PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترس تنهائي



touraj atef
7th December 2010, 12:27 PM
باز رفيق نزديك و دوري از دردي سخن گفت
از دردي كه ترس نام دارد
آري ترس درد بزرگي است دردي كه تمامي وجود را ذره به ذره مي جود چون موريانه اي بر روح نشيند و به يك باره فرسوده ات كند ترس بي كران است ترس از بيماري ترس از پيري و ترس از فقر و ترس از ظالم و ترس از حقارت و
ترس از تنهائي
آري اين ترس سخت ترين وحشت است و تمامي وجود را مي گيرد آنقدر اين ترس سخت است كه گاهي براي فرار از او ناخودآگاه به دنبالش مي روي تا در او آرام گيري
چه حكايت تلخي دارد براي درمان سوي دردي روي …
به رفيق دور و نزديكم گويم
ترس داري از تنهائي
به چهره ات در آينه مي نگري به چين هاي ناديده از ديد ديگران از همه بيناتري بر وجودت دستي كشي و پيش خود پرسي
پس چرا من تنهايم ؟ آيا تنهائي حق من است ؟آيا من آنقدر زشت و پير هستم كه حتي يك آن ديگري نيست كه مرا خواهد؟

موريانه در وجودت مي زند درد به سراغت مي آيد دلت را دست مي كشي و باز پرسي
چرا دلي براي من نلرزد ؟

و باز موريانه سراغت آيد و ايراد مي گيري و تازيانه را نوك پا تا فرق سر بر روحت كوبي و گوئي
پيرم
مريضم
چاقم
زشتم
و….
اما در ميان همه اين تازيانه باز هنوز اميد را مي جوئي كه به ياد آن ترانه خوان عاشق بخواني
يك شب مهتاب
ماه مي آيد تو خواب
منو مي بره آن سوي خيال
تا با زهم خوانيم
آمدم اي يار
آمدم اي يار
….
مي بيني باز كه اين شعر را مي خواني تازيانه از دست مي افتد و باز با تمامي وجود مي خواني
آمدم اي يار
آمدم اي يار
و بعد پيش خود باز مي پرسي
چرا دلي براي من نلرزد؟

من مي گويم رفيق دور و نزديك
دل تو مي لرزد پس موريانه را ازياد ببر
هنوز شب مهتاب را باور داري پس موريانه را از ياد ببر
هنوز مي ري تو خيال پس موريانه را از ياد ببر
آري آري هنوز هم مي توان عاشق شد
روزگار سخت است همه درد داريم
دردي كه در وجودمان است
در پشت چشمهاي گريان زيباي آن معشوق دور
در وراي آن پلكهائي كه اشكهائي را مخفي مي كند كه عاشق ديوانه وار آرزوي بوسيدنش را دارد اما سكوت مي كند و لبخند مي زند و طعنه مي شنود و متهم مي شود متهم بي دلي و بي ….
آري معشوق گريان است
عاشق ديوانه
اما مي گويد
هنوز هم مي توان عاشق شد
هنوز هم شب مهتاب هست
هنوز هم خيال در واقعيت هست
هنوز هم ترا مي خواند
و مي گويد
آمدم اي يار
آمدم اي يار
موريانه را بكش
تا اين دل لرزن
تا اين چشم گريان است
تا گرفتن اين دستهاي زيبايت آرزو است
موريانه اي نيست
تا اميدي در آينه بيني
موريانه اي نيست
تا ايماني به عشق داشته باشي
موريانه اي نيست
و تا عشق همان عشق باشد
موريانه اي نيست
عشق را باور كن كه معشوقي خواهد بود كه گويد
آمدم اي يار
نه زهوس كه از بهر نفس
نه زناچار هجر كه به تمناي وصل
به تمناي جاودانگي ” ما ” شدن
كاش باورم باشي
كاش باورم باشي

www.lonelyseaman.wordpress.cohttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/eye-scream.jpg?w=403&h=450 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/12/eye-scream.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد