PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر عشق گاهی...!



warrior
22nd March 2011, 11:32 AM
عشق گاهي خواهش برگ است در اندوه تاک
عشق گاهي رويش برگ است در تن پوش خاک
عشق گاهي ناودان گريه ي اشک بهار
عشق گاهي طعنه بر سرو است در بالاي دار
عشق گاهي يک تلنگر بر زلال تنگ نور
پيچ و تاب ماهي انديشه در ژرفاي تور
عشق گاهي مي رودآهسته تا عمق نگاه
همنشين خلوت غمگين آه
عشق گاهي شور رستن در گياه
عشق گاهي غرقه ي خورشيد در افسون ماه
عشق گاهي سوز هجران است در اندوه ني
رمز هوشياريست در مستي مي
عشق گاهي آبي نيلوفريست
قلک انديشه ي سبز خيال کودکيست
عشق گاهي معجز قلب مريض
رويش سبزينه اي در برگ ريز
عشق گاهي شرم خورشيد است در قاب غروب
روزه اي با قصد قربت ذکر بر لب پايکوب
عشق گاهي هق هق آرام اما بي صدا
اشک ريز ذکر محبوب است در پيش خدا
عشق گاهي طعم وصلت مي دهد
مزه ي شيرين وحدت مي دهد
عشق گاهي شوري هجران دوست
تلخي هرگز نديدن هاي اوست
عشق گاهي يک سفر در شط شب
عشق پاورچين نجواي دو لب
عشق گاهي مشق هاي کودکيست
حس بودن با خدا در سادگيست
عشق گاهي کيمياي زندگيست
عشق در گل راز ناپژمردگيست
عشق گاهي هجرت از من تا ما شدن
عشق يعني با تو بودن ما شدن
عشق گاهي بوي رفتن مي دهد
صوت شبناک تو را سر مي دهد
عشق گاهي نغمه اي در گوش شب
عادتي شيرين به نجواي دو لب
عشق گاهي مي نشيند روي بام
گاه با صد ميل مي افتد به دام
عشق گاهي سر به روي شانه اي
اشک ريز آخر افسانه اي
عشق گاهي يک بغل دلواپسي
عطر مستي ساز شب بو اطلسي
عشق گاهي هم حکايت مي کند
از جدايي ها شکايت مي کند
عشق گاهي نو بهاري گاه پاييزي سرخ زرد!
گاه لبخندي به لب هاي تو گاهي کوه درد
عشق گاهي دست لرزان تو مي گيرد درون دست خويش
گاه مکتوب تورا ناخوانده مي داند زپيش
عشق گاهي راز پروانه است پيرامون شمع
گاه حس اوج تنهاييست در انبوه جمع
عشق گاهي بوي ياس رازقي
ساقدوش خانه ي بن بست ياد مادري
عشق گاهي هم خجالت مي کشد
دستمال تر به پيشاني عالم مي کشد
عشق گاهي ناقه ي انديشه ها را پي کند
هفت منزل را تا رسيدن بي صبوري طي کند
عشق گاهي هم نجاتت مي دهد
سيب در دستي و صاحبخانه راهت مي دهد
عشق گاهي در عصا پنهان شود
گاه بر آتش گلستان مي شود
عشق گاه رود را خواهد شکافت
فتنه ي نمروديان زو رنگ باخت
عشق گاهي خارج از ادراک هاست
طعنه ي لولاک بر افلاک هاست
عشق گاهي استخواني در گلوست
زخم مسماريست در پهلوي دوست
عشق گاهي ذکر محبوب است بر ني هاي تيز
گاه در چشمان مشکي اشک ريز
عشق گاهي خاطر فرهاد و شيرين مي کند
گاه ميل ليلي اش با جام مجنون مي کند
عشق گاهي تاري يک آه بر آيينه اي
حسرت نا ديدن معشوق در آدينه اي
عشق گاهي موج دريا مي شود
گاه با ساحل هم آوا مي شود
عشق گاهي چاه را منزل کند
يوسفين دل را مطاع دل کند
عشق گاهي هم به خون آغشته شد
با شقايق ها نشست و هم نشين لاله شد
عشق گاهي در فنا معنا شود
واژگان دفتر کشف و تمناها شود
عشق را گو هرچه مي خواهد شود
با تو اما عشق پيدا مي شود
بي تو اما عشق کي معنا شود؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد