ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بیوگرافی زندگینامه استاد زندگی نامه استاد شهریار



AreZoO
21st November 2010, 09:12 PM
زندگینامه استاد زندگی نامه استاد شهریار








سید محمدحسین بهجت تبریزی(۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار( پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده‌است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام ( سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی - مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جملهٔ غزل‌های معروف او می‌توان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.
مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت .




http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/be/Shahriyar_-_Tabrizu.jpg/366px-Shahriyar_-_Tabrizu.jpg




مجسمهٔ استاد شهریار- اثر احد حسینی

AreZoO
21st November 2010, 09:13 PM
زندگی‌نامه
شهریار به‌سال ۱۲۸۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B2%DB%B8%DB%B5) در شهر تبریز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2) متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری‌اش -قیش‌قورشاق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%DB%8C%D8%B4%E2%80%8C%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%B 4%D8%A7%D9%82)- و روستای پدری‌اش -خشگناب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B4%DA%AF%D9%86%D8%A7%D8%A8)- در بخش تیکمه‌داش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AE%D8%B4_%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D9%85%D9%87% E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B4) شهرستان بستان‌آباد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A8% D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%D8%A7 %D8%AF) در شرق استان آذربایجان شرقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%A2%D8%B0%D8%B1% D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D8%B4%D8%B1%D 9%82%DB%8C) سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%84) بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B0) برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%86%D9%88%D 9%86) تا سال ۱۳۰۳ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B3) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C) ادامهٔ تحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C) به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86) برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF) و نیشابور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1)، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B1%DB%B3) که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B1%DB%B5) در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA% D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2) شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.
در سال‌های ۱۳۲۹ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B9) تا ۱۳۳۰ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B0) اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D B%8C%D9%87_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85)- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF_%D8%AC%D9%85%D8%A7% D9%87%DB%8C%D8%B1_%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C_% D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8 %AA%DB%8C) ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B1) مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B2) به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.
شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%DB%B1%DB%B3% DB%B5%DB%B7) شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88% D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C) و مسئولین آن -از جمله روح‌الله خمینی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%8 7_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C)، سید علی خامنه‌ای (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AE%D8%A7 %D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C) و اکبر هاشمی رفسنجانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85% DB%8C_%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%D B%8C)- سرود که این اشعار پس از مرگ وی انتشار یافتند. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷شهریور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B7_%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1) ۱۳۶۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B7) بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%82%D8%A8%D8%B1%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%B4%D 8%B9%D8%B1%D8%A7) تبریز مدفون گشت.


عشق و شعر
وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B8) با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%84%DA%A9%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B 9%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1)، سعید نفیسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D9%81%DB%8C%D8%B3% DB%8C) و پژمان بختیاری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DA%98%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%AE%D8%AA% DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C) منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3% DB%8C) و ترکی آذربایجانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C_ %D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D 9%86%DB%8C) جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D B%8C%D9%87_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) که در سال ۱۳۳۳ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B3) سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.
گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C) بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_% D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86) به‌صورت آواز درآمد.
شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است.









شهریار و عشق به ایران
شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:


تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو



پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان



اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس



ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان



گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی



صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان



(دیوان ـ ج ۱ ـ ص ۳۵۲)


شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:


این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است



گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان



شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند



باد خاک پاک ایران جوان مهدامان



(دیوان ـ ج ۱ـ ص ۳۶۵)


قصیده‌ها :
نمونه‌ای ازقصیده‌های (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B5%DB%8C%D8%AF%D9%87)شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

غزلیات :
نمونه‌ای ازغزلیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D8%B2%D9%84)شهریار:
امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی
چه دلی ماند و چه دینی؟ که نبردی از راه ای سر زلف، ندانم به چه کفر و دینی
کی بر این کلبهٔ طوفان‌زده سر خواهی زد؟ ای پرستو، که پیام‌آورِ فروردینی
شهریارا! اگر آیین محبت باشد چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد