ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از اين‌جا تا همان جايي كه انتهاي زمين مي‌نامندش



تووت فرنگی
27th March 2011, 04:37 AM
از اين‌جا تا همان جايي كه انتهاي زمين مي‌نامندش
ايستاده‌ام و ذكر مي‌گويم
به خيال خراب نكردن پل‌هاي پشت‌سرت!
به خيال اين‌زمان
كه كاش تمام شود
و بهار
كه اين‌بار دل‌ام مي‌خواهد
انتظارش را چوب‌خط كنم به‌روي تنهايي‌هاي پشت پنجره‌ام!
اين‌جا يا آنجا
توفيري ندارد وقتي دل‌ات اين‌جاست
وقتي تمام خاطرات‌ات قد مي‌كشند در اتاق‌ام
وقتي بي‌تاب مي‌شوم به چشمان نمناك‌ات
و مسح مي‌كنم رد دستان‌ات را به‌روي دستان‌ام
و لرزش سكوت‌ام كه مرا به‌ياد باكرگي انگشتان‌ات مي‌اندازند
وقتي قرار بر جنگيدن است و آمدن
قرار بر گره‌زدن است و ماندن
ديگر چرا بي‌تاب صبوري نكردن باشم؟
مي‌ايستم تا اين انار صبوري از كف دهد
ترك بخورد
و سرخي خواب‌هايش را
به رخ روياهاي بي‌رنگ و روي هر شب ِ
دستان ِ هرجايي رانده شده
بكشد!
من آموخته‌ام
در پس تمامي لحظه‌ها
دمي بايد سكوت كرد
به احترام تمامي لحظه‌هايي كه فرصت جوانه‌زدن نداشتند!
من ذكر مي‌گويم براي آشفته نشدن خيال‌ات
براي خورشيد كه روشن كند آسمان زندگاني‌‌ات
و براي ستاره‌ها
كه هر شب به دعا بنشينند براي سبزي فردايت
كاري از من بر نمي‌آيد جز ذكر‌ گقتن و صبوري كردن
لبخند بزن
مي‌گويند جايي ميان تمامي دل‌خوشي‌ها
دستي ايستاده است و فردا خيرات مي‌كند!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد