تووت فرنگی
9th February 2011, 08:27 PM
http://www.jireyeketab.com/Images/SecondF/Covers/Big/ShomaKeGharibe.jpg
هوشنگ مرادی کرمانی حالا نویسنده مشهوری است که کتابهای او به چند زبان مختلف ترجمه شده و جوایز زیادی را از بنگاههای فرهنگی جهان دریافت کرده است. کتابهای او را نوجوانان، جوانان و بزرگترها میخوانند و لذت میبرند. نوجوانان در این کتابها، با بچههایی مواجه میشوند که رفتاری آشنا دارند. انگار آنها را در کوچه پس کوچههای محل خود دیده اند. این بچهها از کوچه پس کوچه های کرمان گرفته تا خیابانهای تهران، همه رفتاری آشنا و بیتکلف دارند. اما بزرگترها داستانهای مرادی کرمانی را میخوانند، برای اینکه در آنها تکههایی از گذشته کودکی خود را میبینند. در حقیقت مرادی کرمانی با قدرت نویسندگی خود آینهای در برابر ما میگیرد که میتوانیم گوشههایی از گذشته پرخاطره و شیرین خود را در آن ببینیم. پس هر موقع که از زندگی یکنواخت و پرملال آنهم در شهری مانند تهران که در آن قیمتها دیوانه وار به بالا میروند و هرکاری از سوار ماشین شدن تا تهیه بلیط برای مسافرت شب عید مانند جنگی تمام عیار میماند، خواندن کتابهای او می تواند لحظاتی به ما آرامش بدهد و ما را به دورانی ببرد که هنوز مهربانی بود، محبت بود و صفا بود.
راز موفقیت مرادی کرمانی در این است که در داستانهایش هیچ تلاشی برای خلق شخصیت جدید و یا شخصیتپردازی حرفهای از کاراکترهای داستانش نمیکند. او فقط قلم را بر میدارد و با رجوع به حافظه خود، افراد مختلفی را از میان گذشته پرتلاطمش بیرون میکشد و گاهی برای اینکه کمی از تلخی و مرارت حوادثی که بر آنها گذشته است، کم کند، روکشی از طنز و حوادث غیرمترقبه به سیر طبیعی داستان می افزاید.
قصه های مجید شاید معروفترین مجموعه داستان کودکان به زبان فارسی باشد. زمانی که خود یک کودک بودم، هربار در مسیر بازگشت از مدرسه هنگام عبور از جلوی یک مغازه کوچک کتابفروشی، مدتی میایستادم و به کتابهای پشت ویترین نگاه می کردم. وضع مالی خانواده چندان خوب نبود و من اغلب دستم به کتابهایی که با علاقه و کنجکاوی به جلد آنها نگاه می کردم نمی رسید. روزی یک کتاب تازه توجه ام را جلب کرد: قصه های مجید. چنین عنوانی آن روزها برای یک کتاب داستان کمی غیرعادی به نظر می رسید. کتابهای داستانی که تا آن زمان دیده بودم، همه عناوینی خیالی و افسانهای داشتند. مانند ماهی سیاه کوچک، مرغ ماهیخوار، خرگوش و شیر و... اما این کتاب انگار درباره یک انسان واقعی نوشته شده بود. یعنی بیشتر دفتر خاطرات بود تا کتاب داستان.
سالها بعد قصه های مجید به سریال تلویزیونی و فیلم تبدیل شد. اما کیومرث پوراحمد بجای کرمان، اصفهان را برای مکان رویداد حوادث و سرگذشت مجید انتخاب کرد که به نظر من انتخاب مناسبی نبود. قصه های مجید در حال و هوای کرمان میگذرد. با مردمی کاملا متفاوت با مردم اصفهان. اصفهانی ها مردمانی حسابگر و مغرورند که سود و ضرر تک تک قدمهایی را که بر می دارند حساب می کنند و این کجا با روحیه مردم کرمان میخواند که مردمی آرام، خیامی مسلک و الابختکی هستند و فقط به گذراندن امروز فکر می کنند. مردمی که ٢٠٠٠ سال تمام خانه و کاشانه خود را بر روی یک گسل بنا میکنند و نگران غرش زمین زیرپای خود نیستند.
تمام شخصیتهای نوجوان که در داستانهای مرادی کرمانی تصویر میشوند، تکههایی از گذشته او را بیان میکنند. ولی فقط تکههایی از گذشته او. ظاهرا نویسنده مدتها با خود کلنجار میرفته است تا سرگذشت واقعی خود را روی کاغذ بیاورد. شاید از خود میپرسیده که آیا من حق دارم ذهن خوانندگان خود را با بیان گذشته پرمرارت خود خسته و آشفته کنم. به آنها چه که من در کودکی بیشتر شبها را با شکم گرسنه میخوابیدم یا برای تهیه یک کتاب داستان کوچک مجبور میشدم تمام روز را کارگری کنم؟
بالاخره در سال ١٣٨٤، یعنی ٣١ سال پس از نگارش داستانهای مجید، نویسنده بر این جدال درونی خود فایق آمده و کتاب شما که غریبه نیستید را قلمی کرده است. کتاب عنوان با مسمایی دارد. هیچکس بیشتر از خوانندگان قصههای کرمانی، راز زندگی او را نمیدانند. پس چرا آنها را غریبه بداند. پس نویسنده بر مرکب خسته حافظه خود سوار شده و به روزگارهای دور رفته است تا تنها با مدد از حافظه خود و بدون افزودن هیچ رنگ و لعابی، گذشته خود را بر روی کاغذ بیاورد. مرادی کرمانی در این کتاب، بدون آنکه تعمدی داشته باشد، سبک جدیدی خلق کرده است. راوی داستان که خود اوست، از سنین چهار یا پنج سالگی همراه ما میشود. سبک نوشتاری ابتدا کودکانه است و همراه با گذشت زمان و بزرگتر شدن راوی، پخته تر و مسن تر میشود. انگار که سبک نوشتاری نیز همراه راوی، گذشت روزگار را تجربه کرده است.
مرادی کرمانی انسان بزرگی است. او تمام زندگی کودکی تا جوانی خود را با سختی و مرارت طی کرده، زندگی بدون آغوش گرم مادر و با یک پدر بیمار. اما برخلاف خیلی از ما، کینهای از روزگار بدل ندارد. او از همه کس و همه چیز راضی است. زندگی هیچ مزیت بالقوه و یا پول و ثروت اجدادی به او اعطا نکرده است. او تنها با تلاش و کوشش خود، آجر آجر روی هم گذاشته تا زندگی امروز خود را بسازد. اما از همه مهمتر اینکه علیرغم شرایط نامساعد و مخالفت همه افراد پیرامونش. به راهی که دلش میخواسته رفته و نویسنده شده است.
هوشنگ مرادی کرمانی حالا نویسنده مشهوری است که کتابهای او به چند زبان مختلف ترجمه شده و جوایز زیادی را از بنگاههای فرهنگی جهان دریافت کرده است. کتابهای او را نوجوانان، جوانان و بزرگترها میخوانند و لذت میبرند. نوجوانان در این کتابها، با بچههایی مواجه میشوند که رفتاری آشنا دارند. انگار آنها را در کوچه پس کوچههای محل خود دیده اند. این بچهها از کوچه پس کوچه های کرمان گرفته تا خیابانهای تهران، همه رفتاری آشنا و بیتکلف دارند. اما بزرگترها داستانهای مرادی کرمانی را میخوانند، برای اینکه در آنها تکههایی از گذشته کودکی خود را میبینند. در حقیقت مرادی کرمانی با قدرت نویسندگی خود آینهای در برابر ما میگیرد که میتوانیم گوشههایی از گذشته پرخاطره و شیرین خود را در آن ببینیم. پس هر موقع که از زندگی یکنواخت و پرملال آنهم در شهری مانند تهران که در آن قیمتها دیوانه وار به بالا میروند و هرکاری از سوار ماشین شدن تا تهیه بلیط برای مسافرت شب عید مانند جنگی تمام عیار میماند، خواندن کتابهای او می تواند لحظاتی به ما آرامش بدهد و ما را به دورانی ببرد که هنوز مهربانی بود، محبت بود و صفا بود.
راز موفقیت مرادی کرمانی در این است که در داستانهایش هیچ تلاشی برای خلق شخصیت جدید و یا شخصیتپردازی حرفهای از کاراکترهای داستانش نمیکند. او فقط قلم را بر میدارد و با رجوع به حافظه خود، افراد مختلفی را از میان گذشته پرتلاطمش بیرون میکشد و گاهی برای اینکه کمی از تلخی و مرارت حوادثی که بر آنها گذشته است، کم کند، روکشی از طنز و حوادث غیرمترقبه به سیر طبیعی داستان می افزاید.
قصه های مجید شاید معروفترین مجموعه داستان کودکان به زبان فارسی باشد. زمانی که خود یک کودک بودم، هربار در مسیر بازگشت از مدرسه هنگام عبور از جلوی یک مغازه کوچک کتابفروشی، مدتی میایستادم و به کتابهای پشت ویترین نگاه می کردم. وضع مالی خانواده چندان خوب نبود و من اغلب دستم به کتابهایی که با علاقه و کنجکاوی به جلد آنها نگاه می کردم نمی رسید. روزی یک کتاب تازه توجه ام را جلب کرد: قصه های مجید. چنین عنوانی آن روزها برای یک کتاب داستان کمی غیرعادی به نظر می رسید. کتابهای داستانی که تا آن زمان دیده بودم، همه عناوینی خیالی و افسانهای داشتند. مانند ماهی سیاه کوچک، مرغ ماهیخوار، خرگوش و شیر و... اما این کتاب انگار درباره یک انسان واقعی نوشته شده بود. یعنی بیشتر دفتر خاطرات بود تا کتاب داستان.
سالها بعد قصه های مجید به سریال تلویزیونی و فیلم تبدیل شد. اما کیومرث پوراحمد بجای کرمان، اصفهان را برای مکان رویداد حوادث و سرگذشت مجید انتخاب کرد که به نظر من انتخاب مناسبی نبود. قصه های مجید در حال و هوای کرمان میگذرد. با مردمی کاملا متفاوت با مردم اصفهان. اصفهانی ها مردمانی حسابگر و مغرورند که سود و ضرر تک تک قدمهایی را که بر می دارند حساب می کنند و این کجا با روحیه مردم کرمان میخواند که مردمی آرام، خیامی مسلک و الابختکی هستند و فقط به گذراندن امروز فکر می کنند. مردمی که ٢٠٠٠ سال تمام خانه و کاشانه خود را بر روی یک گسل بنا میکنند و نگران غرش زمین زیرپای خود نیستند.
تمام شخصیتهای نوجوان که در داستانهای مرادی کرمانی تصویر میشوند، تکههایی از گذشته او را بیان میکنند. ولی فقط تکههایی از گذشته او. ظاهرا نویسنده مدتها با خود کلنجار میرفته است تا سرگذشت واقعی خود را روی کاغذ بیاورد. شاید از خود میپرسیده که آیا من حق دارم ذهن خوانندگان خود را با بیان گذشته پرمرارت خود خسته و آشفته کنم. به آنها چه که من در کودکی بیشتر شبها را با شکم گرسنه میخوابیدم یا برای تهیه یک کتاب داستان کوچک مجبور میشدم تمام روز را کارگری کنم؟
بالاخره در سال ١٣٨٤، یعنی ٣١ سال پس از نگارش داستانهای مجید، نویسنده بر این جدال درونی خود فایق آمده و کتاب شما که غریبه نیستید را قلمی کرده است. کتاب عنوان با مسمایی دارد. هیچکس بیشتر از خوانندگان قصههای کرمانی، راز زندگی او را نمیدانند. پس چرا آنها را غریبه بداند. پس نویسنده بر مرکب خسته حافظه خود سوار شده و به روزگارهای دور رفته است تا تنها با مدد از حافظه خود و بدون افزودن هیچ رنگ و لعابی، گذشته خود را بر روی کاغذ بیاورد. مرادی کرمانی در این کتاب، بدون آنکه تعمدی داشته باشد، سبک جدیدی خلق کرده است. راوی داستان که خود اوست، از سنین چهار یا پنج سالگی همراه ما میشود. سبک نوشتاری ابتدا کودکانه است و همراه با گذشت زمان و بزرگتر شدن راوی، پخته تر و مسن تر میشود. انگار که سبک نوشتاری نیز همراه راوی، گذشت روزگار را تجربه کرده است.
مرادی کرمانی انسان بزرگی است. او تمام زندگی کودکی تا جوانی خود را با سختی و مرارت طی کرده، زندگی بدون آغوش گرم مادر و با یک پدر بیمار. اما برخلاف خیلی از ما، کینهای از روزگار بدل ندارد. او از همه کس و همه چیز راضی است. زندگی هیچ مزیت بالقوه و یا پول و ثروت اجدادی به او اعطا نکرده است. او تنها با تلاش و کوشش خود، آجر آجر روی هم گذاشته تا زندگی امروز خود را بسازد. اما از همه مهمتر اینکه علیرغم شرایط نامساعد و مخالفت همه افراد پیرامونش. به راهی که دلش میخواسته رفته و نویسنده شده است.