PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جامعه شناسی شادی



MR_Jentelman
14th November 2010, 12:44 PM
چرا روی آوردن جوان ها به شادی های كاذب آسیب شناسی نمی شود؟ چرا همیشه قبل از كشف علت و برطرف كردن آن تنها به معلول و حذف موقتی آن فكر می كنیم! جو جامعه ما تحت تأثیر برخی از حوادث غم انگیز، همچنان غمگین و عبوس است. گاه شادی و شاد بودن را مخالف جدیت تلقی می كنیم و رابطه شادی را با افزایش انگیزه كار و تلاش معكوس فرض می كنیم. این گزارش سعی دارد مسئله حبس شادی را از 3 دیدگاه روان شناسی، جامعه شناسی و اسلام مورد بررسی قرار دهد.
شادی لازمه حیات اجتماعی
اگر با دقت احوال انسان های شاد و ناشاد را بررسی كنیم، متوجه می شویم كه اندوه مادی متاعی شیطانی و شادی هدیه ای رحمانی است. از ابتدای تمدن بشر غم و اندوه مایه توقف و انزجار و شادی و نشاط عامل تحرك و نظم بوده است.
انسان از اندوه، غم و تاریكی می گریزد و به شادی و نور پناه می برد. شاد زیستن آرزوی دیرینه آدمی است. دنیای بدون غم، خشم و جنگ سرشار از مهربانی و شادی، آرزویی است كه ریشه در خلقت و نهاد آدمی دارد. آرزویی كه مقدمه غلبه بر تمام ناكامی هاست. شادی، این معجزه درونی، گره گشای بسیاری از رنج هاست. در میراث كهن ما ایرانیان شادی، پدیده ای الهی محسوب می شود. به گونه ای كه می گویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بوده است. پارسیان شادی را آفریده خداوند و اندوه و غم را آفریده اهریمن می دانستند. مردم ایران باستان حدود 60 روز از سال را جشن می گرفتند و به ستایش می پرداختند. گذشتگان ما برای ارج نهادن به پیدایش انسان جشن بزرگ نوروز (http://www.tebyan.net/social/history/2006/3/18/16642.html) را با شكوهی بسیار زیاد برپا می كردند. ایرانیان سعی می كردند به هر بهانه ای روزگار را به شادی و شكرگزاری سپری كنند.
پیشینه تاریخی كشورمان نشان می دهد كه نشاط در همه ادوار مورد توجه ایرانیان بوده است.
چو شادی بكاهد، بكاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نكاهد روان
به شادی همی دار دل را جوان
متأسفانه در بافت جوان جامعه ما، آنگونه كه باید شادابی و پویایی یك جامعه فعال و سخت كوش به چشم نمی خورد. به نظر می رسد كه برای بررسی معضلات اجتماعی قبل از هر چیز باید به شناخت و بررسی عوامل مهم پرداخت و بعد به مقابله اندیشید.
باید پذیرفت كه شادی و غم در زندگی اجتماعی انسان ها، تأثیرات عمده ای دارد. متأسفانه گاه در جامعه امروزی ما بنا به تعبیرهای غلط و بدون استدلال، تفكر شادی متروك شده و علی رغم آنكه در فرهنگ دینی ما شادی و نشاط از آموزه های محكم و انكارناپذیر است، برخی به غلط اندوه و گوشه نشینی را جایگزین شادی و نشاط نموده اند. تا جایی كه آثار زیانبار آن هر روز بیشتر از پیش نمایان می شود. لازمه شادی و شاد بودن چیزی نیست جز مثبت اندیشی و جستجوی خوبی ها و زیبایی ها. انسان با نگرش منفی به دنیا چیزی جز روحیه ای افسرده، چهره ای غمگین و حالتی خشمگینانه ندارد و این نگرش منفی، تخریب گر جامعه است. نباید فراموش كرد كه رخدادهای اجتماعی، راه حل های اجتماعی دارد و راهكارهای جمعی در برخورد با چنین مشكلاتی می تواند بسیار كارساز باشد. به یاد بسپاریم كه پیشگیری كارآمدتر از درمان است.


