تووت فرنگی
2nd February 2011, 09:32 PM
سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را می دید که بی خیال پیش می آمد.سه
پایه اش را به دوش می کشید.هیچ توجهی به تابلوی «منطقه نظامی/ عکاسی
ممنوع» نکرد.هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید.مگسک را تنظیم کرد و
یک لحظه نفس را در سین هاش حبس شد .تلفن که زنگ زد،تیرش خطا رفت.
- جک خواهرت از مینه سو تا آمده تورا ببیند.همان که می گفتی عکاس روزنامه
است.فرستادم سر پستت تا غافلگیر شوی.
پایه اش را به دوش می کشید.هیچ توجهی به تابلوی «منطقه نظامی/ عکاسی
ممنوع» نکرد.هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید.مگسک را تنظیم کرد و
یک لحظه نفس را در سین هاش حبس شد .تلفن که زنگ زد،تیرش خطا رفت.
- جک خواهرت از مینه سو تا آمده تورا ببیند.همان که می گفتی عکاس روزنامه
است.فرستادم سر پستت تا غافلگیر شوی.