ساسي
27th February 2011, 12:17 AM
خانم ملکه ی داستان کوتاه را بیشتر بشناسید!
درباره آلیس مونرو، برنده جایزه بینالمللی بوكرمنادبیات
روزنامه گاردین 2 هفته پیش خبر داد هیات داوران جایزه بینالمللیبوكرمن ادبیات به اتفاق آرا تصمیم گرفتهاند
جایزه امسال را به مجموعه آثارخانم آلیس مونرو، نویسنده كاناداییتبار متولد 1931 اهدا كنند.
آلیس مونرورا برخی كارشناسان، ملكه داستان كوتاه نامیدهاند و خوانندگان ایرانی با برخی ازآثار این نویسنده نظیر
مجموعه داستان فرار با ترجمه مژده دقیقی آشناهستند.
در این مطلب كه از نشریه دی زیت آلمانی ترجمه شده است، به انگیزهاعطای این جایزه به بررسی جهان داستانی
این نویسنده میپردازیم. وقتی برایاولین بار چشمم به جمال آلیس مونرو، صبیه عفیفه جناب مونرو كه هرچه خاك
آنپدر است عمر این دختر باشد روشن شد یكه خوردم.
معمولا هر كتابخوانی مشتاقدیدن چهره نویسنده مورد علاقه و تحسین خود است، اما در مورد آلیس مونرو به دلایل
نامشخصی تاكنون به هیچ عكسی از وی برخورد نكرده بودم و با وجود اشتیاقوافری كه به قلم این نویسنده دارم
در بسیاری از كتابهای جیبی وی كه خریدهیا امانت گرفتهام تاكنون سعادت زیارت تصویر ایشان میسر نشده بود.
برایهمین انتظار دیدن چهرهای پیچیده و پر رمز و راز را داشتم.
چهرهای روشنفكرو احتمالا با یك خروار فیس وافاده، كمی زهوار در رفته و درب و داغان و در یك كلامدر تمام
این مدت تصویر كسی را در سر میپروراندم كه دستكم به داستانهایمرموز و تاریكش بیاید، اما وقتی عكس
ایشان را دیدم انگشت به دهان محوتماشای وی شدم.
آلیس مونرو شبیه پیرزنهای جاندوست بیخیالی بود كه كماكانظاهر خود را حفظ كردهاند. از همان
مادربزرگهایی كه احدی نمیتواند ازكنار كلوچههای زنجبیلیشان بیتفاوت بگذرد؛ البته خوب كه نگاه میكنم
شباهتهایی با خانم مارپل هم در چهره وی دیده میشود.
در هر صورتآلیس مونرو مدتهاست با این كه شهرتی در جهان به هم زده، اما با این حال همیشه تاحد زیادی
دستكم گرفته شده است.
مونرو به رغم دیگر نویسندگان، نه یكشروع درخشان زودهنگام در دوران جوانی داشته و نه هیچ ناكامی و
شكستی دردوران میانسالی. زندگی وی یك زندگی فعال و معمولی بوده كه هیچ شباهتی با زندگی دیگرنویسندگان
زنده و احتمالا بهتر جهان ندارد.
مونرو از همان آغاز كارنویسندگی، داستان پشت داستان بود كه بیوقفه از چنته هنر و مهارت خویش بیرون
میداد، البته بسیاری از آنها رد میشد و بسیاری هم در مجلات مختلف به چاپمیرسید. با این حال مدتها طول
كشید تا اولین مجموعه داستان وی منتشرشود.
سالها گذشت فرزندان آلیس مونرو بزرگ شدند و اولین نوههایش هم به دنیاآمدند تا سرانجام توانست در كنار
نویسندگان بزرگی چون مارگارت آتوود (مشهورترین نویسنده كانادا متولد 1939) قد علم كند.
اندك اندك در سلوكنویسندگی
البته آلیس مونرو كسی نیست كه در مسیر تبدیل شدن به یك نویسندهجهانی متوقف شده باشد. با نگاهی بازنگرانه به
آثار مونرو بخوبی میتواندریافت كه وی در طول سالها فعالیت مستمر، رفتهرفته بهتر و پختهتر شدهاست.
