هم برگشت . طبقه دوم را باز كرد، آتش سوزانده تر و سياه تر بيرون آمد. همين طور تا طبقه هفتم را باز كرد، آتشى از اين طبقه بيرون آمد كه من فكر كردم ، هم من و هم مالك و هم جميع خلايق را خواهد سوزاند. من از ترس ‍ دست هاى خود را بر روى چشم هايم گذاشتم و گفتم :اى مالك ! بگو خاموش شود كه الان من از بين خواهم رفت .
مالك گفت : خير، تو تا روز معلومى زنده خواهى ماند. دستور داد آتش ‍ خاموش شود. در پايين طبقه هفتم دو نفر را ديدم كه در گردن هاى آنان زنجيرهايى از آتش بود و به وسيله اين زنجيرها آويزان بودند. عده اى بالاى سرشان با گرزهاى آتشين ايستاده و دايما با آنها بر سر آنها مى زدند.
گفتم :اى مالك ! اين دو نفر چه كسانى هستند؟ گفت : آيا دو هزار سال قبل از آن كه خداوند خلايق را خلق كند، در ساق عرش نخوانده اى كه نوشده بود (نيست خدايى مگر خداى احد واحد، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول او است كه على عليه السلام او را يارى خواهد كرد) بعد گفت : اين دو نفر كسانى هستند از دشمنان على و از كسانى كه در حق او ظلم و ستم مى كنند.


یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:54 PM
شيطان تر از شيطان

آيا خداوند در جهان ، شيطان تر، مكارتر، حيله بازتر و شرورتر از شيطان خلق كرده است ؟ بلى ، بعضى در عالم پيدا مى شوند كه شيطنت آنها از شيطان بيشتر است . اگر او همه را مى فريبد و از راه حق و حقيقت منحرف مى كند، آنان خود شيطان را گول مى زنند و فريب مى دهند؟ براى نمونه به داستان ذيل توجه شود:
از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: من در كنار كعبه نشسته بودم . ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده ، ابروهايش در اثر پيرى بر چشمانش افتاده ، موهاى سرو صورتش سفيد شده ، عصايى به دست گرفته ، كلاه قرمزى بر سرگذاشته ، عبايى از موبر دوش انداخته و تكيه به كعبه داده است . نزديك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يا رسول الله ! خداوند تو را رحمه للعالمين ) قرار داد. و از وقتى كه آيه :

قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا
(اى پيامبر! به بندگان من بگواى كسانى كه ! (در اثر گناه ) بر نفس خود اسراف كرديد از رحمت خدا ماءيوس نشويد؛ زيرا خداوند همه گناهان را مى بخشد.)

نازل شد، من به طمع افتادم كه خداوند گناه مرا نيز خواهد آمرزيد، ليكن شفيع و واسطه هم ضرورت دارد و بهتر از تو شفيعى در عالم نيست . من توبه مى كنم و تو شفاعت كن تا خداوند، توبه مرا نيز قبول كند. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! ما هيچ كس را از رحمت خويش ماءيوس نكرده ايم ؛ چون آن ملعون تو را شفيع خود قرار داد، توبه اش را بپذير و ما هم مى پذيريم ؛ به شرط آن كه به نجف بر سر قبر حضرت آدم برود و سجده كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم خبر را به او داد: وى قبول كرد كه برود نجف اشرف در كنار قبر حضرت آدم و بر آن سجده كند.
چون برخاست و مقدارى راه رفت ، ... خود را به او رساند و بسيار سرزنش كرد و گفت : اى شيطان ! چيزى كه تو ميان همه خلايق معروف و مشهور كرد، اين بود كه تو غيرت داشتى ، روى حرف خود محكم ايستادى ، با خداى خود مجادله و بحث كردى : وقتى كه آدم عليه السلام زنده و روح در بدنش بود سجده نكردى ! الان مى روى كه بر خاك او سجده كنى ! مگر غيرت خود را از دست داده اى ! آتش براى تو بهتر از ننگ و عار است ! اين قدر گفت كه او را پشيمان كرد. شيطان هم از قصد خود منصرف شد.

ان كان ابليس اغوى الناس كلهم
فانت يا ... اغويت شيطانا
يكى بچه گرگ مى پروريد
چه پرورده شد خواجه را بر دريد
چه بر پهلوانان سپردن بخفت
زبان آورى بر سرش رفت و گفت
تو دشمن چنين نازنين پرورى
ندانى كه ناچار زخمش خورى
نه ابليس در حق ما طعنه زد
كز اينان نيايد به جز كار بد
فغان از بديها كه در نفس ما است
كه ترسم شود طعن ابليس راست
چه ملعون پسند آمدش قهر ما
خدايش برانيد از بهر ما
كجا سر برآريم از اين نام ننگ
كه با او به صلحيم و با حق به جنگ
نبينى كه كمتر نهد دوست پاى
كه بيند چو دشمن بود در سراى
يكى مال مردم به تلبيس خورد
چه بر خواست لعنش بر ابليس كرد
چنين گفت : ابليس اندر رهى
كه هرگز نديدم چنين ابلهى
ترا با من است اى فلان ! آشتى
چرا تيغ پيكار برداشتى ؟

گمراهتر از شيطان

عده اى از مردم هستند كه در كفر ورزى و شرك ، پست فطرتى و بى وجدانى از شيطان پست تر و گمراه ترند. در قيامت هم از نظر عذاب و شكنجه در بدترين وضعى قرار دارند كه خود شيطان هم از زيادى عذاب و شكنجه و بدبختى آنها تعجب مى كند!
سليم بن قيس از سلمان فارسى نقل مى كند كه گفت : وقتى روز قيامت - هر كسى به جزاى اعمال خود برسد - ابليس لعين را در حالى كه با افسارى از آتش مهار كرده - و گرداگرد او را گرفته اند - به عرصه محشر مى آورند.
از طرف ديگر، شخص گمراهى را هم كه در دنيا از شيطان اطاعت كرده ، و بارى از گناهان را بر دوش او بار كرده و با دو افسر، از افسران آتشين ، دهنه بسته و مهار كرده اند، كشان كشان به صحراى عرصات مى آورند. وقتى ابليس او را مى بيند به سويس مى رود و نعره اى مى كشد و به او مى گويد:اى شخص (بدسيرت )! مادر به عزايت بگريد. تو كيستى و چه كاره اى - كه عذاب و سختى تو از من بيشتر است ؟ - من كه اولين و آخرين مردم را گمراه و گرفتار نموده ام . با يك افسار مهار شده ام ، ولى مى بينم تو را با دو افسار در بند و زنجير كشيده اند.
در جواب مى گويد: من آن كسى هستم كه حرف تو را شنيد و از تو اطاعت كردم . كسى هستم كه تو، به من دستور مى دادى خداى خود را نافرمانى كنم - و من همين كار را كردم . او به من امر مى كرد كه او را بندگى و عبادت كنم - ولى من از روى لجاجت و شقاوت و فرمان بردارى از تو - سرپيچى مى كردم .
آرى ، اين ها كسانى هستند كه حرف پيامبران و اوليا و ائمه معصوم عليها السلام و قرآن را زير پاگذاشته و به دستور آن ملعون بودند. پس بايد جزاى كردار خويش را ببينند به طورى كه خود شيطان هم در شگفت باشد.

لشكر شيطان

مسلم است كه هيچ پادشاهى و سلطان و اميرى نمى تواند به تنهايى و بدون سپاه و لشكر، كشورش را اداره كند و احتياج به نيرو دارد؛ هر چه لشكرش ‍ بيشتر و مجهزتر باشد قدرت آن كشور هم افزايش مى يابد. عمده همت يك سلطان ، آماده كردن لشكر منظم و مرتب است . شيطان هم از اين برنامه بيرون نيست و احتياجى به نيرو و لشكر دارد. وى با آن ، كار خود را شروع مى كند. سپاه و نيروى شيطان از چند طايفه تشكيل مى شود:

1. امام صادق عليه السلام فرمود: لشكر شيطان از تبار او پديد مى آيد كه همان شياطين هستند.
2. لشكر شيطان : از پيروان او - اعم از فرزندانش و فرزندان آدم - تشكيل مى شود.
3. از معصيت كاران پيروان او - اعم از معصيت كاران جن و انس - شكل مى گيرد.
4. كسانى كه شيطان ، آنان را به بت پرستى فرا مى خواند و آنان در اين دعوت از او پيروى مى كنند.
5. عبارت اند از هم نشينان شياطين ، آنان كه قرآن از ايشان به عنوان كسانى ياد مى كند كه از گمراهى دست بر نمى دارند، مگر آن گاه كه موجبات ورود آنها را به آتش دوزخ فراهم آورند.

لشكريان مهم شيطان از دو گروه تشكيل مى شود: يكى زنان - بى ايمان و هرزه - و ديگرى غضب . در روايتى آمده :
ليس لابليس جند اشد من النساء و الغضب .
(حضرت رسول و امام صادق عليه السلام هر دو فرمودند: - (لشكرى سخت تر از از زن ها و غضب ، براى شيطان نيست .)
اما زن ها(بی ایمان)، خود آن ملعون مى گويد: زن هاى (بى ايمان ) نصف لشكر من است ، و آنها از براى من تيرى هستند كه به هر جا افكنم خطا نمى رود. با اين لشكر - زنان بى ايمان و فريبنده - شيطان به جنگ مردان با ايمان و با تقوا مى رود كه به قول خودش ، آنها تيرى هستند كه خطا نمى روند.
رواياتى از زبان شيطان ، درباره تعريف از زنان بى ايمان وارد شده كه : قابل توجه است . ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :

در ملاقاتى كه حضرت يحيى عليه السلام با ابليس نمود، در ضمن سخنانى كه آن حضرت با آنان ملعون داشت ، مى پرسد: اى ملعون ! چه چيز بيشتر موجب خوش حالى و روشنى چشم تو مى گردد؟
عرض كرد: زنان (بى ايمان ) كه ايشان تله ها و دام هاى من اند. وقتى لعنت و نفرين هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد آنها مى روم و از ايشان دل خوش مى گردم .

در حديث ديگرى آمده است : ابليس به خدمت حضرت يحيى عليه السلام عرض كرد: اى يحيى ! هيچ چيز مثل زنان بی ایمان كمر مرا محكم نمى كند و چشمم را روشن نمى گرداند. ايشان تله ها و دام هاى من اند و تيرى هستند كه به وسيله آنان خطا نخواهم كرد: پدر و مادرم به فداى ايشان باد.
سپس افزود: اگر آنان نبودند، من نمى توانستم پست ترين و بى عرضه ترين مردان را گمراه كنم ! چشم من به ايشان روشن است ، به واسطه ايشان به مرادم مى رسم ، به سبب آنها مردم دنيا را به پرتگاه مى برم . مهمترين وسيله اى كه شيطان جهت اغواى آدميان به كار مى برد، در درجه اول زنان - بى دين و شرور - و پس از آن پول است . از اين جهت گفته شده : زنان (بى تقوا) زاده شيطان اند.
لذا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به مردم دنيا اخطار مى كند و مى فرمايد: از دنيا بترسيد و از زنان(بی ایمان) بپرهيزيد؛ زيرا شيطان مانند ديده بان لشكر در كمين است و هيچ يك از دام هاى او براى شكار مردان پرهيز كار مانند زنان( بی ایمان) ، مورد اطمينان نيست .
او كوشش مى كند كه حتى پيامبران الهى را به وسيله زنان بی ایمان به دست آورد و نابود كند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: خدا هيچ پيغمبرى از گذشتگان را مبعوث نگردانيد مگر آن كه شيطان ، اميد داشت كه او را به دام زنان(بی ایمان) اندازد و هلاكشان سازد. و فرمود: من آن قدر كه از زنان(بی ایمان) مى ترسم از هيچ چيز هراس ندارم .
و نيز فرمود: اى مردم ! از زنان(بی ایمان) بپرهيزيد. اول فتنه در بنى اسرائيل به واسطه زنان(بی ایمان) بود.
مثل فتنه زليخا براى يوسف عليه السلام .


اين رانده شده از دستگاه خدا در تعريف زن ها(بی ایمان) مى گويد: زنان(بی ایمان) محرم اسرار من و در حاجات و مشكلات دنيا فرستاده من اند. آن بد عاقبت ، بيشتر فتنه و گناه را به وسيله زنان(بی ایمان) انجام مى دهد، مردان را به وسيله زنان(بی ایمان) در دام خود مى گيرد.
شيطان در يكى از ديدارهايى كه با حضرت موسى عليه السلام داشت و به آن حضرت پند مى داد، عرض كرد: اى موسى ! هيچ وقت با زنى كه بر تو حلال نيست در جاى خلوتى قرار نگير؛ زيرا هر مردى كه با زن بيگانه در خلوت باشد، من نفر سوم آنها خواهم شد - آن قدر وسوسه مى كنم - تا آنها را به فتنه اندازم .

تفو بر تو اى گردش روزگار
سيه مرا ترا باد، ليل و نهار
ترا مهربانى همه بازان است
اگر سوى بازار اگر برزن است
به مردن ندارى سر ياورى
هميشه به ايشان كنى داورى
چو خوش گفت : فردوسى پاك زاد
كه رحمت بر آن تربت پاك باد
زن واژدها هر دو، در خاك به
جهان پاك از اين هر دو ناپاك به
اگر نيك بودى زن و راءى زن
زنان را مزن نام بودى نه زن
زن از پهلوى چپ شده آفريد
كسى از چپ ، راستى هرگز نديد
دلارام باشد زن نيك خواه
وليكن زن بد خدايا پناه

یا حق

diamonds55
23rd December 2008, 07:56 PM
ابزار شيطان

براى گمراه كردن هر كس وسيله مخصوصى لازم است كه بتوان با آن ، طرف را منحرف كرد. با يك وسيله نمى شود همه افراد را فريب داد.
شيطان ، بعد از آن كه با خدا صحبت كرد و حاجات خود را گرفت ، به عزت و بزرگى خدا قسم خورد كه من همه بندگان تو را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خاص را.ليكن بدون اسباب نمى شود. وسيله كار مى خواهم كه بتوانم مردم را وسوسه كنم .
خداوند خطاب نمود: اى شيطان ! از جمله وسايلى كه مى توان مردم را منحرف نمود، طلا و نقره و پول دنيا است ؛ با اين وسيله كار خود را شروع كن .

گفت : ابليس لعين دادار را
دام سختى خواهم اين اِشكار را
سيم و زر و گله و اسبش نمود
كه بدين تانى خلائق را ربود.

شيطان عرض كرد: خدايا! به وسيله طلا و نقره ، اهل بازار فريفته مى شوند، و به وسيله گله هاى گوسفند و گاو و شتر صحرانشينان گول مى خوردند؛ به وسيله غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين ، كسانى كه بنده شكم اند منحرف مى شوند و حتى شهادت به ناحق مى دهند. با زيور آلات ، زنان و جوانان را مى توان فريب داد، ليكن دامى مى خواهم كه بهتر از اين ها باشد.

گفت : يا رب بيش از اين خواهم مدد
تا ببندم شان به حبل من مسد
چرب و شيرين و غذاهاى سمين
دادش و صد جامه ابريشمين
كه بگير اين دام ديگراى لعين
گفت : افزونم ده اى نعم المعين

ندا آمد: ساز و آواز، غنا و شطرنج و شراب و سايل ديگرى براى تو هست كه با آنها مردم را گمراه كنى . عرض كرد: اين ها دام هاى خوبى است و ليكن موانع بسيارى دارد و خيلى از مردم زير بار اين ها نمى روند.

بنگ و خمر آورد در پيش نهاد
خنده اى زد از دل و شد نيمه شاد

خطاب شد:اى لعين ! زنان (بى تقوا و بى ايمان ) بزرگ ترين وسايل گمراه كننده اى ، به وسيله آنان مى توانى بزرگ ترين مردان را به انحراف بكشانى ، شيطان گفت : راضى شدم و اگر هيچ ديگرى در كار نباشد همين كافى است .

چون كه خوبى زنان او را نمود
كوز عقل و صبر مردان مى ربود
چون بديد آن چشم هاى پر خمار
چون بديد آن زلف هاى تاب دار
پس بزد انگشتك و رقص او فتاد
كه همينم ده كه اين هم بدمراد

شمشير شيطان

پس برنده ترين سلاح كه شيطان مى تواند به آسانى با كمك آن به آرزوهايش ‍ برسد، زنان (بى تقوا و بى ايمان )است و اين سلاح ، فراوان و همه جا يافت مى شود.
امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: فتنه و فساد از چند چيز بلند مى شود. يكى از آنها از دوستى بى حد به زنان و علاقه و محبت زياد به ايشان است . و آن هم شمشير برانى براى شيطان خواهد بود. كسى كه علاقه و محبت بيش ‍ از حد به زنان داشته باشد، بايد بداند كه بهره اى از عيش و زندگى خود نمى برد.
پس شيطان با اين حربه بران :

عزيزان را كند كيد زنان خوار
به كيد زن مبادا كس گرفتار


از رفتارهاى زن بود كه خانه لوط نبى به خاطر يورش عده اى ناامن مى شود و آن پيغمبر عظيم الشاءن و مظلوم مجبور مى شود به آن مردم پست پيشنهاد دهد كه به خانه و مهمانانش حمله نكنند و دخترانش را با اجراى عقد به آنان بسپارد.(218)
و هم چنين از نيرنگهاى زن بود كه عزيز مصر (يوسف صديق ) را هفت سال در زندان نگاه داشت و از زندگانى اجتماعى محروم كرد.(219)
از دل دادگى به زن بود كه قدار بن سالف به در خواست آن زن ناباب ، شتر صالح پيغمبر را پى كرد كه عذاب نازل شد و تمام قوم هلاك شدند.
از محبت و علاقه به زن بود كه بايد سر يحياى پيغمبر از بدن جدا شود و مهريه عروس گردد و براى خون به ناحق ريخته آن حضرت هفتاد هزار نفر از مردم آن زمان به دست (بخت النصر) قتل عام مى شوند و آن هم خون ريخته شود.
نيز از وسوسه زن بود كه جگر حمزه به دستور (هند) جنايت كار و زناپيشه از پهلويش بيرون آورده شود و بدنش مثله گردد.
و به واسطه زن بود كه در خيبر به پيامبر اسلام (ص ) زهر خورانده مى شود و آن زن ناپاك يهودى از روى هوى و هوس يا به دستور عده اى حضرت را مسموم مى كند.
و با پادر ميانى زن بود كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى به دستور قطام ، آن زن بد سيرت ، دست به قتل بزرگ مرد تاريخ اميرالمؤمنين عليه السلام زد و آن جنايت بزرگ را مرتكب شد، و امت پيغمبر را بى امام و رهبر نمود.
از خودخواهى هاى زن بود كه جنگ هاى خونينى در تاريخ بشريت واقع شد و خونهاى زيادى از بى گناهان ، روى زمين ريخته شد، مانند جنگ جمل كه حدود سى هزار نفر از امت اسلامى قتل عام شدند و به دنبال آن جنگ صفين و نهروان پيش آمد و عايشه تعزيه گردان آن و آغازگرش بود.
از ناپاكى هاى زن بود كه فرزند بزرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد، و معاويه مخفيانه زهر هلاهل با مقدارى پول براى زن امام حسن عليه السلام (جعده ) ملعونه ، دختر اشعث بن قيس ، مى فرستد كه آن ناپاك زهرا را به فرزند فاطمه داد و جگر آن حضرت را پاره پاره كرد.
از خود محورهاى زن بود كه بدن امام حسن مجتبى عليه السلام تير باران شد و مروان حكم ملعون و مطرود هم ، عايشه را خبر مى كند و او هم دستور مى دهد بدن امام را آماج تير قرار دهند.

رقص شيطان

از جاهايى كه خوش آيند شيطان است ، و بى اختيار مى رقصد و كف مى زند، هنگامى است كه زن با شوهر خود نزاع كند و سر و صدا راه بيندازد.
در گوشه گوشه خانه ها شيطانى كمين كرده و مراقب اوضاع و احوال زن و شوهر است كه چه وقت شوهر وارد خانه مى شود. تا پيش زن بيايد و كارهاى روزانه او را پيش چشمش زينت و بزرگ جلوه دهد و كارهاى شوهر را كوچك و بى ارزش .
لذا وقتى شوهر، خسته از كار روزانه ، به خانه باز مى گردد، با وسوسه هاى شيطان و رفتارهاى نادرست زن ؛ در حالى كه گرسنه و تشنه است ، در برابر پرخاش هاى زن و ايرادهايش از كوره در مى رود و بگو مگوها گاهى به قهر كردن از هم مى انجامد و گاهى هم به جدايى مى كشد. اين جا است كه شيطان خرسند و دو مؤمن از زندگى سرخورده مى شوند. او مى رقصد و اين دو به سوگ مى نشينند.
كف زدن و رقصيدن شياطين ادامه پيدا مى كند تا وقتى كه ميان آنها صلح و صفا برقرار شود. در اين هنگام شيطان عزادار مى شود و مى گويد: خدا نور چشم آن كس را ببرد كه نور چشم مرا برد.
در جاى خود گفته شد: شيطان با هر كس كه داخل خانه شود و به اهل خانه سلام نكند، همراه شيطان است . شيطانى كه اسمش (داسم ) است او را همراهى مى كند و آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازدآن گاه رقص و پاى كوبى مى كند.

زنجير شيطان

شيطان هم مثل سردمداران ستم ، براى مهار و تسليم كردن و بازداشتن از راه حق و كشاندن انسان به سوى خود، زنجيره هايى دارد كه آنها را به گردن انسان مى اندازد و ايشان را به راهى كه بخواهد مى كشاند.
آن زنجيره ها عبارت اند از دوستى دنيا، رياست خواهى ، شكم بارگى ، زن دوستى ، خواب و تن آسايى ، آدم را به گناه مى كشاند. امام صادق عليه السلام هم فرمود: اولين چيزى كه به وسيله آنها معصيت خدا شده همين دوستى ها بوده است .

بنا به گفته قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام : دوستى دنيا زنجيرى است كه از همه دوستى هاى ديگر محكم تر و خطرناك تر، اصل و ريشه هر معصيت ، اول هر گناه ، اول هر فتنه ، بزرگ ترين گناه ، و سرچشمه هر فتنه و فسادى است . سر آمد همه دوستى ها كه باعث معصيت خدا مى شود، دوستى دنيا است .

از امام زين العابدين سؤال شد: كدام عمل در پيشگاه خداوند افضل است ؟

فرمود: هيچ عملى بعد از شناخت خدا و پيغمبر بهتر از بغض و كينه دنيا نيست ؛ زيرا هر فتنه و فسادى كه در عالم مى شود از دوستى دنيا سرچشمه مى گيرد. زن دوستى ، رياست خواهى ، راحت طلبى ، دوستى كلام و سخن گفتن ، چاپلوسى ، خود برتر بينى ، دوستى مال و ثروت و تمام اينها در دوستى دنيا جمع اند.
شيطان با اين زنجيرها به ويژه زنجير دنيا خواهى ، همه مردم مگر عده اى اندك را به گناه و معصيت مى كشاند.
نقل شده : روزى شخصى شيطان را ديد كه زنجيرها، طناب ها، بندهاى كلفت و نازك را بار الاغ خود كرده و از راهى مى رود. سؤال كرد: اينها چيست و كجا مى روى ؟ در جواب گفت : اين ها دام هاى من است و به وسيله اينها مردم را به بيراهه مى كشانم .
آن شخص از يكايك دام ها و زنجيرها پرسيد. او گفت : هر كدام از اين ها براى شخصى است . گفت : دام من كدام است ؟ جواب داد تو احتياج به دام ندارى ، خودت بدون دام دنبال من مى آيى .
پرسيد: آن زنجير بسيار محكم از كيست ؟ شيطان گفت : از شيخ مرتضى انصارى است . ديشب سه بار آن زنجير بسيار محكم را به گردن ايشان انداختم ، در هر سه مرتبه او آن را گسست و پاره كرد.
مى گويد: بعد از اين قضيه ، پيش شيخ انصارى رفتم و داستان را براى ايشان نقل كردم . فرمود: درست است . من ديشب پول براى خريدن غذا نداشتم ، اما سه مرتبه تصميم گرفتم از وجوهاتى كه پيشم بود بردارم و غذايى بخرم ، ولى هر سه مرتبه فكرى به خاطرم رسيد و از دست زدن به آن چشم پوشيدم و گرسنه شب را به پايان رساندم و اين ، همان زنجيرى بود كه از شيطان پاره كردم .

kamanabroo
23rd December 2008, 09:47 PM
واقعا عالی بود


ممنونم از مطالب زیباتون .

diamonds55
24th December 2008, 11:23 AM
خواهش می کنم کاری نبود فقط وظیفه بود هر سوالی داشتید دوستان گل بنده شخصا در پاسخ گویی به آن در خدمت هستم .

