ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نوروزانه



touraj atef
20th March 2011, 03:02 PM
آمدم که باز بنگارم در سال گذشته از بسیاری از افکارم گفتم
شاید مهمل بودند شاید درست
شاید ساده انگاری بود شاید غور اندیشی
شاید کوچک بودند و شاید قوی
اما می گویم دروغ نبودند
زدلم بودند
ز باورم بودند
هر چه بودند ز من بودند
امید که مرا بخشید
و این آخرین نوشتار من است
باشد که شما را نرنجاند

سر انجام به آخرين روز رسيديم از یکشنبه سوري سخن رانم یکشنبه سوري كه بنا به گردش روزگار شده است ما را هفت شنبه اي ز سالي كه در حال گذر است آري از هفت سخن رانم هفتي كه از دير باز شمارنده معجزه ها ناميده اند هفت روز وهفت شهر عشق و هفت دريا و هفت آسمان و هفت جان و هفت عجايب روزگار و هفت سين كه همه نشانه هائي براي آن است كه هفت را به گونه اي نشانه اي از تكامل بدانيم و حال به هفت “شنبه “سوري رسيديم اين ساعات آخري است كه سال پر ماجرا را مي گذرانيم سالي كه در آن عشق بود هجر نيز همراهيمان كرد مهر بود و نفرت هم هم دم ما شد و شجاعت و دلاوري بود و ترس هم گاه به گاهي به سراغ همه ما آمد اميد بود و نا اميدي هم گه به گاه همسايه ما شد آري لحظه هاي زندگي آمدند و بر فتند تا به روزي ديگر رسيديم كه آن را نوروز ناميده اند و حكيم خرد فردوسي چه زيبا قصه آن را گفته است
به فر كياني يكي تخت ساخت
چه مايه بدو گوهر اندر شناخت
كه چو خواستي ديو برداشتي
ز هامون به گردون بر افراشتي
چوخورشيد تابان ميان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوي
فرومانده از فره بخت او
به جمشيد بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردين
بر آسوده از رنج تن دل ز كين
بزرگان به شادي بر خاستند
مي و جام و رامشگر خواستند
چنين روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان يادگار

آري از روزگار كهن تا به امروز ,ما را مانده ياد گار شادماني و رهائي و دل و تن ز كين و روزي نو را نوروزي ناميدند در هفت گانه ها از يك تا هفت خوانديم كه در يك ” شنبه “يگانگي با خود را آموختيم و يكي شديم با خود و َآشتي با تمامي آن چه هستيم در دو”شنبه ” مفهوم زوج شدن ها را يافتيم و دانستيم كه معشوق را دوست بداريم حتي اگر او ما را از ياد ببرد و برايش تنها عشق فرستيم و خوشبختي او را خواهيم در سه “شنبه ” سوري به اين انديشه رفتيم كه در مثلث عاشق و معشوق ضلع سوم را بي بهانه عشق قرار دهيم و حسادت و بخل و نفرين و … را در اين سه ضلع راه ندهيم در چهار ” شنبه ” سوري بياموختيم كه چون چهار عنصر طبيعت عشق ورزيم و چون آب روان باشيم و چون خاك استوار و چون باد نوازشگر و چون آتش نورو گرما دهيم حتي گر قراري باشد كه خود سوزيم در پنج ” شنبه ” سوري به تمامي عشق ورزيديم را آموختيم و دانستيم كه بايد چون پنج گانه هاي انگشت و يا پنج گانه احساسات هماهنگي را براي عشق آموزيم از تناقض هاي درون بگيريزيم و شعر عشق را هر گونه كه باشد چه چهار پاره و چه رباعي و چه دو بيتي زيبا و پر شور سر دهيم در آدينه سوري كه آن شش” شنبه ” ناميديدم از تولدي ديگر سخن رانديم از شش روزي كه آفريننده روزگار بود سخن آورديم و تولد ديگري را براي خود خواستيم تولدي ديگر از بازگشت به خويشتني كه از آن دور شديم بازگشتي به كودكي به ديوانگي به صداقت و حال در هفت ” شنبه ” سوري از معجزه هفت سخن مي رانيم از هفت سيني كه مي توانيم در اين هفت “شنبه ” سوري نام بريم و بيائيم
با
“ه” اين ه اولين حرف هفت سين را به دور شدن از ” هوا ” و ” هوس ” تلقي نمائيم نگذاريم كه بهر هوس خواهي و هواي نفس عشق را نابود سازيم و از هواي تازه دلدادگي بگريزيم
با
” ف” مي توانيم فريادي را سازيم و عهد بنديم كه همه حال فريادي از فر و شكوه عشق در اندرون و بيرون زنيم
با
” ت ” تمامي وجود و دل و احساس خود را بهر پاكي ها و اهورائي چون عشق دهيم و خواهيم كه “تمنا” عشق جز ز عشق نكنيم
با
” س” با اين سين هفت سين وجود سبز دلي و سبز انديشي و سبز پنداري و سبز كرداري و سبز گفتاريها را بي كران پيرو باشيم
با
“ِِي” قصه حافظ را به ياد آوريم كه بگفت
“يك” قصه بيش نيست غم عشق
وين عجب كز هر زبان مي شنوم نا مكرر است
يگانگي قصه عشق را به ياد آوريم به دنبال ” يا ” نرويم و ” با ” هم بودن حتي در اندرون را فرياد زنيم و يگانه باشيم با خود و با معشوق و با ديار عشق
و با
“ن ” نميريم كه دانيم با عشق مردن وجود ندارد عشق زندگي است عشق ماندني است عشق هرگز نمي ميرد عشق بي زمان و است قصه ناخدا را ياد داريد كه مي گفت
اگر عشق همان عشق باشد زمان مقوله بي معني است
و يا حافظ كه برايمان زيباترين را از اين قصه گفت
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
آري نميريم و جاودانگي را با عشق پيمان زنيم در ” ن ” نوروز به ياد داشته باشيم كه ماندگاري و نمردن ها در عشق ورزي است
هفت سين هفت شنبه را به يار و دوست مهرباني چون تو تقديم دارم و آرزو كنم كه اين هفت گانه ها را دوست داشته باشي
نوروزت شادمانه
پاينده ايران زمين محبوبم……..

+ (http://tourajatef.blogfa.com/post-1139.aspx) نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اسفند 1389ساعت 12:38 توسط تورج عاطف | نظر بدهید (javascript:void(0))

http://www.blogfa.com/layouts/mblue/rightc.gif شنبه سوری (http://tourajatef.blogfa.com/post-1138.aspx)
http://www.blogfa.com/layouts/mblue/leftc.gif به شنبه آخر رسیدیم این شنبه آغازین هفته ای است كه در دو گانه سالها و دهه ها می رود
می گویند كه خداوند جهان را در هفت شبانه روز آفرید اما نمی دانم كه چرا بین همگان, روزهای خدا را فرق نهاده اند در بین مسلمانها آدینه را روز ویژه ای دانستند یهودیان به شنبه آویختند و روز شنبه را روز رهائی از كار دنیا نامیدند و مسیحیان نیز به یكشنبه الهی اعتقاد داشته و دارند و نمی دانم در بین پیروان دیگر مذاهب و فرقه های متفاوت باز هم این گونه قصه ها وجود دارد یا نه ؟اما دوست دارم امروز را چون روزهای دیگر خدا یك روز ویژه بنامم این شنبه آخرین شنبه از سال خواهد بود قصه شنبه آخر برای من و تو و همه ما می تواند قصه آغازی ز آخرین هفته سال باشد آری پنجاه و یك هفته گذشت تا به شنبه آخر رسیدیم و شاید اكنون كه اینجا رسیدیم به 51 هفته پیش می اندیشیم جائی كه سفره هفت سین بود و رفیق و دوست و قوم و خویش و بزرگتر و كوچك تر بودند و از همه مهمتر این بود كه امید به آغازسالی دیگر وجود داشت كه امید كه بسیار متفاوت باشد و نمی دانم كه آیا چنین بود و یا نه ؟ اما می دانم تفاوتهائی بود برگ و یا كوچكش را نمی دانم شاید در سال جدید تولدی بود تولد عشق و بازگشت عشق و یافتن عشق و یا بدرود با آشنای دور و نزدیكی كه نمی دانستی امسال نخواهی داشت نمی دانم در این آخرین سال دهه 80 چه بر ما گذشت اما هر چه بود گذشت و حال اگر همه ما در اندرون خود به درستی به آن بنگریم بی تردید قصه متفاوتی برایمان خواهد داشت شنبه ای كه یزدان مهر به ما ارزانی دهد سال پیش در چنین زمانی ,روزهای سال را مزین به پسوند ” سوری ” كردم و دوست دارم امسال هم با ” سوری ” ها سال را به شمارش معكوس رسانم سالی كه حكایتهای دلدادگی و دلشكستگی و غم و شادی و مهر و بی مهری و… همه آمدند و برفتند تا بدانیم كه هیچ چیزی تا به انتها باقی نمی ماند پس چه بجا است كه یادگاری ز آنها بنهیم سوری هائی كه از دو شنبه آخرین آغاز شده است و حال باز به شنبه دیگری رسیدیم و می دانیم دیگر شنبه ای در سال 1389 خورشیدی را نخواهیم داشت دوست دارم شنبه سوری را كه آغاز یكمی است را با پیشوندش یعنی ” یك ” شروع كنم یكی كه برای شنبه كه یكمین روز از هفته است و برای بسیاری از كلمات آید یكی كه یگانگی اولین آن است آری در شنبه سوری به ” یك ” اندیشم به یگانگی كه هر كدام از ما داریم بیائیم با این امید به سراغ حضور در شنبه سوری رویم كه هر كدام از ما ” یك ” هستیم آری یك و منحصر به فرد با رفتارهائی كه در اندرون ما است و نباید این تصور را داشته باشیم كه باید بسوزیم چون فردی معمولی و بی ارزشی ,چون میلیاردها انسان دیگری كه در جهان وجود دارد,بوده و خواهیم بودیم نمی خواهیم سخن از غرور نمایم از خود خواهی و نخوت هم صحبت نمی كنم از كشیدن حصار ها به دور خویشتن هم حكایت ندارم می خواهم از ” یك” شدن خویشتن با خود سخن رانم بیائیم در چنین روزی با آشتی با خود سخن گوئیم آشتی كه می گوید این گونه خودت را تحقیر نكن به خود سخت نگیر و به دنبال سر كوب خویشتن مباش تو یگانه موجود خدائی پس بیا یگانگی را با خود تجربه كن زندگی ما هم به یكدیگر وابسته و هم فارغ از همدیگر است پس نیائیم برای همدیگر و خوشبختی و عشق ورزیهایمان شرط بگذاریم بیائیم بپذیریم كه با تمامی به هم وابسته بودن ها در نوع خود ” یگانه ” هستیم و صاحب ارزشی كه ارجی در حد ” انسان بودن ” دارد پس بهر این انسان بودن و انسان ماندن و مهر بانی و عشق ورزی و شجاعت .. را در گروی دیگری قرار ندهیم بیائیم یگانگی را خود تجربه كنیم با بخشش, آری بیائیم بی بهانه بخشیم و نخستین بخشش ما عشق باشد عشق بخشیم بهر عهدی كه در این شنبه می بندیم كه ما ” یگانه ایم ” پس باید یگانگی را با بی بهانه عشق ورزیدن یاد دهیم یعنی می بخشم عشق را و مهر را نه بهر یار كه یار او است چه ترا یار خواند و چه در پشت دیوار فراموشی و خاطره دور و بی توجهی و..از یارخواندن تو شود پشیمان
بیائیم یگانگی را بیاموزیم نه تنهابا بخشش كه با جوشش عشق ز اندرون جوششی به اندازه تمامی عشقی كه دروجودمان هست بیائیم در این شنبه سوری آخر به یار پیام دهیم یگانه ای و بهر یگانگی تو من یك تنه عشق دهم بی بهانه تا تو با من و من با تو یگانه شوم شنبه سوری را سوری دیگر است این جشن و سرور بر همگان شادمانه
جشن یگانگی را می توان همین دم برقرار كرد
جشن یگانگی مه می تواند یگانگی با یار باشد
جشن یگانگی كه می تواند با امید باشد
جشن یگانگی كه می تواند با بدرود با جدائی باشد
جشن یگانگی كه می تواند سر شك غمها را به اشك شوق تبدیل نماید
جشن یگانگی كه می تواند با من و تو باشد


جشن ” یك ” بر ای همه شما شادمانه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد