PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تصويرسازي در سروده هاي کهن ديني و حماسي ايران



MR_Jentelman
7th December 2010, 12:22 AM
ديرينگي بيان انديشه ها به ياري تصوير به قدمت پيدايي آدمي است. کهنترين ديوار نگاره هاي موجود, بيانگر آن است که هرگاه انسان در توصيف مکنونات دروني خود به ياري واژگان ناتوان بوده, از تصاوير سود جسته است. افزون بر اين,‌سروده هاي اوستا (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/5/27/92673.html)و ديگر متون ايراني باستان (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/31/86292.html) نشانگر آن است که نياکان ما طي سده هاي بسيار همراه با چراي گله هاي خود, به ساختن تصاويري پرداخته‌اند که امروز به عنوان زيباترين و بديع ترين جلوه هاي انديشه بشر به شمار مي روند. با شکوه ترين اين تصويرها در کتاب اوستا مندرج است. سرايش «يشت»ها به دوره اي پيش از زردشت و «گاهان» به خود او نسبت داده شده و به باور زبان شناسان اين دو بخش بويژه از کهن ترين بخش هاي پنجگانه اوستا به شمار رفته اند. در سروده زير که شامل ابياتي 7, 8, 9 هجايي است, تصويري انتزاعي از روان گاو (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2009/6/30/95818.html)«يکتا آفريده» مشاهده مي‌شود که از کشتار بيهوده و قرباني بي جاي آدميان رنج مي برد. اين ابيات برگرفته از گاه اول, هات 29 است.

«به شما, روان گاو گله کرد: براي چه مرا آفريديد؟ که مرا آفريد؟ به من, خشم و خشونت آزار رسانده است, و بد رفتاري و آزار ني مرا شباني است , جز از شما, پس مرا شاد کنيد, با شباني خوب».
http://img.tebyan.net/big/1389/09/126161131581832548610710719722169102094198.jpg

امّا زيباترين تصويرها را مي‌توان در بخش ديگر اوستا, «يشت»ها مشاهده کرد. پژوهشگران برآنند که بخش‌هايي از «يشت»ها حاوي سروده هايي در توصيف کردارهاي ايزدان (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2009/7/28/94496.html), قهرمانان و فرمانروايان اساطيري (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2010/3/17/119105.html)است و سرشار از صور خيال و تشبيهات (http://www.tebyan.net/rhetoric/rhetoric/2009/11/18/107921.html)شاعرانه است. بيشتر اين بخش نيز حاوي اشعار هشت هجايي است و تصاوير آن در ستايش ايزداني چون مهر, ناهيد, بهرام, تير و بسياري از فرشتگان دين زردشت است و از تازگي‌هاي بسيار برخوردار مي باشد. در سروده زير از يشت 14, ايزد بهرام که در اساطير ايراني نماد پيروزي است اينگونه تصوير شده است:

«بهرام اهورا داده را مي ستاييم, ... دومين بار به سوي او (: زردشت) آمد, به شکل گاو نر زيباي زرّين سر و... سومين بار به سوي او آمد, وزان بهرام اهورا داده, به شکل اسب سفيد زيباي زرد گوش زرّين لگام, براي شکوه و فرّش او را مي ستاييم»
تصويرسازي در آثار برجاي مانده از فارسي ميانه (http://www.tebyan.net/literarygenres/othergenres/2009/5/18/91884.html) اشکاني و ساساني, نيز مسيري متعالي پيموده است. متن حماسي – ديني «يادگار زريران», داستان هاي تمثيلي «درخت آسوريک (http://www.tebyan.net/poem/poetry_iran/classic_poetry/2009/3/3/85875.html)» و «ماديان يوشت فريان» و بسياري ديگر از متون فارسي ميانه نشان از گسترش هنر تصويرسازي ادبي دارد. امّا آنچه بيش از همه در هنر تصويرسازي ايرانيان قابل توجّه است, سروده هاي بسيار دل انگيز مانوي است که در پاره اي متون با تصاوير نقّاشي هنرمندانه‌اي همراه‌اند. ابيات زير که در رثاي «مار زکو» يکي از ياران ماني, به پهلوي اشکاني سروده شده از تصاوير استعاري زيبايي برخوردار است:

اي خورشيد بزرگ, که از شهر (:جهان) ناپديد شد, تار بود (:شد) چشم ما, زيرا روشني پنهان شد... اي درياي زنده, که خشک بود (:شد), باز ايستاد جريان رودها, و ديگر نروند,‌اي کوه سرسبز, جايي که ميشها چرند, شير بره ها پايان گرفت, ميشها به زاري نالند, اي خاني بزرگ, که(اش) سرچشمه بند آمد, پايان يافت خوراک خوش, از دهان ما,‌اي چراغ درخشان, که روشني درخشان تافت, به ديگر ناحيه, ما (را) بود تاريکي.
هدف از نگارش اين مقاله بررسي و مطالعه تصاوير به کار گرفته در انواع ادبيات ديني – حماسي ايران پيش از اسلام است که بازتاب آن تأثير بر گسترش و تعالي ادبي دوران اسلامي و پيدايي آثار گرانقدر همچون شاهنامه حکيم ابوالقاسم فردوسي (http://www.tebyan.net/nonfiction/2010/12/6/146542.html)بوده است.


بحث و بررسي


الف – منابع
ادبيات شفاهي (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2010/7/24/131372.html): به نظر مي رسد که در روزگار باستان سنّت نگاري و تدوين آثار ديني و ادبي در ميان ساکنين فلات ايران چندان مرسوم نبوده است. امروزه هيچگونه سندي در دست نيست تا نشان دهد ايرانيان از چه زماني به نگارش پرداخته‌اند. ايرانيان اسطوره‌ها و حماسه‌هاي پهلوانان خود را از طريق کلام و به گونه شفاهي به شکل آوازها و سروده‌ها سينه به سينه به آيندگان منتقل مي‌کردند. اين شيوه را که سنّت شفاهي ناميده‌اند احترام عميقي است که ايرانيان براي کلام قائل بوده‌اند. به همين سبب, حفظ کردن متون ديني بويژه نزد روحانيون مزديسنا از اهميت خاصي برخوردار بود. چنانکه امروز نيز پيروان اين آيين متون مذهبي را به هنگام نيايش از حفظ زمزمه مي‌کنند.
با اين همه, هخامنشيان ضمن حفظ سنّت شفاهي, به منظور گسترش اخبار سياسي و اجتماعي دوران خود زبان و خط آرامي (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/29/88601.html) را جايگزين زبان محلّي ايلامي کردند و براي نگارش آن کاتبان بابلي را استخدام نموده و پس از چندي دبيران ايراني را جايگزين آنها کردند. اگرچه فرمانروايان هخامنشي به ثبت برخي حوادث تاريخي و معرّفي فعاليت هاي خود پرداختند, با اين حال هيچگونه شاهدي در دست نيست که نشان دهنده نگارش آثار ادبي و ديني در عهد هخامنشي باشد.
ادبيات کتبي (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/4/21/89884.html): متون برجاي مانده از ايران باستان را مي توان بر اساس زبانهاي ايراني به دو گروه متون باستاني و متون مربوط به ايراني ميانه طبقه بندي کرد:

1- متون وابسته به زبان هاي ايراني باستان. محدوده زماني زبان هاي ايراني باستان را از هزاره نخستين پيش از ميلاد تا پايان فرمانروايي هخامنشيان مي‌دانند. متون اين دوره شامل کتاب اوستا و سنگ نوشته هاي فارسي باستان است. اوستا, کتاب آسماني ايرانيان باستان, از سوي اهورا مزدا به زردشت, پيامبر باستان ايران الهام شده. زبان آن احتمالا مربوط به شرق ايران, يعني آسياي ميانه و خوارزم است که در اوستا «ايرانويج» خوانده شده, يا شايد متعلق به سيستان و شمال خراسان از جمله مرو و بلخ باشد. اوستا شامل پنج بخش: يسن‌ها, ويسپرد, ونديداد, يشت‌ها و خرده اوستا است. از جهت ساختار زباني اوستا را به دو بخش اوستاي گاهاني (يا اوستاي کهن) و اوستاي متأخر تقسيم مي کنند.
2- متون وابسته به زبان‌هاي ايراني ميانه. محدوده زماني زبان‌هاي ايراني ميانه را از سال 331 پيش از ميلاد تا سال 867 ميلادي (= 254 هجري قمري) تعيين کرده‌اند. خوشبختانه ادبيات اين دوره بسيار متنوّع و گسترده است. زبان‌هاي ايراني ميانه خود غربي شامل دو زبان پهلوي اشکاني و پهلوي ساساني است. خوشبختانه متون قابل توجّهي از هر يک از زبان‌هاي فوق‌الذکر موجود است که غالباً جنبه ديني دارند. پژوهشگران با بررسي متون ايراني ميانه بخش‌هاي موزون و شاعرانه را جدا و معرّفي کرده‌اند.
برخي متون ايراني ميانه که از تصاوير ادبي بهره‌اي دارند عبارتند از: دينکرد - بندهشن - يادگار زريران -ارداويراف نامه - متون پهلوي - متون مانوي

تصاوير اهورايي و اهريمني


جهان بيني ايرانيان باستان بر اين پايه استوار بود که هستي مادّي و معنوي برخاسته از دو بن و دو اصل خير و شر است. آنچه نيکي و خوبي است آفريده اهورامزدا و آنچه پليدي و تاريکي است وابسته به اهريمن (http://www.tebyan.net/literarygenres/folkloric_literature/2010/5/9/123414.html)است. بنابراين دو صفت اهورايي و اهريمني در تمامي شئونات و فرهنگ آنان وجود داشت. اين تمايز را حتّي در واژگان نيز مي‌توان تشخيص داد. بطوري که ايرانيان براي ناميدن پديده‌هاي اهورايي واژه‌هاي اهورايي و براي پديده‌هاي اهريمني واژه‌هاي اهريمني به کار مي‌بردند. براي مثال:
- mrav - dav (گفتن)
- hunav - puera (پور)
- gav - zasta (دست)
- karena - us (گوش)
- zafar - hizuma (دهان)
- jahi - naiika (زن)
بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت که تصاوير ارائه شده در متون ايراني باستان نيز اهورايي و اهريمني‌اند. تصاوير اهورايي مربوط به موجودات اهورايي و تصاوير اهريمني به ديوان ودروجان باز مي‌گردد.





منبع:تبيان

MR_Jentelman
13th December 2010, 11:54 AM
تصویرگری در متون ایرانی باستان


در این بخش به "تصویر ایزدان در اوستا" خواهیم پرداخت


http://img.tebyan.net/big/1389/09/122449081969913023515110742598425162146.jpg
آذر: ایزدی است که نگاهبان آتش به شمار می رود. وی در اوستا واپسین داوری مردمان را به عهده دارد. آذر دشمن اژی دهاک به شمار می رود و سرانجام بر او چیره می شود.

اردیبهشت: ایزدی که در اوستا نامش به معنای «بهترین راستی» است. وی از زیباترین امشاسپندان و نگاهبان مرغزارها خوانده شده. دیو خشم دشمن اوست زیرا اردیبهشت دشمن بیماری و مرگ و جانوران موذی است.

برز ایزد: هم در اوستا و هم در وداها ایزد آبها نامیده شده, زیرا نام او اپام نپات به معنی «فرزند آبها» است. تصویر او بلند قامت و نیرومند ترسیم شده و دارای اسب هایی تندرو است. در متون فارسی میانه «آبان» خوانده می شود.

بهمن: در اوستا و هومنه به معنای «اندیشه نیک» و برترین امشاسپند خوانده شده است. او داور مردمان در روز واپسین و پذیرای پرهیزگاران ترسیم شده و دارای اسب‌هایی تندرو است. در متون فارسی میانه «آبان» خوانده می‌شود.

بهرام: ایزد پیروزی است و نام او نیز به همین معناست. بنابر یشت چهاردهم که اختصاص به او دارد وی ایزدی است که به چهره بادی تند, گاوی نر,‌ اسبی سفید, شتری گَشَن و گرازی و کوانی و مرغی تصویر شده است. در متون پهلوی او را با ستاره مریخ یکی می دانند. وی در بهرام یشت اینگونه تصویر شده است: «چنین آمد, بهرام اهورا داده: به شکل بادی تند, زیبای مزدا داده, فرّه نیک مزدا داده, ... به شکل گاوی نر,‌ زیبای زرّین سرو, مسلّح ترین ایزدان مینوی, به شکل اسبی سفید, زیبا و زردگوش, زرّین لگام, چنین‌آمد,‌ بهرام اهورا داده».

تیشتر: وی در اساطیر ایرانی به عنوان ایزد باران تصویر شده است. خلاصه گزارش یشت هشتم اوستا از اسطوره باران سازی تیشتر چنین است: تیشتر ستاره ای «آب چهر» است... که نژاد از اپام نپات دارد: (کرده 2, بند4) به یاری او چشمه‌های آب, نیرومندتر از اسب بتازند: (کرده 3, بند 5) وی به پیکر اسبی به سوی دریای فراخکرت نیرومند... می‌آید و آبها را متلاطم می‌کند: (کرده 5,‌ بند 8). آنگاه سدویس این آب‌ها را به هفت کشور رساند: (کرده 5, بند9). تیشتر ده شب نخستین را به پیکر مرد پانزده ساله ... پرواز کند: (کرده 6 بند13). ده شب دوم را, در روشنی ها پرواز کنان, به پیکر گاو نر زرین شاخی درآید: (کرده 6 بند 16) و ده شب سوم را (نیز) پرواز کنان, تن به پیکر اسب سپید زیبای زرین گوش و زرین لگامی درآورد: (کرده 6 بند 18), و به دریای فراخکرت فرود آید: (کرده 6 بند20). آنگاه دیو اپوش به پیکر اسب سیاهی به پذیره او روآورد (= هجوم برد), اسبی کل با گوشها, گردن (و) دم کل,‌ داغ خورده (و) ترسناک: (کرده 6 بند 21). هر دو سه شبانروز با هم بجنگند. آنگاه دیو اپوش بر تیشتر رایومند فرهمند چیره شود و او را شکست دهد (کرده 6 بند 22). (سپس تیشتر گوید:) براستی اگر مردم مرا با یسنای نامبردار بستایند, من نیروی ده اسب, نیروی ده کوه و نیروی ده آب ناو رو خواهم گرفت: (کرده 6 بند 24). (آنگاه اهورا مزدا گوید:) من,‌ تیشتر رایومند را با یسنای نامبردار می ستایم و به او نیروی ده اسب, نیروی ده شتر, نیروی ده گاو, نیروی ده کوه و نیروی ده آب ناو رو می بخشم: (کرده 6 بند 25). آنگاه, تیشتر رایومند... به دریای فراخکرت فرود آید. آن دو با یکدیگر بجنگند و در هنگام ظهر تیشتر رایومند بر اپوش دیو پیروز شود و او را شکست دهد. (کرده 6 بند 26-28)

خور: ایزد خورشید است که دارای زیباترین پیکر در میان آفریدگان هرمزدی است. یشت ششم مربوط به اوست و بنابر یسنا خورشید چشم اوست.

سپندارمذ: پنجمین امشاسپند و ایزد بانوی نگهبان زمین است. نام او در اوستا آرمنیتی به معنای «اندیشه مقدّس» است. وی یکهزار تا ده هزار داروی درمان بخش دارد.