N I M A
24th December 2008, 01:26 PM
- اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.
- اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.
اينا رو ميشه توضيح بديد؟

diamonds55
24th December 2008, 11:55 PM
اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرتسيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.
روزى حضرت سليمان بن داوود عليه السلام از شيطان پرسيد: چه كارى نزد تو محبوب تر است كه همان كار نزد خداى متعال منفورترين كارها است . گفت : در هم آميختن مرد به مرد و زن به زن - مرد با مرد عمل زشتى انجام دهد كه آن را لواط گويند و زن با زن عمل زشتى انجام دهد كه آن را مساحقه گويند.شيطان از آدم لخت و عريان خوشش مى آيد و از او لذت مى برد و در او طمع مى كند. در احاديث آمده است : كراهت دارد انسان لنگ در زير آسمان يا در ميان آب در حمام غسل كند.بنابر این جهت دیدن بدنهای مردم چنین دستوری را داده بود .



اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.
در اصل نوره به معنی واجبی است و به زبان خودمون محلولی که موهای زائد را از بدن جدا میکند همانطوریکه در قرآن آمده است که شیطان اولین کسی بوده که لواط را اعمال نموده است بنابر این برای به مقصد رسیدن اهداف خود در این زمینه از هیچ کاری دریغ نمیکند در آن زمان هم به خاطر انجام دادن این کار با پادشاه بلقیس که چهره زیبایی داشته ولی پاهای پر مویی هم داشته دستور میده این محلول را بسازند تا ترو تمیز تر باشه و به مقصد خودش برسه .

اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تاحضرت سليمان عليه السلامآن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.

که در قرآن گفته شده که جنس شیطان از آتش بوده و ساخت شیشه هم کاملا مربوط به آتش میشه . چون با کمک آتش هستش که اون ماده بخصوص در دل سنگ در اثر حرارت شفاف میشه ولی هر موجودی با توجه به ماهیت ذاتیش دانشهایی کسب میکنه که بیشتر سازگاری داشته باشه و ماهیت آتشین شیطان هم نشون میده که میتونه چنین کاری رو به راحتی انجام بدهد حتی اگه بخواهیم اسطوره ای نگاه کنیم شیطان میاد اثر وجودیشو بر همه چیز امتحان میکنه تا ببینه روی کدوم موارد و اشیا میتونه تاثیر بزاره

چرا ؟ چون شیطان بعد از رانده شدن از درگاه الهی بخاطر حسادت به مقام انسانی حضرت آدم که میدید کل کائنات در صورت خواستن از طرف او گوش به فرمانش میشوند پس یک جورایی میخواد تسلط و سیطره پیدا کنه بر این آدم
و اما میرسیم به بحث سلیمان و آزمایشش
میدونید که زن جنس لطیفی داره و یکجور حس آتشین در نهادش نسبت به مرد پیدا میکنه بخصوص حس شهوت که در او میتونه قوی بشه البته حس خودخواهی هم داره که اونم از سنخ آتش هستش
کلیه امیال منفی و گرایشهای نفسانی از این سنخ هستند
وقتی سلیمان میخواست بلقیس رو امتحان کنه با خودش این سوال رو مطرح کرد که چه کسی غیر خدا میتونه زن رو خوب بشناسه ؟ دید شیطان میتونه بخاطر اینکه شیطان از آتشه و زن هم در امتحان امیال منفی روی حس آتشین خودش کار میکنه و اثر میزاره
لذا شیطان گفت پلی شیشه ای میسازم که او رد بشه.

در واقع اینا همش تمثیله از یک واقعیت . نمیخوام بگم چنین اتفاقی رخ نداده . چرا رخ داده ولی منظور خدا از بیان این رخداد تاریخی صرفا داستان گفتن نیست
بلکه معنای خاصی داره در باطنش درست مثل معنای رویاها .


امیدوارم دوست عزیز جواب سوالت رو گرفته باشی .

diamonds55
25th December 2008, 12:41 AM
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

گريه شيطان

شيطان از بعضى كارها خوش حال مى شود و از بعضى كارهاى ديگر ناراحت . از بعضى كارها آن قدر ناراحت مى شود كه جز گريه كار ديگرى از دست او ساخته نيست . آن ملعون در چند جا گريه مى كند. از جمله :

1. وقتى مؤمنى ، مؤمن ديگر را ملاقات نمايد و بر او سلام كند.

اين جا ابليس از ناراحتى گريه مى كند و مى گويد: واى بر من ، اين دو نفر از هم جدا نمى گردند، مگر اين كه خداوند هر دو را مى آمرزد و داخل بهشت مى نمايد و زحمات من در گمراهى آنان از بين مى رود. در تاريخ آمده : اول كسى كه سلام كرد و شيطان را به گريه انداخت ، حضرت آدم عليه السلام بود. وقتى خدا روح در او دميد به ملائكه سلام كرد و آنها هم جواب او را دادند. خداوند به او خطاب نمود كه : اين سنتى شد در ميان فرزندان تو تا روز قيامت . شيطان از اين كار گريه كرد.
2. وقتى كسى براى رضاى خدا ازدواج كند.

دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزيد و از گناهان آنان درگذشت . (اول كسى كه غسل كرد و شيطان را به گريه انداخت ، حضرت آدم عليه السلام بود.وقتى او به زمين آمد با همسر خود، هم بس...ر شد و غسل نمود.

3. وقتى كسى عطسه كند

و بعد از آن بگويد: (الحمد لله رب العالمين ) شيطان از ناراحتى گريه مى كند. و نيز اول كسى كه عطسه كرد و بعد از آن (الحمد لله ) گفت ، آدم ابوالبشر عليه السلام بود.

4. زيد شحام مى گويد، از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: وقتى انسان در برابر خداى خود سجده كند و آن را طول دهد. شيطان از ناراحتى فريادش بلند مى شود و به كنارى مى رود، شروع به گريه مى كند و مى گويد: واى بر من ، اين بنده خدا چگونه او را اطاعت مى كند و در مقابل او به خاك مى افتد، در حالى كه من او را معصيت نمودم و به آدم سجده نكردم .

گريه دروغين شيطان

اولين كسى كه به دروغ گريه نمود شيطان بود. (آن ملعون به واسطه گريه ، دل بعضى را مى سوزاند، بعضى را غافل گير مى كند و بر آنها مسلط مى شود و منحرفشان مى سازد.) اولين گريه دروغين او پيش حوا بود. وقتى كه از فريب دادن آدم عليه السلام ماءيوس شد، در حالى كه گريه مى كرد و اشك مى ريخت نزد حوا آمد و او دلش به حال شيطان سوخت . پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟ گفت : اى حوا! دلم به حال تو مى سوزد حيف از اين زيبايى و جوانى تو كه مى ميرى و زير خاك مى شوى .
حوا گفت : چه كنم كه نميرم ؟ گفت : اگر تو و همسرت از اين درخت بخوريد، ديگر مرگ به سراغ شما نخواهد آمد. حوا رفت پيش آدم عليه السلام و داستان گريه او را بيان كرد و هر دو از آن درخت خوردند و از بهشت بيرون شدند.
نيز نقل شده كه : حضرت يحيى بن زكريا (س ) روزى به ابليس برخورد نمود، در حالى كه آن ملعون گريه مى كرد. يحيى علت گريه او را پرسيد؟ گفت : اى پيامبر خدا! هر چه در خانه خدا مى روم و او را مى خوانم ، جوابم را نمى دهد و عنايت در حقم نمى فرمايد. يحيى از روى دل سوزى عرض كرد: خدايا! چه مى شد اگر درب عنايت خويش را به روى اين مرد باز مى كردى و او را مشمول رحمت خود مى فرمودى ؟!
خطاب رسيد: اى يحيى ! شيطان به دروغ گريه مى كند، گريه او براى فريب دادن بندگانم است . اگر مى خواهى دروغ او بر تو هويدا شود به او بگو: خدا تو را مى بخشد، در صورتى كه بروى كنار قبر آدم عليه السلام و بر خاك او سجده كنى !
يحيى جريان را براى شيطان بازگو كرد و از خواست تا بر سر آدم عليه السلام رود و سجده كند! گفت اى يحيى ! آن وقت كه آدم عليه السلام بر مسند عزت و قدرت تكيه زده بود او را سجده نكردم ، چگونه حال كه مرده و زيرخاك رفته است بروم و خاكش را سجده كنم ؟ هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
خطاب از جانب خدا رسيد:اى يحيى ! حال دانستى كه گريه آن ملعون نيرنگ بوده و مقصودش منحرف كردن مردم است ؟!
چند نفر از شاگردان و پيروان شيطان هم از او پيروى نمودند و به دروغ گريه كردند. يكى پسران يعقوب(ع) كه شبانه پيش پدر آمدند، در حالى كه گريه دروغين مى كردند و گفتند:اى پدر! يوسف را گرگ خورد و پيراهن خون آلود او را به پدر نشان دادند.
هم چنين در شام ، به امر معاويه به بهانه پيراهن عثمان كه خون آلود بود عده اى گريه هاى دروغين كردند و مردم را عليه حضرت على عليه السلام شوراندند. و نيز ماءمون عباسى كه در شهادت امام رضا عليه السلام در خراسان به دروغ گريه كرد.

فرياد شيطان

بعضى كردارهاى انسان آن قدر بر شيطان ناگوار است كه او را به فرياد و فغان مى آورد و از ناراحتى رنجور و نحيف مى شود. به اين داستان توجه كنيد:
روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى ايستاده است ، فرمود:اى ملعون ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟!
گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟
گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه تلاش ‍ مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟

گفت : اول اين كه ، هرگاه به يك ديگر مى رسند سلام مى كنند، و سلام يكى از نامهاى خداوند است . پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند. و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.
دوم اين كه ، وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند. و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يك ديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.

سوم ، وقت غذا خوردن و شروع كارها (بسم الله ) مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.

چهارم ، هر وقت سخن مى گويند: (ان شاءالله ) بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.

پنجم ، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم . باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.

ششم ، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند (صلوات ) مى فرستند و من چون صواب (صلوات ) را مى دانم ، از ناراحتى فرار مى كنم ؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم .

هفتم : ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است . پس حضرت روى به اصحاب كرده و فرمودند: هر كس ‍ يكى از اين خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است . http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

كمين گاه شيطان

دشمن وقتى نتوانست از راه هاى ساده و عادى بر حريف خود غالب شود و او را به زمين زند، دنبال كمين گاهى مى گردد، تا در پناه آن و در وقت مناسب ، بر حريف خود حمله كند و ناگهان او را در جاى خود از پاى در آورد و اين شگرد خوبى است .
حيوانات براى اين كه طعمه خود را به آسانى به دست آورند، كمين مى كنند، انسان براى نابودى دشمن خود كمين مى نمايد، كمين گاه جاى امنى براى دشمن است ، نزديك ترين راهى است كه انسان و هر حيوانى را به مقصود مى رساند. شيطان هم از اين حربه استفاده مى كند و اگر نتوانست از راه عادى و ساده بر انسان غالب شود، بايد كمين كند و از اين راه به مقصود برسد. كمين گاه شيطان ، مال و ثروت است .
غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: شيطان ، فرزند آدم عليه السلام را در هر چيز مى چرخاند و به هر راهى مى برد - و هر گناهى را به او پيشنهاد مى كند - همين كه او را خسته و ناتوان ديد، نيرو و توانش را از او گرفته ، در كنار مال و ثروت كمين مى كند و چون انسان به آن جا رسد - كه آخرين مرحله شانس شيطان است - ناگهان گريبانش را مى گيرد كه ديگر راه فرارى براى او نيست .
مقصود اين است كه مال و ثروت بزرگ ترين كمين گاه شيطان است ؛ زيرا بسيار كم اتفاق مى افتد كه انسان به مال و ثروت برسد و او را نفريبد و منحرف نكند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

كلا ان الانسان ليطغى ان راه اسغنى
(چنين نيست كه نعمت هاى الهى و مال و ثروت شكرگزارى را براى هميشه در انسان زنده كند، بلكه او مسلما طغيان مى كند، چون خود را مستغنى و بى نياز مى بيند.)
طغيان كردن طبيعت غالب انسان ها است ، طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافته اند، آنان وقتى خود را مستغنى مى پندارند، شروع به سركشى و طغيان مى كنند.

از همين جهت است كه پيشواى ششم امام صادق عليه السلام فرمود: سر هر خطاكارى دوستى (و علاقه ) به دنيا است .
چون دنيا انسان را از كسب كمالات و تحصيل آخرت باز مى دارد، او را به پرتگاه مى برد. دوستى مال و ثروت باعث فراموشى خدا و آخرت ، دشمنى با خدا و پيامبران الهى و اولياى او و مؤمنان مى شود.

حضرت يوسف عليه السلام وقتى گرفتار آن همه بلا و فتنه مى شود و در چنگال زيباترين زنان آن زمان گرفتار مى گردد نمى گويد: خدايا! مرا مسلمان بميران ، اما وقتى به رياست و حكومت مى رسد از خدا مى خواهد كه حكومت و رياست و مال و منال ، او را منحرف نكند و بر خداشناسى ثابت قدم بدارد و هنگام مردن مسلمان بميرد.

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:42 AM
كابينه شيطان

شيطان هم مانند شهروندان كشورها رئيس جمهور، دولت و كابينه اى دارد. و كابينه او مركب از بيست نفر است . كارهاى خود را با كمك آنها انجام مى دهد. براى هر كارى وزيرى تعيين كرده ، به انحراف كشيدن مردم را به آن كابينه سپرده است . افراد كابينه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را مى گذارد و بر آن مى نشيند، افراد كابينه دورش جمع مى شوند، او هم دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، هر كس در پى ماءموريت خود مى رود. اسامى كابينه او از اين قرار است :

1. ولها يا ولهان ؛

او ماءمور طهارت و نماز و عبادت است . او انسان را در طهارت و نماز وسوسه مى كند و به شك مى اندازد كه اين نماز باطل است ؛ نماز ديگرى شروع كن ؛ وضوى تو ناقص بود؛ دو مرتبه تجديد كن . گاهى در سجده در بدن انسان چيزى مى دمد، به طورى كه انسان خيال مى كند وضوى او باطل شد و مجبور شد دو مرتبه وضو بگيرد.

2. هفاف ؛
ماءموريت دارد كه در بيابانها و صحراها انسان را اذيت كند و براى ترسانيدن او را به وهم و خيال اندازد يا به شكل حيوانات گوناگون به نظر انسان درآيد.

3. زلنبور (ياركتبور)؛
كه آن موكل بازارى ها است . لغويات و دروغ ، قسم دروغ و مدح كردن متاع را نزد آنها زينت مى دهد. آنها هم براى اين كه جنس خود را به فروش ‍ رسانند آن اعمال را انجام مى دهند.

4. ثبر؛
در وقتى كه مصيبتى به انسان وارد مى شود، صورت خراشيدن ، سيلى به خود زدن ، يقه و لباس پاره كردن را براى انسان پسنديده جلوه مى دهد.

5. ابيض ؛
انبيا را وسوسه مى كند - يا ماءمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پيش او موجه جلوه مى دهد و به وسيله آن خونها ريخته مى شود.

6. اعور؛
كارش تحريك شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حركت مى آورد! و انسان را وادار به ز..ا مى كند.

از ز..ا افتد و با اندر جهات
ابر نايد از پى منع زكوت

اعور، همان شيطانى است كه بر صيصاى عابد را وسوسه كرد تا با دخترى ز..ا كند و بعد او را به قتل رساند. (داستانش خواهد آمد.) روزى اعور پيش ‍ هود پيغمبر رفت ، آن حضرت ضربه اى به چشم او زد، كج شد.

7. داسم ؛
همواره مراقب خانه ها است . وقتى انسان داخل خانه شد و سلام نكرد و نام خدا را بر زبان نياورد، با او داخل خانه مى شود و آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غذا نشست و (بسم الله ) نگفت با او غذا مى خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نكرد و ناراحتى پيدا شد بايد بگويد (داسم ، داسم ، اعوذ بالله منه ).

8. مطرش يا مشوط و سا وشوط؛
كار او پراكندن اخبار دروغ يا دروغ هايى است كه خود جعل كرده ؛ در حالى كه حقيقت ندارند.

9 . قنذر؛
او نظارت بر زندگى افراد مى كند. هر كس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد؛ غيرت را از او بر مى دارد، به طورى كه انسان در برابر ناموس ‍ خود بى تفاوت مى شود.

10. دهار؛
ماءموريت او آزار مؤمنان در خواب است . به طورى كه انسان خواب هاى وحشت ناك مى بيند، يا در خواب به شكل زنان نامحرم در مى آيد و انسان را وسوسه مى كند تا او را محتلم كند.

11. اقبض ؛
وظيفه او تخم گذارى است . روزى سى عدد تخم مى گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمين ، از هر تخمى عده اى از شياطين و عفريت ها و غول ها و جن بيرون مى آيند كه تمام آنها دشمن انسان اند.

12. تمريح ؛
امام صادق عليه السلام فرمودند: براى ابليس - در گمراه ساختن افراد - كمك كننده اى به نام (تمريح ) وى در آغاز شب بين مغرب و مشرق به وسوسه كردن ، وقت مردم را پر مى كند.

13. قزح ؛
ابن كوا از اميرالمؤمنين عليه السلام از قوس و قزح پرسيد، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زيرا نام شيطان (قزح ) است بلكه بگو (قوس اله و قوس ‍ الرحمن ).


14. زوال ؛
مرحوم كلينى از عطية بن المعزام روايت كرده كه وى گفت : در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم و از مردانى كه داراى مرض (ا...نه ) بوده و هستند ياد كردم . حضرت فرمود: (زوال ) پسر ابليس با آنها مشاركت مى كند ايشان مبتلا به آن مرض مى شوند.

15. لاقيس ؛
او يكى از دختران شيطان و كارش وادار كردن زنان به م..احقه . و هم ... ‍ بازى زنان است او م..احقه را به زنان قوم لوط ياد داد. يعقوب بن جعفر مى گويد: مردى از حضرت صادق عليه السلام از م..احقه بازى زن با زن ديگر- پرسيد: حضرت در حاليكه تكيه كرده بود نشست و فرمود: ........ - هر دو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بكشد (لاقيس ) دختر ابليس را كه چه عمل زشتى را براى زنها آورد. آن مرد گفت : اين كار اهل عراق است ؟ حضرت فرمود سوگند به خدا كه اين عمل در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، قبل از آن كه در عراق باشد.

16. متكون ؛
شكل خود را تغيير مى دهد و خود را به صورت بزرگ و كوچك در مى آورد و مردم را گول مى زند و اين وسيله آنان را وادار به گناه مى كند.

17. مذهب ؛
خود را به صورت هاى مختلف در مى آورد، مگر به صورت پيغمبر و يا وصى او . مردم را با هر وسيله كه بتواند گمراه مى كند.

18. خنزب ؛
بين نمازگذار نمازش حايل مى شود؛ يعنى توجه قلب را از وى برطرف مى كند. در خبر است كه : عثمان بن ابى العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: شيطان بين نماز و قرائت من حايل مى شود - يعنى حضور قلب را از من مى گيرد - حضرت جواب داد: نامش ‍ شيطان (خنزب ) است . پس هر زمان از او ترسيدى به خدا پناه ببر.[/b][/color]

19. مقلاص ؛
موكل قمار است . قمار بازها همه به دستور او رفتار مى كنند. به وسيله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنى در ميان آنان به وجود مى آورد.
20. طرطبه ؛
يكى از دختران آن ملعون مى باشد. كار او وادار كردن زنان به ز..ا است و هم ... بازى را هم به آنان تلقين مى كند.
با توجه به مطالب فوق به دست مى آيد كه ابليس به صورت يك فرمانده ويران گر كه نقش فرماندهى را به عهده دارد فرمان مى دهد و بچه هايش در اجراى دستورات او مى كوشند و با تلاش ها و تغيير شكل هاى مختلف ، جوامع انسانى را به بدبختى مى كشانند.

خانه شيطان

احمد حرب كه يكى از زهاد و اهل حال و كشف بوده بامدادى از بازارى در نيشابور مى گذشت . ديد شيطان ، پرچمى بر افراشته و دور او شياطين صف بسته اند.
گفت : اى بيچاره ! به چه طمع اين جا آمده اى ؟ پاسخ داد: بازار دنيا، خانه من است ؛ به خانه خود آمده ام ، تو از مردم بپرس كه چرا به خانه من آمده اند؟ احمد گفت : آنان آمده اند تا كسبى كنند و نانى براى رفاه زن و فرزند و زندگى خود به دست آورند.
شيطان گفت : من نيز مى كوشم تا يكى را به جهنم ببرم ؟ آنان به مال من دست مى زنند، من نيز در سينه آنان دست مى زنم و وسوسه مى كنم . به آنها بگو از خانه من بيرون روند و آن را به من واگذارند تا من هم از سينه آنها بيرون روم .
حضرت رسول فرمود: شيطان بار اول كسى كه داخل بازار مى شود، داخل و با آخرين كسى كه بر مى گردد، او هم برمى گردد.
و نيز حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين بقعه هاى زمين بازار است و آن ميدان ميدان و محل جولان دادن شيطان مى باشد. اول صبح با پرچم خود مى آيد و آن را نصب مى كند، تخت خود را در بازار مى گذارد و فرزندان خود را در آن پراكنده مى كند، به هر كدام از آنها دستور مى دهد كه مردم بازار را وسوسه كنند. در متر كردن پارچه خيانت و از آن كم نمايند. به عده اى ديگر مى گويد: وسوسه كنيد كه اهل بازار در تعريف جنس خود قسم دروغ بخورند و با قسم ، جنس پست خود را خوب جلوه دهند و بفروشند.
بعد از آن به فرزندان خود خطاب مى كند و مى گويد: بر شما باد مردمى كه پدر آنها مرده - مراد حضرت آدم عليه السلام است - ولى پدر شما هنوز زنده مى باشد. كوشش كنيد كه با اول كس داخل بازار شويد و با آخرين كس ‍ خارج شويد.
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: بازار خانه سهو و غفلت و بى خبر شدن از خداست . كسى كه در بازار تسبيح بگويد، خداوند براى هر تسبيح او هزار هزار حسنه مى نويسد. و در قيامت او را مى بخشد. بخشيدنى كه به قلب احدى خطور نكرده باشد.
و حضرت على عليه السلام فرمود: اگر مى خواهى شيطان را دور كنى ياد خدا كن . چون خدا را ياد كردن باعث راندن و فرار شيطان مى شود.

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:42 AM
ميدان شيطان

ميدان محل اجتماع و محل تجارت و خريد و فروش اجناس گوناگون است .
جايى كه رفت و آمد در آن براى همه آزاد است و هر كس هر چه بخواهد در آنجا به دست مى آورد.
از جمله كسانى كه در آن ميدان رفت و آمد مى كند و آن جا را از نظر دور نمى دارد و بيشتر وقتش را در آن صرف مى كند شيطان است . از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله آن جا را بدترين بقعه هاى زمين مى داند.
از امام باقر عليه السلام نقل شده كه : يك نفر اعرابى (از طايفه بنى عامر) خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مشرف شد و پرسش هايى از آن حضرت كرد. از جمله سؤ ال ها اين بود كه گفت : يا رسول الله ! بدترين بقعه هاى زمين كجاست ؟ بعد از آن كه جبرئيل نازل شد و آن حضرت را آگاه نمود. فرمود: اى اعرابى ! بدترين بقعه هاى زمين بازارها است . آن جا ميدان و محل تاخت و تاز شيطان مى باشد. بامدادان با پرچم خود وارد آن جا مى شود و آن را بر مى افرازد و تخت خود را كنار آن بر زمين مى گذارد و بر آن مى نشيند. فرزندانش را در بازار مى پراكند و به هر كدام دستورى جداگانه مى دهد.
بعضى از آنان ، با كيل سروكار دارند، وسوسه مى كنند كه كيل درست نباشد. عده اى از آنان كسانى كه اجناس را به درستى وزن مى كنند وسوسه مى كنند كه در آن دست ببرند. عده اى را وسوسه مى كنند كه در ذرع و متر دزدى كنند، در فروختن اجناس خود قسم دروغ بخورند به بعضى دستور تقلب ، غش در معامله ، ربا و سود گرفتن مى دهند. به ذريه و فرزندان خود مى گويد: كوشش كنيد درباره كسانى كه پدرشان (حضرت آدم عليه السلام ) مرده ، ولى پدر شما - كه من باشم - زنده است و - شما را راهنمايى مى كند. شيطان با اول كسى كه داخل بازار مى شود داخل مى گردد و با آخرين كسى كه از بازار خارج مى شود بيرون مى رود.

حضرت على عليه السلام به حارث همدانى مى فرمايد: بپرهيز از نشستن بر سر گذرها و در مراكز عمومى و بازارها و مراكز تجارت ؛ زيرا در آن جاها محل حضور شيطان - و وسوسه هاى او است - محل پيشامد فتنه ها و تباه كارى ها است . شيطان سعى مى كند افراد را براى تاءمين منافع خودشان به دروغ ، تهمت و انحراف بكشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانى به وجود آورد. غالبا مردم در اين جاها به امور دنيا و كارهاى خلاف دين مشغول اند. پس تا مى توانى بايد از مراكز و بازارها كه ميدان ابليس است دور شوى تا داخل فتنه و فساد نشوى .

فرودگاه شيطان

شيطان براى خود زندگانى مخصوصى مانند: شهر، رودخانه ، خوابگاه ، نهارخورى و فرودگاه دارد. فرودگاه جايى است كه اجازه مى دهند روز و شب وسايل حمل و نقل از اطراف آسمان به آنجا فرود آيد. فرودگاه شياطين يعنى جايى كه هميشه آن جا مى نشينند! و آن روح پليد كسى است كه به زبان و اعضاى ديگر خود گناه مى كند، دروغ مى گويد، فحاشى مى كند، تهمت مى زند، غيبت مى نمايد، آبروى مردم را مى برد. زخم زبان مى زند، به ناموس مردم نگاه مى كند، با دست و پا و جميع اعضا و جوارح مرتكب گناه مى شود.
فرودگاه شياطين قلب آن كاهنان و جادوگرانى است كه با شياطين ارتباط دارند. آنان مطالب حقى را كه شياطين از ملائكه مى شنوند، با ده ها دروغ به كاهنان ديگر مى گويند، آنها هم ده ها دروغ ديگر را به آنها مى افزايند و به خورد مردم مى دهند. قرآن فرودگاه او را اين طور بيان مى نمايد:

هل انبئكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل افاك اثيم يلقون السمع و اكثرهم كاذبون

(آيا به شما خبر دهم ، شياطين بر چه كسى نازل مى شوند؟ بر هر دروغ گوى گنه كار نازل مى گردند. آنها آن چه را مى شنوند به ديگران القا كنند و اكثرشان دروغ گو هستند).

شيطان موجودى است ويران گر، موذى و مخرب ، القائات او در مسير فساد و تخريب است . مشتريان او دروغ گويان و گنه كاراند كه قلب آنها مانند لانه زنبور محل آمد و شد شيطان ها است ، مانند فرودگاه هاى بزرگ دنيا كه در هر ساعت ده ها هواپیما فرود مى آيند و بلند مى شوند.


منبر شيطان

در خبر است كه : در شب هفدهم ماه مبارك رمضان كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به معراج تشريف برد و همه جا را ديد و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شيطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض كرد: يا رسول الله ! شب گذشته كه به معراج تشريف برديد، در آسمان چهارم طرف چپ (بيت المعمور) منبرى بود، شكسته و سوخته و به رو افتاده . آيا شناختى آن منبر را و متوجه شديد كه از كيست ؟

آن حضرت فرمودند: خير؛ آن منبر از كيست ؟ شيطان عرض كرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائكه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائكه از عبادت و بندگى من تعجب مى كردند! هر وقت كه تسبيح از دستم مى افتاد، چندين هزار ملك بر مى خاستند، تسبيح را مى بوسيدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من اين بود كه خداوند از من بهتر چيزى را خلق نفرموده ؛ ولى يك بار ديدم امر به عكس شد و رانده درگاه او شدم . و الان كسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احديت نيست . اى محمد صلى الله عليه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تكبر نمايى ، چون هيچ كس از كارهاى الهى آگاه نيست .
در ملاقات خود با حضرت يحيى عرض كرد: من جزو ملائكه بودم و چهار هزار سال سرم را از يك سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم اين شد كه از صفوف ملائكه بيرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گرديدم .

جايگاه شيطان

همان طور كه انسان به جايى نياز دارد - چه در دنيا و چه در عالم برزخ و قيامت - شيطان ها هم به مكان احتياج دارند. جاى هر كدام از نظر پستى و بلندى فرق دارد، براى هر كدام جايگاه مخصوصى است . وقتى انسان مرد وارد عالم برزخ مى شود. اگر از نيكان و پاكان باشد جايگاه او در (وادى السلام ) نجف و در كنار پيامبران و امامان معصوم و اولياء الله عليهم السلام مى باشد، اگر از بدان و ناپاكان بوده جايگاهش در چاه هاى وادى برهوت ، كه در سرزمين يمن قرار دارد، مى باشد.
بعد از عالم برزخ و داخل شدن در عالم قيامت ، جايگاه پاكان در (اعلاعليين ) كه در آسمان هفتم قرار دارد مى باشد و آن جا که براى كفار و مجرمان و اهل نفاق آماده شده است . و همان (سجين ) جايگاه شيطان و پيروان او هم خواهد بود.
ابن عباس پيش كعب الاحبار آمد و گفت : از قول خداوند كه مى فرمايد:

(ان كتاب الفجار لفى سجين .) را برايم بگو. در جواب گفت : وقتى روح خبيث (فجار) را از بدن كثيفشان بيرون مى كشند او را به آسمان مى برند. آسمان ها او را نمى پذيرند و به زمين برمى گردانند آن هم نمى پذيرد، ناچار آن روح خبيث را مى برند تا هفت طبقه زمين ، همان جايى كه جايگاه شيطان و طرفداران او است . شكنجه اى كه در (سجين ) براى شياطين آماده شده از هر عذاب و شكنجه اى سخت تر است . (پناه بر خدا).

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:43 AM
مغازه شيطان

در دنيا هر كس يك جايى براى خود برمى گزيند تا دارايى اش را در آن نگه دارد و يا در آن جا خريد و فروش كند، مانند تجار و كسبه بازار كه براى كسب و تجارت خود دكانى تهيه مى كنند و اجناس خود را در آن جا مى گذارند. اگر كسى چيزى از آن مغازه ببرد، صاحب مغازه او را تعقيب كرده و مجازات و زندانى مى كند.
همين طور شيطان هم براى خود جايى دارد كه آن ، تجارت خانه و مغازه شيطان ، در دنيا است . در اين مغازه كالاهاى گوناگونى را در قفسه ها و طبقات قرار داده . اجناس اين مغازه عبارت است از كبر، حسد، غضب ، عصبيت ، فخر، بخل ، سوءالخلق ، حرص ، طمع ، طول الامل ، كسالت ، ضجر، لهو و لعب ، غفلت ، قساوت ، كينه ، عجب ، ريا، معصيت ، خصومت و عداوت ، فسق و جور، ز..ا و ل..ط، قتل و غارت ، غيبت و تهمت و غير اين ها. در يك طرف مغازه اين اجناس را در قفسه ها مرتب و منظم كرده ، و در طرف ديگر مغازه دوست داشتنى ها مانند: دوستى دنيا، دوستى رياست ، دوستى طعام ، دوستى زنان ، دوستى خواب ، راحت طلبى ، دوستى كلام زيادى ، دوستى برترى طلبى ، و علو و رتبه ، دوستى ثروت ، دوستى درهم و دينار و دوستى حرام را چيده است .
با اينها تجارت مى كند و مردم را جذب خود مى نمايد. هر كس هر كدام از اين ها را بخواهد به او مى دهد. به هين خاطر يحيى بن معاذ مى گويد: دنيا دكان و مغازه شيطان است ، پس هيچيك از اجناس اين مغازه را سرقت نكن ؛ زيرا اگر چيزى از آنها را بردى ، شيطان تو را تعقيب و دنبال مى كند تا تو را بگيرد و ديگر رهايت نمى نمايد.
اين بازار و مغازه شيطان ، غير از زيان ، چيزى براى تو نخواهد داشت . لذا اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

الدنيا سوق الخسران
(دنيا بازار زيان است ).
و امام دهم حضرت هادى عليه السلام درباره دنيا مى فرمايد:
(الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون ؛ دنيا بازار است ، بعضى از آن سود مى برند و بعضى خسارت مى بينند.)
پس اى انسان بيدار باش ! به بازار و مغازه شيطان نرو و چيزى را ندزد كه صاحب آن تو را بيچاره و بدبخت مى كند و به جهنم مى برد.

مال التجاره شيطان

شيطان هم مانند سرمايه داران بزرگ و پول داران حرفه اى ، سرمايه و مال التجاره اى آماده كرده و براى فروش ، دنبال مشترى مى گردد.
مناسب است انواع و اقسام مال تجاره شيطان را كه براى فروش به مردم عرضه مى كند را از زبان خودش بشنويم .
روزى حضرت عيسى بن مريم عليه السلام شيطان را ديد كه پنج الاغ سياه در پيش دارد و بارهايى بر آنان گذاشته و از راهى مى رود.
آن حضرت پرسيد:اى شيطان ! بار اين الاغ ها چيست ؟ و به كجا مى روى ؟ آن ملعون عرض كرد:اى روح الله ! بار آنها مال التجاره است و براى فروش ‍ مى برم .
فرمود: آيا هم كارها از يك قماش هستند؟ گفت : خير، بار هر كدام باديگرى فرق مى كند و هر الاغى يك نوع بار دارد.

گونه گونه هست بار اين خزان
تو همه خر را به يك چوبى مران

حضرت عيسى به يكى از آنها اشاره كرد و پرسيد: بار اين الاغ چيست ؟ شيطان گفت : ظلم و جور و تعدى است . فرمود: خريدار آن كيست ؟ پاسخ داد: پادشاهان ظالم و حاكمان جور.

پرسيد الاغ دومى چه بار دارد؟ گفت : غرور و خودپسندى . فرمود: چه كسى خريدارش است ؟ عرض كرد: كدخداهاى آباديها، و رؤ ساى دهات .

پرسيد: بر الاغ سوم چه بار كرده اى ؟ گفت : حسد. فرمود: مشترى آن كيست ؟ گفت : عالمان دربارى و مزدوران آنها و نوكران اجانب (البته علماى خوب و واقعى حسد ندارند. حضرت على عليه السلام درباره آنها فرمودند: آنها عالم ربانى هستند.)

پرسيد: بار الاغ چهارم چه مى باشد؟ گفت : بار آن خيانت است . فرمود: مشترى آن كيست ؟ گفت : تجار و عمال و كاركنان تجار؛ كسانى كه تجار آنها را امين خود قرار داده و براى خريد و فروش به شهرهاى دور و نزديك مى فرستند، ولى آن ان به جاى امانت دارى خيانت مى كنند.

پرسيد: آن دراز گوش پنجمى بارش چيست ؟ پاسخ داد: نيرنگ . فرمود: خريدار آن چه كسانى هستند؟ جواب داد: زن های بی ایمان مشترى و خريداران اين بار مى باشند.
قرآن مكر زنان بی ایمان را از مكر شيطان بزرگ تر دانسته ، آن جا كه مى فرمايد: (ان كيد كن عظيم ؛ كيد و مكر زنان بزرگ است ) در حالى كه مگر شيطان را سست و ضعيف معرفى مى كند. آن جا كه مى فرمايد: (ان كيد الشيطان كان ضعيفا؛ به درستى كه كيد شيطان ضعيف است ).

كارگاه شيطان

كارگاه و كارخانه ، محل كار و جاى كارگران را مى گويند، جايى كه انسان مشغول كرا و وسايل كا در آن جا آماده و مهيا است و دايما به آن محل رفت و آمد مى شود.
شيطان هم براى خود كارخانه و كارگاهى دارد كه به آنجا رفت و آمد و نظارت دارد. كوشش براى دنيا و آخرت سست و بى حال باشند، نه حال عبادت دارند و نه حال تجارت ، نه عاشق دنيا هستند و نه آخرت .
روایات و كلماتى از معصومان عليه السلام درباره تنبلى و بى حالى وارد شده كه خود ايشان از سستى و بى حالى به خدا پناه مى برد.
امام سجاد عليه السلام در شبهاى ماه مبارك رمضان در مناجات هاى خود چنين مى فرمايد:
خدايا! به تو پناه مى برم از تنبلى و سستى و بى حالى .

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از تنبلى و سستى بپرهيز؛ زيرا تو براى امروز زنده اى نه براى فردا. اگر فردايى بود نيز مثل امروز باش و اگر فردايى نبود پشيمان نخواهى بود .
نيز آن حضرت فرمود: از خستگى و كاهلى بپرهيز؛ چون اگر در كارهاى دنيا و آخرت خسته و ملول باشى حق را تحمل نتوانى كرد و اگر تنبل و سست باشى از اداى حق باز مى مانى .
بلى ، شيطان در اين كارخانه و كارگاه مغز، فعاليت مى كند. انسان را به تن پرورى مى كشاند، كه شخص همواره خمود و پژمرده و بى حال به نظر مى رسد. او نمى گذارد انسان كار دنيا و آخرت خود را به خوبى انجام دهد و حركتى در راه اصلاح دينا و آخرت خود بكند.

شعار شيطان

هر قوم و ملتى و هر دين و مذهبى باورها و فرهنگ ويژه اى دراند و روى همان معتقدات شعار مى دهند. شعار از قلب و افكار درونى كه انسان پاى بند به آنها است سرچشمه مى گيرد. و آن ، بيان گر انگيزه درونى شخص ‍ است . معمولا شعار در زمان جنگ و مبارزه و زد و خورد داده مى شد .انگيزه و شور آفرين است .
در جنگ بدر مشركان مكه شعار مخصوص خود را مى دادند و مى گفتند: (اعل هبل ، اعل عبل ) و لشكر اسلام هم شعار مخصوص به خود را مى دادند و مى گفتند: (الله مولانا و لامولالكم الله اعلاو اجل )
شيطان هم اين طور برخورد مى كند و شعارى را كه بدان معتقد است و مبناى كارش به شمار مى آيد به كار مى برد. شعار آن ملعون را خداوند متعال در قرآن بيان نموده است . آن جا كه مى فرمايد:

كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين

(كار عده اى از مردم هم چون شيطان است كه به انسان گفت : كافر شود - تا مشكلات تو را حل كنم - اما هنگامى كه او كافر شد. گفت : من از تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالماين است مى ترسم !).

آرى ، شيطان در وهله اول ، بيزارى خود را به انسان ابراز نمى كند؛ زيرا در اين صورت انسان گول نمى خورد. بلكه وقتى او را فريفت ، آن گاه مى گويد:اى بنده بى بند و بار!اى انسان بى وجدان و كوتاه نگر! تو انسان بودى و داراى مقام و شرف انسانيت ! گول من شيطان - كه دشمن تو بودم - را خوردى و به خداى مهربان كه تو را از عدم به وجود آورد كافر شدى . برو كه جاى تو دوزخ است . بعد مى گويد: خوب شما را به دام كشيدم و نهان شما را ظاهر كردم ، آلودگى ها و عفونت هاى مخفى شما را آشكار نمودم . پس به آنان لبخند خوشحالى مى زند.

آن ملعون شعارش (اكفر) است به همه انسان ها مى گويد: كافر شويد! آن عده اى كه تحت تاءثير شيطان قرار گرفته و فريب وعده هاى دروغين او را خورند راه كفر را مى پويند و به خواسته قلبى او جامه عمل مى پوشند، دين و وجدان خود را زيرپا مى گذارند و به شيطان لبيك گفته و كافر مى شوند.

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:43 AM
راز و نياز شيطان

شيطان با آن خباثت ذاتى كه دارد، گاهى به درگاه خداوند متعال التماس ‍ مى كند و دعا مى نمايد، به اولياء الله متوسل مى شود تا خداوند او را از جهنم نجات دهد و داخل بهشت كند. ولى دروغ مى گويد. دعا و توسل او جنبه ظاهرى دارد و حقيقت ندارد، از جمله جاهايى كه متوسل شده بود داستان ذيل است :

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه : زنى از جن به نام (عفراء) در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم توبه كرد و ايمان آورد و اسلامش ‍ اسلام نيكويى شد. پيش آن حضرت مى آمد و از حرف هاى ايشان استفاده مى كرد. صالحين از جن مى آمدند به دست او مسلمان مى شدند و ايمان مى آوردند.
زن جنى به مدت چهل روز ناپديد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از حال او اطلاع نداشت . از حال او پرسيد. گفتند: آن زن خواهرى داشت كه براى رضاى خدا رفت او را ببيند. آن حضرت فرمودند: خوشا به حال كسانى كه براى رضاى خدا يك ديگر را دوست مى دارند و به ديدار هم مى روند. بعد فرمود: خداوند متعال عمودى در بهشت خلق نموده از ياقوت قرمز، بر آن عمود هفتاد هزار قصر بنا نمود. در هر قصرى هفتاد هزار غرفه وجود دارد. همه اين ها براى كسانى كه براى خدا يك ديگر را دوست مى دارند ساخته شده است .
بعد از مدتى آن جنى آمد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى (عفراء)! كجا بودى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! خواهرى داشتم ، به ملاقات او رفته بودم ، فرمود: خوشا به حال كسانى كه براى خدا هم ديگر را دوست مى دارند و به زيارت يكديگر مى روند.
سپس فرمود: اى (عفراء)! در اين مسافرت چه ديدى ؟ عرض كرد: چيزهاى شگفت آورى ديدم . فرمود: از آن چه ديدى بگو. عرض كرد: ابليس را ديدم در درياى سبز كه دنيا را در بر دارد. بر روى تخته سنگى سفيد، در حالى كه دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود، مى گفت : خدايا! اگر به قسمى كه خوردى جامه عمل بپوشى و مرا داخل آتش كنى ، آن گاه من تو را به حق (محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن و حسين ) مى خوانم تا مرا از آتش نجات دهى و با آنها محشور گردانى - و از گناه من صرف نظر كنى .
من به او گفتم : اى ابوحارث (لقب شيطان است )! اين اسامى كه خدا را به آنها قسم مى دهى چه كسانى هستند و كجا ديده اى ؟ گفت : هفت هزار سال قبل از خلقت آدم ، آنها را بر ساق عرش ديده ام . دانستم كه آنها گرامى ترين خلايق نزد خدا هستند. پس من هم آنها را يادآور شدم و خدا به حق ايشان قسم دادم كه مرا جهنمى نكند. آن حضرت فرمودند: به خدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين خدا را به اين اسامى قسم دهند، خداوندى دعاى آنان را مى پذيرد و حاجات ايشان را بر آورده مى گرداند.
در اين جا سوالى پيش مى آيد، و آن اين كه : شيطان مى دانست همواره جهنمى خواهد بود و نجات پيدا نمى كند، پس چرا دعا مى كنند و خدا را به اولياى گرامى سوگند مى دهد كه نجاتش دهد؟ اميد شيطان از اين خواهش ‍ چيست ؟
شاید اميدوارى او به اين علت باشد كه خداوند او را از طبقات پايين جهنم - كه گرم ترين طبقات است - به طبقات بالاتر منتقل كند. و شايد اميدش ‍ اين باشد كه خداوند بعد از آن كه او را داخل جهنم كرد، بيرون آورد و سپس ‍ داخل بهشت نمايد. و يا شايد براى اين باشد كه از عذاب اهل زمين رهايى يابد و به دست اهل زمين عذاب نشود.
در حديث است : هر كس دعا كند خداوند دعايش را اجابت مى نمايد، اگر مؤمن و با تقوا باشد، مزد دعاى آنها را در قيامت مى دهد؛ زيرا دنيا ارزش ‍ پاداش آنان را ندارد، و كسانى كه مؤمن نباشند جزاى آنها را در همين دنيا مى دهد؛ زيرا آنان لياقت آخرت را ندارند. شيطان از آن دسته است كه پاداش و مزد عملش را در همين دنيا مى دهند. و پاداش او همين عمر طولانى ، تسلط بر اولاد آدم ، وسعت و آسايش است .
هم چنين ، شايد اميدش به خدا از اين نظر بود كه او (ارحم الراحمين ) است و رحمانيت او بر غضبش برترى دارد. و لابد از گناهش چشم مى پوشد و چون نافرمانى او لطمه اى به خدا نمى زند پس ممكن است او را هم بيامرزد.

آتش شيطان

جا دارد اول اين مطلب را بيان كنيم كه آتش بر دو قسم است : يكى آشكار و عادى ، ديگرى آتش ناپيدا و پنهانى ، آتش آشكار آتشى است كه به وسيله كبريت و چوب و نفت روشن مى شود و مى سوزاند.
و آتش ناپيدا، آتشى است كه در هنگام غضب و ناراحتى به وجود مى آيد. و آن آتش درونى است و نمودى ندارد.
همين طور كه آتش كارش سوزاندن و خاكستر نمودن و از بين بردن چيزها است ، انسان هم وقتى كه خشم گرفت با پوششى از زدن ، مجروح كردن ، كشتن و از بين بردن ديگران خود را نشان مى دهد.
همان طور كه آتش زير خاكستر ناگهان به وسيله باد و غيره شعله ور مى گردد و ممكن است منطقه اى را بسوزاند و به ويرانه اى تبديل كند، آتش غضب هم كه در درون و قلب انسان نهفته است ، ناگهان به وسيله غضب و ناراحتى مشتعل مى شود و رسوبى از آن در خون و در رگ و عروق انسان مى نشيند؛ به عبارت ديگر همان طور كه آتش آب را به جوش مى آورد، آتش غضب هم خون قلب را به غليان مى آورد.
اين است كه رگ هاى گردن ، صورت و چشم را خون فرا مى گيرد، ديگر انسان در آن حالت زمام خويش را از دست مى دهد و كارهايى مى كند كه شيطان خوش دارد و به آنها دستور مى دهد در اين هنگام در بست در اختيار شيطان و به فرمان او است و از خود اختيارى ندارد.
وقتى آتش غضب در سينه انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر كرد و شيطان اختيار را در دست گرفت ، انسان دگير از هيچ جنايت و خيانتى كه مرتكب شود باكى ندارد. ممكن است به قتل و غارت ، ضرب و جرح ، سخريه و شماتت ، حقد و حسد، فحش و ناسزا، دروغ و تهمت ، هتك عرض و آبرو، طرد و تحقير طرف و غيره دست زند.[/color]
احاديثى از معصومان عليه السلام در اين باره وارد شده : كه غضب را آتش ‍ شيطان به حساب آورده اند آنها از اين قرارند:

1. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (غضب پاره آتشى از شيطان است )

2. ابوحمزه ثمالى از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت درباره نكوهش غضب بى جا فرموده اند:
(اين غضب پاره اى از آتش شيطان است كه در قلب فرزندان آدم روشن مى شود. از اين رو، چون يكى از شما خشم گيرد، رگهاى گردنش پر و صورتش قرمز و چشمانش سرخ مى شود و شيطان داخل سينه او مى گردد.)
به وسيله غضب ، شيطان به آرزوى خود مى رسد و مى تواند انسان را از حق منحرف كند؛ چون خود آن ملعون مى گويد: غضب وسيله شكار من است . به واسطه آن ، بندگان خوب خدا را به دام مى اندازم و از بهشت دور مى كنم و به سوى جهنم مى كشانم .

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: پهلوان در ميان شما كيست ؟
عرض كردند: پهلوان و قوى در ميان ما به كى گفته مى شود كه پشت او به خاك نرسد.
حضرت فرمود: خير؛ اين ويژگى پهلوان نيست . بلكه پهلوان حقيقى كسى است كه شيطان در قلب او راه پيدا نكند تا غضب او را شعله ور گرداند؛ و خون رگ هاى او را پر كند. توانا كسى است كه هميشه به ياد خدا است و به وسيله خويشتن دارى ، خشم خويش را مغلوب كند و او را بر زمين زند. (اشجع الناس من غلب هوى ) وقتى آتش غضب شعله ور شد و زبانه كشيد بايد به وسيله وضو گرفتن با آب سرد آن را از بين برد و خاموش كرد.
در اين باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: غضب از شيطان است ، و خلقت شيطان از آتش ، آتش هم به وسيله آب خاموش ‍ مى شود. پس اگر يكى از شماها غضب كند بايد وضو بگيرد، تا آتش غضب او فرو نشيند.
بنابراين ، نتيجه گرفته مى شود كه : شيطان تمام فتنه ها، فساد، فحشا، قتل و خون ريزى را كه انجام مى دهد با اين لشكر خطرناك انجام مى دهد و با كمك آن به جنگ انسان مى رود.

جنگ شيطان

يكى از جاهايى كه شيطان با تما نيرو به جنگ انسان مى رود و در اين راه ، از اين كه خودش آسيب ببيند يا فرزندان و پيروانش بيمى ندارد، هنگامى است كه انسان سرگرم ذكر خدا و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و آلش مى باشد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره دعا و ذكر، فرمودند:اى امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ! در مشكلات و سختى ها دست به دامن محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل او شويد و آنها را بخوانيد كه خداوند متعال ملائكه را يارى دهد بر شياطينى كه مى خواهند شما را منحرف كنند؛ زيرا هر كدام از شما دو ملك با او است يكى در طرف راست او كه نيكوكارى ها را مى نويسد و ديگرى در طرف چپ او گناهان را يادداشت مى كند. نيز با او دو شيطان از جانب ابليس است كه او را گمراه مى كنند. پس ‍ اگر يكى از شما وسواسى در قلبش پيدا شود، خدا را بخواند وبگويد:

(لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطيبين ).

در اين هنگام آن دو شيطان خود را مخفى مى نمايند و مى روند پس ابليس ‍ از آن شخص شكايت مى كنند و مى گويند: اين شخص ما را خسته كرد جمعيت ما را زيادتر نما!
آن ملعون هم جمعيت آنها را زيادتر مى گرداند تا به هزار نفر برسند. پس از آن مى آيند و در برابر او قرار مى گيرند تا او را منحرف و گمراه كنند. هر وقت او را وسوسه مى كنند و به شك مى اندزاند آن شخص ذكر و ثناى الهى مى گويد و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او مى فرستد. شياطين ديگر نمى توانند بر او چيره شوند و راه نفوذى براى آنان باقى نمى ماند و حيران مى گردند. باز پيش ابليس مى روند و مى گويند: هيچ راه نفوذى بر او نيست ، مگر اين كه خودت شخصا به جنگ او بروى و او را اغوا و گمراه كنى .

سپس ابليس خودش فرماندهى لشكر را به دست مى گيرد. خداوند مى فرمايد: اى ملائكه ! اين ابليس لعين است كه با لشكريانش در برابر بنده اى از بندگان من قرار گرفته اند، برويد در مقابل او و لشكريانش قرار بگيريد. پس در مقابل هر شيطان صد هزار فرشته صف مى بندند؛ در حالى كه سوار بر اسب هايى از آتش هستند، و در دست هر كدام شمشير و نيزه ، تير و كمان ، كارد و اسلحه هاى ديگر از آتش است ، فرشتگان با سلاح هاى خود با آنها مى جنگند و از آنان مى كشند. خود ابليس را دستگير و اسير مى نمايند و با شمشيرهاى خود به او حمله مى كنند. آن وقت فرياد آن ملعون بلند مى شود و مى گويد: خدايا! به من وعده دادى كه مرا نكشى و تا روز معين زنده نگاه دارى .

خداوند متعال مى فرمايد:اى ملائكه ! درست مى گويد، من وعده دادم كه او را نميرانم و نكشم ، ولى وعده ندادم كه سلاح را بر او مسلط نكنم و درد و عذاب را به او نچشانم و زخمى اش نكنم . تا مى توانيد او را با سلاح هاى خود بزنيد و مجروح كنید. من او را نمى كشم و زنده نگاه مى دارم . پس ‍ ملائكه وى را آن قدر مى زنند كه تمام بدنش مجروح مى شود. آن گاه او را رها مى كنند و مى روند. آن ملعون هم براى درد و زخم هاى خود و هم براى فرزندانش كه كشته شده اند ناله و گريه مى كند. آسيب هاى او بهبودى نمى يابد، مگر با شنيدن صداى مشركان كه به خدا شك مى آورند و كافر مى شوند. نيز اگر مؤمن بر حمد ثناى الهى و درود بر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اصرار ورزد، زخم هاى شيطان هم درمان نمى شود تا هنگامى كه وى ذكر خدا را فراموش كند و با خداى خود مخالفت نمايد، آنگاه جراحات ابليس بهبود پيدا مى كند.
پس از آن كه بهبودى كامل پيدا كرد، بر اين بنده غالب مى شود تا جايى كه به او دهنه مى زند و زين بر پشت مى گذارد. اول خودش بر او سوار مى شود، بعد از آن پياده شده و به ياران خود مى گويد: اين بنده خدا، الان در اختيار ما است و پشتش آماده براى سوارى ما مى باشد. هر كدام از شما مايل باشيد مى توانيد برگردن او سوار شويد! و ما هر وقت بخواهيم مى توانيم سوارش شويم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از اين كتاب فرمودند:اى مردم ! اگر مى خواهيد چشم شيطان همواره پر اشك و گريه كند و زخم هايش ‍ درمان نشود، به اطاعت و عبادت خدا باشيد و ذكر خدا و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را فراموش نكنيد. اگر غير از اين باشد، بدانيد كه شما از بندگان ابليس هستيد و هر وقت بخواهد او و لشكرش بر گرده و گردن شما سوار مى شوند (و شما را به هر كجا كه بخواهند مى كشانند).

انتقام شيطان

شيطان ملعون با هر وسيله اى كه بتواند انتقام خود را از اولاد آدم(ع)مى گيرد. گاهى به وسيله جنگ ، گاهى با منحرف كردن مردم از راه حق و حقيقت ، گاهى با القاى شبهه در دل سست ايمانان . در اين جا لازم است داستانى را كه حضرت على عليه السلام از زبان شيطان نقل مى فرمايد بيان كنيم .
زينب كبرى عليها السلام فرمود: چون ابن ملجم ملعون ، ضربت بر سر پدر بزرگوارم زد و من آثار مرگ را در او مشاهده كردم ، پيش رفتم و عرض ‍ كردم :اى پدر بزرگوار! ام ايمن حديثى براى من گفته كه دوست داشتم آن را از دو لب مبارك شما بشنوم . آن حضرت فرمود:اى نور ديدگانم ! حديث همان است كه ام ايمن براى تو شرح داده و نقل كرده است .
نگرانم كه تو را جمعى از دختران نورس و زنان بى كس از اهل بيت عصمت به حال خوارى و ترس در اين شهر اسير و دستگير دشمنان گرديد. و دشمنان شما همانند گرگان آدم خوار شما را احاطه كرده باشند. اى نور ديده من !اى زينب ! شما را امر مى كنم بر صبر و شكيبايى . به حق آن خداوندى كه دانه را شكافت و همه چيز را از پس پرده نيستى آفريد، در آن وقت در تمام روى زمين دوستان خدا فقط شما و شيعيان و دوستان شما هستند. براى خداوند ولى و دوستى به غير از شما و شيعيان شما نخواهد بود.
دخترم ! زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين حديث را براى ما نقل كرد، فرمود: در آن روز ابليس لعين با همه ياورانش با سر خوشى و سرور در روى زمين پراكنده مى شوند و به همه دوستان خويش خطاب مى كنند و مى گويند:اى جماعت ! دل خوش داريد كه انتقام خود را از ذريه آدم گرفتم و بدترين نابودى را به آنان چشاندم . جهنم را به كشندگان آنها به ميراث داديم ، مگر جماعتى كه دست به دامن اين خانواده شوند و پيروى از آن محمد صلى الله عليه و آله و سلم نمايند. بر شما است كه مردم را به بى وفايى و شبهه از اين خانواده دور نماييد. كارى كنيد كه با اين خانواده و دوستان آنها دشمنى نمايند. درباره آنها جديت كنيد تا كفر و ضلالت و گمراهى آنها محكم شود و يك نفر رستگار نگردد و همه آنها از دين بيرون روند و جهنمى شوند!
اى نور ديده من !اى زينب ! هر آيينه ابليس در اين سخن راست گفت ؛ با اين كه كار او دروغ گفتن است ؛ از اين رو كه مى داند براى دشمنان هيچ كار پسنديده اى پذيرفتنى نيست . و گناهان دوستان شما (مگر گناهان كبيره ) قابل بخشش و بازگشت است


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:44 AM
هم جنس شيطان

شيطان هم مانند آدميان ، هم جنس هايى دارد كه با آنها نشست و برخاست مى كند. هم جنس شيطان (تارك الصلوه ) است . كسانى كه براى نماز ارزشى قائل نيستند و آن را ترك مى كنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از شيطان پرسيد: هم جنس تو كيست ؟ عرض كرد: هم جنس من (دورى كننده از نماز است ).
شيطان به خواست خود از سجده بر آدم سرباز زد و نماز هم نمى خواند. از اين رو، آن كه با آگاهى نماز نمى خواند و از نماز و مسجد و جمعه و جماعات دورى مى كند، از جنس او است . شيطان از فساد و گناه ، خيانت و جنايت ، قتل و غارت باكى ندارد، آدم بى نماز هم باكى ندارد؛ شيطان ايمان و اعتقاد به خدا ندارد، ادم بى نماز هم اعتقاد ندارد، شيطان در پى فريب و گمراهى مردم است ، (تارك نماز) هم در صدد فريب دادن مردم است .
مؤمنى كه مشغول نماز مى شود، شيطان مى آيد و او را وادار مى كند تا فراموش كند كه در حال نماز است و از ياد ا مى برد چند ركعت خواند. شخص بى نماز هم هنگام نماز خواندن مؤ من ، وسوسه اش مى كند كه حالا كارهاى ديگر را انجام بده ، براى نماز وقت زياد است ، بعدا نماز را مى خوانى !؟
شيطان از هم جنسان خود راضى و خوشحال است ، چون آنها در كارها به شيطان كمك مى كنند، زحمت را از دوش او بر مى دارند و كارهاى او را سبك مى كنند. بى نماز حتى از شيطان هم بدتر است ؛ زيرا:

شيطان كه رانده گشت بجز يك خطا نكرد
خود را براى سجده آدم رضا نكرد.
شيطان هزار مرتبه بهتر ز بى نماز
كو سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد

انباردار شيطان

شيطان كسانى را به خدمت مى گيرد تا نگهبان و نگه دار دارايى اش باشند؛ همان گونه كه آدميان انبار دارانى براى حراست از اموال خود به خدمت مى گيرند. شيطان آنان را وزير خود ساخته تا آدم هايى را كه بدهى هاى شرعى خود را نيم دهند و ذخيره مى كنند، تحريك نمايند كه هر چه بيشتر سرمايه اندوزى كنند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى شيطان را با قيافه شگفت آورى ديد. چند سؤال از او پرسيد، از جمله آنها اين بود كه ، خزانه دار تو كيست ؟
عرض كرد: كسانى كه زكات مال خود را نمى دهند و آنها را جمع مى كنند و به مصرفى كه بايد برسانند نمى رسانند.
و اگر بخواهند احيانا چيزى به كسى بپردازند. شيطان آنان را منع مى كند و از فقر و بى چيزى مى ترساند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر و و ياءمركم بالفحشاء

(شيطان - هنگام پرداخت زكات و انفاق به محرومان ، به انسان - وعده فقر و بى جيزى مى دهد و مى گويد: اگر زكات و وجوهات مال خود را بدهى در آينده فقير مى شوى و دستت از مال دنيا كوتاه خواهد شد.)

انسان ها را وسوسه مى كند و مى گويد: چرا شما زحمت بكشيد و با سختى و مشكلات مالى به دست آوريد و آن را به آسانى در اختيار ديگران قرار دهيد؟ اضافى مالتان را به صورت طلا و نقره در آوريد و براى آينده ذخيره كنيد كه محتاج ديگران نشويد. اين ها هم فراموش مى كنند كه خدا فرمود: (در قيامت آن طلا و نقره را در آتش جهنم داغ مى كنند و به صورت و پهلو و پشت آنها مى گذارند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب خدا را، اين ها همان طلا و نقره اى است كه در دنيا جمع و ذخيره نموديد.)
عاقل كسى است كه خود را خزانه دار شيطان قرار ندهد، گول وسوسه هاى او را نخورد، كه هم در دنيا ضرر كرده و هم در قيامت به عذاب سخت دچار شود.
هشيار كسى است كه نه فقط خود را خزانه دار شيطان نمى كند؛ بلكه با پرداختن زكات و ديگر بدهى هاى شرعى ، آن را در خزانه خدا قرار مى دهد و خدا هم بهترين خزانه داران است .

تيرهاى شيطان

شيطان براى پيروزى بر دشمن تيرهايى دارد كه به وسيله آنها با دشمن روبه رو مى شود. آنها بر چند قسم است :
يكى نگاه كردن به زن هايى مى باشد كه بر انسان حرام است . حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: (نگاه كردن به نامحرم تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است كه خطا نمى رود، وقتى نگاه از چله چشم بيرون آمد، سينه و قلب را هدف قرار مى دهد و آن جا را نشانه مى رود.
حضرت رسول در اين باره فرمود: غضب خداوند بر زنانى شدت پيدا مى كند كه شوهردار باشند در عين حال چشم خود را با نگاه كردن به ديگران سير كنند.
دوم : زنهای بی ایمان هستند. در ديدار شيطان با حضرت يحيى عليه السلام مى گويد: زنهای بی ایمان تيرى از تيرهاى من هستند كه به خطا نمى روند.

سوم : دوستى پول و درهم و دينار است ، حضرت امير المومنان عليه السلام مى فرمايد: از جمله چيزهايى كه فساد برانگيز است ، درهم و دينار مى باش ‍ دو آنها تيرهاى شيطان اند كسى كه آنها را دوست داشته باشد بنده دنيا است نه بنده خدا.
از ابن عباس نقل شده است : اولين بار كه درهم و دينار به وجود آمد و بر آنها سكه زده شد، شيطان به سوى آنها توجه كرد و آن دو را برداشت و بر چشم خود گذاشت ! بعد از آن به سينه خود چسباند. سپس از خوش حالى ناله اى سر داد و بار ديگر به سينه خود چسباند و گفت : شما دو سكه ، نور و روشنى چشم و ميوه قلبى من هستيد! اگر بنى آدم شما را دوست داشته باشند؛ هر چند ديگر بت نپرستد، مرا باكى نيست . همان دوست داشتن پول برايم بس ‍ است .

آرى ! شيطان به وسيله اين تيرها، بزرگ ترين شخصيت را از پا در مى آورد، قارون را به دل زمين فرو مى برد، فرعون را به دريا غرق ، عمر سعد را جهنمى ، شريح قاضى ملعون و ميليون ها انسان ديگر را بى چاره و بدبخت مى كند.

مركب شيطان

همان طور كه انسان در رفت و آمدها به (مركب ) سوارى نياز دارد شيطان هم به (مركب ) احتياج دارد كه براى گشت و گذار سوار بر آن شود.
(مركب ) شيطان ، (مركب ) انسان هم هست و هر دو شريك هستند و از آن استفاده مى كنند. (مركب ) شيطان آن گونه كه در روايات آمده (شتر) است . يكى از عللى كه باعث مى شود شتر را نكوهش كنند همين است كه به شيطان سوارى مى دهد. در روايتى آمده كه : شتر (مركب ) سوارى شيطان است و به همين عل مى گويد: گذشتن از ميان قطار شتران ، كراهت دارد، و نيز گويد: هيچ قطار شترى نيست مگر آن كه ميان هر دو شتر شيطانى راه مى رود.

در جاى ديگر آمده : بر پشت و كوهان هر شتر شيطانى سوار است . هرگاه مى خواهيد سوار شتر شويد (بسم الله ) بگوييد تا شيطان از آن پياده شود. و گفته شده كه : شتر از شياطين و جن خلق شده است . شيطان هم به آن امر و نهى كرده و آن حيوان اطاعت مى كند.
از اين رو كه شياطين با شتر هم نشين هستند و بر آنها سوار مى شوند، فقها و مراجع بزرگ درباره مكان نمازگزار مى فرمايند: از جاهايى كه كراهت دارد نماز خوانده شود، جايى است كه شتران را مى خوابانند؛ زيرا آن جا مكان شياطين است .
از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه آن حضرت فرموند: در خوابگاه و جايى كه شتران را مى خوابانيد، نماز نخوانيد، زيرا آن جا پر از جن و شيطان است و نمى گذارند با توجه حضور قلب نماز بخوانيد.
البته اين طور نيست كه هر شترى مركب سوارى شيطان باشد، بعضى از آنها از بهترين شترها هستند كه به نام شتر خدا خوانده شده اند مانند شتر صالح پيغمبر و ناقه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم .

رانده شدن شيطان

بعد از آن شيطان به آسمان هفتم راه پيدا كرد، در كنار عرش الهى منبرى مى گذاشتند و علم نور نصب مى كردند. آن ملعون بالاى منبر مى رفت و ملائكه را اندرز مى داد؛ چون به اين مقام و مرتبه رسيد. پيش خود گفت : اگر روزى اين امر تبليغ به ديگرى واگذار شود من از او اطاعت نمى كنم ؛ چون وى خود را در علم و عمل يگانه دهر و از همه بالاتر مى دانست .
روزى ملائكه در لوح ديدند كه به زودى يكى از مقربان درگاه خدا به نفرين ابدى گرفتار خواهد شد. از شيطان خواهش كردند دعا كند كه خدا هيچ كدام از ايشان را به اين بلا مبتلا نكند. در جواب گفت : اين قضيه به من و شما مربوط نيست . من سال ها است بر اين معنى اطلاع يافته ام ! ملائكه باز الحاح كردند. او دعا كرد و گفت : خدايا! ايشان را ايمن گردان . ولى خودش ‍ را از غرورى كه داشت فراموش كرد.
روزى شيطان ديد بر در بهشت نوشته اند: نزد ما بنده اى است كه او را به انواع برخوردارى ها گرامى داشته ايم . اگر او را به كارى واداريم سرپيچى مى كند كه به لعنت ابدى گرفتار خواهد شد. خود وى هزار سال او را لعن مى كرد و نمى دانست كه خود را لعن مى كند! در آن مدت هر جا سجده اى مى كرد و سر بر مى داشت در آن جا نوشته شده بود (لعنه اله على ابليس ) - چون اسمش عزازيل بود - نمى دانست كه خودش است .
روزى ديد، در لوح نوشته شده : (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) پرسيد: خدايا! اين ملعون رانده شده ، كيست ؟ فرمود: بنده اى است كه او را به انواع نعمت ها مخصوص كرده ام ، ولى او مرا نافرمانى خواهد كرد و خوار و بدبخت خواهد شد، عرض كرد: او را به من معرفى كن تا هلاكش گردانم . فرمود: زود است كه او را بشناسى . هنوز او تمرد و سرپيچى نكرده است تا مستوجب مجازات باشد.
هنگامى كه ماءمور شد به آدم سجده كند قبول نكرد و به خاطر حب رياست رانده درگاه الهى گرديد. گفت : خدايا! مرا از سجده آدم معاف دار تا تو را عبادتى كنم كه كسى تاكنون نكرده باشد! خطاب شد: آن چه به تو امر مى كنم بايد انجام دهى و من جز آن نمى خواهم و او را از بهشت بيرون كرد.

دام شيطان

انسان براى اين كه برخى حيوانات (از قبيل نهنگ ، فيل ، شير و پلنگ ) را به اختيار خود در آورد به دام نياز دارد. شيطان هم دام هايى دارد كه به وسيله آنها انسان ها را صيد مى كند. دام ها ممكن است با هم فرق داشته باشند.
يكى از دام ها شراب است . اين دام شكار را به فرمان شيطان در مى آورد. امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: يكى از چيزهايى كه فتنه و فساد از آن بر مى خيزد، شرب خمر است و آن دام شيطان مى باشد. كسى كه شراب را دوست داشته باشد؛ بهشت بر او حرام مى شود.
تا انسان شراب نخورده باشد عقل و شعرو او بر جا است ؛ ولى هنگامى كه وسوسه شد و بدان آلوده گشت مهار عقلش از كف مى رود و مانند حيوانات بلكه بدتر و پست تر از حيوان مى شود. ممكن است به هر گناهى دست بزند و از هيچ كارى روگردان نخواهد بود. چون پيش از آن از انجام بسيارى گناهان شرم مى كند ولى وقتى مست شد، حياى او از بين مى رود و با فكرى كه دارد، از حيوان هم درنده تر مى شود.
هرگاه انسان مست شود علنا دنبال فحشا و فساد مى رود، آدم كشى مى كند، حرف هاى پوچ و بى معنا مى زند. شيطان او را به هر راهى كه بخواهد مى برد. در اثر مستى ممكن است پدر و مادر و نزديكان خود را بكشد يا به مادر و خواهر خود تج..ز كند.
نقل شده كه : شيطان روزى بر جوانى وارد شد و گفت : من مرگ هستم . اگر مى خواهى از دست من رها شوى بايد پدر پير خود را بكشى ، يا دست و پا و سينه خواهر خود را بشكنى ، يا چند جرعه از شراب بخورى ، جوان قدرى فكر كرد و گفت : پدرم كه احترامش بر من واجب است . خواهرم هم كه براى من عزيز است ، درباره آنها ظالمى نمى كنم . اما براى نجات خود چند جرعه شراب مى خورم و از دست مرگ رهايى مى يابم . وقتى كه شيطان او را به دام انداخت و در دام شراب گرفتار كرد، هم پدر خود را كشت و هم دست و پا و سينه خواهر را شكست !؟


ابليس شبى رفت به بالين جوانى
آراسته با شكل مهيبى سر و بر را

گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار
بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشى زار
يا بشكنى از خواهر خود سينه و سر را

يا ساغرى از باده گلرنگ بنوشى
تا آن كه بپوشم ز خطاى تو خطر را

گفتا پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چو به مى دفع شر از خويش توان كرد
مى نوشم و با آن بكنم دفع خطر را

جامى چو بنوشيد بشد خيره ز مستى
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:44 AM
عروس شيطان

خداوند در جهان از هر چيز جفتى آفريده و نر و ماده اى قرار داد. تا با زناشويى نسل آنها گسترش يابد.
شيطان جفت ندارد و توليد مثل او با ساير موجودات فرق دارد. در روايتى وارد شده :
شيطان وقتى مى خواهد توليد مثل كند، ران هاى خود را به هم مى مالد و از اين راه توليد مثل مى كند.
اما براى ارضاى خواهش هاى نفسانى از چند راه وارد مى شود:
يكى از آن راه ها نزديكى با زنان است . آن گاه كه مردى قصد هم ب..رى با همسر خود را مى كند، اگر (بسم الله ) و نام خدا بگويد، شيطان از او دور مى شود؛ ولى اگر فراموش كند يا عمدا نام خدا را نبرد، او نيز حاضر مى شود و با مرد شركت مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و شاركهم فى الاموال و الاولاد

خداوند خطاب به شيطان نمود و فرمود: (اى شيطان ! در دارايى و فرزندان مردم شركت كن ).
ديگر، از راه ل..ط، با افراد مست . وقتى كسى شراب مى خورد عقل و شعور خود را از دست مى دهد و مست مى شود و ديگر چيزى نمى فهمد. در اين حال شيطان ملعون به آنان ل..ط مى كند و شراب خوار مست را عروس خود مى كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در اين زمينه مى فرمايد:

من بات سكرنا بات عروسا للشيطان
(كسى كه شب را به پايان برد، در حالى كه مست شراب باشد، شب را به صبح رسانيده در حالى كه عروس شيطان بوده است .)

در اين باره حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شراب خوار صبح را به شب مى برد و شب را به صبح مى رساند در حالى كه خداوند بر او غضب ناك است .

و نيز فرموده : كسى كه در شب شراب بخورد و مست و بى هوش شود، به طورى كه به چيزى توجه نداشته باشد، عروس شيطان است - و آن ملعون را او ل..ط مى كند. از اين رو، وقتى از خواب بيدار شد، همان طور كه از جنابت غسل مى كند بايد غسل نمايد و اگر غسل جنابت نكند، هيچ عملى از او قبول نخواهد شد و خداوند او را از همه دشمن تر مى شمارد.

بوسه و آب دهان شيطان

شيطان به خاطر يك بوسه زدن بر يكى از پادشاهان جبار و ظالم هزاران انسان بى گناه را نابود كرد.

نقل شده كه : وقتى (ضحاك ) به پادشاهى رسيد، شيطان به صورت انسانى در آمد و پيش او رفت . بعد از اداى احترام گفت : اى (ضحاك )! من آشپز ماهرى هستم . اگر پادشاه مايل باشند. دوست دارم مرا آشپز خود قرار دهند تا هر روز غذاى لذيذى برايشان تهيه كنم . ضحاك هم - چون يك پادشاه عياش و خوش گذارن بود بدون آن كه درباره آن ملعون تحقيقى بكند كه از كجا آمده و چه كسى است ؟ به عنوان آشپز مخصوص خود استخدام نمود و هر چه لازم بود در اختيارش قرار داد.
شيطان شروع به كار كرد. هر روز غذاى خوش مزه اى براى (ضحاك ) مى پخت و سر وقت براى او مى آورد. شاه هم از خوردن آن لذت مى برد. روزى غذاى بسيار خوش مزه اى آماده كرد و پيش (ضحاك ) آورد. آن ظالم وقتى غذا را خورد بيش از پيش خوشش آمد و لذت برد. همان وقت او را خواست و گفت :
امروز غذاى گوارايى فراهم كرده بودى ، لازم مى دانم تو را تشويق كنم و هر چه بخواهى به تو جايزه بدهم . شيطان در جواب گفت :اى پادشاه ! من چيزى از شما نمى خواهم ، ولى اگر درباره من لطفى داشته باشى ، دوست دارم روى دو شانه اعلى حضرت را ببوسم ، خواهش من فقط همين است . (ضحاك ) هم پذيرفت و اجازه داد تا شانه هايش را ببوسد.
شيطان هم هر دو شانه او را بوسيد و با آب دهن خود آلوده نمود. بعد از آن هم گريخت و پنهان شد. ناگهان از روى هر دو شانه او مارى بيرون آمد. بزرگ شدند و و همواره آزارش مى دادند؛ به طورى كه خورد و خواب و استراحت را از او سلب كرده بودند. هر چه طبيبان آنها را مى كشتند باز بيرون مى آمدند و در خواب و بيدارى ناراحتش مى كردند.
بعد از مدتى باز شيطان در پوشش انسان ديگرى در كاخ (ضحاك ) نمايان شد و گفت : من طبيب با تجربه اى هستم . شنيده ام كه پادشاه را ناراحتى پيش آمده است كه نه شب استراحت دارد و نه روز، شنيده ام كه دو مار روى شانه او بيرون آمده و او را اذيت مى كنند. آمده ام اگر اجازه بفرماييد شما را معاينه كنم ، و اگر امكان داشته باشد معالجه نمايم . باز (ضحاك ) بى آن كه هيچ پرس و جويى كند و بپرسد از كجا آمده اى و تا حالا كجا بوده اى و چه كسانى را معالجه كرده اى ؟ كجا درس خوانده اى و اصلا نام تو چيست ؟ از كدام شهر و قبيله هستى ؟ خود را در اختيار او قرار داد. شيطان هم قدرى او را معاينه نمود و گفت : اين مارها را نمى شود از بين برد، چون ريشه آنها در تمام بدن فرو رفته است و درمان پذير نيست ؛ لكن مى شود كارى كرد كه اين مارها ديگر اذيت نكنند و در خواب و بيدارى احساس ناراحتى نكنيد.
بعد گفت : غذاى اين مارها مغز سر انسان است . هر روز بايد مغز سر دو نفر انسان را بيرون آوريد، و به اين مارها دهيد. همان وقت دستور داد دو نفر جوان را بكشند و مغز سرشان را بياورند، (ضحاك ) هم گفت : دو نفر جوان زندانى را كشته و مغز سرشان را پيش شيطان آوردند. آن ملعون مغز سر آن دو جوان را به مارها داد. مارها وقتى خوردند سير شدند و ديگر ضحاك را اذيت نكردند. (ضحاك ) چون مدتى بود كه به خواب نرفته بود چند شبانه روز خوابيد. وقتى مارها گرسنه شدند باز به حركت آمدند و او را بيدار كردند.
باز شيطان گفت : برويد مغز سر دو جوان ديگر را بياوريد. اين كار ادامه پيدا كرد و تمام جوان هايى كه در زندان بودند روزى دو نفرشان را مى كشتند. وقتى زندانيان تمام شدند هر روز دو جوان را از كوچه و بازار مى گرفتند و مغز سرشان را براى مارها مى آورند.
بعد از مدتى ، آشپزها با هم گفتند: چرا ما براى اين سفاك روزى دو جوان بى گناه رابكشيم ؟ بلكه بايد به جاى مغز سر يك انسا مغز گوسفندى را در آوريم و با هم مخلوط كنيم و به مارها بدهيم و به همين كار پرداختند. روزى يكى از جوانها را نگاه داشتند.
بعد از مدتى آن جوانها را با شمارى گوسفند كه به آنها دادند، راهى شهر و ديار كردند و گفتند: در ميا كوه و صحرا پنهان شويد تا (ضحاك ) نداند. و از شير اين اين حيوانات استفاده نمايند. آنان هم در همان دشت و بيابان صاحب زندگى شدند و نسلشان زياد شد. اينكه ...هاى اطراف ، از نسل همان جوان هايى هستند كه در بيابان به سر مى بردند و از ترس (ضحاك ) فرارى بودند.
آرى ، در يك بوسه و آب دهان آن ملعون اين همه اثر بود و با اين وسيله انتقام خود را از اولاد انسان گرفت .

نماز شيطان

شيطان ، براى گمراه كردن انسان از يك شيوه ثابت استفاده نمى كند، بلكه براى هر كسى شيوه مخصوص به خود آن را به كار مى برد تا موفق شود. براى هر كسى راه و روشى جداگانه دارد. يكى از راههاى مؤ ثر و موفق آن ملعون ، عبادت نمودن و نماز خواندن او است . براى منحرف كردن نمازگزاران از حربه نماز استفاده مى كند؛ زيرا اگر كسى كه راضى نيست خود را به هر گناهى بيالايد و نمازهايش پشتوانه معنوى او است ، هيچ گاه به فرمان او در نمى آيد كه شراب بخورد يا آدم بكشدیادزدى كند. مسلما به فرمان او گردن نمى نهد ناگزير، بايد راهى بيابد كه بتواند آرام آرام او را منحرف كند و به مقصود خويش راهنمايى نمايد و آن ، هم دردى و هم راهى با او در لباس نماز خوان و عابد است .

از امام صادق عليه السلام نقل شده : در بنى اسرائيل ، عابدى بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود. شيطان هر چه خواست او را فريب دهد، نتوانست . از هر راهى كه وارد شد مؤ ثر نيفتاد، تا آن كه روزى بالاى بلندى رفت و با صداى بلند فرياد كشيد به طورى كه همه لشكريانش دورش جمع شدند و گفتند: اى سيد و بزرگ ما! چه روى داده كه اين قدر ناراحتى و فرياد مى كشى .
گفت : از دست اين عابد. او مرا بيچاره و حيران نموده ، از هر راهى خواستم او را فريب دهم نتوانستم . آيا كسى هست كه او را فريب دهد؟
يكى از آن ميان برخاست و گفت : من او را فريب مى دهم . شيطان گفت : از چه راهى ؟ جواب داد: از راه دنيا، و سرخوشى هاى آن . آنها را براى او زينت مى دهم . گفت : بنشين تو مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او علاقه به دنيا ندارد و لذت دنيا را نچشيده است .
ديگرى برخاست و گفت : من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ گفت : از راه شهوت و زنان ، گفت : تو هم بنشين كه مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او از شهوت به زنان آگاهى ندارد و تا حال لذتى از زن ها نبرده است كه به اين وسيله فريب بخورد.
سومى برخاست و گفت : اگر اجازه دهى من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز. گفت : برو، چون تو مرد ميدان او هستى . آن ملعون صبر كرد تا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، خود را به صورت يكى از عابدان درآورد. آمد صومعه آن عابد و گفت : اى عابد! من غريبم منزلى ندارم ، حيرانم ، مرا امشب ميهمان كن و در صومعه خود پناهم بده . عابد هم او را پذيرفت . شيطان از اول شب تا صبح عبادت كرد و روز هم پيوسته مشغول نماز بود. نه غذا مى خورد، نه استراحت مى نمود و نه مى خوابيد؛ در حالى كه عابد گاهى خسته مى شد ولى ابليس خسته نمى شد. او مى خوابيد و غذا مى خورد ولى شيطان مدام نماز مى خواند.
عابد پيش او رفت و گفت : اجازه مى دهى سؤالى از تو بكنم . گفت : فعلا وقت ندارم ، بگذار نماز بخوانم ، با اصرار زياد اجازه گرفت و گفت : اى بنده خدا! من عابدى مثل تو نديده ام كه اين قدر عبادت كند، و نماز بخواند. تو چه كرده اى كه اين قدر عاشق عبادتى ؟ به طورى كه نه مى خورى نه مى خوابى و نه آرام دارى و خسته نمى شوى ؛ در حالى كه من چنين نيستم .
گفت : علتش اين است كه من مرتكب گناهى شده ام و هر وقت به فكر آن گناه مى افتم از ترس خدا بر خود مى لرزم ، خورد و خواب از من سلب مى شود و مشغول نماز و عبادت مى گردم ، ولى تو تا به حال گناه و معصيتى انجام ندادى و ترس از خدا در دل تو نيست از اين رو، در عبادت سست هستى و از آن خسته مى شوى و گاهى استراحت مى كنى و مى خوابى .
عابد گفت : چه كرده اى و گناه تو چه بوده كه اين قدر از خدا مى ترسى و عبادت مى كنى ؟ گفت : من ز..ا كرده ام وقتى به فكر آن مى افتم ، قدرت عبادتم بيشتر مى شود. تو هم اگر مى خواهى مانند من حال عبادت پيدا كنى ، بايد ولو يك مرتبه ز..ا كنى .

عابد گفت : من كسى را نمى شناسم كه با او ز..اكنم وانگهى ، اين كار خرج دارد و احتياج به پول است ؛ در حالى كه من ندارم و كسى به من پول نمى دهد. شيطان گفت : من به تو كمك مى كنم و راهنمايى ات مى نمايم . دست برد زير سجاده و چهار درهم بيرون آورد به عابد داد و گفت : اين پولها را بگير و داخل شهر شو. سراغ خانه فلان زن فاح..ه را بگير و با او ز..اكن ، بعد از آن ديگر از نماز خسته نمى شوى .

عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه فلان زن فاح..ه را گرفت . مردم خوشحال شدند و گفتند: عابد آمده كه او را توبه دهد و از گناه منع كند. خانه را به او نشان دادند. با همان لباس وقيافه اى كه داشت داخل شد و گفت : اى زن ! اين پول را بگير و زود آماده شو كه وقت نماز نگذرد.

زن نگاهى به او كرد و لباس و قيافه او را كه ديد دريافت وى از مشتريان او نيست والا سر و وضع خود را تغيير مى داد و اين قدر عجله نداشت . او اهل فسق و فجور نيست . ماجرا را از عابد پرسيد: او هم تمام سرگذشت آن كسى كه ميهمان او شده و عبادت او را تا آخر براى زن نقل كرد.
زن فهميد كه آن شخص شيطان بوده است . گفت : اى بنده خدا! او شيطان بوده و با نماز مى خواسته تو را فريب دهد! برگرد و از اين عمل منصرف شو كه گناه نكردن بهتر از گناه كردن و بعد توبه نمودن است ؛ زيرا شايد توبه قبول نشود يا عمر تمام شود؛ و در حالى بميرى كه توبه نكرده باشى . اى عابد برگرد، اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انسانى بوده و اگر رفته بدان شيطان بوده ، عابد وقتى برگشت كسى را نديد.
اتفاقا آن زن همان شب از دنيا رفت . صبح كه شد، ديدند بر در خانه او نوشته شده ، اى مردم ! جمع شويد فلان زن را دفن كنيد كه از اهل بهشت است ! مردم به شك افتادند، در كفن و دفن او حيران شدند! و سه روز دفن او را به تاءخير انداختند. خداوند به حضرت موسى عليه السلام خطاب كرد كه : برو و مردم را خبر كن ، جنازه اش را غسل دهند و بر وى نماز بخوانند و در قبرستان مسلمانان دفن كنند. من به خاطر اين كه يكى از بندگان ما را از گناه منصرف كرد، او را بخشيدم و از گناهان او صرف نظر كردم و او را از اهل بهشت قرار دادم .

زمين شيطان

همين طور كه شيطان در دنيا دست از انسان بر نمى دارد و هميشه به دنبال اوست و فريبش مى دهد، در قيامت هم نمى خواهد از انسان دست بردارد و از او جدا شود؛ حتى وقتى داخل جهنم شد، از خداوند متعال خواهش ‍ مى كند كه با طرفداران و پيروانش به جهنم رود و با هم عذاب شوند. در بعضى از اخبار وارد شده : چون روز قيامت شود خداوند متعال امر فرمايد كه ابليس را به جهنم ببرند.
وقتى به جهنم بردند مى گويد: بارالها، تو خداوند عادل هستى و مرا در دنيا پيروان و فرمانبرانى بود. (خواهش مى كنم كه ايشان را نيز با من به دوزخ فرستى ) خداوند به ملائكه خطاب مى كند و مى فرمايد: علماى امت محمد صلى الله عليه و آله را حاضر كنيد.
وقتى آنها را حاضر مى كنند به ايشان خطاب مى رسد: مى خواهم از شما مسئله بپرسم ! آن مسئله اين است كه :اى علماى امت محمد صلى الله عليه و آله ! شما درباره زمينى كه غاصبى آن را غصب كرده و در آن تخمى كشت نموده و حاصلى از آن به دست آمده است چه مى گوييد، آيا آن حاصل از كيست ؟ - از مال صاحب زمين است يا از غاصب ؟ عرض مى كنند: بارالها! زمين مال صاحب اصلى او است و حاصل به دست آمده مال غاصب است كه آن زمين را غصب نموده - چون در حديث آمده :

الزرع للزارع و لو كان غاصبا
(حاصل به دست آمده مال زارع است ولو اين كه غاصب باشد.)
خطاب مى رسد: امروز حكم من درباره ابليس همان است كه علماى امت محمد صلى الله عليه و آله گفتند. دلهاى بندگان زمين هاى من است كه در عوض بهشت از ايشان خريده ام ، قرآن در اين باره فرموده :

ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة
(به درستى كه خداوند متعال از مؤمنان جان ها و مالهاى آنها را خريده است براى اين كه بهشت را بجاى آن به ايشان بپردازد)

شيطان لعين ، آن زمين ها را كه دلهاى مردم باشند از من غصب كرد و تخم وسوسه در آن كشت نموده و حاصل معصيت از آن پيدا شده است . من زمين هاى خود را گرفتم - و حاصل زمين ها - و معصيت هاى ابليس را به او واگذار كردم . پس همه معاصى را به گردن آن ملعون بار كنيد و او را به دوزخ اندازيد. منم آن خداوند عادلى كه جور و ستم به كسى نمى كنم .


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:45 AM
فروش شيطان

همين طور كه خداوند عالم بهشت را به جاى جانها و مالهاى ايشان به مؤمنان مى فروشد، شيطان هم چيزى (دنيا) را كه ملك خود مى داند، به طرف داران سست ايمان و از خدا بى خبر و خودباختگان دنيا مى فروشد.
وارد شده است كه : هر روز صبح شيطان لعين ، دنيا را بلند مى كند و با صداى رسا مى گويد: آيا كسى هست از من چيزى را كه همه اش زيان ، غصه و اندوه ، رنج و ناراحتى ، بدبختى و بيچارگى ، شقاوت و سنگ دلى ، خودخواهى و بلند پروازى است و اصلا سرور و خوشحالى در آن وجود ندارد، بخرد؟
دنياطلبان و دنيا دوستان مى گويند: ما با همه عيوبى كه دارد خواهانش ‍ هستيم و مى خريم .
شيطان مى گويد: بدانيد كه - فروشنده هنگام فروش جنس خود بايد تمام عيوب ظاهر و باطن آن را براى خريدار بيان كند - من هم عيوب آن را براى شما بيان مى كنم . اين دنيا كه شماطالب آن هستيد عجوزه اى بدسابقه و دزد مى باشد، از طرف ديگر با شما دشمن است و دشمنى مى كند و دوست نخواهد شد، آن گونه كه با پدران و گذشتگان شما دوستى نكرد و همه آنان را هلاك كرد.
اهل دنيا و خريداران آن مى گويند: باكى نيست ، ما حاضريم آن را با تمام كاستى هايش بخريم و فسخ هم ننماييم .
شيطان مى گويد: بهاى آن درهم و دينار نيست ، بلكه سهم شما از بهشت است و من هم اين دنيا را خريده ام به بهاى لعنت خداوند و ملائكه و اولياى او، غضب و عذاب خداوند، نااميدى از رحمت واسعه او جل جلاله .
مى گويند: ما نيز به همين طور خريداريم . شيطان مى گويد: علاوه بر قيمت ، من نفع و سودى هم مى خواهم . سودش دل بستن به آن است ، هرگز دست برنداريد و از آن جدا نشويد و همه چيز حتى ايمان و وجدان خود را فداى آن كنيد.
ايشان مى گويند: همه اين ها را پذيراييم و حاضريم آنها را فدا كنيم . سپس ‍ وى براى آنان دعا مى كند و با خوشحالى مى گويد: اين معامله براى شما مبارك نباشد، اميدوارم كه از آن سود و نفعى نبريد و بدبختى آن گريبان شما را بگيرد و شما را هم نابود سازد.

خواب شيطان

همه چيز حتى درختان و گياهان در زمستان مى خوابند. شياطين هم مانند همه آنها مى خوابند. اما چگونگى خواب و وقت و مدت آن به درستى معلوم نيست . آنها كجا مى خوابند و چگونه خواب مى روند، مشخص ‍ نيست . فقط نحوه خواب آنها را مى توانيم اين گونه بگوييم . از روايات به دست مى آيد كه : شياطين به خلاف پيامبران بر روى صورت و پيامبران به پشت مى خوابند.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم در يكى از وصيت هاى خود به على عليه السلام فرمود:
يا على عليه السلام خوابيدن بر چهارقسم است :

1. خواب انبيا: آنها بر پشت مى خوابند به طورى كه صورت آنها به طرف آسمان است .
2. خواب مؤمنان : آنها به طرف راست مى خوابند به طورى كه دست راست آنان به زير بدنشان قرار گيرد.
3. خواب كفار و منافقان : كه آنان به طرف چپ مى خوابند.
4. خواب شياطين : كه آنان به رو و شكم مى خوابند.

گلايه شيطان

گاهى شيطان از دست بعضى افراد گلايه مى كند. او تمام دنيا را از آن خود مى داند و مى گويد: چون مؤمنان مى دانند كه دنيا از آن من است ، آن را دشمن مى دارند و دنبال آن نمى روند، اما عده اى هستند كه دنيا را طالبند و به آن عشق مى ورزند.
شيخ عطار، در كتاب منطق الطير، در همين باره داستانى را به شعر در آورده و قدرى از گلايه و ناراحتى شيطان را متذكر مى شود و مى گويد:

عاقلى شد پيش آن صاحب چله
كرد از ابليس بسيارى گله
مرد گفتش : اى جوان مرد عزيز
آمد بد پيش از اين ، جا بليس
خسته مى بود از تو و آزرده بود
خاك از ظلم تو بر سر كرده بود
گفت : دنيا جمله اقطاع من است
هست مؤمن آن كه دنيا دشمن است
تو بگو او را كه عزم راه كن
دست از اقطاع من كوتاه كن
من به نيشش مى كنم آهنگ سخت
زآنكه در اقطاع من زد چنگ سخت
هر كه بيرون شد زاقطاعم تمام
نيست با وى هيچكارم والسلام

باز نقل مى كند كه روزى حضرت عيسى بن مريم عليه السلام خشتى را زير سر خود گذاشته و خوابيده بود. شيطان آمد و گفت : اى عيسى ! مگر تو زاهد نيستى ؟ فرمود: چرا. عرض كرد: اگر زاهدى پس چرا دل به دنيا بسته اى ؟ فرمود: دل بر چه بسته ام ؟ گفت : به اين خشتى كه زير سر گذاشته اى . آن حضرت خشت را از زير سر برداشت و دور انداخت و بار ديگر خوابيد.
شيخ عطار اين داستان را هم به شعر آورده است :

عيسى مريم به خواب افتاده بود
نيم خشتى زير سر بنهاده بود
چون گشاد از خواب خود عيسى نظر
ديد ابليس لعين را بر زب
گفت : اى ملعون ! چرا ايستاده اى
گفت : خشتم زير سر بنهاده اى .
جمله دنيا چو اقطاع من است
هست آن خشت از آن من و اين روشن است
تا تصرف مى كنى در ملك من
خويش را آورده اى در ملك من
عيسى آن از زير سر پرتاب كرد
روى را بر خاك و عزم خواب كرد
چون فكند آن نيم خشت ، ابليس گفت :
من كنون رفتم تو اكنون خوش بخفت
چون به سر خشت لحد خواهى نهاد
خشت بر خشتى چرا بايد نهاد

ترس شيطان

شيطان همان طور كه از عده اى در امان است و به آنها اميد دارد، از عده اى هم مى ترسد به طورى كه هر وقت آنان را مى بيند فرار مى كند. از جمله : عالمانى هستند كه به علم خود عمل مى كنند و مردم را هدايت و دين و عقايد آنان را محكم مى نمايند. مردم را بيدار كرده و به سوى رستگارى مى كشانند. http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

آورده اند كه : روزى يكى از علماى اهل رياضت به سوى مسجد رفت . ديد شيطان ملعون در مسجد ايستاده است گاهى پاى خود را داخل مسجد مى گذارد و چند قدمى با ترس پيش مى رود، و گاهى با شتاب بيرون مى آيد.
گفت : اى ملعون ! چه مى كنى ؟ در اين جا چه مى خواهى ؟ چرا رنگت پريده و لرزانى ؟ براى چه گاهى چند قدم پيش مى روى و خود را داخل مسجد مى كنى باز با عجله بيرون مى آيى و ترس تو از چيست ؟ شيطان گفت : جاهلى در اين مسجد مشغول نماز است ، يك نفر عالم هم در گوشه مسجد خوابيده . مى خواهم اين جاهل را وسوسه كنم و نمازش را باطل نمايم ، ولى مى ترسم آن عالم بيدار شود، هيبت آن عالم مانع است كه من داخل مسجد شوم .
البته شيطان حق دارد كه از عالم در حال خواب بترسد؛ زيرا خواب عالم از عبادت و نماز خواندن جاهل بهتر و ارزش آن بيشتر است .

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم در اين باره مى فرمايد:

يا على نوم العالم افضل من عبادة العابد الجاهل

(يا على خواب عالم از عبادت عابد جاهل بهتر و فضيلت آن بيشتر است ).

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:45 AM
درهم كوبنده شيطان

اگر مى خواهيد از دشمن قدار انتقام بگيريد، اگر مى خواهيد انتقام خود و پدران و مادران و نياكان خويش را از دشمن ديرينه انسان بگيريد، اگر مى خواهيد قدرت و شوكت خود را در برابر دشمن سركش چندين هزار ساله به نمايش گذاريد، اگر مى خواهيد ضربه محكم و كارى را بر دشمن خستگى ناپذير خود فرود آوريد، اگر مى خواهيد دشمن با سابقه خود را از اطرافتان برانيد و تا هميشه ماءيوسش كنيد، اگر مى خواهيد ديگر آن دشمن سرسخت و پركار به سراغ شما نيايد و روى شما سرمايه گذارى نكند، اگر مى خواهيد دشمن ترين دشمنان خود را كه شيطان رجيم باشد مغلوب و منكوب كنيد، اگر مى خواهيد آن ملعون را بكوبيد و دست و پاى او را خرد نماييد، نماز بخوانيد. http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif
يكى از اركان نماز سجده است . آن پليد متمرد خواست خود را برخواست خدا مقدم دانست ، وقتى كه فرمان سجده بر آدم را نپذيرفت ، مسلما نماز با سجده را هم نمى توانست بپذيرد. اگر او سجده مى كرد، قابل هدايت بود، در حالى كه به خدا گفت : خدايا! مرا به راه راست هدايت كن .

نمازى كه به گفته بزرگ ترين فرستاده خدا حضرت خاتم الانبيا محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم كه مى فرمايد: پايه دين ، پيمان و عهد با خدا، معراج و وسيله بالا رفتن مؤمن ، وسيله سنجش و معيار و ميزان مردم ، نسبت به دين مانند سر نسبت به بدن ، مرز ميان ايمان و كفر و خلاصه مفتاح و كليد بهشت است . http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif
بعضى از اعمال و عبادات كوبنده شيطان است ؛ چون همه اركانش به مفهوم تسليم شدن در برابر خداوند، وضع شده است و او به خاطر همين زير بارش نمى رود. و گفته پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم كه فرمود:

الصلوة مد حرة للشيطان

(همانا نماز كوبنده و شكننده شيطان است ) و به وسيله نماز شيطان و يارانش فرو مى پاشند.

رضايت شيطان

گاهى كردار انسان براى شيطان به قدرى ارزش دارد و او را خوشحال مى كند كه مى گويد: من به اين اعمال راضى شدم ؛ گرچه او هيچ كار ديگرى انجام ندهد.
در خبرى آمده كه : شيطان لعين گفته : هرگاه بنى آدم سه خصلت را دنبال كنند، مرا كافى است . اگر چه اعمال ديگرى را انجام ندهند، همان سه خصلت رضايت من است و بيشتر از آنها نمى خواهم .
اول آن كه ، خود را در ميان خلق بزرگ شمارند و غرور و تكبر به خود راه دهند، مردم را حقير و كوچك حساب كنند، اعمال خود را خوب و باارزش ‍ و اعمال مردم را بد و ناپسند بدانند. چنين افرادى از ياران ن هواداران من هستند و من از ايشان راضى ام .
دوم آن كه ، اعمال زشت و بد و ناپسند انجام داده و آنها را كوچك و بى ارزش جلوه دهند و در عبادات سهل انگار باشند، باكى از انجام دادن گناه نداشته باشند، گناه خود را فراموش نمايند و در صدد توبه نباشند. ايشان هم از ياران و مريدان من هستند و كمال رضايت را از آنان دارم .
سوم آن كه ، كارى كه انجام مى دهند از روى خودپسندى يا از روى ريا و بدبينى باشد. مردم را با زبان آزار دهند كه اين از بزرگ ترين گناهان است . حضرت صادق عليه السلام در اين باره فرمودند: اى مردم ! محافظت زبان از شرايط ايمان است و دشمن ترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه مردم از زبان آنان بترسند.

طبل زدن شيطان

شيطان هم مانند جارچيان دنيا براى جمع كردن مردم به زير پرچم خود طبل مى زند، طبلى دارد كه هر وقت مى خواهد مردم را از ياد خدا غافل كند و هر دسته اى را به هر راهى كه مى خواهد بكشاند، دوال را محكم بر طبل مى زند. وقتى صداى آن بلند شد مردم هر چند مشغول نماز و دعا، جماعت و جمعه ، يا در مسجد و تكيه باشند، كار خود را رها كرده و با عجله خود را به زير پرچم آن ملعون مى رسانند.

در حديثى وارد شده : كه پيغمبرى از پيغمبران الهى در مسجد با خداى خود مناجات مى كرد و مى گفت : خداوندا! از تو مى خواهم كه شيطان را با سيمايش به من نشان دهى تا او را ببينم و برنامه و كار او را بشناسم . از خداوند فرمان رسيد كه : اى پيامبر! از مسجد بيرون رو او را خواهى ديد. وقتى آن پيغمبر از مسجد بيرون آمد، ابليس را ديد كه بر در مسجد ايستاده در حالى كه پرچمى در دست ، و طبلى به گردن دارد و تيرى به كمر بسته است . آن پيغمبر فرمود:اى ملعون ! آنها چيست ؟
گفت : اى پيامبر خدا! من هر روز با اين وضع به در مسجد مى آيم و يكى از ياران خود را به داخل مسجد مى فرستم تا وقتى مردم سلام نماز را مى دهند، در دل ايشان وسوسه كند. در اين هنگام من دوال را بر طبل مى زنم و سه مرتبه به آواز بلند ندا مى دهم .
نداى اول اين است كه : (الطمع الطمع ) چون اين ندا به گوش ‍ جمعى از مردم طمع كار رسد، در همان ساعت روى از نماز بگردانند و در دل خود گويند: اگر ديگر اين جا توقف كنيم از فلان كار و فلان معامله باز مى مانيم ! پس زود بيرون آمده و به زير پرچم من جمع مى شوند. چون هنگام مرگ ايشان رسد از اين تير زهرآلود به شكم ايشان مى زنم تا در شك و شبهه افتند و بدون ايمان و بدون توبه از دنيا بروند.

نداى دوم من اين است كه : مى گويم : (الحرص الحرص ) پس ‍ هر كه در دل او حرص دنيا باشد با خود مى گويد: اگر بيش از اين توقف كنم ، ديگران خريد و فروش كنند و سود زيادى برند، ولى من از آن محروم مى شوم ! پس زود از مسجد بيرون مى آيند و زير پرچم من جمع مى شوند.

آواز سوم من اين است كه : (المنع المنع ) چون اين صدا به گوش مردم رسد بخيلان در دل خود گويند: اگر بيش از اين در مسجد درنگ نماييم ، ممكن است فقيرى داخل شود و از ما چيزى بخواهد. با اين وسوسه زودتر خود را به بيرون از مسجد رسانده و به زير پرچم من مى آيند . در اين هنگام من به ايشان مى گويم : خوش آمديد، شما از ياران و لشكريان ماييد.

ولى آنان كه در جاى خود نشينند و تعقيب نماز بخوانند، از بندگان خالص خدا خواهند بود كه حق تعالى درباره آنها فرمود:

الا عبادك منهم المخلصين

(شيطان به خدا گفت : تمام بندگان را گمراه مى كنم - مگر بندگان مخلص ‍ را).

پس اى مؤمنان بعد از نماز اندكى در جاى خود به تعقيبات بپردازيد و زود از مسجد فرار ننماييد و فريب شيطان را نخوريد و مخالفت با خدا را نكنيد كه دنيا به كسى وفا نكرده و بى اعتبارى آن بر همه معلوم است .

تو را دنيا همى گويد شب و روز
كه هان از صحبتم پرهيز، پرهيز
مده بر خود فريب رنگ و بويم
كه هست اين خنده من گرم آميز


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:45 AM
كتاب شيطان

هر كس براى رواج مذهب و عقيده و افكار خود كتاب مى نويسد و به وسيله آن ، مرام خود را ميان مردم انتشار مى دهد. كتاب و نوشته نه فقط براى يك نسل بلكه براى نسل هاى بعد نيز مورد استفاده قرار مى گيرد.
شيطان هم مانند انسانها براى نشر افكار و مرام خود، كتابى نوشته و در ميان پيروان خود مانند ساحران و جادوگران پخش كرده و آن را به ( آصف بن برخيا ) و حضرت سليمان بن داود عليه السلام نسبت داده كه حاوى سحر و جادو است .

نقل شده : بعد از آن كه حضرت سليمان عليه السلام رحلت نمود، بعد از مدتى كه موريانه ها به وسيله خوردن عصاى او مرگش را آشكار كردند. شيطان ملعون از فرصت استفاده كرده و كتابى درباره سحر و جادو تاءليف كرد و در پشت آن نوشت ، كتابى است كه ( آصف بن برخيا ) براى پادشاه خود، سليمان ابن داود، نوشته و از ذخيره ها و گنج هاى علم است .

در اين كتاب آمده : هركس بخواهد فلان كار را انجام دهد بايد متوسل به فلان سحر شود. هر كس بخواهد فلان عمل را انجام دهد، بايد به فلان جادو عمل كند. بعد از نوشتن ، آن را زير تخت حضرت سليمان دفن كرد. سپس آن كتاب را همان جا به مردم نشان داد.
مردم دو دسته شدند، يكى كفار و يهود؛ بعد از اين كه كتاب را ديدند گفتند: غلبه سليمان بر ما و بر همه موجودات به سبب سحرهايى بوده كه در اين كتاب نوشته شده است ! آنان هم مطالب آن كتاب را به كار گرفتند و سحر و جادو را همه جا ترويج داده و به مردم آموختند.
ديگرى مؤمنان و يكتاپرستان ؛ ايشان مى گفتند: حضرت سليمان بنده خدا و پيغمبر او است . آن چه را كه انجام مى داد، و تسلطى كه بر همگان داشت ، به اعجاز پيغمبرى و قدرت ربانى بوده . مربوط به سحر و جادو نبوده است ! قرآن در اين باره مى فرمايد:

و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر

(از آن چه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند، پيروى كردند. و سليمان هرگز - دست به سحر و جادو نيالود - كافر نشد. ولكن شياطين كفر ورزيدند و به مردم سحر آموختند - و خود از آن تبعيت نمودند)

غرور شيطان دائمى نيست

اين طور نيست كه شيطان از عمل خلاف خود حقيقتا خوشحال باشد بلكه ناراحت هم است . گاهى اوقات پيش پيامبران الهى آمده و درخواست توبه و عفو نموده است . باز هم كبر و نخوت ، غرور و بد ذاتى ديرينش مانع از توبه او شده و باز به حال قبل باقى مانده است .

روزى پيش حضرت نوح عليه السلام آمده و از كرده خود اظهار پشيمانى كرد و گفت : يا نبى الله ! مى خواهم توبه كنم و از كرده خويش پشيمانم ؟ آيا توبه من در پيش گاه خداوند متعال پذيرفته است و مرا قبول مى كند؟

آن حضرت فرمود: خداوند (ارحم الراحمين ) و تواب و غفار و كسى است كه توبه بندگان را قبول مى كند.اگر واقعا پشيمانى و مى خواهى توبه كنى ، اول بايد بروى بر قبر حضرت آدم ابوالبشر سجده كنى تا خداوند متعال تو را بيامرزد.

آن ملعون وقتى اين را شنيد: كبر غرور او اجازه نداد و تعصب او مانع اين كار شد و گفت : اى نوح ! من در بهشت و در ميان ملائكه برخود آدم سجده نكردم - در حالى كه او استاد فرشتگان بود. حال چگونه بر مرده و قبر او سجده كنم . اگر بنا بود سجده كنم از همان اول بر زنده آدم سجده مى كردم ، نه الان كه بر خاك او سجده كنم .

طلب مغفرت شيطان

شيطان با اين همه خباثت ذاتى كه بر شمرديم ، از درگاه الهى ماءيوس و نااميد نمى شود، در اماكن مقدسه و پيش افراد بزرگ و مقدس و اولياى خدا ظاهر مى شود و از آنان مى خواهد تا واسطه شوند كه گناه وى بخشوده شود. منطقش اين است كه من هر چه گناهان بزرگ انجام دهم ، نافرمانى خداوند متعال كنم ، رحمت خدا از آن بزرگ تر است ، و اميد مى رود كه خداى بزرگ گناهان بزرگ مرا هم بيامرزد.

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه : من در كنار كعبه معظمه نشسته بودم . ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده ، در حالى كه از اثر پيرى ابروهايش بر چشمانش افتاده ، عصايى به دست گرفته ، كلاهى قرمز بر سر نهاده ، عبايى از مو بر دوش انداخته و به ديوار كعبه تكيه داده بود، نزديك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم آمد و گفت :

يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ! از خدا بخواه كه مرا بيامرزد و قرين رحمت خود فرمايد. حضرت فرمود: اى پيرمرد! سعى تو ضايع و عمل تو باطل شد و از بين رفت .

سپس از پيش آن حضرت رفت . ايشان به من فرمودند: يا على ! آيا شناختى او را؟ عرض كردم : خير يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ! فرمود: آن شخص شيطان رجيم بود!

على عليه السلام مى گويد: من دنبالش دويدم تا به او رسيدم . با او در آويختم تا او را به زمين زدم و روى سينه اش نشستم . دست بر گلوى او گذاشتم كه او را خفه كنم . به من گفت : يا على ! مرا خفه مكن ! زيرا مهلت داده اند تا روز معين و معلوم . يا على ! به خدا قسم من تو را دوست دارم و اين حرف را جدا مى گويم . كسى با تو دشمن نيست و نمى تواند دشمن تو باشد مگر اين كه من در نطفه او شركت كرده باشم ، يا ولدالزنا باشد على مى فرمايد: من خنديدم و آزادش كردم . http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

دفع وسوسه شيطان

چند كار است كه اگر انسان آنها را انجام دهد وسوسه شيطان از او دفع مى شود و آن ملعون تا مدتى قادر نيست او را وسوسه نمايد.

1. پناه بردن به خدا: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: وقتى شيطان يكى از شما را وسوسه كند بايد به خدا پناه بريد و بگوييد:

(امنت بالله و برسوله مخلصا له الدين ).

و نيز آمده : زمانى كه در قلب تو شكى رخنه كند بايد بگويى :

(هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيى ء عليم ).

2. حنا: در حنا بستن چهارده خصلت است : نهم از آنها اين كه وسوسه شيطان را كم مى كنند.

3. خوردن انار: امام صادق عليه السلام فرمود: انار زمانى كه در معده قرار گيرد تا چهل روز وسوسه شيطان را از بين مى برد.

4. آب نيسان : آن آب بارانى است كه بعد از 23 روز از كه عيد نوروز گذشت تا سى روز بعد از آن مى گيرند. كسى كه دوست دارد شيطان با وسوسه خود او را اذيت نكند، از آب نيسان بياشامد.

5. شستن سر با سدر: امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه سر و صورت خود را با برگ سدر بشويد، خداوند شيطان را هفتاد روز از او دور مى گرداند.

6. مسواك : امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به مسواك كردن ؛ زيرا آن وسوسه شيطان را از سينه انسان بيرون مى برد.

7. ذكر اهل بيت : ذكر اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم براى وسوسه در سينه انسان شفا است (از همه مهم تر اين كه انسان درود بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به فرستد.

8. روزه گرفتن : روايت شده كه : هر كس در هر ماه سه روز، روزه بگيرد آن سه روز مطابق روزه همه دنياست و وسوسه شيطان را از قلب بيرون مى برد.


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:46 AM
گدائى نمودن شيطان

شيطان بارها و بارها كاسه گدايى پيش پيامبران برده و از آنان ميوه و طعام بهشتى طلب نموده است ، ولى آنان چون او را مى شناختند چيزى به وى نداند. از جمله :

1 - در زمان آدم(ع) :

وقتى حضرت آدم عليه السلام انگور كاشت ، شيطان پيشش آمد و از انگور خواست . آدم ، چيزى به او نداد و مواظب بود كه شيطان از اين ميوه ندزدد و نخورد. روزى پيش حضرت حوا آمد گريه كرد و خواهش نمود كه يك خوشه انگور به او دهد. او هم خوشه انگورى به او داد. وقتى در دهان گذاشت و خواست بخورد حضرت آدم متوجه شد. فورا آمد و از دهان او بيرون آورد و فرمود: ميوه بهشتى بر تو حرام است و نبايد بخورى !

2 - در زمان ابراهيم(ع) :

وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام ماءمور شد كه فرزند خود را قربانى كند - اسماعيل را به قربان گاه برد - يك قربانى به جاى او از بهشت آمد و حضرت آن را قربانى كرد و بر روى الاغ انداخت و به مكه آورد. چون خواست گوشت حيوان را تقسيم كند، شيطان به صورت گدايى پيش ‍ ابراهيم آمد و گفت : اى خليل الله ! از گوشت قربانى فرزندت مقدارى هم به من فقير بده . ابراهيم هم خواست چيزى به او بدهد كه جبرئيل آمد و گفت : وى شيطان است ، خصيتين و ...... آن را به او بده .

3 - در زمان حضرت رسول(ص) :

آن ملعون پى در پى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به گدايى مى آمد؛ چون مى دانست كه اين بزرگواران سايل را رد نمى كنند.
بعد از آن كه جعفر بن ابى طالب از حبشه بازگشت . روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و جعفر به خانه حضرت على عليه السلام آمدند. چون در خانه چيزى براى پذيرايى نبود حضرت فاطمه عليهاالسلام دو ركعت نماز خواند و سر به سجده نهاد و از خداوند طلب غذا نمود. وقتى سر از سجده برداشت ، ديد طبقى آماده است و در آن مقدارى خرما و هفت گرده نان و هفت مرغ بريان ، يك ظرف شير و يك ظرف عسل در آن هست . آنها را برداشت آورد در خدمت آن حضرت گذاشت و همه آماده خوردن شدند.

در اين هنگام شنيدند سايلى از پشت در صدا مى زند: اى اهل بيت كرم وجود! از اين طعام كه مى خوريد، اندكى هم به من بدهيد.

فاطمه زهرا، نانى برداشت و يك مرغ بريان روى آن گذاشت و خواست كه به سائل دهد در اين وقت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم او را از دادن به سائل منع فرمود. آن سائل هم رفت . بعد از مدتى با قيافه ديگر وارد شد؛ در حالى كه پارچه و تخته اى به پاى خود بسته بود تا اهل خانه گمان كنند كه پاى او شكسته و معلول است .

تخته ها بر پاى بسته از چپ و راست
تا گمان آيد كه او بشكسته پا است

كنار در خانه آن حضرت ايستاد و با صداى بلند فرياد زد و گفت : اى اهل خانه جود و كرم و احسان ! به من معلول و پاى شكسته كمك كنيد. مقدارى از غذايى كه مى خوريد به من بى نوا بدهيد. باز فاطمه زهرا (س ) خواست چيزى به او دهد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم منعش كرد و فرمود: اى ملعون گم شو تو ر شناختم !؟

ديدش و بشناختش چيزى نداد
رفت و باز آمد بپوشيد از لباء

بار سوم ، خود را به صورتى ديگر در آورد تا شايد به او كمك كنند. به صورت كودك كور و بى چشمى آمد در خانه و گفت : اى اهل بيت ! من عاجزم ، كورم ، يتيم هستم ، مقدارى غذا به من عنايت كنيد! باز آن حضرت فرمود: تو را شناختم از اين جا برو.

براى بار چهارم : باز شكل و قيافه خود را عوض نمود، خود را به صورت زنى مسكين و بيچاره ، چادرى كهنه به سر خود انداخت و كفش پاره به پا نمود و آمد بر در خانه فاطمه نشست و شروع كرد التماس نمودن و طلب غذا كردن . باز رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم او را شناخت محرومش كرد.

چون كه عاجز شد به آن گونه مكيد
چون زنان او چادرى بر سر كشيد
آمد و بر آستان در نشست
سر فرو افكند و پنهان كرد دست
هم شناسيدش ندادش صدقه اى
بر دلش آمد زحرمان حرقه اى

فاطمه زهرا عليهاالسلام از رد نمودن فقرا و مساكين كه امروز پدرش همه را رد كرد تعجب نمود و گفت :

اى پدر! تا به حال سابقه نداشت كه شما فقيرى را از در خانه نااميد برگردانيد، ولى امروز چندين نفر از فقرا و بى نوايان آمدند و به هيچ كدام چيزى نداديد و همه را دست خالى رد نموديد: فرمود: اى دخترم ! چون غذايى بهشتى است ، بر اينها حرام است .

فاطمه عرض نمود: مگر اين ها چه كسانى بودند؟

فرمود: همه اينها شيطان بودند و مى خواستند از غذاهاى بهشتى بخورند. اگر امروز از اين غذاها مى خوردند از اهل بهشت مى شدند.

نعمت جنات خوش بر دوزخى
شد محرم گر چه حق باشد سخى

رودست خوردن شيطان

در گذشته ، بعضى از مردم شيطان را مى ديدند، با او صحبت مى كردند و گاهى هم به جاى اين كه شيطان آنها را فريب دهد و كلاه سرشان بگذارد، آنها سر شيطان كلاه مى گذاشتند، اسرار آن ملعون را به دست مى آوردند و با او مخالفت مى كردند.

روزى مؤمنى با شيطان ملاقات كرد. بعد از گفت و گوهايى ، گفت : مى خواهم با تو دوست و رفيق شوم و از تو اطاعت نمايم .

شيطان گفت : عجبا! همه از دست من مى گريزند و بيم دارند، تو مى خواهى با من دوست و رفيق شوى و حرف مرا قبول كنى و اطاعت نمايى !؟

آن شخص گفت : من با ديگران فرق دارم و تصميم گرفته ام با تو رفيق باشم . شيطان خيلى خوشحال شد و گفت : قبول دارم ، اما به من قول بده كه اسرار مرا فاش نكنى و به ديگران نگويى .

مرد مؤمن گفت : اشكالى ندارد و باهم عقد برادرى بستند. شيطان گفت : اول كارى كه بايد بكنى اين كه نماز را ترك نمايى ؛ زيرا هيچ چيز مانند نماز مرا ناراحت نمى كند و دل مرا به درد نمى آورد. نماز رنگ مرا زرد و پشت مرا خم مى كند، به واسطه نماز بيشترين مردم به بهشت مى روند. مرد مؤمن قبول كرد و گفت : ديگر چه اعمالى بايد انجام دهم و چه دستورى مى دهى ؟

شيطان گفت : دروغ بسيار بگو، هر كجا دروغ گويند آن جا حاضر شو و به دروغ آنها گوش فرا بده ؛ زيرا بيشترين غضب الهى براى دروغ گويان است .

مرد مؤمن وقتى چنين شنيد، سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت : بار الها! از همين جا عهد كردم كه تا زنده ام دروغ نگويم و هرگز نماز خود را ترك نكنم و آن را كوچك نشمارم ، هر كجا و در هر كارى باشم نماز خود را از اول وقت تاءخير نيندازم و همان جا مشغول نماز شوم . http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

وقتى شيطان اين را شنيد، فريادش بلند شد و گفت : مگر نگفتى اسرار مرا فاش نكنى و هر چه بگويم انجام دهى ؟ مگر با من عقد اخوت نبستى ؟ چرا عكس گفته هاى من رفتار مى كنى ؟

مرد مؤمن گفت : خواستم ببينم از چه چيزهايى ناراحت مى شوى تا من همان ها را انجام دهم و مخالفت خود را با تو آشكار كرده باشم . وقتى چنين حرف هايى از آن مرد شنيد ناله و فريادش بلند شد و خود را از ناراحتى بر زمين زد و گفت : اى واى ! از اين دو سرى كه هرگز به كسى نگفته بودم و تو فرا گرفتى و به عهد خود وفا نكردى من هم با خود عهد مى كنم كه ديگر اسرار خود را به اولاد آدم نگويم

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:46 AM
رانده شدن ياران شيطان

وقتى قيامت برپا شود، همه خلايق در آن روز جمع مى شوند. شياطين ، جباران ، ظالمان ، كافران و پيشوايان كفر را با پيروانشان به پيشگاه خداوند
متعال آورده و محاكمه مى نمايند. سپس به فراخور گناهان ، افراد را جهنمى كرده و پاداش مى دهند.

در اين هنگام پيروان شياطين ، جباران و ظالمان كه كوركورانه از آنان تبعيت و تقليد كرده اند خطاب به آنها مى كنند و مى گويند:
ما در دنيا، پيروان و فرمان بردار شما بوديم و الان به واسطه همان اعمال گرفتار عذاب جهنم هستيم . آيا ممكن است شما، هم اكنون به خاطر رهبر و پيشوا بودنتان سهمى از عذاب هاى مرا بپذيريد تا قدرى از عذاب ما كاسته گردد؟
آنها بلافاصله مى گويند: اگر خداوند ما را از اين عذاب سوزان نجات داد و به بهشت برد ما هم شما را راهنمايى مى كنيم ؛ ولى افسوس كه كار از اينها گذشته است . چه ناله و بى تابى كنيم و چه صبر و شكيبايى ، راه نجاتى براى ما و شما وجود ندارد. در اين حال شيطان خود را تبرئه مى كند و جرم و گناه خويش را به گردن پيروان خود مى اندازد.

قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:

و قال الشيطان لما قضى الامران الله و عدكم و عد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلولونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم .

(و شيطان هنگامى كه كار - حساب بندگان صالح و غير صالح - پايان پذيرفت - و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند - به پيروان خود چنين مى گويد: خداوند، به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده - پوچ و بى ارزشى كه خودتان مى دانستيد - دادم . سپس از وعده هاى خود جستم - البته اين را بدانيد كه - من بر شما تسلطى نداشتم و شما را وادار نمى كردم . تنها - كارى كه كردم اين بود كه - از شما دعوت نمودم و شما هم با ميل و اراده خود دعوت مرا پذيرفتيد، بنابراين ، هرگز مرا سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را ملامت كنيد. - كه چرا دعوت شيطنت آميز مرا پذيرفتيد. خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد -).
(به هر حال ) نه من مى توانم در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار به فرياد شما برسم و نه شما مى توانيد فرياد رس من باشيد.
من اكنون اعلام مى كنم كه ، از شرك شما درباره خود، و اين كه اطاعت مرا در رديف اطاعت خدا قرار داديد بيزارم و آن كفر را نمى پذيرم - اكنون فهميدم كه اين شرك شما در اطاعت از من ، هم مرا بدبخت كرد و هم شما را. همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.

به اين ترتيب ، شيطان لعين نيز با ساير خودكامه گان كه رهبران گمراهى بودند، هم آوازه شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت و بيچاره نشانه گيرى مى كند. در واقع اين يك نوع مجازات روانى براى پيروان شيطان است . آن ملعون آن قدر در كار خود استاد و ماهر است كه هم در دنيا مردم سست ايمان را گمراه و منحرف مى نمايد و از حق و حقيقت دور مى كند و هم در آخرت آنها را محكوم و سرزنش مى نمايد. از طرف ديگر خود را تبرئه كرده و بى گناه معرفى مى نمايد.
آن روز به پيروان جاهل و سست ايمان خويش ايراد مى گيرد و مى گويد: براى هدايت شما پيامبرانى از جانب خدا آمدند و آنها هم براى جلوگيرى از انحراف شما جانشينانى بعد از خود برگزيدند. از طرف ديگر، قرآن كتاب آسمانى ، امامان معصوم - عليهم السلام - و همه علماى متعهد و گاه مؤمنان وارسته براى ارشاد و هدايت شما دست به دست هم دادند تا شما را از وسوسه هاى من دور داشته و به صراط مستقيم بكشانند؛ اما شما با اين كه آنها را مى ديديد و كلام ايشان رامى شنيديد و در ميانشان بوديد، آن قدر مست و مغرور گناه و دل باخته وسوسه هاى شيرين من بوديد كه حرف آنان را قبول نكرديد و با اين كه حرف مرا نمى شنيديد خريدارش شديد و به ياران من پيوستيد.

سپس به آنان مى گويد: شما كجا و كى مرا ديديد، كجا و كى حرف مرا شنيديد؟ شما دروغ مى گوييد! من اصلا شما را نمى شناسم . شما خودتان خراب بوديد، بى دين و فاسد بوديد، چرا ديگران منحرف نشدند. لعنت خدا و ملائكه بر خودتان باد كه به دستور خالق و رازق خود عمل نكرديد. به اين ترتيب ، جنگ بين شيطان و طرف دارانش خاتمه پيدا مى كند و هر كسى به سزاى اعمال خود مى رسد.

تهمت شيطان به زكريا

شيطان چون نمى توانست بر پيامبران الهى دست پيدا كند، از دشمنى و خشمى كه از ايشان داشت براى كشتن و بى اعتبار كردن آنان تهمت هاى ناروايى را به آنان نسبت مى داد. از جمله : تهمت زنا به زكرياى پيغمبر است .

از وهب بن منبه روايت شده : روزى كه مريم عيسى عليه السلام آبستن شد و مردم مطلع شدند، شيطان در ميان بنى اسرائيل به صورت يكى از عابدهاى بيت المقدس در آمده و به مريم فحش و ناسزا مى داد، و مى گفت : اى مردم ! زكريا با مريم روابط نامشروع دارد. وى چون مريم را زيبا و صاحب جمال ديده با او زنا كرده ! و مريم از زكريا حامله شده . زكريا را بكشيد كه همه ما را بدنام كرده است .

مردم درصدد كشتن زكريا بر آمدند و بر سر وى ريختند تا او را بكشند. زكريا از ايشان گريخت تا به درختى رسيد و به آن پناه برد. درخت براى او شكافته شد و گفت : اى زكريا! داخل شو. وقتى داخل شد درخت به هم آمد و آن حضرت از نظرها پنهان شد.
شيطان با بنى اسرائيل از پى آن حضرت مى آمدند تا به درخت رسيدند، - آن معلون دستور ساختن اره دو سر داد، او دست خود را بر درخت گذاشت و از پايين تا بالا كشيد. دل آن حضرت را از پشت درخت شناخت و دستور داد همان جا رابا اره دو سر بريدند. بعضى گويند: اره را از بالاى درخت گذاشتند، به طورى كه اره از فرق سر او بگذرد - و آن حضرت را در ميان درخت دو نيم كردند.

اره بر فرقش گذاشت و گفت : چونى
گفت : بر اولاد آدم هرچه آيد بگذرد

زكريا از اين ماجرا احساس درد و ناراحتى نكرد و به شهادت رسيد. آن ملعون ، بعد از اين ، ميان بنى اسرائيل ناپديد شد و ديگر كسى او را نديد!
بعد از شهادت زكريا خداوند متعال عده اى از فرشتگان را فرستاد تا آن حضرت را غسل دادند و بر او نماز خواندند و بدن مطهر او را دفن نمودند.

تهمت شيطان به مريم(ع)

شيطان بعد از آن كه حضرت زكريا را به شهادت رسانيد، در صدد برآمد كه آبروى حضرت مريم را نيز بريزد و در پى فرصت بود.
وقتى حضرت عيسى عليه السلام متولد شد، آن ملعون به صورت زنى از بنى اسرائيل در آمد و آنان را واداشت تا به مريم ناسزا گويند و آب دهان به صورت ايشان اندازند.

وقتى زن ها مريم را ديدند كه فرزندش را در آغوش گرفته مى آيد، شروع كردند به ايشان ناسزا گفتن . به او گفتند: اى مريم ! حيف از آن سابقه درخشان و اين آلودگى ! صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بدنام شد. اى مريم ! تو مسلما كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى ! اين كار شايسته تو نبود. بعضى به او گفتند: اى خواهر هارون ! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت و زناكار نبود.
در اين هنگام ، مريم به فرمان خدا سكوت كرد. تنها كارى كه انجام داد اين بود كه اشاره به نوزادش عيسى عليه السلام كرد - كه از او بپرسيد. آنها گفتند:

ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم ؟! - اى مريم ! ما را مسخره كرده اى - ولى اين حالت چندان به طول نينجاميد؛ چرا كه آن نوزاد زبان گشود و با آنان سخن گفت . و رفع تهمت از مادر خود كرد و بينى شيطان را به خاك ماليد.

بعد از آن ، مريم فرزند خود عيسى را برداشت و از بيت المقدس بيرون آمد تا به آبادى رسيدند. كد خداى آن آبادى ، مريم را به خانه خود برد و روز به روز به احترام مريم مى افزود.

باز، شيطان به فكر توطئه و تهمت ديگرى برآمد كه ضربه خود را به مريم و فرزندش بزند.
نقشه آن ملعون اين گونه بود كه ، شبى طفل آن كدخدا را خفه كرد و آمد پيش وى و گفت : اين زن نمك نشناس طفل تو را كشته است . من ديدم اين زن و فرزندش حلق اين طفل معصوم و بى گناه را فشردند تا مرد. دلم به حال اين طفل سوخت و ناراحت شدم .

كدخدا عاقل بود. مريم را طلبيد و گفت : من چه بدى در حق تو كرده بودم كه پسر مرا كشتى ؟! مريم قسم ياد كرد كه من از اين قضيه اطلاع ندارم .

آن مرد گفت : من ، آن را به خدا واگذاشتم ، ليكن ديگر اين جا نمان كه چشم من به صورت شما نيفتد. نمى توانم قاتل فرزندم را ببينم . ايشان هم از آن جا بيرون رفتند و خانه به دوش ، هر روز در دهى به سر مى بردند

یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:46 AM
صدقه دادن از زبان شيطان

اگر چه شيطان با دادن صدقه مخالفت مى كند و از كسانى كه مى خواهند از مال خود به نيازمندان ببخشند جلوگيرى مى نمايد، اما وقتى كه از ويژگى هاى صدقه دادن از او مى پرسند، حقيقت و منافع صدقه را بيان مى كند.

در يك ديدار، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم چند سؤ ال از او كردند، او همه را جواب داد.
يكى از سؤ ال ها اين بود كه حضرت فرمود: اى ملعون ! صدقه دادن امت من نزد تو چگونه است و منافع صدقه چيست ؟ شيطان در جواب حضرت عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ! در صدقه دادن امت تو شش خصلت و منفعت است .

اول اين كه ، با صدقه و بخشش كردن ، نه تنها مال انسان كم نمى شود، بلكه هر روز بر دارايى صدقه دهنده افزوده مى شود.

دوم اين كه ، به واسطه صدقه دادن ، عمر طرف زياد و مرگ هاى ناگهانى و حوادث ناگوار از او برطرف مى گردد. - حديثى در اين باره وارد شده كه صدقه دادن هفتاد نوع بلا را برطرف مى كند.

سوم ، با صدقه دادن توانگرى پيدا مى شود و فقر و نادارى از بين مى رود.

چهارم ، صدقه به صاحبان و صدقه دهندگان خود تندرستى مى دهد، از دردها و رنج هاى گوناگون نجات مى يابند.

پنجم ، كفه اعمال صدقه دهندگان در روز قيامت سنگين مى شود و به خوبى و بدون ترس از پل صراط مى گذرند.

ششم ، صدقه در روز قيامت ديوارى مى شود بين آتش جهنم و بخشش ‍ كنندگان ، به طورى كه آتش جهنم نمى تواند به آنان اذيت رساند.

نيز آن حضرت در اين باره فرمودند: صدقه دادن پشت و كمر شيطان را مى شكند. درباره گفته هاى شيطان روايات زيادى در كتاب هاى حديث موجود است مى توان از آنها استفاده كرد.
هم چنين آن حضرت فرمود: درباره وصى و جانشين من اميرالمؤمنين عليه السلام چه مى گويى ؟ آيا تا حال بر او دست يافته اى ؟
عرض كرد: من هرگز بر آن حضرت دست نيافته ام و نخواهم يافت . فقط راضيم كه او مرا به حال خود واگذارد و اذيتم نكند؛ تاب ديدار آن حضرت را ندارم ، چون او را ببينم مانند پنبه اى كه در آتش افتد و بسوزد، مى سوزم .

اعمال شيطانی

بسيارى از كارهاى حرام از اعمال شيطانی است ؛ زيرا او اختراع كرده و خود او هم اول انجام داده است .
در اين جا لازم مى دانم مقدارى درباره اعمال و كردار زشت شيطان مطالبى را بنويسم تا كسانى كه مى خواهند از او و رفتارش پند بگيرند، بدانند كدام يك از كارها مورد علاقه او است :

1. آدم كشى ؛ شيطان مى كوشد مردم را به جان هم اندازد. او مى خواهد از هر بهانه اى كه شده زد و خورد به وجود آورد تا خون ريزى شود؛ مثل داستان فرزندان آدم و جنگ هاى كوچك و بزرگى كه در دنيا به راه مى افتد. همه به سعى و كوشش آن ملعون است .

2. عاق والدين ؛ او سعى مى كند فرزندان را مغرور سازد و در آنها خودبينى ايجاد نمايد تا حاضر نباشند در مقابل پدر و مادر گوش به فرمان باشند؛ تا والدين هم آنها را نفرين و عاق نمايند؛ در نتيجه هم در دنيا گرفتار و بدبخت شده و هم در آخرت به عذاب مبتلا شوند.

3. رباخوارى ؛ او مردم را تشويق به جمع كردن مال دنيا مى كند، گرفتن ربا را پيش آنان خوب جلوه مى دهد، لذت و طعم اين كار را براى اينان شيرين مى كند. بندگان را تحريك مى نمايد كه چيزى به ديگران نبخشند و اگر هم ببخشند درصدى از آن را به عنوان سود، خواستار شوند.

4. حرام خوردن ؛ مى گويد: به دست آوردن مال بدون زحمت كيف دارد. مال خود و ديگران را از آن خودت حساب كن . مال يتيم ، و تصرف در آن و مال موقوفه را مباح معرفى مى كند.

5. فرار از جنگ ؛ زندگى كردن و زنده بودن را پيش چشم انسان زينت مى دهد و مى گويد: تو هنوز جوانى زن و بچه دارى ، پدر و مادر دارى ، آنان بى سرپرست و حيران مى شوند، كسانى هستند كه به جاى تو در مقابل دشمن مبارزه كنند، حفظ جان واجب است . او اين وسوسه هاى دل پذير و فريبنده را به فكر رزمندگان و جنگ جويان مى اندازد كه ميدان را رها كنند و بگريزند.

6. نسبت ناشايست دادن ؛ هم و غم او اين است كه دامن پاكان را لكه دار كند، آبرو و شخصيت ايشان را از بين ببرد. لذا عده اى را وادار مى كند كه براى رسيدن به مقصود خود به زنان و مردان پاك تهمت بزنند و نسبت ز..ا و ل...ط بدهند.

7. كم فروشى ؛ بازاريان و تجار و كسبه كوچه و بازار را وادار مى كند كه مقدارى از جنسى را كه مى خواهند بفروشند كم كنند، و جنسى را كه مى خواهند بخرند زيادتر بگيرند. به آنها القا مى كند كه شما هم خرج داريد،
بچه و زن داريد، كرايه مغازه داريد، بايد ماليات بپردازيد، پول آب و برق بدهيد، ريخت و پاش و از بين رفتن دارد، چه اشكالى دارد اگر مقدارى كم فروشى كنيد؟

8. ريش تراشى ؛ شيطان تا در ميان ملائكه و فرشتگان بود و آنان را نصحيت مى كرد، ريش داشت ، بعد از آن كه از بهشت بيرون آمد حضرت آدم و پيامبران ديگر را ديد كه همه ريش دارند، براى اين كه با آنان هم مخالفت كرده باشد، ريش خود را تراشيد پيامبر اسلام (ص ) امت خود را از ريش ‍ تراشى نهى نمود و از كسانى كه اين كار را انجام مى دهند مذمت كرده است .

9. خواب بين الطلوعين ؛ يكى از خواب هاى او، خواب بين طلوع صبح و طلوع خورشيد است . خواب در اين ساعات مورد علاقه شيطان است . در اين زمان مى آيد و اطراف لحاف انسان را مى گيرد و در گوش افرادى كه خواب هستند بول مى كند كه صداى اذان را نشوند. زمين در اين هنگام از دست كسانى كه خواب باشند ناله مى كند.

10. خواب در مجلس ذكر؛ وقتى مجلس ذكر خدا و موعظه برقرار مى شود،
مى آيد و انسان را به خواب مى برد. طريقه به خواب كردن او اين است كه سرمه به چشم انسان مى كشد و در اثر آن ، چشم گرم مى شود و در آن مجلس ‍ انسان چرت مى زند.

11. احتلام كردن ؛ از اعمال او محتلم كردن مردم به خصوص جوانان است .
خود را در خواب ايشان به صورت زن زيبا يا جوان زيبا در مى آورد و در اختيارشان قرار مى دهد تا انسان را در خواب جنب كند و به نماز و روزه انسان آسيب برساند.

12. ريختن آبرو ؛ آشكار كردن عيب مردم ، چه در قالب شعر و چه در گفتار، از اعمال شيطان است . دليل آن هم آيات و رواياتى است كه در مذمت غيبت وارد شده .

13. غنا ؛ غنا و آوازخوانى از اعمال شيطان است . حرمت آن هنگامى است كه صدا را در گلو بچرخانند و به اصطلاح (چهچه بزنند).

14. نجوا ؛ نجوا و در گوشى گفتن در مجالس از خواسته هاى زشت شيطان است . خداوند بلند مرتبه در اين باره مى فرمايد:

انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين امنوا

(به درستى كه نجوا و راز گفتن و در مجالس در گوشى صحبت كردن از اعمال زشت و قبيح شيطان است كه مى خواهد به اين وسيله مؤمنان را پريشان خاطر سازد).

يكى از علت هاى پريشانى مؤمنان اين است كه دو نفر در مجلسى با هم در گوشى صحبت كنند. در اين هنگام ديگران فكر مى كنند كه درباره ايشان حرف مى زنند به اين خاطر، آزرده مى شوند.

15. صنج ؛ صنج از آلات لهو و زدن آن حرام است . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم در اين باره فرمود: از صنج زدن دورى كنيد؛ زيرا شيطان همراه صنج زن قدم بر مى دارد و ملائكه از تو متنفر مى شوند و از تو دورى مى كنند.

16. عود ؛ نوعى از آلات لهو و از اعمال شيطان و استعمال آن حرام است . روايتى در اين زمينه مى فرمايد: عود زدن نفاق را در قلب ها مى روياند، همان طور كه آب سبزه را مى روياند.

17 و 18 و 19 و 20؛ شراب ، قمار، بت پرستى ، تيرهايى كه با آنها گرو بندى مى كنند. همه از كارهاى شيطان است . قرآن در اين باره مى فرمايد:

يا ايها الذين امنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون .

(اى اهل ايمان ! شراب و قمار و بت پرستى و تيرهاى گرو بندى - كه در زمان جاهليت بوده - همه پليد و از اعمال شيطان است . از آنها، دورى كنيد تا رستگار شويد).

21، 22 و 23- ل..ط، م..حقه ، ز..ا، اين سه چيز هم از اعمال بسيار زشت و شرم آور شيطان است كه ، اول در ميان قوم لوط رواج داده شد و سپس به جاهاى ديگر سرايت كرد. - ل..ط عمل بسيار زشت و قبيحى است كه مرد با مرد انجام مى دهد و م..حقه عمل زشتى كه زن با زن انجام مى دهد و منشاء اين دو عمل ، از دو شيطان ، به نام زوال و لاقيس در زمان لوط بوده است .

24؛ جيغ كشيدن : جيغ زدن در هنگام مصيبت از اعمال شيطان است . در حديثى آمده :

الصراخ من الشيطان و البكاء من الرحمان

(جيغ كشيدن و فرياد و فغان در مصيبت ها از اعمال ، شيطان و گريه كردن خدايى است ).

25؛ هنگام ناراحتى و فكر كردن ، دست به زير چانه زدن ، و ناخن به دندان گزيدن ، و ريش را با دندان گرفتن و كندن از خوى شيطان مى باشد.

26. خوابيدن بر روى شكم ، در خبرى آمده است كه : شيطان بر روى شكم و صورت مى خوابد. معصومان عليه السلام از آن نهى كرده اند.

27. مجادله ؛ جدال ، لجاجت ، دعوا و زد و خورد كردن از خوى شيطان است . همان طور كه خداوند متعال از قول حضرت موسى عليه السلام چنين مى فرمايد:

قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين

حضرت موسى عليه السلام وقتى ديد دو نفر، يكى مؤمن و ديگرى كافر، با هم مشاجره مى كنند، (فرمود: - اين كار فريب و وسوسه شيطان است . به درستى كه او گمراه كننده مردم است ، گمراه كننده اى سخت و آشكار).

28. زلف ؛ زلف گذاشتن و جلو سر را نتراشيدن از روش شيطان است . (انسان يا بايد سر را هيچ نتراشد يا همه آن را بتراشد).

29. شبيه : شبيه در آوردن ، خود را شبيه امام حسين يا ديگر امامان كردن اعمال شيطانى است . اول كسى كه شبيه در آورد، دو نفر بودند، يك زن و شوهر - مرد به نام (مرة ) و زن به نام (ليلا). مختار وقتى قيام كرد، فرستاد هر دو را آوردند و دستور داد آنها را به هم بستند و در آتش ‍ انداختند.

30. بخل ؛ يكى از روش هاى ناپسند شيطان بخل است . هم خودش بخيل است و هم مردم را به بخل دعوت مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

الشيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء

هنگام كمك به ديگران ، ( شيطان شما را از فقر و بى چيزى مى ترساند و بخل را در دستور كارتان قرار مى دهد و به كارهاى ناروا دعوت مى كند).

31. گريه دروغ ؛ اول كسى به دروغ گريه كرد. شيطان بود. او پيش حوا - مادر بزرگ آدميان - آمد و شروع كرد به دروغ گريستن و گفت : من دلم بر جوانى تو مى سوزد؛ زيرا تو مى ميرى (آيا مى خواهى تو را راهنمايى كنم به درختى كه اگر از آن بخورى پير نشوى و نميرى !؟).

32. سحر ؛ سحر و ساحرى از اعمال شيطان است . او استاد سحر بود.

قرآن در اين رابطه مى فرمايد: شياطين به مردم سحر ياد مى دادند. وقتى سليمان ع از دنيا رفت آن ملعون در نامه هائى درباره سحر نوشت و زير تخت سليمان ع گذاشت بعد بيرون آورد و گفت : سليمان ع ساحر بوده و اين نامه ها علامت آن است .

33. مكر ؛ خدعه و نيرنگ وسيله اى است كه با آن مردم فريفته مى شوند و از راه راست منحرف مى گردند.

34. كبر ؛ اولين سركشى شيطان در برابر خدا است . و به واسطه همين بود گفت : (من از آدم بهترم ؛ زيرا مرا از آتش و او را از خاك خلق كردى .)

نردبان خلق اين ما و من است
عاقبت زين نردبان افتادن است
هر كه بالاتر رود ابله تر است
كاستخوانش خوردتر خواهد شكست

35. خميازه ، خميازه كشيدن عادت شيطان است . خميازه يك سستى است كه بر انسان چيره مى شود و آن هم از سنگينى بدن و كسالت به وجود مى آيد. سنگينى بدن هم از پرخورى و آشاميدن زياد و شهوات به وجود مى آيد. و انسان همواره دهن دره مى كند.


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:47 AM
عجله از شيطان است

از جمله اعمالى كه به شيطان نسبت مى دهند، عجله كردن در كارها است . آيات و رواياتى در زمينه نكوهش آن آمده است ، و در يك جا قرآن مى فرمايد: انسان از عجله و شتاب خلق شده ، ولى شما اى انسان ها! عجله و شتاب نكنيد.

در جاى ديگر مى فرمايد: انسان ، همان گونه كه خواهان نيكى ها است به خاطر شتاب زدگى و عدم مطالعه كافى ، به دنبال بدى ها به راه مى افتد؛ چرا كه انسان ذاتا عجول است .

در جاى ديگر راجع به عجله موسى براى رفتن به كوه ، مى فرمايد: اى موسى ! چرا عجله و شتاب كردى ؟.

داستانش چنين بود كه ، خداوند به موسى(ع) وحى نمود كه با عده اى از مردم براى گرفتن تورات به كوه طور بيايد. موسى(ع) از قوم جدا شد و با عجله خود را به كوه طور رسانيد؛ در حالى كه مردم هنوز در راه بودند. خداوند در خطاب به موسى(ع) مى گويد: چرا در آمدن عجله كردى و با قوم خود نيامدى ؟

اما رواياتى كه در نكوهش شتاب در كارها از معصومان عليه السلام آمده زياد است . از جمله :

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: عجله و شتاب در كارها موجب لغزش مى شود. از همين رو، وقتى مى خواهد مالك اشتر را والى مصر كند به ايشان مى نويسد: اى مالك ! در تصديق سخن چينان تعجيل كن ! زيرا آنان گرچه در لباس ناصحين جلوه گر مى شوند، خواه ناخواه خيانت مى كنند.

مكن در مهمى كه دارى شتاب
زراه تاءنى عنان بر متاب
كه اندر تاءنى زيان كس نديد
ز تعجيل بسيار كس خجالت كشيد

در روايت ديگر مى فرمايند: شتاب زدگى در كارها از شيطان و فكر كردن در آنها از رحمان است .

خود شيطان هم ، بد عاقبت شد، به اين دليل كه در قضاوت عجله كرد و گفت : من از آدم بهتر هستم زيرا او از خاك است و من از آتش .

عجله در گفتار و كردار و رفتار در همه جا ناشايست و اعمال شيطان به حساب مى آيد، مگر در چند جا:

1. توبه كردن از گناه كه عجله كردن در آن خوب است ؛ زيرا ممكن است عمر انسان تمام شود و با حال گناه از دنيا برود. و در نتيجه داخل آتش ‍ خواهد شد.

2. عجله در به جا آوردن حج ؛ زيرا ممكن است عمر انسان كفاف ندهد كه آن را در سال هاى بعدى به جا آورد، يا مال او تلف يا راه ناامن شود.

3. عجله در پرداخت بدهى مردم ؛ چون يكى از واجبات فورى ، پرداختن حقوق و قرض مردم است و تاءخير در آن گناه دارد.

4. عجله در غسل جنابت ؛ زيرا انسان جنب تا زمانى كه غسل نكرده از خدا و قرآن فاصله دارد، تا جايى كه حق ندارد دست روى اسم خدا بگذارد.

5. عجله براى خواندن نماز اول وقت و شركت در نماز جماعت ؛ از اين رو كه تاءخير آن باعث مى شود انسان از ثواب هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان بزرگوار وعده فرموده اند، محروم شود.

6. شتاب در آوردن طعام براى مهمان . شايد مهمان گرسنه باشد و شرم كند كه بگويد من گرسنه هستم ، و گرسنه بماند.

7. عجله در ازدواج جوانان چه دختر و چه پسر؛ چون در آن آفاتى است ؛ به خصوص دختران .

در اين باره حديثى مى گويد: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم تشريف بردند بالاى منبر، بعد از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى مردم ! جبرئيل از جانب خداوند متعال به من خبر داد و گفت : دختران جوان و بكر مانند ميوه هاى رسيده هستند كه اگر آن را نچينند خورشيد آنان را فاسد مى كند. دختران جوان هم اگر شوهر نكنند فاسد مى شوند. هيچ دوايى براى آنان نيست مگر شوهر كردن .

8. عجله كردن در تجهيز و دفن ميت ؛ زيرا در تاءخير دفن ميت ، هم توهين به ميت است و هم به بازماندگان او . در اين چند جا عجله نيكو مى باشد و به نفع جامعه است .

ساختن ساز از اعمال شيطان است .

اولين كسى كه دستگاه ساز را ساخت و خود هم در آن دميد شيطان بود. علت اختراع و ساختن آن از اين قرار است :

وقتى قابيل از روى حسادت برادر خود هابيل را در غياب پدرش آدم عليه السلام كشت ، از ترس پدر فرار كرد و در ميان كوه ها آواره شده ، از تنهايى رنج مى برد و نمى دانست چه كند. تا اين كه رفيقش شيطان او را از تنهايى و وحشت نجات داد و سازى ساخت و نخست خود در آن دميد و به ديگران هم ياد داد.

وقتى حضرت آدم عليه السلام از دنيا رفت و قابيل امنيت يافت آشكار شد و با شيطان ساز مى زدند و مى رقصيدند.

در مجلسى كه ساز نواخته شود و عده اى گرداننده آن شوند، خود شيطان هم ساز به دست مى گيرد و با نوازندگان مى نوازد و مردم و اهل آن مجلس را به سر مستى و شادابى مى كشاند. در خانه اى كه ساز نواخته شود و آواز و غنا در آن بخوانند، غيرت و مردانگى از اهل آن خانه دور مى شود.

اسحاق بن برير مى گويد:

از امام صادق عليه السلام ، شنيدم كه فرمود: نام يكى از شياطين (قنذر) است . او مسئول گرفتن حيا و حميت افرادى است كه در مجلس ساز و آواز حاضر مى شوند - هرگاه در خانه اى چهل روز ساز زده شود به طورى كه مردم در آن مجلس اجتماع كنند، آن شيطان ، هر يك از اعضاى بدنش را بر همان عضو صاحب خانه مى گذارد و در همان عضو مى دمد. مروت صاحب خانه گرفته و بى غيرت مى شود؛ به طورى كه اگر ناموس او در خطر افتد باكى ندارد و ناراحت نمى شود!.

لهو الحديث كه در قرآن کریم آمده :

انحراف از راه راست و يا همان آلات ساز و آواز است .

در روايتى آمده :

شنيدن ساز و آواز انفاق را در قلب انسان مى روياند همان طور كه آب ، زراعت را مى روياند.

در روايت ديگر دارد، كسى كه به سخن سخنگويى گوش دهد او را پرستيده ، و شيطان هم اول كسى است كه بعد از خارج شدن آدم از بهشت آواز خواند و خرسند شد.


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:47 AM
حضرت رسول (ص ) براى شيطان هم رحمت است

وجود مبارك حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله وسلم براى همه جهانيان ، اعم از جن و انس ، رحمت و بركت است . آن گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد:

و ما ارسلناك الا رحمة العالمين

( اى پيامبر گرامى - ما تو را برنگزيديم ، مگر اين كه براى جهانيان رحمت و بركت باشى . )

نه اين كه وجود مبارك آن حضرت فقط براى جن و انس رحمت است ؛ بلكه براى دشمن ترين دشمنان ايشان هم رحمت است . رحمت بودن حضرت آن لعين را هم در بر مى گيرد.

در كتاب (معارج النبوة ) نقل شده : چون خداوند متعال ابليس ملعون را از درگاه خود راند و او را مشمول لعن خود و ملائكه قرار داد، فرشته اى را بر آن داشت تا هر روز چند سيلى بر پشت گردن آن ملعون بزند. آن سيلى ها بسيار درد آور بود به گونه اى كه اثر آن تا روز ديگر او را مى آزرد.
بعد از آن كه خداوند متعال وجود مقدس خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله وسلم را برگزيد و آيه فوق را درباره ايشان نازل فرمود، شيطان لعین به درگاه خداوند متعال بناليد و عرض كرد:

خدايا! من نيز از عالميان هستم ، آيا مرا از اين آيه رحمت هيچ بهره و نصيبى نخواهد بود؟ رحمت آن حضرت شامل حال من نخواهد شد؟

خطاب آمد: چرا. رحمت وجود ايشان تو را هم بهره مند مى كند. سپس به آن فرشته اى كه هر روز او را طپانچه مى زد فرمود: از هم اكنون طپانچه و سيلى بر او نزن ، و او را معاف دار تا او نيز از وجود مقدس آن حضرت و رحمت بودن ايشان بهره برده باشد و اين آيه شامل حال او هم بشود.

نه اين كه رحمت بودن آن حضرت فقط شامل حال ابليس شد، بلكه همه شياطين نيز از آن برخوردار شدند. مسلم است كه همه شياطين نعمت وجود را كه بالاترين نعمت ها است به طفيل وجود مبارك آن حضرت مى دانند و اقرار دارند كه وجود آنان در پرتو وجود آن حضرت است .

آن چنان كه در حديث قدسى آمده :

لو لاك لما خلقت الا فلاك

(اگر وجود مبارك تو نبود، زمين و آسمان - بهشت و جهنم و هر آن چه در جهان هست - را خلق نمى كردم )

(پس آفرينش همه چيز در سايه سار هستى فرستاده خدا معنا يافت .) http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif http://www.arvah.org/Smileys/classic/rose.gif

گاهى شيطان به انسان نزديك مى شود

انسان بايد طورى رفتار كند كه شيطان همواره از او دور شده و فاصله بگيرد. مواظب باشد كه به او نزديك نشود، ولى گاهى انسان از روى بى اطلاعى يا بى توجهى ممكن است كارى كند كه به وسيله آن ، شيطان خود را به او نزديك كند و امكان دارد ضررى هم به او برساند. از جمله :]

1. بول كردن بر روى قبر يا كنار آن ، اين كار توهين و جسارت به اهل قبور است .

2. ادرار كردن در آب ايستاده و راكد؛ چون موجوداتى كه در آب هستند اذيت مى شوند و يا از بين مى روند.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: در آب ايستاد بول نكنيد؛ زيرا براى آب هم اهلى هست و در اثر بول كردن در آب آنها اذيت مى شوند.[/b

3. در حال ايستاده بول كردن - و اين نيز براى وجود انسان طبق نظريه پزشكان ، زيان دارد.

4. با يك كفش راه رفتن - يعنى يك پاى انسان كفش داشته و يك پا بدون كفش باشد.

5. در حال ايستاده آب آشاميدن - روايتى مى گويد: آشاميدن آب به حال ايستاده ، مكروه است .

6. شب را تنها خوابيدن - خانه اى كه غير از انسان كسى در آن نباشد.

7. تنها در آب رودخانه هاى بزرگ يا سيلاب شنا كردن ؛ چون احتمال خطر مى رود - كه شيطان در اين هنگام با سرعت خود را به انسان نزديك كند. و گاهى نيز باعث از بين رفتن او شود.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده كه ، اگر كسى اين كار را كرد و دچار بلا و ناراختى شد، سرزنش نكند، مگر خودش را.


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:48 AM
در تنگناها از شر شيطان به خداوند متعال پناه ببريد

در بعضى جاها بايد از شر شيطان رانده شده به خداوند بزرگ پناه برد و شيطان را از خود دور نمود.

چگونه و با چه لفظى بايد اين كار را كرد، نكته اى است . آن چه معروف و مشهور در ميان مردم است و همه گان مى گويند اين عبارت است :
(اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ).

در روايتى هم هست كه امام صادق عليه السلام به هنگام تلاوت سوره حمد و هنگام نماز مى فرمود:

(اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم ).

لازم است مقدمتا اين را هم بدانيم كه منظور، فقط گفتن جمله فوق به زبان نيست ؛ زيرا تا قلب شخص متوجه آن نباشد، و مفهوم آن را درك نكند سودى ندارد؛ يعنى افزون بر گفتن جمله بالا، بايد توجه به خدای متعال هم در دل باشد، و خود را از هوا و هوس ، تعصب غرور، كبر و خودبينى ، خودخواهى و خود محورى جدا نمايد، از هر چيزى كه انسان را از ياد خدا و توجه به نماز و عبادت غافل مى كند بر كنار دارد؛ زيرا ممكن است با گفتن (اعوذ بالله ) شيطان دور نشود و باز انسان را وسوسه كند و به شك اندازد. اما وقتى قلب متوجه خدای متعال باشد و از صفات پليد، پاك و پاكيزه گردد، و با تقوا و ورع آباد گرديد، ديگر شيطان به او دسترسى ندارد و از او دور مى گردد و جايى براى وسوسه و به شك انداختن باقى نمى ماند. معنى پناه بردن به خدای متعال از شر شيطان همين است .

اما جاهايى كه بايد از شر آن ملعون به خدای متعال پناه برد، طبق دستور قرآن و معصوم(ع) از اين قرار است .

1 - هنگام خواندن قرآن :

اذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم

(هنگامى كه مى خواهى قرآن بخوانى از شر شيطان رانده شده و به خدا پناه ببر - تا درك درست حقايق آن براى تو آسان شود).

2. زمان نماز: در رواياتى آمده كه ، هنگام نماز، شيطان حاضر مى شود و آن قدر نماز گزار را وسوسه مى كند تا از حالت نماز بيرون آيد.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

وقتى بنده خدا مشغول نماز مى شود، شيطان مى آيد و مى گويد: به فكر فلان چيز و فلان كس ، و فلان كار باش و چيزهايى را در ذهن انسان رديف مى كند تا وقتى كه فراموش ‍ كند نماز مى خواند و چند ركعت خوانده است .
از اين رو، هنگام نماز بايد از شر شيطان به خدای متعال پناه برد كه آن ملعون از انسان دور شود و فكر انسان را به چيزهاى ديگر مشغول نكند.

ابن عباس نقل كرده :

اول چيزى كه جبرئيل به حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم نازل كرد اين بود كه گفت :

اى محمد! بگو (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) بعد از آن گفت : اى محمد! بگو: (بسم الله الرحمن الرحيم ).

مستحب است وقت نماز، بعد از تكبيرة الاحرام و قبل از (بسم الله ) انسان (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) بگويد، و ثوابى كه براى اين جمله وارد شده اين است كه ، هر كس آن را بگويد به عدد هر مويى كه در بدن انسان است عبادت يك سال در نامه عمل او نوشته مى شود .

3. هنگام وسوسه شيطان : خداوند متعال در قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:

و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم # ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف ، من الشيطان تذكروا فاذا مبصرون .

(هرگاه وسوسه هاى شيطان متوجه تو شد، به خدا پناه ببر و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه ؛ زيرا او، هم سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و هم از وسوسه هاى شياطين با خبر است )

بعد از آن راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را به اين صورت بيان مى كند:

هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى ، پرهيزكاران را احاطه مى كند، به ياد خدا و نعمت هاى بى پايان ، و عاقبت شوم گناه و مجازات دردناك خدا مى افتند. در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و آن را انتخاب مى كنند.

انسان در هر مرحله اى از ايمان ، و در هر سن و سال كه باشد گاه گاهى گرفتار وسوسه هاى او مى گردد. گاهى در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به گناه دعوت مى نمايد، آن نيرو غير از وسوسه هاى شيطان و شيطان صفتان ، چيز ديگرى نيست و در اثر ياد خدا و تقواى قلب ، تمام وسوسه ها كنار مى رود.

4. موقع طلوع و غروب خورشيد، بايد از شر شيطان به خدای متعال پناه برد؛ زيرا اين وقت ، وقت غفلت و بى توجهى انسان به خدای متعال است .

5. وقتى كه صداى زوزه سگ ها و الاغ ها بلند شود، بايد از شر شيطان به خدای متعال پناه برد؛ زيرا آنها شياطين را مى بينند و شما نمى بينيد.


یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:48 AM
شيطان در چند جا زوزه كشيد

اول ، وقتى كه حضرت آدم عليه السلام توبه كرد و خداوند متعال توبه او را پذيرفت - هنگامى كه او از بهشت اخراج شد، دويست سال گريه كرد تا اين كه جبرئيل نازل شد و گفت : اى آدم آن اسامى كه بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدای متعال را به آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود - و آنها را به آدم ياد داد. - چون حضرت آدم خداوند متعال را نافرمانى كرد و از بهشت بيرون آمد، شيطان خوش حال كه آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است ؛ ولى آدم با توجه به خداوند متعال توبه اش پذيرفته شد. اين شيطان ملعون از سوز دل ناله كرد كه ملائكه آسمان و زمين را متوجه كرد و همه او را لعنت كردند.

دوم ، روزى بود كه حضرت يوسف(ع) از دست زليخا گريخت ، و وقتى زليخا يوسف را خريد، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را بست ، شيطان خوشحال شد كه پيغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتى جمع كرده ، يوسف زنا مى كند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامى كه يوسف فرار كرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده مى شود - اين بود كه شيطان از سوز دل ناله اى كرد كه ملائكه صداى او را شنيدند و لعنتش نمودند.

سوم ، در عيد غدير خم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام را به خلافت نصب كرد و فرمود: (من كنت مولاه فعلى مولاه ) بعد فرمود:اى مردم ! دوستى على حسنه است . با دوستى و ولايت على هيچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در اين هنگام شيطان از دل پر درد خود ناله اى كشيد و گفت : از اين پس چه كنم و چاره من چيست ؟ اولاد خود را جمع كرد و گفت : تا مى توانيد مردم را به شك اندازيد. محبت و ولايت و دوستى على را چنان بر مردم مشتبه كنيد كه او را به خدايى باور كنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند .

چهارم ، روز عاشورا بشيار زحمت كشيد تا زمينه اى فراهم آورد به طورى كه همه لشگر عمر سعد عليه امام حسين عليه السلام شوريدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شياطين ، روى زمين پخش شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى كردند. شيطان مى گفت : عجب خلق خدا را گمراه كردم . گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت : كار را درباره فرزندان آدم به پايان رساندم . آن چه مقصود من بود امروز دست گيرم مى شود. جبرئيل پرسيد: اين همه سرخوشى تو براى چيست ؟

اى سگ ملعون جواب من بگو
راست گوى و در دغا زوزه مجو

گفت : به خاطر اين كه از زمان حضرت آدم تا كنون چنين حادثه اى واقع نشده و نخواهد شد.
بعد از آن كه حضرت عليه السلام به شهادت رسيد، درهاى آسمان گشوده شد تا ملائكه ، كربلا را ببينند. زمانى كه شيطان با خبر شد خداوند متعال چه ثوابى براى پيروان و زيارت كنندگان او قرار داده ، از كرده خود پشيمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى كشيد كه جميع ملائكه او را لعنت كردند. گفت (واويلاه ) قضيه بر عكس شد و مردم بيشتر داخل بهشت شدند.

پنجم ، روزى كه بهشت بر او حرام شد و به زمين آمد از ناراحتى فريادى زد كه ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائكه رانده شده و بايد در زمين تنها باشد .

ششم ، وقتى تكبر نمود و آدم(ع) را سجده نكرد، خداوند و جميع ملائكه او را لعن كردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هايش فريادى كشيد.

هفتم ، وقتى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به پيامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت ، زوزه اى كشيد.

هشتم ، زمانى كه آيه توبه نازل شد، مبنى بر اين كه انسان اگر گناهى كند يا ظلمى به خود و ديگران روا دارد و سپس خداوند را بخواند و طلب استغفار نمايد، خداوند متعال تمام گناهان او را مى بخشد. در اين موقع شيطان فريادى كشيد و ناله زد به طورى كه تمام بچه شيطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسيدند؟ گفت : آيه اى نازل شده كه خداوند متعال تمام گناهان را مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود.

نهم ، بعد از تولد حضرت عيسى عليه السلام وقتى مى خواست به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند متعال او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندند.

دهم ، وقتى كه آخرين پيامبران (حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسيار سوزناك بود.

يازدهم ، وقتى سوره مباركه (حمد) نازل شد فريادى زد و ياران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بيان كرد. و به او گفتند:اى (عزازيل !) چرا از نازل شده اين سوره ناليدى !؟
گفت : من در لوح محفوظ ديدم كه نوشته بود، اگر بنده اى از بندگان خداوند متعال در تمام طول روز گناه كرده باشد و پيش از آن كه آفتاب غروب كند، طهارت بگيرد و سه مرتبه اين سوره را بخواند، به بركت آن ، همه گناهانش آمرزيده مى شود و بدون واسطه از ميان عرش ندايى آمد كه اى بنده من ! گناهانت را آمرزيدم و اسم تو را در دفترى كه اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت كردم !



یا حق

diamonds55
25th December 2008, 12:48 AM
دل خوشى هاى شيطان

شيطان از بعضى كارها، گفتارها و برنامه ها خرسند مى شود! گاهى خوشحالى او چنان زياد است كه فرياد مى زند و آن خبر دل نشين را به فرزندان و دوستان و طرف داران خود مى دهد:

1. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آن اندازه كه مرگ عالم ، فقيه و دانش مند شيطان را خوشحال مى كند هيچ چيز ديگر او را خوشحال نمى كند.

2. شيطان مى گويد: از جمله كسانى كه اندوه مرا بر طرف و سرخوشى و شادابى به من مى دهند و به همين خاطر آنها را بر گردن خود سوار مى كنم ،زن های بی ایمان هستند! آنان نور چشمان من اند. وقتى كه لعن و نفرين بندگان صالح بر من جمع مى شود، پيش آنها مى روم . با هم نشينى با آنان تمام ناراحتى بر من بر طرف مى شود.

3. شيطان از الاغ خوشش مى آيد، به خصوص اگر الاغ سياه باشد. مى آيند و با او بازى مى كنند. گاهى آن را مى ترسانند، حيوان مى رمد و صاحب خود را بر زمين مى زند و آنها مى خندند. گاهى خارى زير دم آن مى گذارند، الاغ بر مى جهد و لگد مى زند. گاهى هم صاحب الاغ مى خواهد از راهى برود كه شياطين دم الاغ را مى گيرند و نمى گذارند برود.

4. از شيطان پرسيدند: كدام طايفه را بيشتر دوست دارى ؟
گفت : دلالان را، چون من به دروغ گويى آنان قانع بودم . آنها قسم دروغ را هم بر آن مى افزايند!

5. وقتى دو نفر با هم نزاع كرده و از هم قهر نمايند، شيطان از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد و فرياد مى زند.

6. روزى حضرت سليمان بن داوود عليه السلام از شيطان پرسيد: چه كارى نزد تو محبوب تر است كه همان كار نزد خداى متعال منفورترين كارها است . گفت : در هم آميختن مرد به مرد و زن به زن - مرد با مرد عمل زشتى انجام دهد كه آن را لو.... گويند و زن با زن عمل زشتى انجام دهد كه آن را مسا.... گويند.

7. شيطان از رنگ و لباس قرمز خوشش مى آيد؛ چون خون انسان و اغلب حيوانات قرمز است . او با ديدن رنگ قرمز رام مى شود. آن ملعون تشنه خون است و از خون ريزى استقبال مى كند.

8. خنده و قهقهه او را خوشحال مى كند.

9. شيطان از آدم لخت و عريان خوشش مى آيد و از او لذت مى برد و در او طمع مى كند.

یا حق

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد