PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث خاطرات بچه های دانشکده شیمی



*مینا*
25th November 2010, 10:15 PM
بسم الله

http://uc-njavan.ir/images/w5z576appx35k6ygb70l.gif




سلام خدمت شیمیست های عزیز [golrooz] و همه ی بچه هایی که به این تاپیک سر می زنن

این تاپیک دفترچه ی خاطرات http://www.pic4ever.com/images/reading.gifبچه های شیمی هست ، و همه ی بچه هایی که مدتی از دوران تحصیلشون رو در آزمایشگاه های شیمی سپری کردن مثلا بچه های زیست ، ژنتیک ، کشاورزی ، حتی بچه های مواد و .... خلاصه همه ی بچه ها http://www.pic4ever.com/images/4lqqtqv.gif

منتظر خاطرات شنیدنی 8-> ، عبرت انگیز http://www.pic4ever.com/images/kaffeetrinker_2.gif ، آموزندهhttp://www.pic4ever.com/images/fingersmiley.gif و خنده دارتون http://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif هستیم ...


http://www.pic4ever.com/images/toyou.gif

ستاره ی قطبی
26th November 2010, 06:48 AM
استارتشو بزن مینا جان تا بقیه شروع کنن[shaad]

Avesta_DR
26th November 2010, 10:27 AM
من بگم ؟!
من بگم؟!!
من بگم؟!
2-3 هفته پیش که آز شیمی آلی داشتیم شایدم عمومی بود......... اصلا یادم نیست موضوع آزمایش چی بود .....[nadanestan]......به هر حال من داشتم طبق معمول موقع درس دادن تئوری استاد کشوهای آزمایشگاه رو باز یسته میکردم و با وسایله داخلش رفیقمو اذیت مبکردم که نــــــــــــــــــــــــ ـــــــاگهان ..................[nadidan].......دستم خورد به بورت کنار میز آزمایشگاه و تلپی افتاد پایین شوکست ! [negaran]مسئول آزمایشگاه که یه خانم بود عصبانی اومد طرفم و بعد کلی داد بیداد و اینا سر آخر گفت باید یکی عینه اینی که شکستی بخری ...سریع گفتم باشه.....گفت کنار اسمت علامت زدم ..هفته بعد بیارش .....منم گفتم باشه هفته بعد میارم،فقط این بورت شکسته رو بده به من تا ببرم یدونه شبیه اش بخرم ...استادم قبول کرد گفت ببر![cheshmak]
خلاصه من این بورت شوکسته رو گرفتمو اومدم خوابگاه و انداختم یه کناری بعد هم بچه ها اونو اینداختن از طبقه دوم پایین تا خرد شدنش ببینن!!
هفته بعد با خیال راحت بدون هیچ نگرانی رفتم آزمایشگاه ...همین که چشم به استاده افتاد گرخیدم....استاد چیزی نگفت تا بعد تئوری یواش اومد نزدیک من و گفت:
آقای آرش... شما هفته قبل میزتو تمیز نکردی
من که جا خورده بودم گفتم چــــــــــــی؟
گفت اینا.... اینجا کنار اسمت علامت زدم
گفتم ما استاد؟[soal]
یه خورده به کاغذش نیگاه کرد بعد گفت فکر کنم اشتباه شد ،شیفته بعده شما بودن احتمالا...بعدم رفت از پیشم

من تا چند لحظه نفهمیدم چی شد .....بعد آز مایشگاه داستانو واسه یکی از دوستام تعریف کردم کلی خندیدیم[khandeshadid]

حالا نتیجه این داستان:
هر چی تو آزمایشگاه شکوندی جنازه شو بردار تا جلو چشای مسئول آزمایگاه نباشه راستی تا گفت اینو بخر اونو بخر بوگو باشه ولی نخر[nishkhand]

پژواک
26th November 2010, 01:43 PM
اینا هم خاطرات من:
سوم راهنمایی:
مرکز استعدادهای درخشان کرج:
آزمایشگاه شیمی:(تمرین المپیاد علوم)
آقای معلم:بچه ها مواظب کار با اسید باشین.من میرم از آزمایشگاه فیزیک ترازو رو بیارم.حواستون باشه.مراقب باشین...
سینا (من)سهیل(دوستم) حواستون به بچه های سال پایینی باشه.بچه ها سوال داشتین بپرسین.
یکی از اولا:چرا میگن آب روی اسید نریزین؟
من:خب میپره
اون اوله:چه جوری
سهیل:خب امتحان کن
اوله:کو اسید
من:نه نمیشه خطرناکه
سهیل :خودت پیدا کن اون بالاست
و ناگهان کل HCL به زمین ریخت.
سهیل:خب حالا آب بریز روش
من:بس کن این کارا چیه.
سهیل:راه علم آموزی رو نگیر از بچه
شانس اوردیم آقای ناظم رسیدن.
بچه ها معلوم هست چی کار میکنیsmilee_new2 (17)ن
HCL صد درصد(البته 50 درصد بود.نمیدونم اصلا مگه هیدروکلریک 100 هم تو آزمایشگاه داریم!)
آقای معلم هم کلی مارو دعوا کردن که شما مثلا دو سال سابقه دارین باید الگو باشین و اینا.
نتیجه تو آزمایشگاه دنبال تجربیات عملی نباشین
روز المپیاد هم یکی از بچه ها به خاطر بی احتیاطی یکی از چشماشو از دست داد.مواظب NaOH باشین.


دبیرستان همون مرکز
زنگ آزمایشگاه شیمی اختیاری
کلا 5 نفر بودیم میرفتیم سر کلاس.
من که فقط به خاطر دبیرش میرفتم.
بچه ها فعالترین فلزات؟
گروه 1
آفرین آزمایش میکنیم.آقای م دستشون با ریختن سدیم در آب سوخت.
سال دیگه شنیدیم بازم این آزمایش رو انجام دادن.واقعا احسنت به این علم آموزی عملی
نتیجه:حتی اگه دستتون سوخت اشکال نداره در راه علم

از این سالا بازم خاطره دارم ولی خب بعدا میگم.

دانشگاه علوم پزشکی ایران
(کلاس بیوشیمی)
خب دقت کنید ما 4 تا DNA پلی مراز داریم.من با تعجب 4 تا؟
بله A C G T
ولی آخه بیشتره ها
نه عزیز هر کدوم برای یه نوکلئوتید
خب تو امتحانم دادن
حالا آزمایشگاه
یه کاغذ لیتموس برای هر 10 نفر امکاناته دیگه
نتیجه اسراف بده
بعدا آزمایشا رو هم تعریف میکنم یک کم الان عجله دارم.

دانشگاه خارجیا
یکی از دانشجوها:
یک کم نقره تو این آزماش لازمه
مسئول آزمایشکاه:
بفرمایین اینها 5 پوندیه بازم خواستین بگین.[taajob]
دیگه خودتون قضاوت کنین و عبرت بگیرین

*مینا*
26th November 2010, 01:49 PM
.
.
و با وسایله داخلش رفیقمو اذیت مبکردم
.
.
.......دستم خورد به بورت کنار میز آزمایشگاه و تلپی افتاد پایین شوکست !
.
.
[negaran]مسئول آزمایشگاه که یه خانم بود عصبانی اومد طرفم و بعد کلی داد بیداد و اینا سر آخر گفت باید یکی عینه اینی که شکستی بخری
.
.
حالا نتیجه این داستان:
هر چی تو آزمایشگاه شکوندی جنازه شو بردار تا جلو چشای مسئول آزمایگاه نباشه راستی تا گفت اینو بخر اونو بخر بوگو باشه ولی نخر[nishkhand]

موقع تئوری، عجب کارها که نمی کنین شما آقایون [nishkhand] ...

بورت شکست ؟!!!!! [taajob3] [taajob2]

یادمه یه بار یکی از دوستای من یه دونه بشر http://uc-njavan.ir/images/tv6jcigkh7pxs2rad3y9.jpg شکسه بود ، یه دفتر مخصوص داره آزمایشگاههای ما که مدارک جرم رو اون جا ثبت می کنن [nishkhand] ، مسئول آزمایشگاه رفت دفترش و آورد و اسمش و نوشت و ازش یه دونه امضا هم گرفت و این که حتما حتما جلسه ی بعد باید یکی بخره و بیاره ، حالا خوبه بشر شکونده بود آخه پیدا کردن بشر تو مغازه ها سخت نیست ولی اگه چیزی مثل بالن در دار بود که باید تا آخر عمرش دنبال بالن می گشت ... smilee_new1 (8)

خدا رو شکر من تا الان هیچی نشکوندم [droogh]
فقط یه دونه لوله ی آزمایش اون تهِ شو شکوندم که اونم من نشکوندم sh_omomi36 ، فک کنم آزمایش گاه شیمی عمومی 2 بود ، اگه اشتباه نکنم ، داشتیم تو سانتریفوژ رسوب تهیه می کردیم


http://uc-njavan.ir/images/kqg2xtrr75lubry35f.jpg
" روش کار سانتری فوژ رو هم که همه می دونین ، برای این که موقع چرخش مرکز ثقلش ( تعادلش ) حفظ بشه باید از دو تا لوله ی آزمایش استفاده کنیم ، که تو یکیش محلول ماهست و تو اون یکی آب مقطر ، این دو تا رو هم روبروی هم قرار بدیم "

اون روز تعداد آزمایشامون خیلی زیاد بود و هی باید رسوب تهیه می کردیم ، از محلول جدا می کردیم ، روش یه چیز دیگه می ریختیم ، رسوب تهیه می کردیم و ....
خلاصه آخرای آزمایشمون بود و نزدیک این بودیم که به نتیجه برسیم ، هممون هم خسته بودیم http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2877%29.gif ... که من یادم رفت لوله ی آزمایش دومی ( آب مقطر رو ) بذارم تو سانتریفوژ sh_omomi55
موقع چرخشِ دستگاه دیدیم که داره ناجور می چرخه و تلو تلو می کنهhttp://www.pic4ever.com/images/297.gif ، نگرش داشتیم دیدیم بعلـــه ! ته لوله ی آزمایش شکسته و محلول ریخته بیرون و رسوبش مونده که یه کمی هم خورده شیشه قاطیش شده [nishkhand]

حالا من بودم و هم گروهیام و اون همه زحمتی که کشیده بودیم و یه لوله ی شکسته و مسئول آزمایشگاه .... با اون دفترش sh_omomi12

هم گرو هیا خشکشون زده بود ، که گفتم نگران نباشید ، از این مرحله به بعد ، به رسوب احتیاج داریم نه به محلول ( البته الکی [nishkhand] نمی دونستم قضیه چی به چیه ) [radedarkhast]
بعد فور ته مانده ی رسوب رو ورداشتم رفتم پیش استاد ، گفتم استاد سانتریفوژتون خرابه ، لوله ی ما رو شکوند [nishkhand] حالا چی کار کنیم ... که استاد تعجب کنان اومد بقیه ی آزمایش و توضیح داد که فلان کنید
این جا تازه فهمیدم که خوش بختانه فقط رسوب لازم بود نه محلولش [nishkhand][nishkhand]
کسی هم حرفی از خرید لوله نزد ...
و همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد .

*مینا*
26th November 2010, 02:04 PM
آقا سینا شما چه قدر تلفات دادین تو آز شیمی [negaran]
خوش بختانه این ورا از این خبرا نبوده [nishkhand]

در مورد آزمایشگاه های اون وری ، تا اون جایی که اطلاع دارم ، البته در مورد دانشجو های شیمی اون در سطح دکتری ....
اول ترم یه کمد می دن بهشون ، که رپوش آزمایشگاه و عینک ایمنی و ... خلاصه همه وسایل ایمنی رو داره ، دانشجو از امکانات استفاده می کنه ، آخر ترم که می خواد کمد رو تحویل بده ، هر وسیله اش که خراب شده باشه تهیه می کنه و می ذاره سر جاش ، تا ترم بعد برای دانشجو های دیگه کمد سالم باشه ...

تاری
26th November 2010, 04:31 PM
این تاپیک دفترچه ی خاطرات http://www.pic4ever.com/images/reading.gifبچه های شیمی هست ، و همه ی بچه هایی که مدتی از دوران تحصیلشون رو در آزمایشگاه های شیمی سپری کردن مثلا بچه های زیست ، ژنتیک ، کشاورزی ، حتی بچه های مواد و .... خلاصه همه ی بچه ها http://www.pic4ever.com/images/4lqqtqv.gif

منتظر خاطرات شنیدنی 8-> ، عبرت انگیز http://www.pic4ever.com/images/kaffeetrinker_2.gif ، آموزندهhttp://www.pic4ever.com/images/fingersmiley.gif و خنده دارتون http://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif هستیم ...




یارب

سلام خدمت دوستان گرامی

پس ما رو نگفتید که این همه توی آزمایشگاه استخون شکستیم و بستیم و اسممون هم به نام هنر تموم می شه .
مرمت و آزمایشگاه و مواد و فرمولهای . . .

به قول سامان کوچولومون یه شی بگم ؟ : هر وقت ما رو هم اسم بردید ، می گیم .

یاعلی

*مینا*
26th November 2010, 04:39 PM
یارب
سلام خدمت دوستان گرامی
پس ما رو نگفتید که این همه توی آزمایشگاه استخون شکستیم و بستیم و اسممون هم به نام هنر تموم می شه .
مرمت و آزمایشگاه و مواد و فرمولهای . . .
به قول سامان کوچولومون یه شی بگم ؟ : هر وقت ما رو هم اسم بردید ، می گیم .
یاعلی
ای بابا ، برا شما که دعوت نامه مخصوص فرستادیم تاری جان [labkhand][golrooz]

ماجراها و لحن بیان شما شنیدنیه ... 8->
منتظریم :)>-

تاری
26th November 2010, 04:59 PM
ای بابا ، برا شما که دعوت نامه مخصوص فرستادیم تاری جان [labkhand][golrooz]

ماجراها و لحن بیان شما شنیدنیه ... 8->
منتظریم :)>-

بله ، بازم به قول سامان کوچولومون : معذرت می خوام .

اتفاقا همین الان دنبال مطلبی در آرشیو می گشتم یه مروری بر خاطرات آزمایشگاههای 1382 شد فقط گفتم یادش بخیر .

سر کلاسی استاد خوبمون بهم می گفت چادرتو لااقل توی آزمایشگاه ور دار اذیت نشی . دعا می کنم چادرت به همین اِیرون ( اتوی مخصوص مرمت کاغذ ) که دستت بسوزه دیگه این بحث شوخی شده بود و . . .


http://uc-njavan.ir/images/7ljselubd0snkysumkg3.jpg

( با تصویر می گم به یادتون هک بشه . سر همین کاغذ دوره ی صفویه بود که مرمت می کردم .)

سر یکی از جلسات یه لحظه احساس کردم بوی سوختگی می یاد نگو مقنعه حسابی از لبه شروع به سوختن کرده و حواسمون توی ناکجاباد سیر می کنه . [khejalat]
خلاصه به استادمون تبریک گفتیم که دعاشون تا نصفه نیمه اجابت شد از چادر به مقنعه . راستش کلی ناراحت شد .
واقعا استاد دوست داشتنی بودند و هستند .
خدایا سلامت بدارشون همیشه .

( البته بچه های مرمت این عکسو ببینن می تونن حدس بزنن نام استاد عزیز رو . چون واقعا نمونه است . )


[golrooz]

نازخاتون
26th November 2010, 05:53 PM
یادمه تو دبیرستان ..در آزمایشگاه شیمی (رشته ام تجربی بود) ...دبیر شسمی مشغول درست کردن آب ژاول بود... خلاصه مخلوط کلر رو درست کرد و من خیلی کنجکاو شدم که بوی اونو در لوله آزمایش استنشاق کنم ...خلاصه چشمتون روز بد نبینه ...بو کردن همانا و گرفتن نفسم همانا ... نفسم بالا نمیومد... خلاصه به هوای آزاد رفتم ... و حالم بهتر شد ...اما بعدش کلی خونریزی از بینی و حساسیت شدید بینی تا یک ماه باهام بود.... بعد از اون جریان وقتی تو کتاب آزمایش شیمی خوندم دیدم که در قسمت توضیحات همین آزمایش نوشته بود از بو کردن این مخلوط جدا بپرهیزید ...که من ای دل غافل ...کار از کار گذشته بود....[khande]

پژواک
26th November 2010, 06:58 PM
آقا سینا شما چه قدر تلفات دادین تو آز شیمی [negaran]
خوش بختانه این ورا از این خبرا نبوده [nishkhand]

در مورد آزمایشگاه های اون وری ، تا اون جایی که اطلاع دارم ، البته در مورد دانشجو های شیمی اون در سطح دکتری ....
اول ترم یه کمد می دن بهشون ، که رپوش آزمایشگاه و عینک ایمنی و ... خلاصه همه وسایل ایمنی رو داره ، دانشجو از امکانات استفاده می کنه ، آخر ترم که می خواد کمد رو تحویل بده ، هر وسیله اش که خراب شده باشه تهیه می کنه و می ذاره سر جاش ، تا ترم بعد برای دانشجو های دیگه کمد سالم باشه ...



تلفات کجا بود؟؟
ما انقدر اقتصادی عمل میکردیم حتی همه جیوه رو(12 تا دماسنج شکوندیم) با دست جمع میکردیم.(نمیدونستیم سرطانزاست!)
البته در مورد وسایل همه تعهد لازم رو دارن اما مواد مصرفی نه.استفاده کاملا آزاده.

*مینا*
26th November 2010, 07:44 PM
تلفات کجا بود؟؟
ما انقدر اقتصادی عمل میکردیم حتی همه جیوه رو(12 تا دماسنج شکوندیم) با دست جمع میکردیم.(نمیدونستیم سرطانزاست!)
البته در مورد وسایل همه تعهد لازم رو دارن اما مواد مصرفی نه.استفاده کاملا آزاده.

البته فک کنم دلیل تلفات نداشتن ما این بود که کلا تو دوران مدرسه امون آزمایشگاه نمی رفتیم [nishkhand][nishkhand] یعنی می رفتیمآ ، اما همه اش و دبیرمون انجام میداد [nishkhand][bamazegi]

حالا شما مواد رو گفتین یه خاطره اومد تو ذهنم ...
یه بار تو آزمایشگاه شیمی فیزیک 2 [tahavoo] که بودیم ، استادمون نمی دونم چرا اون قدر خشن بود [negaran] توضیحات رو هم اصلا کامل نمی گفت ... مجبور می شدیم بریم از استادای دیگه بپرسیم ...
تو یه آزمایش NaCl 2% مون تموم شده بود به من گفتش درست کن بیار آزمایشتون رو انجام بدین ... منم رفتم از شیشه ی اصلیش کمی ریختم تو بشر پلاستیکی تا راحت تر مقدار مورد نیازم رو ازش وردارم ، بعد بقیه ی موادِ تو بشر رو ریختم بیرون ، فک کنم یه 4 سی سی می شد ... موقع ریختن NaCl تو سینک ، استاد من و دید و شروع کرد به .... "غر زدن " که چرا ریختی بیرون ، چرا اصراف کردی ، چرا ... چرا ... چرا...
منم گفتم ، آخه استاد اگه می ریختم سر جاش که می گفتین خلوصش رو از دست داد !!
استاد کمی فکر کرد _ بعد گفتش که خب از شیشه ی اصلیش ور می داشتی !!!
بعد رو به مسئول آزمایشگاه کرد و گفت ، یه منفی بده خانوم و یه منفی به خاطر 4 سی سی نوش جان کردیم [eynaki]

پژواک
26th November 2010, 08:33 PM
یه بار ما(من و سه تا از دوستان دبیرستان) میخواستیم قورباغه تشریح کنیم رفتیم به معاون مدرسه گفتیم اتر میخوایم گفتن باید از آقای اسحاقی(مدیرمون) نامه بگیرین.نبودن ایشون مدرسه رفتیم آزمایشگاه گفتیم این زنگ بیکاریم میخوایم کمک کنیم به راهنمایی ها(ما مثل فرزانگانی ها امکانات نداشتیم راهنمایی و دبیرستان پیش دانشگاهی همش با هم بود)
آقای مسئول انقدر خوشحال شدن آزمایشگاه رو داد به مارفت.دفتر
حالا ما نه اون زنگ بیکار بودیم (حسابان داشتیم) نه قصد کمک داشتیم.
وقتی اتر رو پیدا کردیم رفتیم سر کلاس حسابان.که یه دفعه قورباغه هه از ظرفش پرید بیرون.(ما که اصلا ظرف رو باز نکردیم.)قورباغه هه داشت میرفت پیش معلم حسابان که یه دفعه احسان اتر ریخت روش.
یکی از بچه ها خدا خیرش نده گفت اتر از کجا اووردین؟
دبیر ما هم که کلا با ما تغییر رشته ای ها خوب نبود میگفت شما ریاضیتون خوبه نرین تجربی.عصبانی شد و معاون محترم ما رو برد دفتر من بدبختم که شناساگر بودم نمیدونم چرا این ناظمه فقط فامیلی من رو بلد بود.
این جوری شد که ما تبعید شدیم 3 هفته مسئول آزمایشگاه شیمی باشیم!

پژواک
26th November 2010, 08:37 PM
راستی تو خاطره جیوه.
معلم عزیزمون گفت نمیدونید جیوه سرطانزاست؟
ما هم که از همه چی بی اطلاع
گفت حالا چون نمیدونستید اشکال نداره.
نمیدونم رادیکال جیوه چه جوری میفهمه ما نمیدونستیم یا نه!

دانشجوجون شیمی
26th November 2010, 10:59 PM
من دانشجوی شیمی ام وای تازه ترمه سه هستم اما ترمه اول مشروط شدم ترمای دیگه همش ترسه مشروط شدن دوباره دارم درسامم حوصله ندارم بخونم همش بیرونم توروخدا کمکم کنید:)[nishkhand]از دانشگاه رفتن فقط تفریح و بیرون رفتن بلد شدم نه درس

نازخاتون
27th November 2010, 09:01 AM
ديشب كه در حال مشاهده شبكه مستند بودم ... فيلمي مستند از جنايات را نشان مي داد كه در آن فردي بطور ناگهاني دچار درد بدن ، لمسي و حالت تهوع شديد مي شود و اين درد او بنحوي بود كه اصلا قدرت ايستادن بر روي دو پا را نداشت .... و بعد از بستري شدن در بيمارستان ..حالش خوب شد و بظاهر معالجه گرديد ..اما پس از اندكي مثلا چند روز ناگهان حال او وخيم تر از قبل گرديد و ديگر توان راه رفتن را نداشت و پزشكان پس از بسياري آزمايش و ... متوجه شدند كه در خون او مقدار متنابهي تاليوم وجود دارد ... اين ماده شيميايي در قديم سمي مهلك بود كه در مرگ موش بكار برده مي شد.... و براحتي از طريق پوست، مو، دهان و هوا و ... جذب بدن مي شود و متاسفانه درماني براي آن وجود ندارد ...
اين فرد ريزش موي شديدي پيدا كرده بود و پس از مدت كوتاهي كاملا كچل و طاس گرديد ....
و حالش روز بروز وخيم تر ...
تا اينكه چندي بعد فوت كرد ...
آزمايشات ادامه يافت ... تجسس از محل كار او و ....
بعد از كالبد شكافي متوجه شدند كه در روز مرگ نيز با اينكه تحت مراقبت پزشكي بوده در روده او مقدار بسيار زيادي تاليوم (1000 برابر بيشتر از مقدار موجود در خون) وجود دارد ...
هرچه تجسس مي كردند به جايي نمي رسيدند ...تا اينكه پزشكي حاذق موي متوفي را آزمايش كرد و متوجه شد كه سم تاليوم طبق نوبت بندي و برنامه اي خاص وارد بدن او شده است ... و متوجه جنايتي عظيم وهولناك شدند ... و بعد از بررسيهاي فراوان متوجه شدند كه همسر او او را بقتل رسانده است و حتي در روز مرگ مقدار بسيار زيادي تاليوم در نوشابه او ريخته و او را بقتل رسانده است ...
لازم بتوضيح است كه اين زن تازه دو ماه بود كه با متوفي ازدواج كرده بود و اين زن يك دختر چهار ساله از همسر قبلي اش داشت و انگيزه او از اين قتل دستيابي به پول بوده است....[nadidan]

نازخاتون
27th November 2010, 09:03 AM
نتيجه : تاليوم بسيار كشنده است و تا كنون درماني براي آن شناخته نشده است
براحتي جذب بدن مي شود...
در مرگ موش نيز وجود دارد.
شيميدانان بايد مراقب اين ماده باشند تا خداي ناكرده به آنان آسيب نرساند....[bamazegi]

غزل جون
27th November 2010, 10:43 AM
بذار فکر کنم مینا جون


زودمیام مینویسم[labkhand]

NAFAS313
27th November 2010, 10:47 AM
ميدونم خيلي بي مزه س ولي اي دوستان با صفا لطفا لبخند يادتون نره ...
من ازمايشگاه شيمي 2 داشتم موضوع اونروزمون تشكيل بلورهاي نميدونم چي بود الان يادم نيس بحث دو سال پيشه... منم از انجايي كه خيلي كنجكاو تشريف داشتم به شدت در جستجوي بلور ها در لوله ازمايش بودم كه ناگهان سايه مسئول ازمايشگاه را در بالا سر خود احساس فرمودم گفتند دنبال چي ميگردي ؟ گفتم دنبال بلورهاي... هستم كه ناگه با عصبانيت فرمودند كه خانم اينجا فروشگاه چيني و بلور نيس كه... داري دنبال بشقاب بلور ميگردي؟ [soal]!!!!!! و من بسيار از اين صحبت استاد تحت تاثير قرار گرفتم و جوانه هاي لج!!! در من شكوفا گرديد....
نتيجه اينكه وقتي داريد داخل ازمايشگاه شيمي ميشيد باور داشته باشيد كه بدون حاشيه و بدون خنده ازاونجا بيرون نخواهيد رفت!!!!

*مینا*
27th November 2010, 08:38 PM
من دانشجوی شیمی ام وای تازه ترمه سه هستم اما ترمه اول مشروط شدم ترمای دیگه همش ترسه مشروط شدن دوباره دارم درسامم حوصله ندارم بخونم همش بیرونم توروخدا کمکم کنید:)[nishkhand]از دانشگاه رفتن فقط تفریح و بیرون رفتن بلد شدم نه درس

دانشجوی شیمی و فرصت برای سر خاروندن؟ sh_omomi112 ( *مینا* مزاح فرمودند )
تنها کمکی که می تونیم بهتون بکنیم اینه که ، بگیم درس بخون [nishkhand] از گردش چیزی براتون نمی مونه ...

ساسي
28th November 2010, 04:13 PM
سلام .
ميناجون ازم خواسته بودي بيام اينجاخاطره تعريف كنم ولي من هنوز دانشجوي ترم اولي هستم اين ترم هم ازمايشگاه ندارم مدرسه هم كه بوديم اگر گاهگداري ازمايشگاه مي رفتيم به قول دبيراش فعلا بچه بوديم وحق دست زذن به وسايلو نداشتيم [narahatishadid]واسه همين تاالان چيزي نشكوندم خاطره اي هم ندارم ايشالله ترم هاي بالاترجبران ميكنم البته اگه دوباره به گفته استادان محترم ومحترمه باز بچه نباشيم.[gerye]

*sabrina*
9th December 2010, 09:27 AM
سلام[golrooz]
خاطره که زیاد دارم اتفاقا اون روز با جمعی از دوستان داشتیم خاطراتمونو مرور می کردیم[shaad] جاتون خالی واقعا چه روزای خوبی بود یادش بخیر8->
اصولا من و همکارم تو آزمایشگاه نقش پت و مت رو بازی می کنیم [labkhand]از شکستن ظروف گرفته تا سوتی هامون جلوی استاد...
هیچ وقت یادم نمیره سر آزمایشگاه آلی 1 داشتیم ظرفها رو می شستیم ( مسئول آزمایشگاهمون به مسئله تمیزی خیلی حساس بود ظرفها رو زیر نور می گرفت که لکه روش نمونده باشه کارمون شده بود دستمون یه دستمال بگیریم میز رو تمیز کنیم و با اسکاچ بیفتیم جون ظرفا) که یه دفعه زدیم یه قیف شکندوم [nadidan]هیچ وقت فریادهای یا ابوالفضل دکتر "م" رو فراموش نمی کنم اون که از صدای شکسته شدن کلی ترسیده بود و با رنگ و روی پریده بالای سر ما ظاهر شده بود ولی ما جلوی خندیدنمونو نمی تونستیم بگیریم[nishkhand]
بچه ها می گفتن فدای سرتون ولی اون ول کن نبود خلاصه یه امضا تو دفتر ظروف شکسته شده زدیم تا نسل های آینده هم یادی از ما بکنن[fardemohem]

*sabrina*
9th December 2010, 09:50 AM
تو آزمایشگاه معدنی 2 با مسئول آزمایشگاهش همیشه درگیر بودم [nishkhand]جالب بود هر وقت می گفت بچه ها مواظب باشید چیزی نشکونین جملش تموم نشده من یه چیزی می شکوندم[nadidan][nishkhand]

داریم آزمایش انجام میدیم وسط آزمایش شعله مون خاموش شد[taajob] دنبال کبریت می گردیم که روشنش کنیم اما کبریتا تموم شدن[negaran] چی کار کنیم چی کار نکنیم[soal] که مینا گفت بیاید با کاغذ از شعله ما بردارید روشنش کنید به نظر ما هم فکر خوبی اومد [tashvigh]و همین کار رو کردیم
شعله رو روشن کردیم و کاغذ رو به گمان خودمون خاموش کردیم و داخل سطل آشغال انداختیم....[labkhand]
یه دفعه دیدیم از یه جایی داره دود بلند میشه[soal] رد پای دود رو گرفتیم دیدیم کاغذ ما تو سطل آشغال بقیه کاغذا رو هم شعله ور کرده[sootzadan]
البته خدا رو شکر به خیر گذشت

*مینا*
9th December 2010, 07:34 PM
ونوس کلا چند تو خرج افتادی تو و همکارت باهم ؟ [nishkhand]


هیچ وقت فریادهای یا ابوالفضل دکتر "م" رو فراموش نمی کنم اون که از صدای شکسته شدن کلی ترسیده بود و با رنگ و روی پریده بالای سر ما ظاهر شده بود ولی ما جلوی خندیدنمونو نمی تونستیم بگیریم[nishkhand]
اه جام خالی [nishkhand][nishkhand][nishkhand]

یادآوری کنم روز هایی از همون آزمایشگاه معندی 2 رو که فقط یه دونه ترازو داخل آزمایشگاه بود و 12 نفر و 6 گروه و حدود 3 تا مواد که باید با دقت 0.001 از ترازو ور می داشتیم [nishkhand] چه کیفی می داد وقتی نفر اول بودی و چه کیف تری >:) می داد وقتی نفر آخر می موندی تا از ترازو استفاده کنی ، نقریبا نفر اول اگه زرنگ بود نصف آزمایش و می کرد و تازه می دید نفر آخری داره از ترازو وزن می کنه ...
البته تقصیره اونا هم نبودا باید وزن ها دقیق بودن ... کلا تقصیر بچه های وسطی بود که آروم کار می کردن [negaran][sootzadan][sootzadan]

*sabrina*
11th December 2010, 09:06 AM
ونوس کلا چند تو خرج افتادی تو و همکارت باهم ؟ [nishkhand]

تا حالا که تو خرج نیفتادیم اصولا بعد از شکستن وسایل خودمونو گم نمی کردیم قیافه حق به جانب می گرفتیم خوب ظرف می شکنه دیگه یه چیز خیلی عادیه. در مورد خرید ظروف هم حرفی نمی زدیم. این روش رو به شما هم توصیه می کنم



یادآوری کنم روز هایی از همون آزمایشگاه معدنی 1 رو که فقط یه دونه ترازو داخل آزمایشگاه بود و 12 نفر و 6 گروه و حدود 3 تا مواد که باید با دقت 0.001 از ترازو ور می داشتیم [nishkhand] چه کیفی می داد وقتی نفر اول بودی و چه کیف تری >:) می داد وقتی نفر آخر می موندی تا از ترازو استفاده کنی ، نقریبا نفر اول اگه زرنگ بود نصف آزمایش و می کرد و تازه می دید نفر آخری داره از ترازو وزن می کنه ...
البته تقصیره اونا هم نبودا باید وزن ها دقیق بودن ... کلا تقصیر بچه های وسطی بود که آروم کار می کردن [negaran][sootzadan][sootzadan]

الان یادم افتاد اکثرا شما گروه اول می شدید و ما گروه آخر[khabalood]
[/QUOTE]

omidsohrabi
12th December 2010, 10:06 AM
[golrooz]
خاطره که زیاده اما شیرین ترینش این بود که با یکی از هم کلاسی هام آشتی کردم

پیشنهاد می کنم توی این چهار سال کارشناسی با هم دوست باشید[esteghbal][cheshmak]


هر چند بردی آبم
روی از برت نتابم
جور از حبیب بهتر کز مدعی رعایت[golrooz]

*مینا*
18th January 2011, 07:41 PM
وقت ، وقتِ امتحاناست و همه ی بروبکس شیمی در این حالتن



http://uc-njavan.ir/images/9cs4fgkwmi87yqxbv8p.jpg

[nishkhand]

*FATIMA*
24th February 2011, 11:52 PM
جلسه اول آزمایشگاه شیمی خاک ( جزئی از شیمیه دیگه) [nishkhand]
امروز اولین جلسه آز شیمیه ، ما هم کلاً بچه های درس خون ، همه سر موقع سر کلاس منتظر تا استاد بیاد .
برپا ... استاد اومد ...
بعد از معرفی خودشون و خودمون و یه خورده بعد از درس دادن ، به یکی از بچه ها گفت : بگرد تو همین آزمایشگاه یه بالن بیاب و بیار
ما همه که بالن شناس ، اول فک کردم اون وسیله ای که جلو استاده بالنه ، ولی بعد که بچه جون بعد از کلی گشتن و در و کمدا رو باز کردن بلاخره بالن را پیدا کرد فهمیدیم که نه بابا ، این که جلو استاده ارلنه [taajob]
خب آخه هیچ فرقی هم با هم ندارنا فقط یکیش دایره ایه و یکیش هرمی [bamazegi]
خلاصه بعدش شروع کرد به اوردن بچه ها پای تخته و حل مسائل که ببینه ما چیزی از قبل یادمون هست یا نه . آخه این دیگه چه کاریه ، آخه یه یادآوری یه فرمولی ، هیچی ننوشت پای تخته بی انصاف [negaran]
البته بگما من که فرمولا کاملاً از حپظم [cheshmak]
البته از اونجایی که خدا لطفشو از ما دریغ نکرد یه اکشال از راه حل یکی از همین همکلاسیها گرفتم : عدد اتمی NaCl رو نوشته بود 17 ، منم شیرینیم گل کرد و گفتم استاد مگه عدد اتمی Na ، 17 نیست پس چرا Cl را دخالت ندادیم . استاد هم یه نمره مثبت برام در نظر گرفت .
بعد فهمیدم که این عدد 17 مال Cl نه Na [nishkhand]
ولی باعث ایجاد یه نمره مثبت شد و این خودش کلیه [khejalat][golrooz]
چی میشد این شیمی دست از سر این فرمولا برمیداشت ؟!

*مینا*
3rd March 2011, 08:55 PM
علاوه بر آزمایشگاه های شیمی مون ، کلاسامون هم پرِ خاطره هست [bietena]

سر کلاس کاربرد طیف سنجی زنگ تلفن همراه یکی از بچه ها به صدا در اومد ...
قرار شد هرکی گوشیش اگه احیانا اشتباهی روشن بمونه و بر حسب اتفــــاق وسط تدریس استاد زنگ بزنــــــــــه شیرینی بیاره سر کلاس ...

از اون جایی که بچه های کلاس ما هم خیلی ساکت و مظلوم تشریف دارن ،از این قضیه یه بحث پر طرفدار ساختن و گفت و گوی مسالمت آمیزمون به این نتیجه رسید که بالاخره استاد یه جعبه شیرینی مهمونمون کنه [nishkhand]

واقعا چه درس شیرینی داریم ...

*FATIMA*
4th March 2011, 11:41 PM
جلسه دوم آز شیمی :
شروع کلاس :(استاد) هر کی یه ورق بزاره روی میز ، میخوام امتحان بگیرم (بدون اطلاع قبلی)[negaran]
سؤال اول : تعاریف مول ، مولاریته ، نرمالیته و ...
سؤال دوم :میلی مول ، ppm ، ...
.
.
.
همه بچه ها ، همه سؤالات رو جواب دادیم به جز سؤال 2 .
استاد ورقا رو جمع کرد و بعد با تعجب به بچه ها نگاه کرد ![taajob3]
یعنی شما نمیدونید ، میلی مول ، یک هزارم موله[soal]
عجب سوتی بودا [nishkhand][sootzadan][khande]

شیمیدان کوچولو
15th March 2011, 01:21 PM
منم یه خاطره بگم؟
آز عمومی دو امتحانش شناسایی یونهاست
گروه 1/2 رو با خواهرم شناسایی میکردیم که چون شنیده بودیم که از هر گروه یکی تو محلوله وقتی گروه یکو پیدا کردیم رفتیم سراغ گروه دو ولی رسوب و محلولهای اضافی رو نگه داشتیم که شاید هردوتاشون گروه یک باشن همینطور که داشتیم از انجام میدادیم یه گروه پسر 3 نفره داشتیم که یکیشون دیر اومده بود و حواسش جا دیگه بود دوستاش گفتن آب بیار که مثل ایناکه میخوان اتیش خاموش کنه رسوب مارو برداشت روش اب ریخت و نصفشو خالی کرد یه دفعه دیدم زبون خاهرم بند اومده داره اونارو نگاه میکنه[negaran]
خلاصه به من گفتو یه دعوا حسابی شدو برای ختم دعوا یکی از پسرا از جیبش کلی رسوب در اورد گفت بیاین برین به استاد نشون بدین [taajob]
خلاصه فهمیدیم اینا از انجام نمیدن و از تایم قبل همه رسوبارو گرفتن و یکی یکی به استاد نشون میدن تا استاد بگه درسته یا نه[bamazegi]
جالبه که استاد شک نکرد که اینا چرا همه رسوبارو در میارن با این که تو رسوبشون نبود[shaad]

شیمیدان کوچولو
15th March 2011, 01:29 PM
یه خاطره دیگه
با همین استاد امتحان کتبی داشتیم[khande]
حالا بماند که همون سوالا شنبه را به ما یکشنبه داده بود[taajob]
من که از حفظ کردن بدم میاد همه جزورو نوشتم با خودم بردم و یه فهرست رو دستم نوشتم سوالارو میخوندم از فهرست پیدا میکردم و برگرو در میاوردم و مینوشتم و دوباره میزاشتم تو کیفم و همین طور تا اخرین سوال بعدم برگمو با خواهرم / دوستم /پشتیم و جلوییم عوض کردیم و وقتی همه نوشتن برگرو دادیم رفتیم[shaad]
فردا امتحان استاد کلی از اینکه مثل بقیه دنبال امداد الهی نبودیم و خودمون نوشتیم و 20 شدیم از من و خواهرم تشکر کرد[bamazegi]

شیمیدان کوچولو
15th March 2011, 01:43 PM
یکی از استادامون دیر میرسید سرکلاس بعد دو جلسه گفت من هرچی نیت میکنم 7:45 اینجا باشم 8:30 میرسم اینو که گفت از دفعه بعد ما دیگه 8:45 میرسیدیم تا این که بعد 5 جلسه گفت چرا شمادوتا انقدر دیر میاین منم گفتم دیر اومدیم ولی شیر اومدیم و خواهرم گفت نیتمون7:45 بود نمیدونیم چرا دیر میشه بعدا از بچه ها شنیدیم دیگه استاد سر ساعت میاد[bamazegi]
از هفته بعدشم 5:30 راه میفتادیم بازم دیر میرسیدیم[taajob]
استاد به اون وحشتناکی تو کلاس ما فقط از دست منو خواهرم میخندید تا حدی که ادرس میلشو داد تا سوالی داشتیم ازش بپرسیم ماهم درس 4 واحدی رو 19 شدیم(نمره داد)[shaad]

شیمیدان کوچولو
14th April 2011, 06:37 PM
این ترم شیمی الی خواهرم تایم اول و من تایم دوم با یه استاد برداشتیم من حرف میزنم میگه شماکه باید بدونین تازه یه جلسه هم کلاس خیلی شلوغ شد گفت شما تایم قبل بودین پاشین برین کلی شاهد اوردم که تایم قبل سر معادلات بودم تا تونستم سر کلاس بمونم ولی نگفتم با خواهرم اشتباه گرفته
جلسه اول بعد عید رفتم سر کلاس تازه تایم قبل تعطیل شده بودن خواهرم روبروم ایستاده بود گفتم سلام استاد سال نوتون مبارک استاد گفت داری میری تازه سلام میکنی بازم نفهمید[taajob]
شاید تا آخر ترم بفهمه ما خواهریم هنوز جای امید هست[bamazegi]

*مینا*
14th April 2011, 08:11 PM
این ترم شیمی الی خواهرم تایم اول و من تایم دوم با یه استاد برداشتیم من حرف میزنم میگه شماکه باید بدونین تازه یه جلسه هم کلاس خیلی شلوغ شد گفت شما تایم قبل بودین پاشین برین کلی شاهد اوردم که تایم قبل سر معادلات بودم تا تونستم سر کلاس بمونم ولی نگفتم با خواهرم اشتباه گرفته
جلسه اول بعد عید رفتم سر کلاس تازه تایم قبل تعطیل شده بودن خواهرم روبروم ایستاده بود گفتم سلام استاد سال نوتون مبارک استاد گفت داری میری تازه سلام میکنی بازم نفهمید[taajob]
شاید تا آخر ترم بفهمه ما خواهریم هنوز جای امید هست[bamazegi]
:)) دو قلو هستین ؟

حالا خوبه شماها از یه رشته قبول شدین
ما تو دانشگاهمون دو تا خواهر دوقلو داریم یکیش شیمی می خونه ، یکیش مدیریت ... بعد اولا مدیریتیه که می اومد دانشکده ی ما دنبال خواهرش ( ماهم که نمی دونستیم اینا دوقلو ان ) هی سلام می دادیم ، می دیدیم این با تعجب داره نگاه می کنه smilee_new2 (27) خلاصه ما هم می گفتیم که چی شده این این طوری نگامون می کنه دیگه ... آخرش فهمیدیم دوقلو هستن smilee_new2 (8)

شیمیدان کوچولو
15th April 2011, 02:29 PM
دوقلو با یکسال و یک ماه و یازده روز اختلاف ماهم این مشکلوداریم
همکلاسیهای خواهرم خیلی دوستانه سلام میکنن منم که نمیشناسمشون خیلی خشک میگم سلام باز این خیلی خوبه[shaad]
یه بار خواهرم به استادمن سلام نکرده بود استاد کلی بهش برخورده بود قبل کلاس بهش سلام کردم با عصبانیت گفت اِ اِ پس سلام کردن بلدی تا اینکه خواهرم اومد روپوش بهم بده که استاد متوجه شد چه اشتباهی کرده[bamazegi]

parichehr
16th April 2011, 08:26 PM
سلام به همگی[golrooz]

بعد از 7 ترم با آرامش تو آزمایشگاه بودنو بدون اینکه حتی یه همزن شیشه ای از دستم بیافته بشکنه !!!![taajob]

در آزمایشگاه جداسازی

اول رفتم ظرف نمونه رو از کنار آون برداشتم تا کارو شروع کنیم، نمونه همه ی گروهها مایع بود ولی واسه ما جامد!
واسه تعیین نقطه ذوب باید تو لوله مویین نمونه بریزیم به ترمومتر با کش وصل کنیم، هم گروهیم اومد اینکارو انجام بده یهو لوله مویین شکست!![esteress] دوباره با یه لوله دیگه من خواستم وصلش کنم که کش پاره شد!
خلاصه با هر دردسری بود یه مجموعه تو حمام روغن سوار کردیم. همگروهیم چراغ بنزن رو روشن کرد تا خواست بذاره زیر سه پایه ناگهان خورد به ظرف مجهولمون و افتاد زمین هزار تیکه شد!!!![gerye] وای کل بچه ها 5 دقیقه به ما خیره شدن ولی نمیدونم چی شد که کارشناس اون لحظه تو آزمایشگاه نبود وگرنه ...[daava]
نشستیم زمین مشغول جمع کردن نمونمون شدیم! فکر کنین اگه مایع بووووووود.....!!!!! یه ظرف دیگه برداشتیم حالا داریم ضد عفونیشم می کنیم !
ادامه ی آزمایشو با نمونه ای حاوی گردو غبار، رد پای شیمیدانها و اندکی مجهول انجام دادیم.

حالا نمیدونم چرا هر کاری می کردیم همش جوابامون منفی می شد یعنی واقعا" توش هیچی نبود که جواب بده[nadanestan][soal][afsoorde]! چرا تو هیچی حل نمی شد آخه![naomidi]

سر آخر همه ی جوابا رو نوشتم تو دفتر ، با کلی استرس و نگرانی وقتی گذاشتم جلوی کارشناس در کمال ناباوری جلوی همه تیک زد گفت: درسته آفرین برین اسم مجهولتونو در بیارین!!!![khastegi] مارو می بی نی !

CALCIUM
16th April 2011, 10:40 PM
سلام منم چندتا خاطره دارم اولیش اینکه : تو آزمایشگاه بودیم شیمی عمومی 2 ،استادمون(استادمون آقا بود) موضوع میداد ما باید در موردش تحقیق می کردیم ،من از موضوع تحقیقم خوشم نیومد،خواستم بگم استاد میشه من موضوع تحقیقمو خودم انتخاب کنم! نمیدونم چرا گفتم استاد می شه از خودم براتون تحقیق بیارم[khejalat]

CALCIUM
16th April 2011, 10:51 PM
یه بار تو همون کلاس با همون استاد داشتیم آزمایش انجام میدادیم باید محلولمونو تو حمام گرم میذاشتیم اما قبل از این مرحله فقط برای اینکه مطمئن بشم از استادمون خواستم بپرسم : استاد حالا بریم برا مرحله ی حمام نمی دونم چرا گفتم : استاد بریم حمام
کلا همه می دونن من چقد سوتی میدم به خاطر همین از سوتیام برداشت بد نمیکنن امیدوارم شمام فک نکنین من بی ادبم اینا همه سوتی های لفظیه.

CALCIUM
16th April 2011, 11:02 PM
آخرین خاطرمم مربوط میشه به کلاس درس ، یکی از استادام خیلی استاد مهربونو خوش اخلاقی بود منم به شدت به کلاساشون علاقه داشتم ایشون فقط با یه مورد مشکل داشتن از زنگ خوردن موبایل سر کلاس متنفر بودن با این وجود بچه ها زیاد رعایت نمی کردن یه بار سر کلاسشون بدجوری موبایل یکی زنگ می خورد استادمونم که پای تخته بود عصبانی شد و داد زد این موبایل کیه ؟منم داد زدم ماله یه آدم احمق بی ادب یکی از بچه ها که جلو نشسته بود گفت: استاد جسارت نباشه موبایل خودتونه (البته بعدش از استادمون عذر خواهی کردم)

*مینا*
1st May 2011, 07:20 PM
علاوه بر آزمایشگاه های شیمی مون ، کلاسامون هم پرِ خاطره هست [bietena]

سر کلاس کاربرد طیف سنجی زنگ تلفن همراه یکی از بچه ها به صدا در اومد ...
قرار شد هرکی گوشیش اگه احیانا اشتباهی روشن بمونه و بر حسب اتفــــاق وسط تدریس استاد زنگ بزنــــــــــه شیرینی بیاره سر کلاس ...

از اون جایی که بچه های کلاس ما هم خیلی ساکت و مظلوم تشریف دارن ،از این قضیه یه بحث پر طرفدار ساختن و گفت و گوی مسالمت آمیزمون به این نتیجه رسید که بالاخره استاد یه جعبه شیرینی مهمونمون کنه [nishkhand]

واقعا چه درس شیرینی داریم ...
خب به دنبال این ماجرا باید بگم کـــــــــــــه...
بالاخره امروز استاد بهمون شیرینی داد sh_omomi113 باقلوای بدون گردو داد ، اگه گردو داشت خیلی بهتر می شد ... ولی خب همینشم خیلی خوش مزه بود sh_omomi80 جاتون خالی...

خب برم سر اصل مطلب
سر امتحان میان ترم کاربرد طیف سنجیمون بود ، که استاد با یه جعبه ی شیرینی پرِ باقلوا بالا سرم ایستاد و تعارف کرد و رفت سراغ بقیه بچه ها ، بعد ... همین طوری داشتم می نوشتم که یه هو دیدم دوباره استاد اومده می گه زباله ها رو بریزین تو این نایلون " منظورش چنگالی بود که روی باقلوامون بود "
منم که کلی سرم گرمِ شناسایی نواحی طیف های Mass و IR و به دنبالش شناسایی ترکیبمون بود ، گفتم استاد من زباله ندارم sh_omomi127 استاد هم با تعجب گفت چنگال رو هم با شیرینی خوردی http://www.njavan.com/forum/images/smilies/smilee_new2%20%2827%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/smilee_new2%20%2827%29.gif منم نشنیدم چی گفت و جواب دادم بـــــــــــــــــــله sh_omomi110 smilee_new1 (8)

خلاصه بعد که استاد رفت فهمیدم وااااااااااای چه دست گلی به آب دادم ........

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد