ساناز فرهیدوش
24th November 2010, 09:05 AM
در حالی که در بهترین نقطه ی شهر ، با به غذای گرانقیمت خود می نگریست با حسرت خانواده ی فقیری را زیر چشمی می پایید که در آن هوای سرد از خوردن تکه ایی نان خشک در لابه لای باغچه ی گل الود لبخند بر لب داشند .
سال های زیادی تلاش می کنیم در جهت های مختلفی که دیگران شمای کلی آن را برای رسیدن به خوشبختی برایمان ترسیم می کنند ، سال ها می گذرد و در هیچ کتابی به روشنی هیچ کس برایمان ننوشت این الفبای زندگی را . هر دید ،هر فرهنگ آن را نوعی می نگرد و یا هرکس بر حسب تجربه ی خود ان را برایمان به نحوی باز گو می کند تا دنباله رو آن باشیم .
اما همان طور که نسخه ی پزشک برای یک فرد شفا بخش است می تواند برای دیگری مرگبار باشد .
این طور تجارب بشری بیهوده به نظر نمی آیند اگر انچه دیگری تجربه کرده است را با شرایط زمانی ، مکانی و شرایط و تجربه ی خود با هم در امیزیم .
در حقیقت تجارب دیگری را می توان به علت داشتن فطرت مشترکمان در قالب خود استفاده کرد .
اما هیچ گاه ظریف کاری بعدش را که چه بسا ساعتها طول می کشد را از یاد مبرید .
این طور پیش رفتن شاید تا تمام دوران نوجوانی تامینمان کند اما به روزی می رسیم که دیگر همه چیز باز بیرنگ می شود .
سخت می کوشیم تا بهترین ها را داشته باشیم ، بیشتر و بیشتر ..........
با گذشت سال های بعدی در می یابیم که به دست اوردن ها زیاد مهم نیست ، نگه داشت انها و استفاده شان چه قدر مهم و کیفیت کسب آن ها چه قدر مهم تر بوده است .
اینک در میان سالی داشته های زیادی دارید که شاید فرزندمان حتی ما را به دلیل داشتنشان حداقل در ذهنش به سخره بگیرد .
پس همینک بدون داشتن ماشین زمان و اتلاف وقت در اوان جوانی با خودم عهد می کنم که برای خودم زندگی کنم و از انچه دارم در آن واحد لذت برم .
انچه را کسب می کنم به دیگران اشاعه دهم تا دیگران هم بهره برند ، و مرا نیز با خود به جلو برند .
خوشبختی وجود ندارند بلکه آن را با تلاشی که برای خوشبختی دیگران می نمایم به وجود می آورم .
ساناز
سال های زیادی تلاش می کنیم در جهت های مختلفی که دیگران شمای کلی آن را برای رسیدن به خوشبختی برایمان ترسیم می کنند ، سال ها می گذرد و در هیچ کتابی به روشنی هیچ کس برایمان ننوشت این الفبای زندگی را . هر دید ،هر فرهنگ آن را نوعی می نگرد و یا هرکس بر حسب تجربه ی خود ان را برایمان به نحوی باز گو می کند تا دنباله رو آن باشیم .
اما همان طور که نسخه ی پزشک برای یک فرد شفا بخش است می تواند برای دیگری مرگبار باشد .
این طور تجارب بشری بیهوده به نظر نمی آیند اگر انچه دیگری تجربه کرده است را با شرایط زمانی ، مکانی و شرایط و تجربه ی خود با هم در امیزیم .
در حقیقت تجارب دیگری را می توان به علت داشتن فطرت مشترکمان در قالب خود استفاده کرد .
اما هیچ گاه ظریف کاری بعدش را که چه بسا ساعتها طول می کشد را از یاد مبرید .
این طور پیش رفتن شاید تا تمام دوران نوجوانی تامینمان کند اما به روزی می رسیم که دیگر همه چیز باز بیرنگ می شود .
سخت می کوشیم تا بهترین ها را داشته باشیم ، بیشتر و بیشتر ..........
با گذشت سال های بعدی در می یابیم که به دست اوردن ها زیاد مهم نیست ، نگه داشت انها و استفاده شان چه قدر مهم و کیفیت کسب آن ها چه قدر مهم تر بوده است .
اینک در میان سالی داشته های زیادی دارید که شاید فرزندمان حتی ما را به دلیل داشتنشان حداقل در ذهنش به سخره بگیرد .
پس همینک بدون داشتن ماشین زمان و اتلاف وقت در اوان جوانی با خودم عهد می کنم که برای خودم زندگی کنم و از انچه دارم در آن واحد لذت برم .
انچه را کسب می کنم به دیگران اشاعه دهم تا دیگران هم بهره برند ، و مرا نیز با خود به جلو برند .
خوشبختی وجود ندارند بلکه آن را با تلاشی که برای خوشبختی دیگران می نمایم به وجود می آورم .
ساناز