آلیس مونرو 77 ساله هماكنون در سنین بازنشستگی به درجهای رسیده استكه نام وی همواره جزو نامزدهای نوبل
ادبیات مطرح میشود و هر كتاب جدید ویحاكی از پیشرفت این نویسنده در قیاس با آثار پیشین اوست. همانطور
كه درمیان آثاری چون رویای مادرم، عشق یك زن، بهشت و جهنم و فرار تفاوتهای فاحشی رامیتوان مشخص
كرد كه از مرز علایق شخصی فراتر میرود.
البته شرحاینكه چرا داستانهای مونرو اینقدر خاص و منحصر به فرد است، كار سادهای نیست. آلیس مونرو كسی
نیست كه بخواهد با جملهبندیهای پر زرق و برق یا با جملاتبشدت موزون هنر خود را به رخ دیگران بكشد.
زبان او كه مار را از سوراخ بیرونمیآورد، هرچند سرد اما بخوبی مهار شده و بسادگی قابل خواندن است و با
اینكه وی فقط میخواهد داستانهای ساده درباره انسانهای معمولی تعریف كند با این حالتا مدتهای طولانی او
را به عنوان یك نویسنده خاص زنان یا یك نویسنده محلیكانادا در منگنه قرار دادند، البته این مساله دلایل مختلفی
دارد. نخستاینكه داستانهای مونرو همیشه در كانادا رخ میدهند و اغلب هم در استان اونتاریوكه منطقهای خشك
و بیآب و علف با طبیعتی خشن است.
از سوی دیگر،زمان داستانهای وی نیز گاهی به یك گذشته بسیار دور كه به نظر بدوی میرسد وتداعیكننده
دنیای سراسر فقر كودكی اوست برمیگردد و مهمتر از همه اینكهشخصیتهای اصلی داستان مونرو بیشتر زنان
هستند.
البته با تمام اینهاباید گفت در محیطی كه مونرو آن را با هوشمندی تمام انتخاب كرده هر چه باشد او اینمحیط را
به بهترین شكل میشناسد به حد كافی جا برای هرگونه ماجرایی ازگمراهی و فریب گرفته تا عشق و دروغ و
اعمال قدرت وجود دارد.
درداستانهای مونرو لحظات خاصی هستند كه وی مدام دور و بر آنها پرسه میزند. همانلحظاتی كه خواننده را
نیز از فرق تا قدم در كش و قوس اندیشه فرو میبرد كهآیا مثلا شخصیت فلان داستان میتواند طور دیگری رفتار
كند؟ یا زندگی فلانشخصیت داستان قابل تغییر است؟ در كتابهای پیشین مونرو غالبا زندگی زناشوییشخصیتها
بود كه متزلزل شده و بناگاه با شكست روبهرو میشد، اما در آثارجدید وی این لحظات تند تصمیمگیری چندپهلوتر
شده و تقریبا به نظر میرسدشست نویسنده هم خبر دار شده كه این لحظات در زندگی كم نیستند و چه بسا هر روز
وجود دارند و هر یك از ما همواره و بر اساس شخصیتمان در معرض چنینتصمیماتی هستیم.
یكی از داستانهای مجموعه فرار، ژولیت نام دارد. زندگیژولیت با 3 داستان دیگر این مجموعه درآمیخته است به
طوری كه میتوان اینداستان را یك عكس 3 تكه نامید. از قراری كه نوشتهاند یك روز دختر باكمالات خانمژولیت
یكباره به سرش میزند بار و بندیل خود را بسته و زحمت را كم كند. دلایل این فرار احتمالا به بلوای جانفرسایی
برمیگردد كه ژولیت سالها پیشبا همسرش داشته، آن هم درست وقتی همسر وی در آستانه شتاب به دیار باقی بوده
است.
البته نمیتوان گفت كه لحن آلیس مونرو، بدبینانه است. بیشترشخصیتهای داستان مونرو به طور غیرمنتظرهای
موفق میشوند فرمان زندگیشانرا بسرعت به جهت دیگری بچرخانند و از زندگی سابق خویش كنارهگیریكنند.
مونرو داستان را یك خیابان كه به ناچار به سمتی پیش میرود نمیداندبلكه ترجیح میدهد همچون خانهای باشد كه
میتوان درآن قدمزد.
جایی هم كه این موفقیت حاصل نمیشود زندگی آنها سر از وضعیت جالب دیگریدرمیآورد. با این حساب شاید
بتوان یكی از خصال بارزه سركار علیه آلیسمونرو را در این دانست كه وی از یك سو در آشكار كردن ویژگی
شخصیتها و نیزلحظات تعیینكننده داستانهایش بویژه در جایی كه مورد محك زندگی قرار گرفتهاند،تندی كمتری به
خرج داده از سویی هم آنها را به حالت معوق باقی گذاشته است. گویی این نویسنده از تمام زندگی فقط داستانهایش
را میشنود بدون آن كهبخواهد وارد عمل شود و چیزی را ارزیابی كند.
آلیس مونرو یك بار در جاییدرباره خود گفته است، وی هیچگاه داستانی را از ابتدا شروع به خواندن نمیكند، بلكه
جایی از كتاب را باز كرده و در جهتهای مختلفی به خواندن خود ادامه میدهد. مونرو معتقد است وی هیچ گاه به
داستان به عنوان یك خیابان كه به ناچار بهسمتی پیش میرود نمینگرد بلكه ترجیح میدهد داستان را همچون
خانهای ببیندكه میتوان در آن قدم زد و در اتاقهای آن هر چقدر كه دلت خواست اقامتكرد.
رمان تاریخی، داستان خانوادگی، خودنگاشت
آخرین مجموعه داستانمنتشر شده آلیس مونرو «این را برای چه میخواهید بدانید؟» نام دارد. در نوامبر 1851
سه مرد جوان با عزمی راسخ راهی استان منیتوبای كانادا میشوند آنها كه غیراز تبر چیز دیگری به همراه ندارند،
درختان را قطع كرده و از چوب آنهاكلبهای برای خود علم میكنند و روی تختی از جنس چوب درختان بید به
خوابمیروند غافل از این كه در ساخت آتشگاه كلبه اشتباه كردهاند و چیزی نمانده كه درآتش بسوزند، اما سر
بزنگاه مادر و خواهر از راه میرسند و امور كلبه را بهعهده میگیرند و به این ترتیب تمدن آغاز شده و ادامه
مییابد و پیشرفتها وناكامیها جای خود را به یكدیگرمی دهند.
به گفته كارشناسان وقتی در اینداستانها موضوع كانادا مطرح میشود و نه غرب وحشی، این پرسش پیش میآید
كهمگر همه اینها را به لطف هزاران فیلم و كتاب كت و كلفت تاریخی نمیشناسیم پس چراباید دوباره آنها را
بخوانیم؟ پاسخ این است كه این بار این موضوعفوقالعادهتر از قبل روایت شده است. 11 داستان جدید آلیس
مونرو در اینكتاب برای اولین بار متن بلندی را شكل دادهاند كه در آن، داستانها همچون سرفصل یككتاب انجام
وظیفه میكنند و برخلاف دیگر كتابها كه وقتی بدون مكث خواندهمیشوند معمولا تاثیر خود را از دست میدهند،
این كتاب را میتوان یك بندخواند بدون آن كه ذرهای از تاثیر آن كاسته شود.
داستانهای این كتاب همانندیك رودخانه روایی است كه خواننده را هم با خود میبرد. سرچشمه این رودخانه دره
یاسآور منطقه «اتریك» در اسكاتلند است. جایی كه جیمز لایدلاو چوپانمدتهاست مدام توی گوش پسرانش
میخواند تا سرانجام دو تا از آنها اعلامآمادگی میكنند كه با پدر 60 ساله خود روانه نووا اسكونتا واقع در شرق
كانادا شوند.
لایدلاو پیر كه حسابی از تصمیمش هول كرده، ناآرام وبدون هدف سوار بر كشتی پیش میرود. این شیوه ترسیم
گذر از یك سوی آب بهدیگر سو در این داستان كه مشتمل بر 64 صفحه است، جزو با شكوهترین نثرهای مونرو
محسوب میشود و چنین به نظر میرسد كه 11 داستان این كتاب در همین یكداستان گنجانده شده است.
از سوی دیگر انبوهی از جزییات نیز درونمایه داستانرا در بر گرفته و فضای زندهای را پیش روی شخصیتهای
داستان كه به رغمتصویر روی جلد كتاب به هیچ وجه افراد عجیب و غریبی نیستند میگشاید. شخصیتهایمونرو
در این كتاب افراد درست و حسابی، كاردان و البته خودرایی هستند. اساسا آلیس مونرو برای بیدار كردن علاقه
خوانندگانش نیاز به خلق هیچ عنصرعجیب و غریبی نمیبیند.
آغاز این كتاب كه دربرگیرنده نخستین جستجو براییافتن نشانههای اجداد در اسكاتلند همیشه بارانی است، كمی خارج
از حوصلهخواننده است و پایان این كتاب نیز به موازات بخشهایی از خود نگاشت و نیز اطلاعاتیكه درباره
جغرافیای كانادا داده شده است نسبتا من درآوردی به نظر میرسد. البته این وضعیت نباید خوانندگان را بترساند،
چون چند صفحه بیشترنیست.
9 داستان این مجموعه با همان تركیب مرموز و متهورانه روانشناختی كهآلیس مونرو استاد مسلم آن است،
میدرخشد. همه چیز غیر از شخصیتهای داستانبا دقت و مو به مو توصیف شده است. بویژه قسمتهای تاریخی
كتاب كه گویی درمقابل چشم خواننده قرار میگیرند. در آغاز خواننده احساس میكند نثر این نویسندههمان چیزی
است كه تورمن كاپوت نویسنده آمریكایی (1984 - 1924) آن را تركیبیاز گزارشهای واقعی و تخیلی میداند،
اما نباید اشتباه كرد. آلیس مونرو بهعنوان استاد مسلم داستانسرایی و زندگینامهنویسی، علاقهمند به نوع دیگری از
واقعیات است.
او مانند همیشه چارچوبی پر از هنر تعیین كرده وخواننده را وارد آن میكند تا خواننده خود به تحقیق درباره آنچه
به حد كافیاز آن تجربه دارد بپردازد.
برای مثال این كه خانواده چه معنایی دارد و چرااندریو لایدلاو به همراه همسر و فرزندانش صدها كیلومتر را پشت
سر میگذاردتا خانواده برادرش را نزد خود بیاورد. به عقیده كارشناسان كتاب جدید مونرو كه مشتملبر 11
داستان كوتاه است نهتنها یك رمان تاریخی كه یك داستان خانوادگی و یكخود نگاشت است. نام یكی از داستانهای
این كتاب زیر درخت سیب است. شخصیتاصلی این داستان دختری است 13 ساله به نام آلیس كه با دوچرخه و
بدون هدف بهراه میافتد. در بخشی از این داستان از زبان وی آمده است: من كشته مرده طبیعت هستم. این
احساس ابتدا از كتابها سر بر آورد و سپس با علاقه پنهانی من به شعردرآمیخت پس در كتابهای درسی به
جستجو پرداختم تا اشعار را كشف كنم پیش ازآن كه این اشعار خوانده شده و مورد بیاعتنایی قرار بگیرند.
به نظر میرسدآلیس در این داستان قدرت آن را ندارد كه با رای اكثریت مخالفت كند چون گاهی دیدهمیشود او
نیز با دیگران همراه شده و شعر را مورد تمسخر قرار میدهد با اینهمه او در دل تمایل بسیاری به خواندن شعر
دارد.
آلیس كه اكنون بزرگشده و عنوان ملكه داستان كوتاه جهان را یدك میكشد، 2 هفته پیش برنده جایزهبینالمللی
بوكرمن ادبیات شد. مبلغ این جایزه ادبی 60 هزار پوند انگلیسی (حدود 64 هزار یورو) است و از سال 2005
هر 2 سال یك بار اعطا میشود. برخلاف جایزه بوكرمن نویسندگان انگلیسی زبان كه تنها به یك اثر نویسنده تعلق
میگیرد، این جایزه از مجموعه آثار یك نویسنده تقدیر میكند. البته مشروطبر این كه این آثار به زبان انگلیسی
ترجمه شده باشد. آلیس مونرو بعد ازاعلام اطلاعیه كمیته اعطای جایزه در لندن در گفتگو با یكی از نشریات چنین
گفت: من كاملا غافلگیر شدهام و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم. اتفاقفوقالعادهای است كه مجموعه آثار
نویسندهای در سن و سال من این چنین موردتایید و پذیرش قرار بگیرد. ضمن آن كه برای من مایه بسی افتخار
است كه درمیان نامزدهایی چون ماریو وارگاس یوسا قرار گرفتم.
درباره آلیس مونرو، برنده جایزه بینالمللی بوكرمنادبیات
روزنامه گاردین 2 هفته پیش خبر داد هیات داوران جایزه بینالمللیبوكرمن ادبیات به اتفاق آرا تصمیم گرفتهاند
جایزه امسال را به مجموعه آثارخانم آلیس مونرو، نویسنده كاناداییتبار متولد 1931 اهدا كنند.
آلیس مونرورا برخی كارشناسان، ملكه داستان كوتاه نامیدهاند و خوانندگان ایرانی با برخی ازآثار این نویسنده نظیر
مجموعه داستان فرار با ترجمه مژده دقیقی آشناهستند.
در این مطلب كه از نشریه دی زیت آلمانی ترجمه شده است، به انگیزهاعطای این جایزه به بررسی جهان داستانی
این نویسنده میپردازیم. وقتی برایاولین بار چشمم به جمال آلیس مونرو، صبیه عفیفه جناب مونرو كه هرچه خاك
آنپدر است عمر این دختر باشد روشن شد یكه خوردم.
معمولا هر كتابخوانی مشتاقدیدن چهره نویسنده مورد علاقه و تحسین خود است، اما در مورد آلیس مونرو به دلایل
نامشخصی تاكنون به هیچ عكسی از وی برخورد نكرده بودم و با وجود اشتیاقوافری كه به قلم این نویسنده دارم
در بسیاری از كتابهای جیبی وی كه خریدهیا امانت گرفتهام تاكنون سعادت زیارت تصویر ایشان میسر نشده بود.
برایهمین انتظار دیدن چهرهای پیچیده و پر رمز و راز را داشتم.
چهرهای روشنفكرو احتمالا با یك خروار فیس وافاده، كمی زهوار در رفته و درب و داغان و در یك كلامدر تمام
این مدت تصویر كسی را در سر میپروراندم كه دستكم به داستانهایمرموز و تاریكش بیاید، اما وقتی عكس
ایشان را دیدم انگشت به دهان محوتماشای وی شدم.
آلیس مونرو شبیه پیرزنهای جاندوست بیخیالی بود كه كماكانظاهر خود را حفظ كردهاند. از همان
مادربزرگهایی كه احدی نمیتواند ازكنار كلوچههای زنجبیلیشان بیتفاوت بگذرد؛ البته خوب كه نگاه میكنم
شباهتهایی با خانم مارپل هم در چهره وی دیده میشود.
در هر صورتآلیس مونرو مدتهاست با این كه شهرتی در جهان به هم زده، اما با این حال همیشه تاحد زیادی
دستكم گرفته شده است.
مونرو به رغم دیگر نویسندگان، نه یكشروع درخشان زودهنگام در دوران جوانی داشته و نه هیچ ناكامی و
شكستی دردوران میانسالی. زندگی وی یك زندگی فعال و معمولی بوده كه هیچ شباهتی با زندگی دیگرنویسندگان
زنده و احتمالا بهتر جهان ندارد.
مونرو از همان آغاز كارنویسندگی، داستان پشت داستان بود كه بیوقفه از چنته هنر و مهارت خویش بیرون
میداد، البته بسیاری از آنها رد میشد و بسیاری هم در مجلات مختلف به چاپمیرسید. با این حال مدتها طول
كشید تا اولین مجموعه داستان وی منتشرشود.
سالها گذشت فرزندان آلیس مونرو بزرگ شدند و اولین نوههایش هم به دنیاآمدند تا سرانجام توانست در كنار
نویسندگان بزرگی چون مارگارت آتوود (مشهورترین نویسنده كانادا متولد 1939) قد علم كند.
اندك اندك در سلوكنویسندگی
البته آلیس مونرو كسی نیست كه در مسیر تبدیل شدن به یك نویسندهجهانی متوقف شده باشد. با نگاهی بازنگرانه به
آثار مونرو بخوبی میتواندریافت كه وی در طول سالها فعالیت مستمر، رفتهرفته بهتر و پختهتر شدهاست.
آلیس مونرو 77 ساله هماكنون در سنین بازنشستگی به درجهای رسیده استكه نام وی همواره جزو نامزدهای نوبل
ادبیات مطرح میشود و هر كتاب جدید ویحاكی از پیشرفت این نویسنده در قیاس با آثار پیشین اوست. همانطور
كه درمیان آثاری چون رویای مادرم، عشق یك زن، بهشت و جهنم و فرار تفاوتهای فاحشی رامیتوان مشخص
كرد كه از مرز علایق شخصی فراتر میرود.
البته شرحاینكه چرا داستانهای مونرو اینقدر خاص و منحصر به فرد است، كار سادهای نیست. آلیس مونرو كسی
نیست كه بخواهد با جملهبندیهای پر زرق و برق یا با جملاتبشدت موزون هنر خود را به رخ دیگران بكشد.
زبان او كه مار را از سوراخ بیرونمیآورد، هرچند سرد اما بخوبی مهار شده و بسادگی قابل خواندن است و با
اینكه وی فقط میخواهد داستانهای ساده درباره انسانهای معمولی تعریف كند با این حالتا مدتهای طولانی او
را به عنوان یك نویسنده خاص زنان یا یك نویسنده محلیكانادا در منگنه قرار دادند، البته این مساله دلایل مختلفی
دارد. نخستاینكه داستانهای مونرو همیشه در كانادا رخ میدهند و اغلب هم در استان اونتاریوكه منطقهای خشك
و بیآب و علف با طبیعتی خشن است.
از سوی دیگر،زمان داستانهای وی نیز گاهی به یك گذشته بسیار دور كه به نظر بدوی میرسد وتداعیكننده
دنیای سراسر فقر كودكی اوست برمیگردد و مهمتر از همه اینكهشخصیتهای اصلی داستان مونرو بیشتر زنان
هستند.
البته با تمام اینهاباید گفت در محیطی كه مونرو آن را با هوشمندی تمام انتخاب كرده هر چه باشد او اینمحیط را
به بهترین شكل میشناسد به حد كافی جا برای هرگونه ماجرایی ازگمراهی و فریب گرفته تا عشق و دروغ و
اعمال قدرت وجود دارد.
درداستانهای مونرو لحظات خاصی هستند كه وی مدام دور و بر آنها پرسه میزند. همانلحظاتی كه خواننده را
نیز از فرق تا قدم در كش و قوس اندیشه فرو میبرد كهآیا مثلا شخصیت فلان داستان میتواند طور دیگری رفتار
كند؟ یا زندگی فلانشخصیت داستان قابل تغییر است؟ در كتابهای پیشین مونرو غالبا زندگی زناشوییشخصیتها
بود كه متزلزل شده و بناگاه با شكست روبهرو میشد، اما در آثارجدید وی این لحظات تند تصمیمگیری چندپهلوتر
شده و تقریبا به نظر میرسدشست نویسنده هم خبر دار شده كه این لحظات در زندگی كم نیستند و چه بسا هر روز
وجود دارند و هر یك از ما همواره و بر اساس شخصیتمان در معرض چنینتصمیماتی هستیم.
یكی از داستانهای مجموعه فرار، ژولیت نام دارد. زندگیژولیت با 3 داستان دیگر این مجموعه درآمیخته است به
طوری كه میتوان اینداستان را یك عكس 3 تكه نامید. از قراری كه نوشتهاند یك روز دختر باكمالات خانمژولیت
یكباره به سرش میزند بار و بندیل خود را بسته و زحمت را كم كند. دلایل این فرار احتمالا به بلوای جانفرسایی
برمیگردد كه ژولیت سالها پیشبا همسرش داشته، آن هم درست وقتی همسر وی در آستانه شتاب به دیار باقی بوده
است.
البته نمیتوان گفت كه لحن آلیس مونرو، بدبینانه است. بیشترشخصیتهای داستان مونرو به طور غیرمنتظرهای
موفق میشوند فرمان زندگیشانرا بسرعت به جهت دیگری بچرخانند و از زندگی سابق خویش كنارهگیریكنند.
مونرو داستان را یك خیابان كه به ناچار به سمتی پیش میرود نمیداندبلكه ترجیح میدهد همچون خانهای باشد كه
میتوان درآن قدمزد.
جایی هم كه این موفقیت حاصل نمیشود زندگی آنها سر از وضعیت جالب دیگریدرمیآورد. با این حساب شاید
بتوان یكی از خصال بارزه سركار علیه آلیسمونرو را در این دانست كه وی از یك سو در آشكار كردن ویژگی
شخصیتها و نیزلحظات تعیینكننده داستانهایش بویژه در جایی كه مورد محك زندگی قرار گرفتهاند،تندی كمتری به
خرج داده از سویی هم آنها را به حالت معوق باقی گذاشته است. گویی این نویسنده از تمام زندگی فقط داستانهایش
را میشنود بدون آن كهبخواهد وارد عمل شود و چیزی را ارزیابی كند.
آلیس مونرو یك بار در جاییدرباره خود گفته است، وی هیچگاه داستانی را از ابتدا شروع به خواندن نمیكند، بلكه
جایی از كتاب را باز كرده و در جهتهای مختلفی به خواندن خود ادامه میدهد. مونرو معتقد است وی هیچ گاه به
داستان به عنوان یك خیابان كه به ناچار بهسمتی پیش میرود نمینگرد بلكه ترجیح میدهد داستان را همچون
خانهای ببیندكه میتوان در آن قدم زد و در اتاقهای آن هر چقدر كه دلت خواست اقامتكرد.
رمان تاریخی، داستان خانوادگی، خودنگاشت
آخرین مجموعه داستانمنتشر شده آلیس مونرو «این را برای چه میخواهید بدانید؟» نام دارد. در نوامبر 1851
سه مرد جوان با عزمی راسخ راهی استان منیتوبای كانادا میشوند آنها كه غیراز تبر چیز دیگری به همراه ندارند،
درختان را قطع كرده و از چوب آنهاكلبهای برای خود علم میكنند و روی تختی از جنس چوب درختان بید به
خوابمیروند غافل از این كه در ساخت آتشگاه كلبه اشتباه كردهاند و چیزی نمانده كه درآتش بسوزند، اما سر
بزنگاه مادر و خواهر از راه میرسند و امور كلبه را بهعهده میگیرند و به این ترتیب تمدن آغاز شده و ادامه
مییابد و پیشرفتها وناكامیها جای خود را به یكدیگرمی دهند.
به گفته كارشناسان وقتی در اینداستانها موضوع كانادا مطرح میشود و نه غرب وحشی، این پرسش پیش میآید
كهمگر همه اینها را به لطف هزاران فیلم و كتاب كت و كلفت تاریخی نمیشناسیم پس چراباید دوباره آنها را
بخوانیم؟ پاسخ این است كه این بار این موضوعفوقالعادهتر از قبل روایت شده است. 11 داستان جدید آلیس
مونرو در اینكتاب برای اولین بار متن بلندی را شكل دادهاند كه در آن، داستانها همچون سرفصل یككتاب انجام
وظیفه میكنند و برخلاف دیگر كتابها كه وقتی بدون مكث خواندهمیشوند معمولا تاثیر خود را از دست میدهند،
این كتاب را میتوان یك بندخواند بدون آن كه ذرهای از تاثیر آن كاسته شود.
داستانهای این كتاب همانندیك رودخانه روایی است كه خواننده را هم با خود میبرد. سرچشمه این رودخانه دره
یاسآور منطقه «اتریك» در اسكاتلند است. جایی كه جیمز لایدلاو چوپانمدتهاست مدام توی گوش پسرانش
میخواند تا سرانجام دو تا از آنها اعلامآمادگی میكنند كه با پدر 60 ساله خود روانه نووا اسكونتا واقع در شرق
كانادا شوند.
لایدلاو پیر كه حسابی از تصمیمش هول كرده، ناآرام وبدون هدف سوار بر كشتی پیش میرود. این شیوه ترسیم
گذر از یك سوی آب بهدیگر سو در این داستان كه مشتمل بر 64 صفحه است، جزو با شكوهترین نثرهای مونرو
محسوب میشود و چنین به نظر میرسد كه 11 داستان این كتاب در همین یكداستان گنجانده شده است.
از سوی دیگر انبوهی از جزییات نیز درونمایه داستانرا در بر گرفته و فضای زندهای را پیش روی شخصیتهای
داستان كه به رغمتصویر روی جلد كتاب به هیچ وجه افراد عجیب و غریبی نیستند میگشاید. شخصیتهایمونرو
در این كتاب افراد درست و حسابی، كاردان و البته خودرایی هستند. اساسا آلیس مونرو برای بیدار كردن علاقه
خوانندگانش نیاز به خلق هیچ عنصرعجیب و غریبی نمیبیند.
آغاز این كتاب كه دربرگیرنده نخستین جستجو براییافتن نشانههای اجداد در اسكاتلند همیشه بارانی است، كمی خارج
از حوصلهخواننده است و پایان این كتاب نیز به موازات بخشهایی از خود نگاشت و نیز اطلاعاتیكه درباره
جغرافیای كانادا داده شده است نسبتا من درآوردی به نظر میرسد. البته این وضعیت نباید خوانندگان را بترساند،
چون چند صفحه بیشترنیست.
9 داستان این مجموعه با همان تركیب مرموز و متهورانه روانشناختی كهآلیس مونرو استاد مسلم آن است،
میدرخشد. همه چیز غیر از شخصیتهای داستانبا دقت و مو به مو توصیف شده است. بویژه قسمتهای تاریخی
كتاب كه گویی درمقابل چشم خواننده قرار میگیرند. در آغاز خواننده احساس میكند نثر این نویسندههمان چیزی
است كه تورمن كاپوت نویسنده آمریكایی (1984 - 1924) آن را تركیبیاز گزارشهای واقعی و تخیلی میداند،
اما نباید اشتباه كرد. آلیس مونرو بهعنوان استاد مسلم داستانسرایی و زندگینامهنویسی، علاقهمند به نوع دیگری از
واقعیات است.
او مانند همیشه چارچوبی پر از هنر تعیین كرده وخواننده را وارد آن میكند تا خواننده خود به تحقیق درباره آنچه
به حد كافیاز آن تجربه دارد بپردازد.
برای مثال این كه خانواده چه معنایی دارد و چرااندریو لایدلاو به همراه همسر و فرزندانش صدها كیلومتر را پشت
سر میگذاردتا خانواده برادرش را نزد خود بیاورد. به عقیده كارشناسان كتاب جدید مونرو كه مشتملبر 11
داستان كوتاه است نهتنها یك رمان تاریخی كه یك داستان خانوادگی و یكخود نگاشت است. نام یكی از داستانهای
این كتاب زیر درخت سیب است. شخصیتاصلی این داستان دختری است 13 ساله به نام آلیس كه با دوچرخه و
بدون هدف بهراه میافتد. در بخشی از این داستان از زبان وی آمده است: من كشته مرده طبیعت هستم. این
احساس ابتدا از كتابها سر بر آورد و سپس با علاقه پنهانی من به شعردرآمیخت پس در كتابهای درسی به
جستجو پرداختم تا اشعار را كشف كنم پیش ازآن كه این اشعار خوانده شده و مورد بیاعتنایی قرار بگیرند.
به نظر میرسدآلیس در این داستان قدرت آن را ندارد كه با رای اكثریت مخالفت كند چون گاهی دیدهمیشود او
نیز با دیگران همراه شده و شعر را مورد تمسخر قرار میدهد با اینهمه او در دل تمایل بسیاری به خواندن شعر
دارد.
آلیس كه اكنون بزرگشده و عنوان ملكه داستان كوتاه جهان را یدك میكشد، 2 هفته پیش برنده جایزهبینالمللی
بوكرمن ادبیات شد. مبلغ این جایزه ادبی 60 هزار پوند انگلیسی (حدود 64 هزار یورو) است و از سال 2005
هر 2 سال یك بار اعطا میشود. برخلاف جایزه بوكرمن نویسندگان انگلیسی زبان كه تنها به یك اثر نویسنده تعلق
میگیرد، این جایزه از مجموعه آثار یك نویسنده تقدیر میكند. البته مشروطبر این كه این آثار به زبان انگلیسی
ترجمه شده باشد. آلیس مونرو بعد ازاعلام اطلاعیه كمیته اعطای جایزه در لندن در گفتگو با یكی از نشریات چنین
گفت: من كاملا غافلگیر شدهام و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم. اتفاقفوقالعادهای است كه مجموعه آثار
نویسندهای در سن و سال من این چنین موردتایید و پذیرش قرار بگیرد. ضمن آن كه برای من مایه بسی افتخار
است كه درمیان نامزدهایی چون ماریو وارگاس یوسا قرار گرفتم.