PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگرش يدالله گودرزي به شعر روزگار ما



MR_Jentelman
1st March 2011, 01:44 AM
نهضت فراگير نيما در شعر، با شناخت صحيح او از موقعيت و جايگاه شعر آغاز شد و در اين ميان، نيما توانست به تنهايي شعر را از ميان رکود‌ها و سکون مرداب‌وار نجات دهد و آن را به جريان وادارد؛ تا در اين ميان، اين جويبار در حرکت و پويش خويش، به دريايي تبديل شده و زلالي و پاکي آن، همه پوسيدگي‌ها و ماندگي‌هاي گذشته را از بين ببرد.
موقعيت نيما، حاصل دست کم 20 سال گوشه‌نشيني و انزواي او بود. در اين مدت او نشست و نوشت و منتشر نکرد، بلکه کم‌کم همچون دريايي به عمق رسيد و توانست به آثار خويش وجهه‌اي فراتر از مکان و زمان ببخشد. وي دريافته بود که تجددطلبي معاصرانش، تک بعدي است.
نثر پارسي نيز از تکلفات و پايبندي‌هاي بي‌شماري رنج مي‌برد. نثر با اينکه وادي رهايي و آزادي در نوشتن است، تا عصر مشروطيت داراي چنان تنگنايي بود که نويسنده را دچار خفقان مي‌کرد. به همين دليل کسان کمتري به اين وادي روي مي‌آوردند و ترجيح مي‌دادند که در وادي شعر پرسه بزنند؛ حتي آنها که دشواري نثر را به جان مي‌خريدند و در اين حيطه قلم مي‌زدند، به تکلفاتي عجيب و غريب دچار مي‌آمدند و محتوا و معنا را فداي آرايش‌هاي نخ نما و کليشه‌اي نثر مي‌کردند؛ به طوري که مضمون در لابلاي اين آرايش‌ها گم مي‌شد.
در اوان مشروطيت و به دنبال آشنايي مردم با ديگر مناطق و فرهنگ‌هاي مختلف، به تدريج جنبشي در شعر و نثر پديد آمد. در زمينه شعر قبل از نيما حتي کساني به اين نتيجه رسيده بودند که شعر از محتوا تهي شده و از فرط تکرار مضامين گذشتگان به ماندابي بدل گشته که تنفس در آن مشکل و رخوت‌زاست و البته اين عده نيز در حد توان خويش به تجربه‌هايي دست زدند؛ منتها چون آنان، شناخت و درکي از نوآوري نداشتند و ديدگاهشان يکسويه بود، به دام‌هاي ديگري در افتادند و راه و بيراهه را در پيش گرفتند.
آثار و فرآورده‌هاي شعري اين دوره، اگرچه داراي مضامين آزادي‌خواهي، وطن‌پرستي، وقايع اجتماعي و سياسي و تنوع بيشتر نسبت به گذشته است، اما به دليل محدوديت فضا، عدم وسعت ديد گسترده و جستجوکردن نوآوري در واژگان و نه در کل اثر، عاقبت به خير نيست و طبعاً به جوانمرگي و افول زودرس دچار مي‌آيد..
با ظهور سبک جديد در شعر پارسي و نيز استحاله نثر پارسي از حالتي مصنوع و متکلف به حالتي صميمي، روان و مردمي، اين دو نوع مهم هنري به تولدي ديگر دست يافتند و به حيات پربار خويش ادامه دادند. رمان، داستان، نوول و ... به شکل امروزين در نثر پارسي وجود پيدا کرد و همزمان، شعر در قالب‌هاي جديد و فرم‌هاي تازه به تجربه پرداخت. پس از قالب نيمايي، نوبت به تولد فرزند آن که شعر سپيد، يا بي‌وزن بود، رسيد که با تکيه بر آهنگين بودن و موسيقي کلمات، در پي جبران وزن معهود بود. شعر سپيد، داراي خصوصياتي بود که مي‌توانست نقصان وزن عروضي را جبران کند و به گونه‌اي ديگر و روزآمد‌تر بتواند در اين عرصه جولان دهد. شعر سپيد، البته به دليل اينکه در ظاهر، قالبي ساده‌ياب و آسان‌نما داشت، عده زيادي را وسوسه کرد که به آن روي آورند؛ در حالي که بيشتر اينان بهره‌اي از شاعري نداشته و مي‌خواستند که از اين نمد براي خويش کلاهي بدوزند. البته سخن ما درباره کساني است که با درکي ناقص و ظاهري از شعر سپيد، سعي بر آن داشته و دارند که با رديف کردن واژه‌ها و کلمات بي‌جان و با ايجاد ترکيب‌هاي اتفاقي و جدول ضربي، خويش را شاعر بنمايانند.
در نثر به دليل تفصيل و گستردگي که در آن هست و همچنين به دليل ظهور و صراحت آن، نمي‌شود تقلب کرد و سکه قلب خويش را به رواج انداخت، زيرا زيرساخت و بافت نثري به گونه‌اي است که به راحتي مي‌توان اجناس بدلي را شناخت و گوهر را از خزرف تشخيص داد. به علاوه اينکه نثر وسعتي طاقت‌فرسا و نفس‌گير دارد و اقبال يا عدم اقبال آن توسط ديگران نيز مزيد بر علت است.
به همين دليل است که نزديک شدن به آن، حوصله فراوان و تبحر لازم دارد و اگر هم کسي در آن وادي موفق شود به عنواني همچون نويسنده و نايل مي‌آيد که چندان صفت فوق‌العاده و برجسته‌اي نيست. همچنين نثر به خودي خود داراي وجه تشخيص و برگزيدگي هنري نيست و البته هنري بودن و تشخيص آن از هنگامي آغاز مي‌شود که نويسنده بتواند به نثر، وجهه‌اي هنري و زيباشناسانه دهد که برخاسته از همان جلوت هنري نويسنده و يا هنرمند است.
اما در شعر سپيد، به دليل محدوديت و عدم گستردگي قالب (به اندازه نثر) و نيز به خاطر اينکه خود شعر، به تنهايي يک گونه هنري است، جداي از محتوا و معنا، اين آسان‌يابي و سهل‌انگاري (به معني واقعي کلمه) ديده مي‌شود. به هر حال شاعر بودن بسيار شادمانه‌تر است از نويسنده بودن. به همين خاطر است که اغلب کساني را که به عنوان نويسنده مي‌شناسيم، ابتدا از شعر شروع کرده‌اند و سپس در وادي نثر افتاده‌اند. نمونه‌ها بسيار فراوان است، شايد به همين خاطر است که مي‌گويند: نويسندگان، شاعران شکست خورده هستند!
اين تداخل غث و ثمين و صحيح و سقيم در شعر سپيد هنوز هم ادامه دارد و شايد هم حادتر شده است و همين نيز يکي از عللي است که باعث روي گرداندن عامه از شعر و عدم اعتنا به آن و خلاصه، شعرگريزي در بين عموم مردم شده است؛ يا به عبارت ديگر اين مسئله موجب پيدايش بحران در شعر شده است. از يک سو ما با کثرت شاعر و فراواني فرآورده‌هاي شعري روبرو هستيم و از ديگر سو با عدم اقبال عمومي مردم از شعر و به خصوص شعر نو. البته مسائل ديگري نيز در اين عدم اقبال دخيل است که در حوصله بحث نيست.
آنچه که مي‌تواند فارقي بين اين درست و غلط و صحيح و سقيم باشد، نقد است و البته نقدي روش‌مند و آگاهانه. نقد اگر چه سابقه‌اي مکتوب و مدون در ادبيات ما ندارد، اما به هر حال اکثرا به صورت شفاهي و زباني وجود داشته است؛ هرچند باز و اگر چه کمرنگ و بيش‌تر منفعلانه و اثرپذير (البته منظور از انفعال در اينجا به اين معني است که نقدي که در گذشته صورت مي‌گرفته) بعد از آفرينش اثر بوده است. يعني بعد از اينکه في‌المثل شعري سروده شد و يا اثري پديد آمده، مورد نقد قرار گرفته و به خصوصيات، محاسن و معايب آن اشاره مي‌شده است. بنا بر تقسيمي مي‌توانيم نقد را به دو گونه بدانيم:
1. بررسي اثر؛ آنگونه که هست (رئال)
2. تعيين و قرارداد معيار‌هايي براي اثر هنري؛ آنگونه که بايد باشد (ايده‌آل)
نقد کنوني از اين دو شکل خارج نيست. يعني يا منتقد، معيار‌ها و فاکتورهايي را به دست مي‌دهد که اثري هنري در چارچوب آن آفريده مي‌شود ـ که در آن صورت آن اثر هنري، ايده‌آلي و آرماني خواهد بود و يا اينکه منتقد پس از آفرينش اثر به آن مي‌پردازد و به اصطلاح در مقابل عمل انجام شده واقع مي‌شود که در اين صورت به معايب و محاسن اثر پرداخته و احياناً نکات مبهم و تاريک را به قدر بضاعت خود روشن ساخته و اثر را آنگونه که هست باز مي‌شناساند که در اين صورت، نقد، حالتي رئال و واقع‌شناسانه دارد و به نوعي نيز داراي انفعال.
کمبود هر دو نقد و منتقد، در جامعه هنري و ادبي ما باعث شده که جوان‌تر‌ها به حيراني و سرگرداني دچار آيند و علاوه بر اين هم بعضي از علماي قوم، بر اين سرگرداني و ترديد مي‌افزايند و باعث تشويش بيشتر اذهان نوآمدگان مي‌شوند.
تعدادي از اين آقايان با نشان دادن راه‌هاي انحرافي و گاه متضاد باهم، موجب ايجاد هرج و مرج در بازار آشفته نقد شده‌اند. نقد‌هايي که امروزه در سطح مطبوعات و مجلاتمان مي‌بينيم، غالبا مغرضانه به چشم مي‌آيند.
نقد نمي‌توان جانبدارانه نباشد و سمت و سويي نداشته باشد، اما مي‌توان مغرضانه نباشد و حالتي صادقانه داشته باشد. در چنين حالتي که جريان نقد، بدل به آشفته بازاري شده است، شايد بهترين راه براي هنرمند و نويسنده و شاعر جوان، نشنيده گرفتن و گوش نسپردن به اين نوع نقد و سر در کار خود داشتن است. به هر حال طي کردن راهي سنگلاخي و دشوار، بهتر است از سرگرداني و ترديد و معلق ماندن بين زمين و آسمان،
البته و صد البته، منظور اين قلم، ناديده گرفتن جريان زلالي ولي اندک نقد، در عرصه هنر و ادب معاصر نيست، زيرا به هر حال در اين عرصه مي‌توان به نقد‌هاي خوبي که از جانب بعضي از منتقدين (که فارغ از هياهو و جنجال عمل مي‌کنند) اشاره کرد. سخن ما بر سر اين است که آيا اين جريان و جويبار اندک، راه خود را پيدا خواهد کرد و به سوي دريا راهي خواهد دشت و يا در لابلاي جريان‌هاي آلوده و منحرف، کمرنگ و ناپديد خواهد شد؟
اين سخن را به پايان مي‌برم؛ با تاکيد بر اين نکته که نقد، حالتي دو سويه دارد؛ از يک سو راهگشا و راهنماي هنرمند است و از ديگر سو نيز به عنوان شارح و فارقي براي مخاطب عمل مي‌کند. براي او توضيح مي‌دهد ديدگاه او را وسيع مي‌کند و از نارسايي‌ها و ناکام بودن احتمالي اثر، او را آگاه مي‌سازد.

***
يدالله گودرزي متولد 1349 در شهرستان بروجرد است. او تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران گذرانده است و هم اکنون به عنوان تهيه کننده و سردبير برنامه هاي تلويزيوني و راديويي فعاليت مي کند. او در بيش تر قالب هاي ادبي اثار ارزنده اي سروده و در نوشتن نثر ادبي توانايي خاصي دارد. (بگذار عاشقانه بگويم) (اخرين قبيله شرقي) (گزيده ادبيات معاصر شماره 139) (سيماي بروجرد) و (عاشقانه هاي شوکا) از جمله اثار گودرزي است. مجموعه نثر ادبي حاضر با عنوان (فرصتي براي پرنده شدن) نيز از اثار اوست.




منابع: خبرگزاري فارس

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد