تووت فرنگی
27th March 2011, 04:41 AM
تو از خودم بی خود ترم کردی زمانی که....
می خواستم "من" باشم، آن فارغ از "آنی" که...
آنم شود، جانم شود،آنقدر که حتی -
می شد تصور کرد او را در مکانی که....
می خواستم...می باختم....حتی خودم را هم
به دست های داغ او، مثل زنانی که...!
بیخود شدم ، بی خود شدم ، دیگر نمی گنجید
روحم در این بند و ببند پادگانی که...
هر روز من یک اتفاق تازه ام انگار
مانند ابرم ، ابر توی آسمانی که-
یک روز می خواهد بنوشاند عطش ها را
یک روز دیگر بخل می ورزد به نانی که....
از دست تو دلگیرم و دلگیری از دستم
همیشه می گفتم که تف بر میزبانی که....
غیر از خودش از هر چه دارد مایه بگذارد!
جز از خودش ، جز از نگاه مهربانی که....
می خواستم "من" باشم، آن فارغ از "آنی" که...
آنم شود، جانم شود،آنقدر که حتی -
می شد تصور کرد او را در مکانی که....
می خواستم...می باختم....حتی خودم را هم
به دست های داغ او، مثل زنانی که...!
بیخود شدم ، بی خود شدم ، دیگر نمی گنجید
روحم در این بند و ببند پادگانی که...
هر روز من یک اتفاق تازه ام انگار
مانند ابرم ، ابر توی آسمانی که-
یک روز می خواهد بنوشاند عطش ها را
یک روز دیگر بخل می ورزد به نانی که....
از دست تو دلگیرم و دلگیری از دستم
همیشه می گفتم که تف بر میزبانی که....
غیر از خودش از هر چه دارد مایه بگذارد!
جز از خودش ، جز از نگاه مهربانی که....