در جامعه غم زده، انرژی افراد صرف برطرف كردن اندوه و ناراحتی شده و دیگر فرصتی برای تولید و توسعه باقی نمی ماند. به تجربه ثابت شده شادی و نشاط، ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تكامل درونی انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد، سالم تر خواهد بود. بدون شك در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحت تر به دست می آید. در محیط شاد، ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شكوفا می شود. باید توجه داشته باشیم، نسل غم زده، محكوم به شكست است و از این بابت بر دلسوزان جامعه واجب است، روح شادی و نشاط را در رگ حیات جامعه تزریق كنند.
دیدگاه صاحبنظران
دكتر امان الله قرایی مقدم - عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم- می گوید: شاد كردن و شاد بودن جامعه موجب پیشرفت و توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی جامعه می شود؛ از بسیاری مسائل و بروز انواع آسیب های جامعه (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=-8064) ، جرم و بزهكاری، طلاق (http://www.tebyan.net/social/socialstudies/socialproblems/2006/1/18/14992.html) ، نابسامانی خانوادگی و سایر مسائل جلوگیری به عمل می آید؛ اختلالات روحی در جامعه كمتر می شود و میزان رغبت تحصیلی و دل به كار دادن و تولید، افزایش پیدا مِی كند. شادی یك نیاز اساسی انسان است، افراد اگر در جامعه خود نتوانند این نیاز را برآورده كنند، رو به جوامع دیگری می برند، در نتیجه به تدریج از فرهنگ ملی خود دور می شوند، به تدریج فرهنگ و ارزش های غربی در جامعه رواج یافته و جامعه مسخ می شود. دكتر قرایی مقدم می افزاید: باید تا آنجا كه می توانیم در برگزاری جشن های ملی و میهنی چه از طریق رادیو و تلویزیون و مطبوعات و چه از طریق چراغانی كردن معابر و میادین و توزیع هدایا و شیرینی در خیابان ها كوشش كنیم.
جشن های باستانی خود را در میادین یا پایگاههای مخصوصی برگزار كنیم. به واقع به نوعی جامعه را شاد نگه داریم و بساط شادمانی را برای مردم فراهم كنیم تا از بروز هزاران مشكل جلوگیری كنیم و با صرف هزینه های كم برای شادی از پرداخت هزینه های هنگفت آسیب های اجتماعی در امان باشیم. خوشبختانه در ایران علاوه بر جشن های باستانی، اعیاد مذهبی زیادی داریم كه می توان برای شاد نگه داشتن جامعه از آنها سود برد. بهتر است همان كاری را كه برای اعیاد مذهبی انجام می دهیم، به سایر اعیاد ملی نیز، تعمیم دهیم و به آنچه در رابطه با شادكردن جامعه فكر می كنیم، عمل نماییم چرا كهشادی موجب افزایش دلبستگی و علاقه به كشور، فرهنگ، دین و مذهب می شود و انسجام فرهنگی و ملی میهنی افزایش پیدا می كند.قرایی مقدم در پایان گفت: همانطور كه بابت ایجاد پارك و سینما و غیره هزینه می كنیم، بهتر است صدچندان بیشتر در زمینه شادی آفرینی جامعه به وسیله برگزاری اعیاد نیز سرمایه گذاری كنیم كه سرمایه گذاری در این مورد هزاران برابر بازده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی دارد و از بروز انواع بیماری های روحی و روانی جلوگیری می كند و در نتیجه بهداشت روانی جامعه را در پی خواهد داشت.
دكتر علی اكبر رحمانی - استاندار سابق تهران - پذیرش فرهنگ شادی از سوی مسئولان را ضروری ترین عامل تغییر نگرش به جوانان می داند و می افزاید: ما متأسفانه در فضایی كه به مسئله شادی با دیده تردید و نفی نگریسته می شود بسر می بریم. تلاش های صورت گرفته برای ایجاد محدودیت در شادی جوانان از قبیل برخوردهای نادرست ناشی از نگاه های منفی نسبت به شادی های جمعی جوانان است. این در حالی است كه نه تنها برای هیجانات جوانی برنامه ای مشخص در نظر گرفته نشده، بلكه گاهی اوقات با بدعت های نابجا اسلام را دینی عبوس معرفی كرده اند.
غلامحسین مظفری- عضو فراكسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی - گفت: بهتر است ایام جشن را گرامی بداریم، چون در فرهنگ شیعه ما ایرانیان هم روزهای عزاداری وجود دارد، هم جشن. اما در روزهای جشن مراسم خوبی برای شادی برگزار نمی كنیم و در مجموع به مراسم اعیاد به اندازه روزهای عزاداری توجه نكرده ایم.


روزنامه ایران

MR_Jentelman
14th November 2010, 12:46 PM
جوانان چه مِی گویند


http://img.tebyan.net/big/1385/04/1573625573461705221817730178868313417054.jpg

برای این كه شاد باشید، چه كارهایی انجام می دهید؟
- فاطمه (22 ساله، دانشجو) ، خودم را سرگرم می كنم، تلویزیون نگاه می كنم، كتاب می خوانم، به گردش و مهمانی می روم، به پارك و سینما می روم.
- نسترن (21 ساله، دانشجو) ، با خانواده ام تماس می گیرم، پیاده روی می كنم.
- مریم(24 ساله، دانشجو)، موسیقی گوش می دهم، به پارك، سینما و یا بازار می روم.
- پریسا (24 ساله، دانشجو)، به منزل دوستانم می روم، موسیقی گوش می دهم، با خانواده ام به گردش می روم.
- احمد (31ساله، هنرمند)، بهترین چیز كه واقعاً مرا شاد می كند زمانی است كه بتوانم شخص دیگری را شاد كنم. در حقیقت شادی من شادی دیگران است. البته شادی هایی كه جنبه بیرونی داشته باشد، در جامعه ما كمتر وجود دارد. من كمتر جایی را می شناسم كه بتوانم با كمترین هزینه بروم و شاد باشم. مگر انسان ثروتمند باشی تا بتوانی از فضاهای تفریحی سالم استفاده كنی.
- آروین (25ساله، كشیش)، شاد بودن بستگی به شرایطی دارد كه ما در آن قرار داریم، بعضی اوقات برای این كه انرژی هایی كه از دست داده ایم دوباره به دست آورده و از ناراحتی درآییم، نیاز به تنهایی داریم. مثلاً من به فضاهای باز و طبیعت می روم. من هر وقت بخواهم به صورت جمعی شادی كنم و شاد باشم ترجیح می دهم در جمعی حضور پیدا كنم كه با من همفكر باشند. به نظر من این بهترین نوع شادی است. حتی ممكن است حضور در یك میهمانی آنقدرها كه گذراندن اوقات در كنار همفكرانم مرا شاد می كند، برایم شادی بخش نباشد!
- علی (27 ساله، كارمند)، علاوه بر پیاده روی كردن و رفتن به پارك، سعی می كنم خودم را با محیط اطرافم منطبق كنم. سعی می كنم مثل یك مومی باشم كه خودم را با محیط اطرافم (حتی اگر ناشاد و غمگین باشد) ، وفق دهم. به نظر من آدم هایی كه با موقعیت ها و محیط های مختلف تطبیق پیدا نمی كنند، اغلب غمگین و ناراحت و گوشه گیر هستند.
- ابراهیم (26 ساله، كارمند)، سعی می كنم جایی بروم كه با روحیاتم سازگار باشد. مثلاً طبیعت و سكوت و آرامش را خیلی دوست دارم.
- محمد (37ساله، كارمند)، با خانواده یا به تنهایی به تفریح می روم یا برنامه های طنز تلویزیون را نگاه می كنم.
آخرین باری كه از ته دل خندیدید، كی بود؟ علت خنده تان چه بود؟
- فاطمه(22ساله، دانشجو) شب یلدا، جوك ها و شوخی هایی كه در این شب بود.
- نسترن (21 ساله، دانشجو)، نمی دانم، خنده هایم ظاهری است.
- مریم(24 ساله، دانشجو) یك ساعت پیش با خواندن یك SMS.
- پریسا (24ساله، دانشجو)، چند ساعت پیش با شنیدن یك جوك كه دوستم تعریف كرد.
آروین (25ساله، كشیش)، دیشب بود. چون من یك اقلیتم و دیشب شب كریسمس بود.
- علی (26ساله، كارمند)، تقریباً چهار روز پیش كه دوستانم شوخی راه انداخته بودند و همگی با هر حركتی از جانب بچه ها، خنده سر می دادیم.
- ابراهیم (26 ساله، كارمند)، تقریباً نیم ساعت پیش كه با یكی از اقوام نزدیكم صحبت كردم و مطلبی را برایم تعریف كرد و باعث شد بسیار بخندم و شاد شوم.
- محمد (37ساله، كارمند) چند ساعت پیش یكی از دوستان جوك گفت و همه ما از ته دل خندیدیم.
در مصاحبه هایی كه با جوانان به عنوان گروهی بزرگ از جامعه فعلی ما انجام شد، دیدیم كه شادی های آنان بسیار محدود هستند. تفریحاتی كه می تواند باعث شادمانی شان شود بسیار كلیشه ای و خالی از هیجان لازم جوانی است، این امر باعث می شود كه روحیه جامعه، تحلیل رفته و به سوی افسردگی و اندوه و در نتیجه كاهش بهره وری از جهات مختلف پیش برود. جامعه ای كه درصد بالایی از آن را جوانان تشكیل داده اند، جوانانی كه نسل فردای مدیران، سیاستمداران و پدران و مادران جامعه ما را تشكیل می دهند. آیا وقت آن نرسیده به موضوع شادی این نسل و ساماندهی مناسبت های شاد در جامعه ، جدی تر بیندیشیم. آیا وقت آن نرسیده كه روح نشاط و شادی را در این نسل خسته و افسرده بدمیم و از انرژی آنان برای كار و تلاش جهت ساختن آینده كشور بهره ببریم.
در ادامه بررسی مسئله حبس شادی در جامعه، از دیدگاه روان شناسی و مبحث تحلیل رفتار متقابل، به سراغ آقای منصور بهرامی (روان شناس و عضو انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل) رفتیم. ایشان در گفتگویی صمیمانه، به سؤالات ما پاسخ دادند.


روزنامه ایران

MR_Jentelman
14th November 2010, 12:49 PM
تعریف شادی از نظر روان شناسی چیست؟





در تحلیل رفتار، ساختار شخصیت را به 3 بخش تقسیم می كنند (كودك، بالغ، والد). این نظریه تكامل یافته نظریه فروید است. كودك به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ما است كه دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است.(البته شادی و خشم ذاتی نه اكتسابی) و در حقیقت بخش كودك در شخصیت ماست كه شادی آفرین است و اصولاً این امر بستگی به سن ندارد. دقیقاً! یك مرد و یا زن مسن 70 یا 80 ساله هم با فعال بودن بخش كودك وجودش می تواند شاد بوده و احساس شادمانی كند. وقتی كسی كودك درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است. ما خیلی از آدم ها را می بینیم كه به دنبال ارزش ها و تعصبات خود هستند و كودك درون خود را طرد كرده اند. یعنی این آدم ها نیز كودك درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشك، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و كودك درون آنها افسرده است. مثلاً وقتی فرد مسنی را می بینیم كه در مراسمی مانند چهارشنبه سوری با شادی فراوان از روی آتش می پرد، این حركت در حقیقت ناشی از فعال بودن كودك درون اوست كه تولید شادی می كند. یا مثلاً پدربزرگ یا مادر بزرگی كه با شادی فراوان با نوه كوچك خود بازی می كند، این دقیقاً بازتاب حضور كودك درون اوست. پس ما باید شادی ها را در بخش كودك درون خود، پیدا كنیم.
به نظر شما راز خندیدن چیست؟ خنده واقعی چه می تواند باشد؟
ما یك خنده ذاتی یا خنده درونی داریم و یك خنده مصنوعی یا اكتسابی. خنده درونی مربوط به كودك درون ما می شود. ما زمانی كه عمیقاً نسبت به یك مسئله ای شاد شویم، شروع می كنیم به خندیدن. كما این كه عكس این قضیه نیز صادق است. وقتی كه ما غمگین می شویم، شروع به گریستن می كنیم. پس این هیجانات به واقع مكمل شخصیت ما هستند. خنده درونی (خنده واقعی)، بخشی از عملكرد شادی كودك درون ماست. مگر این كه ما بخواهیم لبخند اكتسابی بزنیم. لبخند اكتسابی لبخندی است كه مثلاً من در عین ناراحتی با ورود یك شخص تازه وارد به محیط، لبخند می زنم و سعی می كنم خودم را شاد نشان دهم كه از آمدن او خوشحال شده ام. ولی اگر بخواهید خنده واقعی را ببینید، باید به سراغ كودكان بروید ، بازی ها و ارتباط هایی كه با هم دارند و خنده هایی كه از ته دل سر می دهند. در حقیقت خندیدن ، نوعی ابراز هیجان و شادمانی است.
طرز تفكر چقدر می تواند در شاد بودن افراد دخیل باشد؟
ما تفكر را از بخش كودك خارج می كنیم و به بالغ ربط می دهیم. زمانی هم كه ما كار درمانی انجام می دهیم كاری می كنیم كه بالغ مجری رفتار كودك درون باشد نه مسلط بر آن. مسئله ای نیز در مورد تفكر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفكر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفكر می تواند در شادی و شادمانی ما تأثیر گذار باشد و متقابلاً تفكر منفی نیز شادی را دور می كند. من این نظریه را رد می كنم كه ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلكه ما باید واقع بین باشیم. در این صورت، می توانیم عملكردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبت گرای صرف بوده و جنبه های منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلكه نوعی شادی اكتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید كه گاهی اوقات توصیه می كنند، جلوی آینه بایستید و به زیبایی ها و سلامتی خود توجه كنید. من این موضوع را نیز رد می كنم؛ چرا كه ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی كه ظاهر بسیار خوبی دارد، ممكن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمی تواند مؤثر باشد، چون درون انسان ها ممكن است هر یك از حالات شادی یا غم را داشته باشد. ضمن این كه اندوه و شادی دقیقاً دو روی سكه هستند و هر دو آنها لازمه زندگی اند. فرضاً اگر ما عزیزی ر ا از دست می دهیم نمی توانیم غمگین بودن خود را ابراز نكرده و بگوییم این اتفاقی است كه افتاده است! باید فراموشش كنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر كدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواسته هایمان به تعادل می رسد.


در اینجا باید مطلب مهمی را خاطر نشان كنم. بعضی می گویند شادی انسان در گروی خوشبختی اوست. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هركس تعریف خاص خودش را بازگو می كند. مثلاً در كارگاه هایی كه برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشكیل می دهیم از او می خواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی كه ذكر می كند، بسیار دور و دست نیافتنی هستند. ساده ترین تعریف خوشبختی این است كه خواسته های ما، تعادل و میزانی با امكاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواسته ای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواسته هایم با امكاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقع بین باشیم، به سراغ رؤیاهای بزرگ و خواسته های ایده آل و دست نیافتنی نمی رویم.
لازمه شاد بودن چیست؟
من لازمه شاد بودن را ایجاد تعادل در زندگی می دانم. كسی كه زندگی متعادلی دارد چه از نظر مالی و چه از نظر روانی، در نهایت می تواند آدم شادی نیز باشد. هركسی برای شاد بودن آستانه ای دارد. ممكن است عاملی باعث شادی من شود اما شما را شاد نكند. ممكن است عاملی شما را اندوهگین كند اما باعث شادی من شود. این نوع شادی، شادی كاذب است.شادی واقعی آن نوع شادی است كه مكان و زمان در آن تأثیری نداشته باشد و بهترین مثالی كه می تواند نشان دهنده این نوع شادی باشد، ارتباط شادمانه كودكان با یكدیگر است. نوعی شادی كه توأم با خلاقیت است.
كودكان به محض این كه زیر پوشش تربیت والدین قرار گرفته و والد درونشان شكل می گیرد، حالا ارزش ها، تعصبات، اعتقادات، فرهنگ، سنت، ملیت، تمامی این موارد بر شادی و ابراز آن تأثیر می گذارد. در حقیقت شادی برای كودك در چارچوب خاصی تعریف می شود و شادمانی خارج از این چارچوب سبب ایجاد حس گناه در او می شود. والدین برای این كه كودك را در چارچوب ارزش ها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبیه كودك، احساس گناه را در او به وجود می آورند. یا حتی بدتر از این قضیه، به كودك گفته می شود، اگر تو بخندی و پدرت را از خواب بیدار كنی، خدا از تو ناراحت می شود! در غیر این صورت، كودك درون افراد در میان تعصبات، ارزش ها و اعتقادات (بعد والد وجودی)، حبس می شود. هر قدر بعد ارزشی منفی (تعصبات و...) پر رنگ تر شود، شادی كودك نیز كم رنگ تر می شود. در حقیقت مجموعه تعصبات، باورها و برخی ارزش ها عاملی می شود برای كنترل رفتار فرد. "والد كنترل گر" به ما می گوید كه كدامیك از كارهایمان خوب یا بد است. مثلاً وقتی كودك شروع به خندیدن می كند، ما به او می گوییم نخند! بچه ی خوب كه نمی خنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همین ارزش ها و تعصبات است. مجموعه ی این عوامل باعث می شود شادی كودك درون ما مخفی یا كمرنگ شود. چه اشكالی دارد، شادی هایی را در محیط خانواده ایجاد كنیم.

MR_Jentelman
14th November 2010, 12:52 PM
چطور می توان به بالا بردن سطح شادی در جامعه كمك كرد؟

http://img.tebyan.net/big/1385/04/812317019536197196446523945107232214199.jpg

از دیدگاه تحلیل رفتار، ساختار جامعه مانند ساختار خانواده است و ساختار خانواده نیز شبیه ساختار فرد است. در نتیجه ساختار جامعه شبیه ساختار فرد است. جامعه ای كه شاد نیست، درست مانند انسانی است كه شاد نیست. در خیلی از جوان ها می بینیم درون شان كه یك حالت دوگانگی به وجود آمده است. یعنی در بیرون لبخند نمی زنند اما به محض دور شدن از محیط، شروع به خندیدن می كنند. متأسفانه، تفاوت رفتار فرد در محیط های مختلف مانند مدرسه، اجتماع و خانه آنقدر زیاد است كه سبب تزلزل شخصیت او می شود و نهایتاً این تزلزل شخصیتی به جامعه نیز سرایت می کند . ما برای این كه در سطح جامعه میزان شادی را بالا ببریم، باید از افراد و خانواده ها شروع كنیم. اگر افراد و خانواده ها شاد باشند، نهایتاً جامعه ی شادی خواهیم داشت. آمار جالبی ، شادترین كشور دنیا را ،هندوستان نشان می دهد. این مسئله برای من غیر قابل تصور بود. چون فكر می كردم كه همه ی افراد در این كشور مشكل مالی دارند. پس این نشان می دهد كه داشته ها عامل ایجاد و ابراز شادی نیستند، بلكه بودن ها هستند كه عامل شادی اند.افرادی كه با وجود مشكلات زیاد، همچنان شادی های خود را ابراز می كنند، كودك درونشان رهاست. در حقیقت ترمزهای شادی در چنین جامعه ای وجود ندارد و هركسی شادی های مخصوص به خود را انجام می دهد. تا هنگامی كه كودك درون شادی اش را ابراز كند، افراد دل زنده اند. دل مردگی ناشی از پنهان شدن كودك درون است. پس برای بالا بردن شادی در سطح جامعه، ابتدا باید خانواده های شادی داشته باشیم. اگر ما زندگی را یك مثلث تصور كنیم كه یك ضلع فعالیت (كار) باشد، ضلع دوم آن تفریح باشد و ضلع دیگر ارتباطات، اگر ما بتوانیم به هر سه این ابعاد به قدر كافی توجه كنیم، آنگاه این مثلث زندگی به صورت متوازی الاضلاع خواهد بود، این مساوی بودن نشان دهنده همان تعادلی است كه ما از آن سخن می گوییم.


از دیدگاه روان شناسی تأثیرات شادی بر روابط اجتماعی افراد چیست؟
انسان دو نوع نیاز دارد: 1- نیاز جسمانی (بیولوژیكی) 2- نیاز به توجه و نوازش (شادی).
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نكنیم، خود به خود شادی را از او گرفته ایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یك ارتباط متقابل است كه نوازش بی قید و شرط به یكدیگر می دهیم. یعنی من به كسی توجه كنم چون .....، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسان ها باعث می شود ذخیره نوازشی افراد افزایش پیدا كند. و حتی می تواند از این ذخیره نوازش و شادی، در موقعیت های مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده كرد و احساس خوبی داشت. به صورتی دیگر نیز می توان این قضیه را بررسی كرد. افرادی كه رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمی كنند، انسان هایی افسرده و منزوی هستند. اما چرا آنها اینگونه اند؟ به این خاطر كه در محیط اطراف خود شادی ندیده اند. وقتی انسان شادی را درك نمی كند، خود به خود به سوی افسردگی كشیده می شود.
شادی زبان بسیار نافذ و عالم گیری است (زبانی كه به ابزار خاصی برای فهم آن نیاز نداریم)، پس چرا صنعتی شدن جوامع باعث فراموش شدن و حبس شادی شده است؟
فرض را بر این می گذاریم كه من و شما زبان یكدیگر را نمی دانیم، چرا كه كدهای ارتباطی ما با یكدیگر همخوانی ندارد. پس كلام، برای برقراری ارتباط نمی تواند مؤثر باشد. حالا می توانیم از زبان غیر كلامی یا رفتاری استفاده كنیم. شروع می كنیم به یك سری اشارات به یكدیگر. این اشارات هم ممكن است معانی متفاوتی برای هر كدام از ما داشته باشد. اگر من دست شما را فشار می دهم، حتماً نمی خواهم بگویم، شما را دوست دارم، شاید می خواهم به شما بگویم، آیا زور شما هم زیاد است؟ در حقیقت ما در اینجا از طریق ارتباط احساسی با هم ارتباط برقرار می كنیم. در تحلیل رفتار 3 نوع ارتباط می توانیم برقرار كنیم:
1 - ارتباط كلامی (شامل كلام و نوشتار) 2 - ارتباط رفتاری 3 - ارتباط احساسی. من برای ارتباط با یك نوجوان، ابتدا ارتباط كلامی برقرار می كنم و اگر درك نكرد، شروع می كنم به برقراری ارتباط رفتاری. ولی اگر بخواهم با یك نوزاد ارتباط برقرار كنم فقط می توانم از طریق احساسی با او ارتباط برقرار كنم. در اینجا می فهمیم كه این احساس در همه ما وجود دارد، اما این لایه های ارزشی است كه می آید روی احساس قرار می گیرد و آن را پنهان می كند. اگر ما بتوانیم این درك احساسی را حفظ كنیم و یا پرورش بدهیم، نیاز به این نداریم كه با هم به صورت كلامی ارتباط برقرار كنیم. این درك احساسی همه آن ابراز هیجان ها (شادی، غم و ...) را شامل می شود. با انقلاب صنعتی، عواملی به وجود آمد كه احساس، پنهان و در نتیجه شادی نیز حبس شد. در اینجا به دنبال بایدها و نبایدها (سنجیدن منطقی همه چیز) می رویم، در نهایت، نمی توانیم احساس و بالتبع شادی داشته باشیم.

روزنامه ایران

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد