قفل و كليد

[touraj atef]

قصه قفل و كليد را بارها شنيده ايم و مي دانيم كه براي باز كردن هر قفلي نياز به كليدي است كه داراي دندانه هائي باشد كه بتواند تمامي در اندرون قفلي رود و ساچمه هاي آن را جا به جا كند و قفل را باز كند خيلي از اوقات شايد شادي وصف ناپذيري داريم كه در ميان يك دسته كليد به يك باره كليدي يافت مي شود و به داخل قفلي مي رود و با صداي دلنشيني آن را باز مي كند و در اين هنگام است كه در ذهن خود مي توانيم تصور كنيم كه چگونه جشن آشتي كنان ساچمه هاي داخل قفل و دندانه هاي كليد در اندرون قفل رخ داده است اما بسيار از اوقات براي ما اين اتفاق افتاده كه كليد به داخل قفلي نمي رود و گر چنين شود مي دانيم كه هيچگاه اين كليد با اين قفل سر َآشتي نخواهد داشت و چنين است كه در پاره اي از اوقات با خشم آن را به گوشه اي مي افكنيم و يادمان مي رود شايد اين كليد هم روزي حلال مشكل باز نشدن قفلي ديگر شود گاهي اوقات كليد مي رود يك نيم چرخي مي كند اما باز نمي شود اما دلمان نمي آيد كه كليد را به دور افكنيم و با آن بازي مي كنيم و در برخي مواقع موفق هم مي شويم و قفل را باز مي كنيم اين قصه قفلها و كليد ها را مي توان به قصه بين ما آدميان هم ربط داد برخي آدمها از روز اول به هم نمي خورند و حكايت آن قفلي كه از اول در شيار قفل نمي رود را مي توان در اين مورد مثال زد گوئي اين دو آدم نمي توانند هيچگونه ارتباطي با هم داشته باشند كه البته براي رسيدن به اين نتيجه گاهي سالها بايد وقت صرف كرد اما سر انجام اين اتفاق مي افتد گوئي دو نفر هيچگونه سر َآشتي با هم ندارند بر عكس برخي آدمها از روز اول گوئي براي هم ساخته شده اند و چون همان كليدي مي مانند كه از يك دسته كليد بزرگ جدا مي شود و داخل قفلي مي رود و بعد تق … قفل باز مي شود كه البته اين قصه هر چند افسانه نيست اما آسان هم به دست نمي آيد ولي باورم اين است كه هنوز هم ” عشق در يك نگاه وجود دارد ” كه اين يك نگاه نيست اين يك نگاه مي تواند قدمتي كهن داشته باشد جفت چشماني كه در گذر زمان به دنبال چشمان ياري بوده كه او را گم كرده و مي شود “آشناي دور و نزديك ” و يا ” رفيق آشناي و غريب “
اما قصه من در مورد نوع سوم رابطه قفل و كليد است اين قفل و كليدي كه گاهي با هم كلنجاري پر دغدغه دارند اين كليد به داخل قفل مي رود كمي مي چرخد اما باز نمي كند گوئي شيارهاي كليد و ساچمه هاي قفل بر هم منطبق نيستند و از سوئي با هم قهر و دوري مي كنند و از روي ديگر آشتي با هم دارند كه اين جدال گاه به همزيستي مسالمت آميز باز دشن قفل مي شود و گاهي سالها در اندرون هم مي مانند ما آدميان هم چنين هستيم و در بسياري از مواقع مي خواهيم كه قفل و كليدي كه حكايت دو روح ما است در همان حركت اول با هم جور شوند و از هر نظر به هم بخورند اين حكايت مي تواند قصه مختلفي داشته باشد گاهي اوقات باور ها نزديك اما جسم و روي دور هستند گاهي چهره يار را دوست داريم اما روح دور است گاهي روح در برخي نزديك و در پاره اي از اوقات دور است و چنين است كه كشمكش مي كنيم و نمي پذيريم كه نمي شود آري نمي شود
بايد پذيرفت دوروح مي توانند كاملا شيارها و ساچمه هاي يكساني داشته باشند كه اين حكايتي سخت دشوار است گاهي اوقات دو روح ساچمه ها و شيارهائي دارند كه از اول نمي شود كه برخورد با اين مسئله هم ساده است اما قسمت سوم اين است كه برخي شيارها و ساچمه ها دو روح با هم هماهنگ و برخي ديگر هماهنگ نيستند اين هماهنگي شايد بتواند در زمان جور شود و ناگهان تق… و قفل باز شود اما در خيلي از مواقع بايد سعي براي هماهنگي داشت و اين هماهنگي مي تواند پذيرفتن هم شود و قبول كرد كه
ديگر بيش از اين نمي شود
بيائيم امروز با خود عهد كنيم كه اينقدر كلنجار نرويم و سوالها را كم كنيم
بيائيم از امروز يك باراني سير به اين اندرون پر گرد و غبارو پر سوال و لجباز خود بدهيم
بيائيم از امروز بي بهانه دوست داشتن و بي بهانه همزيستي را ياد گيريم و سعي نكنيم كسي را بهر چيزي دوست داشته باشيم و يا بخواهيم به چيزي ديگر تبديل كنيم تا دوستش داشته باشيم
بيائيم از امروز بپذيريم گاهي اوقات بايد تنها پذيرفت و ترس را به دور افكند
بيائيم از امروز گر رويائي ما بين قفل و كليدي امكان ندارد آن را فراموش كنيم و نگاه ديگري به اين حكايت كنيم
بيائيم از امروز اين شانس را از خود نگيريم كه ياد گيريم هر قفل و يا كليدي يا براي هم هستند و يا پس از زماني مي توانند بازگشاي اندرون پر غوغاي خود شوند و يا اين كه پذيرفته شوند كه هر كليدي مخصوص قفلي است
بيائيم باز گشاي هم باشيم

www.lonelyseaman.wordpress.comhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/d982d981d984.jpg?w=297&h=340 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/d982d981d984.jpg)