PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : با جاودانه فروغ



touraj atef
29th December 2010, 10:43 AM
از زبان يار و خواهرش شنويم كه تولد فروع در هشتم دي ماه 1313 بوده است هر چند كه در پاره اي از زندگينامه هاي او, روز دگري را براي تولد او نگاشته اند اما براي بانوي ” تولدي ديگر “ هر دم ,تولدي ديگر است آن گونه كه نگاشت و خواند و برايش نگاشتيم و خوانيدم و از يادش نبرديم و از آن روز شوم بهمن ماه 1345 تا به امروز برايش تولدي ديگر را همواره باور كرديم
برايم فروغ جاودانه مي افروزد و گرمايم مي دهد و هر از گاهي كه به واقع چون او سردم مي شود و مي پندارم كه هيچگاه گرم نخواهم شد, باز به ياد او سوخته ام و فروزان شده و ب به تولد ديگري رسيدم فروغ براي من همواره شگفت انگيز است با اين كه در هنگام مرگ او تنها 5 ماه داشته ام اما گويا با او زندگي كرده ام كه نه چنين نيست به واقع با او زيسته ام تمامي نوجواني و جوانيم و تا امروز با فروغ گذشت با او ” اسير ” شدم با او ” عصيان ” كردم و با او باز ” تولدي ديگر” را در ميان خاكسترهاي سوخته دلي هايم تجربه كردم و ققنوس شدم آري فروغ برايم سخن ها گفت ز عشق گفت همان عشقي كه برايم ترنمي ساخت كه ” اگر عشق همان عشق باشد زمان مقوله بي معني است “
فروغ از عشق بي بهانه گفت از عشقي كه مي تواند براي آنهائي باشد كه همچنان كه ترا مي بوسند در ذهن خويش طناب دار ترا مي بافند
فروغ برايم از پري كوچك دريائي گفت و آنقدر عاشق او شدم و ناخدائي پيشه كردم ناخدائي كه خدائيش همه چيز او بود و در كنار ناخدائي به عشق شاپري محبوبش زندگي كرد و دانست رنجها بايد تا عشق باور باشد كه هيچ صيادي زجوي حقير كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد و چنين بود كه در صدف جستجو ها مرواريد عشق را يافتم و نگريستم ز دريچه اي به مردمان خوشبختي كه ترنمي جز عشق ندارد و در آستانه باز همان دختري را ديدم كه ترنمي جز عشق ندارد
امروز تولدي ديگر براي فروغ است مي دانم كه در باغي كه به نام ” دريچه اي به باغ شعر ايراني ” است نام او نبوده است اما دوست داشتم به باغ دل خوذم و همه عاشقان بانوي شعر ايراني اين قطعه را تقديم كنم

دريچه اي به باغ فروغ
رفته بودم نالان سوي او, تا گويم به بانويم فروغ
ز ين همه كژ انديش مردم اندرون لاقيدو بي فروغ
رهسپار سرايش گشتم تا او را دهم آگهي
كه در خانه سعدي گشوده اند, باغي ناگهي
بوستان آنها تهي ز گل سرو و سبزي و چنار
كاغذين رنگين و پرتزوير و ادعا وداد و هوار
نامش شده ” دريچه اي به باغ شعر ايراني “
ليك نديده ام در آن نه لطف ونه خردي زشعر ايراني
گفته اند اين باغ جايگهي بهر يادگارشاعران ايران است
ليك گويم پس چرا بي نشاني ز فروغ جاودان ايران است؟
بهانه آمد و باز حكايت همان تكراري ها مصلحت,
سياست, توجيه , القصه, بس كن, نقطه سر خط
نقل ها كردم كه باغ شعر و شور ايراني
نباشد طفيلي تزوير و دروغ را ميزباني
ليك سكوت و استهزا و تزوير جوابم بشد
و در غم چنين , ظهير الدوله ميزبانم بشد
ديدمش باز خفته در ميان آن چراغ و باغچه
سبز گشته دستهايش, باز سبز همواره غنچه
با دريچه اي كه دانم , باز بيند, اجتماع مردمان عاشق
نه چون دريچه باغ شعر ايراني همره سياست جاهل
آري,چون كه به باغ و محفل بانو فروغ آمدم
به راستين دريچه باغ شعر ايراني, پر فروغ آمدم
ظهير الدوله در ميان باد و سكوت و فروغ و ايرج و رهي
زيبا و پر سكوت ترنم چو باغ حافظ و گلستان خانه سعدي
نشستم و گريستم بر سر بالين فروغ بانو
فغان ها كردم و شكوه و فرياد, گفتم, هيهات بانو
شده ام بي زار ز نديدن و نخواستن فروغي چون تو
در غرقه هاي تاريكي روزگارما, مگر چند فروغي بودچون تو؟
ناگهان دستهايش را بر گونه ام حس كردم
نوازشي بود پر مهر , به كلام حق باور كردم
از ياد بردم شعبده بازي خانه شيخ اجل
دريچه ,باغ, مدعي شعر ايراني گوئي نبود ز ازل
صدايش را شنيدم من با همان فروغ نجوا
كه بياسود مرا با كلام ونوازشهاي فر وغ ندا
” بگذار تا به طعنه بگويند مردمان “
“در گوش هم حكايت عشق مدام ما”
” هر گز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق”
” ثبت است بر جريده عالم دوام ما “


http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/d981d8b1d988d8ba-d981d8b1d8aed8b2d8a7d8af-11.jpg?w=294&h=345 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/d981d8b1d988d8ba-d981d8b1d8aed8b2d8a7d8af-11.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد