تووت فرنگی
25th March 2011, 04:22 PM
اين روزها نگاه تو غرق ِ کبوتر است
پلکی بزن، که صحن کبوتر نشين، تر است
پلکی بزن که رود بروُيد به گونه هات
رودی که عاشقانه بجوشد ، معطر است
يک آسمان رها شدن از پنجه ی قفس
با يک نفس غزل که بخوانی ، برابر است
گرمای چشم ِ خيره ی شعرت به روی من
از مرزهای خيس ِ خيالم فراتر است
محشور می شوم شبی از صور ِ يک غزل
آن دم که تا هميشه مرا ياد- آور است
حس عميق ِ من به تو از جنس عشق نيست
جايی که دوست داشتن از عشق برتر است
پُر می شوم در آخر اين شعر تازه از
حسی که مثل گريه ی ديدار ِ آخر است
پلکی بزن، که صحن کبوتر نشين، تر است
پلکی بزن که رود بروُيد به گونه هات
رودی که عاشقانه بجوشد ، معطر است
يک آسمان رها شدن از پنجه ی قفس
با يک نفس غزل که بخوانی ، برابر است
گرمای چشم ِ خيره ی شعرت به روی من
از مرزهای خيس ِ خيالم فراتر است
محشور می شوم شبی از صور ِ يک غزل
آن دم که تا هميشه مرا ياد- آور است
حس عميق ِ من به تو از جنس عشق نيست
جايی که دوست داشتن از عشق برتر است
پُر می شوم در آخر اين شعر تازه از
حسی که مثل گريه ی ديدار ِ آخر است