سروش: از ایزدان بزرگی است که همواره مراقب نظم جهان و رعایت پیمان است. یشت یازدهم و یسنای پنجاه و هفتم متعلق به اوست و در توصیف او سروده شده. بنا بر یسنای مذکور, سروش ایزد بر فراز البرز کاخی دارد با یکهزار ستون که به خودی خود روشن و ستاره نشان است: «سروش نیک رسته پیروزگر که آن مان (=خانه) پیروزگر یکهزار ستون او آراسته است بر بالست, بر بالا, بر البرز که خود روشن است از درون سوی, و آراسته به ستاره از برون سوی». همچنین در بخش دیگری از این یسن آمده: «سروش پارسای برزمند پیروزگر گیتی افزای اشون, رد اشه را می‌ستاییم گردونه او را چهار اسب سپید روشن درخشان و تیزرو با سمهای زرین می رانند. آنچنان که هیچ موجودی از ایشان پیشی نمی گیرد... و بدین گونه است که او دشمنان خویش را به هر کجا که باشند دستگیر می کند». اسب‌هایی که گردونه سروش را می‌برند» ... تندتر از بادها, تندتر از باران ها, تندتر از میغ ها, تندتر از دو پرنده پرواز کننده, تندتر از یک جفت نیر نیک افکنده شده» اند. اهریمن دیو خشم را در مقابل او بوجود آورد. سروش او را در فرشکرد و در پایان عمر دوازده هزار ساله جهان نابود می‌کند.

شهریور: از امشاسپندان و یاوران هرمزد و نگهبان فلزّات است. نام او به معنی «شهریاری دلخواه» است.

مهر: از ایزدان کهن هند و ایرانی است که از او تصاویر بسیار زیبایی در اوستا ترسیم شده است. وی بویژه ایزدی است زبان‌آور که نگهبان عهد و پیمان است و بر پیمان شکنان هیچگان نمی‌بخشد. یشت دهم اوستا متعلّق به اوست و درباره او اینگونه می‌سراید: «آنگاه که مهر فراخ چراگاه را آفریدم, او را همچون خود, شایسته ستایش و برازنده نیایش آفریدم». «مهر فراخ چراگاه را می ستاییم, ... زبان‌آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالایی که بر فراز آسمان ایستاده, نگهبان نیرومندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد». وی نخستین ایزدی است که «پیش از دمیدن خورشید جاودانه اروند اسب, بر فراز کوه البرز پدید شود, نخستین کسی که آراسته به زیورهای زرّین از فراز آن کوه زیبا سر برآورد.»

ناهید: در اوستا «اردویسور سورا» نامیده شده به معنی رود «اردوی نیرومند». ناهید ایزد بانوی آبهاست و در متون ایرانی توصیفات زیبایی از او در دست است. تصویر وی در یشت پنجم اوستا چنین است: «... بازوان زیبا و سپیدش که به زیورهای باشکوه و زیبایی آراسته است, به ستبری کتف اسب است». ناهید, ایزد بانوی آبها, زیبا و خوش اندام با کفشهایی زرّین و کمربندی بر میان, و جامه‌ای زرّین و پرچین در بر, گوشواره ای زرّین بر گوش و تاجی با یکصد گوهر بر سر. او در میان ستارگان به سر می برد. گردونه او را چهار اسب نر: باد, باران, ابر و تگرگ می برند. نمونه ای از تصویرگری اوستا درباره او چنین است: «... که هست آنچنان بزرگ که همه آبهایی که بر زمین فرا می‌روند, آن نیرومند فرا می‌رود از کوه هرا به دریای ورکش, آشفته می‌شوند همه کرانه‌ها در دریای ورکش, هنگامی که به سوی آنها فرا شود, هنگامی که به سوی آنها فرا رود اردوی سور آناهید.»

هرمزد: که در اوستا اهورامزدا نامیده می‌شود, خدای بزرگ در ایران باستان است. نخستین یشت اوستا در ستایش اوست. نام او «... در منثره ورجاوند, تواناتر از هر چیز, پیروزمندتر از هر چیز, بلندپایگاه تر از هر چیز و برای رستاخیز سودمندتر از هر چیز است». نام او «همچون زره پشت سر و زره پیش سینه در برابر دروندان ... از او نگاهبانی می‌کند».

هوم:‌ از ایزدان ارجمند در ادبیات اوستایی است که افزون بر یشت بیستم, بیسنای نهم, دهم و یازدهم به ستایش او پرداخته است. وی ایزدی درمان بخش است که به شکل گیاهی بر فراز البرز می‌روید. وی دین را همچون کمربندی ستاره نشان به هرمزد داد. هوئم در شاهنامه به گونه پیرمردی روحانی تصویر شده که افراسیاب تورانی را در حال گریز دستگیر می‌کند. در یسنای پنجاه و هفت گوید« هوم درمان بخش, شهریار زیبای زرّین چشم است».

سروده‌های اوستا دهها ایزد دیگر را در قالبی آنچنان بدیع تصویر کرده که با زیباترین سروده‌های جهان پهلو می‌زنند و شرح آن در این مجال اندک نمی‌گنجد. ایزد بانوی دین به عنوان مادر زمین, ارد ایزد پاداش بخش, مارسپند ایزد کلام مقدّس, خرداد که پنجمین امشاسپند و نگهبان آبها, فروردین ایزدی که نگهبان فروشی هاست, امرداد که ششمین امپاسپند و نگهبان گیاهان است, رشن که بنا بر یشت دوازدهم بی‌گناهان را یاری می‌دهد, اشتاد که ایزد راستی است و زامیاد که ایزد زمین به شمار می‌رود, همگی در اوستا و متون فارسی میانه به اشکال گوناگون توصیف و تصویر شده‌اند. هنر تصویرگری کلامی آنچنان در سروده‌های ایرانی گسترش یافته که بازتاب آن در عهد اسلامی و در حماسه‌های ملی ایران نظیر شاهنامه فردوسی آشکار گردیده.

MR_Jentelman
19th December 2010, 03:16 PM
تصوير ديوان و موجودات اهريمني در اوستا


http://img.tebyan.net/big/1389/09/108155140228566290607825572382061079917.jpg
اپوش: در تيشتر يشت, ديو اپوش به پيکر اسب سياهي به پذيره او (=تيشتر) دوارد (=هجوم برد), اسبي کل با گوشها, گردن (و) دم کل,‌ داغ خورده (و) ترسناک: (کرده 6 بند21). هر دو سه شبانه روز با هم بجنگند. آنگاه ديو اپوش بر تيشتر رايومند فرهمند چيره شود و او را شکست دهد (کرده 6 بند 22).
اهريمن: نام او به معني «مينوي ستيزه‌گر» و «انديشه بد» است. وي آفرينده همه ديوان و در و جان و دشمن هرمزد به شمار مي‌رود. بيماري را او ايجاد مي‌کند.
ضحّاک:‌ که در اوستا «اژي دهاک» خوانده شده, اژدهايي است اهريمني که براي نابودي آفريدگان اهورامزدا تلاش بسيار مي‌کند. وي در آبان يشت اينگونه توصيف شده: اژي دهاک «سه پوزه سه کله شش چشم, آن دارنده هزار گونه چالاکي, آن ديو بسيار زورمند دروج, آن دروند آسيب رسان جهان و آن زورمندترين دروجي که اهريمن براي تباهي جهان اشه در جهان استومند بيافريد...»

تصاوير ديگر عناصر آفريده هرمزد


آسمان: اين پديده در متون باستاني از جمله در اوستا به گونه سقفي سنگي, آهني و شيشه اي تصوير شده است. کهن ترين تصويرها آن را از سنگ دانسته زيرا خود واژه به معني «سنگ» است. صفت ديگر آسمان «خماهن» به معني فلز گداخته است. در اسطوره‌اي ديگر آسمان را آبگينه‌اي سپيد تصوير کرده‌اند. اين تصويرسازي‌ها درباره ديگر مفاهيم و عناصر جهان هستي نيز به کرّات به کار رفته است. زمين: هفت پاره, بهشت: روشن, خشو بوي و فراخ و همه آسايش؛ درحالي که دوزخ: تاريک, تنگ و متعفّن و بي‌آسودگي و همه بدي است. باد: که مينوي آن به شکل مردي است, روشن و بلند و به آيين که موزه‌اي چوبين به پاي دارد و ابر به شکل «جامي که تيشتر با آن از دريا آب مي‌ستاند» توصيف شده است.

تصويرگري در متون ايراني ميانه


متون وابسته به زبان‌هاي ايراني ميانه بسيار متنوّع و گسترده‌اند. زبان‌هاي ايراني ميانه خود شامل دو گروه زبان‌هاي ايراني ميانه شرقي و زبان‌هاي ايراني ميانه غربي است. زبان‌هاي ايراني ميانه شرقي عبارت از زبان‌هاي سغدي, خوارزمي, بلخي و ختني است و زبان‌هاي ايراني ميانه غربي شامل دو زبان پهلوي اشکاني و پهلوي ساساني يا فارسي ميانه است. خوشبختانه متون قابل توجّهي از هر يک از زبان‌هاي فوق‌الذکر موجود است که غالباً جنبه ديني دارند. بويژه چهار دين بزرگ زردشتي, مانوي, مسيحي و بودايي که در ايران باستان رواج بيشتري داشته‌اند, آثار مفصل‌تري از خود به يادگار گذاشته‌اند. همچنين, پژوهشگران با بررسي متون ايراني ميانه بخش‌هاي موزون و شاعرانه را جدا و معرّفي کرده‌اند. در زير نمونه اي از هنر تصويرسازي در آثار و نوشته‌هاي اين دوره ارائه مي‌شود:
بند هشن: زمان

زمان نيرومندتر از هر دو دام, دام اهوره مزداه, نيز آن اهريمن, زمان دريابنده کار و نظم, زمان آگاه‌تر, زمان از دريابندگان دريابنده‌تر, زمان از آگاهان آگاه‌تر, که تصميم به زمان شايد گرفتن, به زمان‌مان افکنده شود, سرنوشت به زمان است, ... کس از وي رهايي نيابد از ميرنده مردمان, ني اگر به بالا پرواز کند, ني اگر به نگوني چاهي کند و اندر نشيند, ني اگر زير چشمه آبهاي سرد فرو نشيند.
دينکرد: گرسنگي

و آنها سه دروغ بر من گفتندم و سي (يعني سي و سه دروغ...), و بستند مرا, به سي و سه بند, امّا من گرسنگي, آن پاي را انگاردم زور, امّا من گرسنگي, آن بازو را انگاردم نيرو, امّا من گرسنگي, آن گوش را انگاردم شنوايي, امّا من گرسنگي, آن چشم را انگاردم بينش, و بند را از سينه تا پشت, برافکندم, با سرفرازي, بند گرسنگي پر مرگ را.
متون پهلوي: اندر آمدن شاه بهرام ورجاوند

کي بواد (=خواهد بود) که پيکي آيد از هندوستان, ]و بگويد[: که آمد آن شه بهرام‌, از دوده کيان,‌ که پيل است هزار, بر سر ]آنها[ست پيلبان, که آراسته درفش دارد, به آيين خسروان...
رزمگاه: يادگار زريران

پس گشتاسب به کي گاه نشيند, و جاماسب بدخش به پيش خواهد, گويد که من دانم,‌ که تو جاماسب دانا و بينا و شناسايي, اين را نيز داني, که چون ده روز باران آيد, چند سرشک بر زمين آيد,‌و چند سرشک بر سرشک آيد, و اين را نيز داني,‌که گياهان چگونه بشکفند, ... اين نيز داني, که فردا روز چه بود, اندر آن اژدها رزم گشتاسبي, از پسران و برادران من, کي گشتاسب شاه, که زيد و که ميرد, پس گويد جاماسب بدخش, که کاش از مادر نزادمي, يا چون زادمي بمردمي,‌يا چون مرغي بودم,‌که به دريا افتادمي... فردا روز که کوبند, نيو به نيو و گراز به گراز, بس مادر بي‌پور, بس پور بي‌پدر , و بس پدر بي‌پدر, و بس برادر بي‌برادر.
روشنايي زنداني: متون مانوي

از روشني و ايزدان‌ام,‌و زانده شدم از آنها, گرد آمد بر من دشمنان,‌و به آنها به مردگان رانده شدم, ايزدم که زاده شدم از ايزدان,‌ بامي, نوراني, رخشان, نورافشان, خوش بوي و زيبا, پس اکنون آمدن به نياز, گرفته شدم به وسيله بي‌شمار ديوان خشم, نفرت انگيز,‌ که کرده شدم (بوسيله آنها) اسير, خويشتن خوش خوار کرده شد به آنها, زده, قطعه قطعه شدم به آنها, ديوان گستاخ, تاريک اژدهاي زشت, بدبوي و سياه, درد و بس مرگ ديدم از آنها.

فرجام


سروده‌هاي اوستا و اشعار ايراني ميانه شواهد آشکاري براي اثبات تصويرهاي شاعرانه در ادبيات ايران باستان‌اند. همانگونه که مشاهده شد, در اشعار دوران ايراني ميانه, بويژه در متون مانوي آرايه‌هاي ادبي فراواني به کار رفته است. تشبيه, کنايه, استعاره و مجاز از صنايع ادبي متداول در سروده‌هاي مذکور است. چنانکه آرايه‌هاي مبالغه و تشبيه را مي‌توان در اين ابيات از متن يادگار زريران استنباط نمود:
و آن تهم سپهبد نيو زرير, کارزار چنان نيک کند, که ايزد آذر, اندر نيستان افتد, و بادش همه يار بود, هنگامي که شمشير فراز زند ده, و هنگامي که باز پس زند يازده هون اوژند, هنگامي که گرسنه و تشنه بود, خون هون ببيند شاد بود.
همچنين, در مرثيه «مارزکو» که در مقدّمه اين مقاله از آن ياد شد, آرايه استعاره وجود دارد. چنانکه در ابيات زير از متون مانوي که جهان را به هنگام مرگ ماني به تصوير کشيده, صنعت مبالغه ديده مي‌شود:
کده آسماني فرو ريخت به بيرون
زمين لرزيد, بانگ بزرگ شنيده شد
و مردمان که اين نشان ديدند
سرگردان شدند و افتادند بر روي
روزي بود دردناک و زماني زار
هنگامي که به عالَم بالا پيوست آن فرشته روشني
رها کرد پيشواياني را که پايندگان دين اند
و کرد درود همه رمه بزرگ را.
نمونه‌هاي کوتاه از اين تصويرگري‌ها نيز پيش از اين ارائه شد. وجود اين تصويرها نشان مي‌دهد که هر چند ادبيات گسترده دوران اسلامي آکنده از آرايه‌هاي زيباي ادبي و هنرهاي کلامي است,‌ امّا تولّد و بالندگي چنين هنرهايي بدون پشتوانه عظيم و کهنسال ادبيات ايران باستان ميسّر نبود. تجربه‌هاي شاعرانه ايرانيان همانند تمدّن درخشان آنان به دوران اسلامي راه يافت و از جمله در حماسه جاودانه حکيم توس تبلو ريافت.

چهار چيز

چهـار چيـز مـر آزاده را ز غـم بخــرد / تن درست و خوي نيک و نام نيک و خرد
هر آنکه ايزدش اين هر چهار روزي کرد/ سـزد که شـاد زيـد جـاودان و غم نخورد
«رودکي»

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد