AreZoO
19th October 2010, 05:25 PM
سایه روشن شعر شهریار
http://img.tebyan.net/big/1388/03/55521371368915612971446314762147128252.jpg
سخن گفتن از «حیدربابا» ـ شعر معروف و جهانی، حیدربابایه سلام ـ سخن گفتن از هزاران روستا یا آبادی این دیار است با مردمی ساده و سختکوش که به حیات سراسر تلاش و زحمت طاقتفرسای خود در محیطی طبیعی یا مقرون به طبیعت، ادامه میدهند. همچنین سخن گفتن از خود «شهریار» نیز، به مصداق سخن گفتن از آن گونه هنرمندان و شاعران معدودی است که عمری همدرد با مردم شهر و روستای خود زندگی کرده، سپس، زندگی و محیط اجتماعی و طبیعی شهر و روستای خود را صمیمانه و هنرمندانه با زبان سحرآمیز و افسون کننده به تصویر کشیدهاند.
به طور مسلم چنین شاعرانی، بویژه آنانی که حیات روستایی (آداب و رسوم، غمها و شادمانیها و کانونهای گرم خانوادگی و مجالس عمومی و خصوصی روستایی را با چیرهدستی تصویر کرده باشند، در جهان، سخت اندکاند، تا آنجا که میتوان گفت در خاور زمین، از این لحاظ، شهریار از پیشگامان در زمینه سرودن شعر محلی، روستایی برجستهترین شاعر نوآفرین است. ارزش و اهمیت این نوآفرینی در زمینه شعر روستایی از آنجاست که خلائی عظیم، و درستتر، فقری مطلق در این مورد، تا سده کنونی وجود داشته و دارد. بیگفتگو همین فقر هنری، خود در درجه نخست، معلول این امر بود که تا همین اواخر، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت روستاهای خاورمیانه را بیسوادان تشکیل میدادند؛ و از میان چنین اکثریت فعال و سختکوش و پاکدل، ولی مدرسه ندیده، پیدا شدن شاعرانی با تحصیلات عالی و با زبان و بیانی هنرمندانه امکان نداشته است؛ به علاوه، برای شاعران بزرگ شهری نیز فرصت و امکان و اسباب پرداختن به روستا و زندگی روستایی و به تصویر کشیدن حیات اجتماعی آنان فراهم نبوده است. در واقع، اغلب شاعران شهری یا اساسا به چنین امری توجهی نداشتهاند و چنین موضوع و مسئلهای برایشان مطرح نبوده است و اگر افرادی از آن میان، دورادور، به فرهنگ آفرینی روستاییان کشاورز یا دامدار و در کل، فرهنگ فولکلور، متوجه بودهاند، در مورد زندگانی اجتماعی و حیات فکری ـ فرهنگی روستایی، از آنچنان اطلاعات همه جانبه و واقعبینانهای که بتواند پشتوانه شعر و هنر آنان باشد، برخوردار نبودهاند، به طور یقین، برای بیان هنرمندانه و واقعبینانه زندگی روستایی و محیط اجتماعی، و زیبائیها و محیط طبیعی و روابط اجتماعی آن، کافی نبوده و نیست که هنرمند و شاعر شهری، مثلا، در تصویرگری، نقاشی چیرهدست، و یا در توصیف زیبائیها شاعری گشاده زبان باشد، بلکه شرط اصلی این بوده و هست که شاعر، جامعه و فرهنگ روستایی و شیوه زندگی و آداب و رسوم نهادهای حیات آن را بخوبی بشناسد، در کار و تلاش پایانناپذیر روستاییان و فعالیتهای اجتماعی آنان، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، شرکت داشته باشد، با آنان در راه پرنشیب و فراز زندگی اجتماعی ـ اگر نه همیشه همگام و همراه ـ دست کم همدرد باشد؛ و در یک جمله روستا و مردمان آن ویژگیها و مقتضیات حیات روستایی را عملا شناخته و به اعتباری آن را «زندگی کرده» باشد، تا بتواند واقعگرایانه و هنرمندانه «شعری که زندگی است» در مورد روستا و شهد و شرنگ زندگی آن بسراید.
چنین شرایط و امتیازاتی، تاکنون، در کمتر شاعری جمع بوده است. شهریار کامرواترین شاعری است که برای نخستین بار در خاورمیانه، حیات روستا را هنرمندانه، به شیوهای خاص، موضوع هنر قرار داده است؛ و در بازآفرینی این زندگی، که بخش اعظم آن برای شهریان و شاعران شهری ناشناخته و مجهول بوده، آنچنان که از یک شاعر حساس و توانا انتظار توان داشت توفیق یافته و با هنرمندی، زیباییهای طبیعی روستا، صفا و سادگی آنان، زیبایی ظاهر و صفای باطن انسان، کار و تلاش پرثمر کشتکاران، امید و آرزوی آنان، آداب و رسوم و شیوه زندگی زنان و مردان، جوانان و پیران روستا را تصویر کرده است.
اهمیت کار شهریار تنها در این نیست که با هنر آفرینی خویش، شعری زیبا و ماندگار، از لحاظ زیبا شناختی آفریده است، بلکه در این است که برای نخستین بار، در سی و هشت سال پیش حیات و کار و تلاش روستا و زندگی سخت و دشوار مناطق محروم را شاعرانه مورد توجه قرار داده است. به دیگر سخن، ارزش والای اثر شهریار تنها در «زیبایی» آن نیست، در «حقیقت» آن نیز هست (اگر چه هنرمندانی زیبایی را جز «حقیقت» نمیدانند). در واقع شهریار با خلق شاهکار «حیدربابا» نه تنها از زیبایی به شیوهای بدیع سخن میگوید، بلکه واقعگرایانه از حقایقی که فرهنگ پروران و حقیقت دوستان شهرنشین را بر آنها چندان آگاهی نبوده است، با چیرهدستی و مهارت، با صمیمیت و حرارت ـ گر چه با اندوه و حسرت ـ گفتگو میکند.
این گفته مانع از آن نیست که اضافه شود، منتقدین «حیدربابا»ی شهریار چنان مفتون و مجذوب و در مواردی مرعوب زیبایی شعر شهریار و شخصیت ادبی شاعر شدهاند که جرات آنرا پیدا نکردهاند که به سراغ ژرفنگری شاعر در روابط اجتماعی و یا اندیشه و جهانبینی مترقی که در پشت این گونه شعرهای روستا وجود دارد ـ و روشنتر ـ باید وجود داشته باشد، بروند، مسلما در مورد بصیرت عمیق اجتماعی و بینش ژرف و سیستماتیک (نظام یافته)، باید گفت که شهریار، با قدرت و در عین حال با صمیمیت و زیبایی کلام، خواننده شعر خود را از این امر غافل میکند که از او، یک اندیشه ژرف و یا یک جهانبینی منسجم و اندام واره بخواهد.
روشنتر بگوییم و اضافه نماییم که اگر فرهنگ دوستانی بر شهریار خرده میگیرند که:
در سیر تکاملی نه راست و بیشکست شعر شهریار، [با] افکار و گفتار متفاوت و گاه متضادی که حاکی از غلبه احساسات بر اندیشه و سنگینی حساسیت شاعرانه بر بینش ژرف واقعگرایانه است، برخورد میشود، و یا از شعر او بیشتر میتوان لذت برد و کمتر میتوان آموخت، و یا شعر این «مرید عشق» و یا «مرشد پیر» عمدتا شعری درونگراست، یا شعر این شاعر توانا بسیار زیباست و کمتر پویا، و یا شهریار غالبا خوب «سخن میگوید» و کمتر «سخن خوب» میگوید، و به طور خلاصه شهریار نیز از آنچه گفتهاند «هر شاعر بزرگی، در خود، شاعری ضعیف دارد که گردنش را پیچانده است» (کلود روی)، به دور نبوده است، باید در پاسخ گفت که:
1ـ اگر شهریار در قلمرو فرهنگ و ادب، مانند فردوسی استاد پیکار امید آفرین نیست، و یا اگر مثل نیما اندیشه ژرف و اندام واره در پشت اشعارش نهفته نیست، به دیگر سخن، اگر فردوسی دارای یک جهان نگری گسترده و منسجم متعلق به سدههای میانه است، و اگر «نیما» صاحب جهانبینی ژرف و نظام یافته شاعر سده بیستم است، شهریار نیز (بویژه در حیدربابا) بیهیچ شک با عواطفی انسانی، دارای احساسی عمیق از دردهای مردم روستا و یک بیان صمیمانه از حیات و هستی اکثریت خاموش روستاییان است.
2ـ اگر فردوسی شاعر اندیشه و اجتماع، و به اعتباری، رزمآرا و رزم آزما و مدافع و نگاهبان مرزهای فرهنگ و زبان است، و اگر نیما با تفکر و ژرفکاوی در شعر و ادب از شاعرانی است که برای نخستین بار شعر را از اسارت کاخها و مجالس بیدردان جاهطلب و مدیحهسرایان آزمند و ناظمان تفنن طلب به شالیزارها و محیطهای کار و تلاش «شب پا»ها کشاندهاند، و به عبارت دیگر اگر فردوسی و نیما، اندیشمند در قلمرو جهانبینی، و شاعر در قلمرو هنرند، در برابر، شهریار نیز با احساسات و بیان هیجانزده و هیجانانگیز خود نشان داده است که در تمام مراحل، شاعر است و میخواهد یک شاعر نوع دوست، یک انسان درد آشنا و حسرت زده، یک وارسته اهل صفا و وفا باقی بماند.
3ـ اگر منتقدینی بر شهریار خرده میگیرند که او در مراحلی از عمر هنری خود، در دوره پنجاه ساله، به مدح نزدیک شده است، در پاسخ گفته میشود: آنچه و آنکه در «حیدربابا» (و منحصرا در «حیدربابا») مورد بزرگداشت و ستایش شاعر واقع شده، شاعر، آنها یا آنان را صمیمانه در خور مدح و ستایش یافته است، و از نظر خود، جز خوبی خوبان و جز بزرگی بزرگان و خدمتگزاران روستا و روستاییان نگفته است؛ و بیرون از قلمرو هنری «حیدربابا» و «سهندیم»، یعنی در قصاید و غزلیات فارسی اش، آنچنان که از اظهار نظرهای شاعر در آخرین روزها و ساعات عمرش برمیآید، شاعر، خود، منصفانه و واقعبینانه این واقعیت را پنهان نمیداشته است که: «هیچ بت تراشی بتپرستی نیست، زیرا میداند که آنها از چوب و تخته و نظایر آن ساخته شدهاند.»
4ـ اگر فردوسی برای نخستین بار، هنر شعر و شاعری را، به شیوهای خاص، در خدمت اهداف، والا قرار داده است، و از این لحاظ، اگر نه یک نو آور دست اول، دست کم، یک نواندیش در مفهوم وسیع کلمه است، و اگر نیما هنر شعر را برای نخستین بار شکل و محتوایی نو بخشیده، و یک نو آور در مفهوم اخص کلمه است، شهریار نیز با آفرینش «حیدربابا» یعنی پرداختن به موضوع بکر و تازه روستا و حیات روستایی، به افقهایی نو از حیات یک اکثریت عظیم، یعنی مردم روستا، دست یافته، و در زمینهای گام نهاده که هیچکس را، پیش از او، چنین مایه و پایه و امتیازی نصیب نبوده است؛ و از این لحاظ، شهریار اگر نه یک نو آور هوشیار، دست کم یک هنرمند نوآفرین تواناست.
5ـ ممکن است گفته شود که خلاقیت فردوسی و نیما، محصول تفکر سالیان دراز و نتیجه اندیشه و کار مستمر و راهگشا بوده و هدفها و نیات والایشان دقیقا «اندیشیده» و به اصطلاح «حساب شده» بودهاند، و ضمنا ارزش حقیقی کار و فداکاریشان، عمدتا، پس از مرگشان روشنتر گردیده است؛ در حالی که شهریار، در جریان شعر و شاعریش، در سرودن اغلب اشعار (غزلیات)، و در صحبت از سرگذشت خود و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی، بویژه در «حیدربابا»، «طراحی از پیش تهیه شده و به عبارت دقیقتر، هدف یا هدفهایی اجتماعی یا فکری و فرهنگی حساب شدهای، بدان صورت (و تا آن درجه از اصرار و ابرام و سرسختی و پایداری در دفاع از آن اهداف) نداشته و به پیکاری فرهنگی (مثل فردوسی) و مبارزهای ادبی (مثل نیما یوشیج) [کمر] نبسته بود؛ و این تشنگی بیش از حد همگان بوده است که کوزه آب گوارای «حیدربابا» را تا این اندازه گرانقدر، دلپذیر و در نهایت حیاتبخش ساخته است.
در واقع، این شعر، با زبان خاص محیط خود، در دوره و اجتماعی که محرومیت و خلائی از آن لحاظ وجود داشته به میدان آمده، و افکار عمومی و عواطف همگان، همانند امواج پویا و پیش روندهای که از اعماق روستاها، و از ژرفای دلهای روستاییان برخاسته بودند، شاهکار شاعر را که برای آنان، به زبان آنان، گفتگو میکرد، بر دوش گرفته، و این موج نو را، آن قدر به جلو بردهاند که به بیکرانی جاودانگی رساندهاند. به طور خلاصه، در این مورد که آیا شاعر، شاهکار خود را با فکر و طرحی «عمیقا و از پیش اندیشیده و حساب شده» آفریده است یا نه؟ باید با قاطعیت گفت که بر اساس روحیه و سبک هنری شهریار چنین انتظاری از او، و چنین فکری درباره وی نابجاست؛ او را با این گونه طرحریزیهای دراز مدت اندیشمندانه و حسابگرانه کاری نیست، «او مرثیهخوان دل غمدیده خویش است»، و در مورد خاص شاهکارش «حیدربابا» صمیمانه و بیهیچ طرح و تکلفی، به سفارش اجتماع، به خواست مادر، و آرزوی قلبی و حسرتهای فرو خورده خویش پاسخ گفته است.
http://img.tebyan.net/big/1388/03/55521371368915612971446314762147128252.jpg
سخن گفتن از «حیدربابا» ـ شعر معروف و جهانی، حیدربابایه سلام ـ سخن گفتن از هزاران روستا یا آبادی این دیار است با مردمی ساده و سختکوش که به حیات سراسر تلاش و زحمت طاقتفرسای خود در محیطی طبیعی یا مقرون به طبیعت، ادامه میدهند. همچنین سخن گفتن از خود «شهریار» نیز، به مصداق سخن گفتن از آن گونه هنرمندان و شاعران معدودی است که عمری همدرد با مردم شهر و روستای خود زندگی کرده، سپس، زندگی و محیط اجتماعی و طبیعی شهر و روستای خود را صمیمانه و هنرمندانه با زبان سحرآمیز و افسون کننده به تصویر کشیدهاند.
به طور مسلم چنین شاعرانی، بویژه آنانی که حیات روستایی (آداب و رسوم، غمها و شادمانیها و کانونهای گرم خانوادگی و مجالس عمومی و خصوصی روستایی را با چیرهدستی تصویر کرده باشند، در جهان، سخت اندکاند، تا آنجا که میتوان گفت در خاور زمین، از این لحاظ، شهریار از پیشگامان در زمینه سرودن شعر محلی، روستایی برجستهترین شاعر نوآفرین است. ارزش و اهمیت این نوآفرینی در زمینه شعر روستایی از آنجاست که خلائی عظیم، و درستتر، فقری مطلق در این مورد، تا سده کنونی وجود داشته و دارد. بیگفتگو همین فقر هنری، خود در درجه نخست، معلول این امر بود که تا همین اواخر، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت روستاهای خاورمیانه را بیسوادان تشکیل میدادند؛ و از میان چنین اکثریت فعال و سختکوش و پاکدل، ولی مدرسه ندیده، پیدا شدن شاعرانی با تحصیلات عالی و با زبان و بیانی هنرمندانه امکان نداشته است؛ به علاوه، برای شاعران بزرگ شهری نیز فرصت و امکان و اسباب پرداختن به روستا و زندگی روستایی و به تصویر کشیدن حیات اجتماعی آنان فراهم نبوده است. در واقع، اغلب شاعران شهری یا اساسا به چنین امری توجهی نداشتهاند و چنین موضوع و مسئلهای برایشان مطرح نبوده است و اگر افرادی از آن میان، دورادور، به فرهنگ آفرینی روستاییان کشاورز یا دامدار و در کل، فرهنگ فولکلور، متوجه بودهاند، در مورد زندگانی اجتماعی و حیات فکری ـ فرهنگی روستایی، از آنچنان اطلاعات همه جانبه و واقعبینانهای که بتواند پشتوانه شعر و هنر آنان باشد، برخوردار نبودهاند، به طور یقین، برای بیان هنرمندانه و واقعبینانه زندگی روستایی و محیط اجتماعی، و زیبائیها و محیط طبیعی و روابط اجتماعی آن، کافی نبوده و نیست که هنرمند و شاعر شهری، مثلا، در تصویرگری، نقاشی چیرهدست، و یا در توصیف زیبائیها شاعری گشاده زبان باشد، بلکه شرط اصلی این بوده و هست که شاعر، جامعه و فرهنگ روستایی و شیوه زندگی و آداب و رسوم نهادهای حیات آن را بخوبی بشناسد، در کار و تلاش پایانناپذیر روستاییان و فعالیتهای اجتماعی آنان، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، شرکت داشته باشد، با آنان در راه پرنشیب و فراز زندگی اجتماعی ـ اگر نه همیشه همگام و همراه ـ دست کم همدرد باشد؛ و در یک جمله روستا و مردمان آن ویژگیها و مقتضیات حیات روستایی را عملا شناخته و به اعتباری آن را «زندگی کرده» باشد، تا بتواند واقعگرایانه و هنرمندانه «شعری که زندگی است» در مورد روستا و شهد و شرنگ زندگی آن بسراید.
چنین شرایط و امتیازاتی، تاکنون، در کمتر شاعری جمع بوده است. شهریار کامرواترین شاعری است که برای نخستین بار در خاورمیانه، حیات روستا را هنرمندانه، به شیوهای خاص، موضوع هنر قرار داده است؛ و در بازآفرینی این زندگی، که بخش اعظم آن برای شهریان و شاعران شهری ناشناخته و مجهول بوده، آنچنان که از یک شاعر حساس و توانا انتظار توان داشت توفیق یافته و با هنرمندی، زیباییهای طبیعی روستا، صفا و سادگی آنان، زیبایی ظاهر و صفای باطن انسان، کار و تلاش پرثمر کشتکاران، امید و آرزوی آنان، آداب و رسوم و شیوه زندگی زنان و مردان، جوانان و پیران روستا را تصویر کرده است.
اهمیت کار شهریار تنها در این نیست که با هنر آفرینی خویش، شعری زیبا و ماندگار، از لحاظ زیبا شناختی آفریده است، بلکه در این است که برای نخستین بار، در سی و هشت سال پیش حیات و کار و تلاش روستا و زندگی سخت و دشوار مناطق محروم را شاعرانه مورد توجه قرار داده است. به دیگر سخن، ارزش والای اثر شهریار تنها در «زیبایی» آن نیست، در «حقیقت» آن نیز هست (اگر چه هنرمندانی زیبایی را جز «حقیقت» نمیدانند). در واقع شهریار با خلق شاهکار «حیدربابا» نه تنها از زیبایی به شیوهای بدیع سخن میگوید، بلکه واقعگرایانه از حقایقی که فرهنگ پروران و حقیقت دوستان شهرنشین را بر آنها چندان آگاهی نبوده است، با چیرهدستی و مهارت، با صمیمیت و حرارت ـ گر چه با اندوه و حسرت ـ گفتگو میکند.
این گفته مانع از آن نیست که اضافه شود، منتقدین «حیدربابا»ی شهریار چنان مفتون و مجذوب و در مواردی مرعوب زیبایی شعر شهریار و شخصیت ادبی شاعر شدهاند که جرات آنرا پیدا نکردهاند که به سراغ ژرفنگری شاعر در روابط اجتماعی و یا اندیشه و جهانبینی مترقی که در پشت این گونه شعرهای روستا وجود دارد ـ و روشنتر ـ باید وجود داشته باشد، بروند، مسلما در مورد بصیرت عمیق اجتماعی و بینش ژرف و سیستماتیک (نظام یافته)، باید گفت که شهریار، با قدرت و در عین حال با صمیمیت و زیبایی کلام، خواننده شعر خود را از این امر غافل میکند که از او، یک اندیشه ژرف و یا یک جهانبینی منسجم و اندام واره بخواهد.
روشنتر بگوییم و اضافه نماییم که اگر فرهنگ دوستانی بر شهریار خرده میگیرند که:
در سیر تکاملی نه راست و بیشکست شعر شهریار، [با] افکار و گفتار متفاوت و گاه متضادی که حاکی از غلبه احساسات بر اندیشه و سنگینی حساسیت شاعرانه بر بینش ژرف واقعگرایانه است، برخورد میشود، و یا از شعر او بیشتر میتوان لذت برد و کمتر میتوان آموخت، و یا شعر این «مرید عشق» و یا «مرشد پیر» عمدتا شعری درونگراست، یا شعر این شاعر توانا بسیار زیباست و کمتر پویا، و یا شهریار غالبا خوب «سخن میگوید» و کمتر «سخن خوب» میگوید، و به طور خلاصه شهریار نیز از آنچه گفتهاند «هر شاعر بزرگی، در خود، شاعری ضعیف دارد که گردنش را پیچانده است» (کلود روی)، به دور نبوده است، باید در پاسخ گفت که:
1ـ اگر شهریار در قلمرو فرهنگ و ادب، مانند فردوسی استاد پیکار امید آفرین نیست، و یا اگر مثل نیما اندیشه ژرف و اندام واره در پشت اشعارش نهفته نیست، به دیگر سخن، اگر فردوسی دارای یک جهان نگری گسترده و منسجم متعلق به سدههای میانه است، و اگر «نیما» صاحب جهانبینی ژرف و نظام یافته شاعر سده بیستم است، شهریار نیز (بویژه در حیدربابا) بیهیچ شک با عواطفی انسانی، دارای احساسی عمیق از دردهای مردم روستا و یک بیان صمیمانه از حیات و هستی اکثریت خاموش روستاییان است.
2ـ اگر فردوسی شاعر اندیشه و اجتماع، و به اعتباری، رزمآرا و رزم آزما و مدافع و نگاهبان مرزهای فرهنگ و زبان است، و اگر نیما با تفکر و ژرفکاوی در شعر و ادب از شاعرانی است که برای نخستین بار شعر را از اسارت کاخها و مجالس بیدردان جاهطلب و مدیحهسرایان آزمند و ناظمان تفنن طلب به شالیزارها و محیطهای کار و تلاش «شب پا»ها کشاندهاند، و به عبارت دیگر اگر فردوسی و نیما، اندیشمند در قلمرو جهانبینی، و شاعر در قلمرو هنرند، در برابر، شهریار نیز با احساسات و بیان هیجانزده و هیجانانگیز خود نشان داده است که در تمام مراحل، شاعر است و میخواهد یک شاعر نوع دوست، یک انسان درد آشنا و حسرت زده، یک وارسته اهل صفا و وفا باقی بماند.
3ـ اگر منتقدینی بر شهریار خرده میگیرند که او در مراحلی از عمر هنری خود، در دوره پنجاه ساله، به مدح نزدیک شده است، در پاسخ گفته میشود: آنچه و آنکه در «حیدربابا» (و منحصرا در «حیدربابا») مورد بزرگداشت و ستایش شاعر واقع شده، شاعر، آنها یا آنان را صمیمانه در خور مدح و ستایش یافته است، و از نظر خود، جز خوبی خوبان و جز بزرگی بزرگان و خدمتگزاران روستا و روستاییان نگفته است؛ و بیرون از قلمرو هنری «حیدربابا» و «سهندیم»، یعنی در قصاید و غزلیات فارسی اش، آنچنان که از اظهار نظرهای شاعر در آخرین روزها و ساعات عمرش برمیآید، شاعر، خود، منصفانه و واقعبینانه این واقعیت را پنهان نمیداشته است که: «هیچ بت تراشی بتپرستی نیست، زیرا میداند که آنها از چوب و تخته و نظایر آن ساخته شدهاند.»
4ـ اگر فردوسی برای نخستین بار، هنر شعر و شاعری را، به شیوهای خاص، در خدمت اهداف، والا قرار داده است، و از این لحاظ، اگر نه یک نو آور دست اول، دست کم، یک نواندیش در مفهوم وسیع کلمه است، و اگر نیما هنر شعر را برای نخستین بار شکل و محتوایی نو بخشیده، و یک نو آور در مفهوم اخص کلمه است، شهریار نیز با آفرینش «حیدربابا» یعنی پرداختن به موضوع بکر و تازه روستا و حیات روستایی، به افقهایی نو از حیات یک اکثریت عظیم، یعنی مردم روستا، دست یافته، و در زمینهای گام نهاده که هیچکس را، پیش از او، چنین مایه و پایه و امتیازی نصیب نبوده است؛ و از این لحاظ، شهریار اگر نه یک نو آور هوشیار، دست کم یک هنرمند نوآفرین تواناست.
5ـ ممکن است گفته شود که خلاقیت فردوسی و نیما، محصول تفکر سالیان دراز و نتیجه اندیشه و کار مستمر و راهگشا بوده و هدفها و نیات والایشان دقیقا «اندیشیده» و به اصطلاح «حساب شده» بودهاند، و ضمنا ارزش حقیقی کار و فداکاریشان، عمدتا، پس از مرگشان روشنتر گردیده است؛ در حالی که شهریار، در جریان شعر و شاعریش، در سرودن اغلب اشعار (غزلیات)، و در صحبت از سرگذشت خود و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی، بویژه در «حیدربابا»، «طراحی از پیش تهیه شده و به عبارت دقیقتر، هدف یا هدفهایی اجتماعی یا فکری و فرهنگی حساب شدهای، بدان صورت (و تا آن درجه از اصرار و ابرام و سرسختی و پایداری در دفاع از آن اهداف) نداشته و به پیکاری فرهنگی (مثل فردوسی) و مبارزهای ادبی (مثل نیما یوشیج) [کمر] نبسته بود؛ و این تشنگی بیش از حد همگان بوده است که کوزه آب گوارای «حیدربابا» را تا این اندازه گرانقدر، دلپذیر و در نهایت حیاتبخش ساخته است.
در واقع، این شعر، با زبان خاص محیط خود، در دوره و اجتماعی که محرومیت و خلائی از آن لحاظ وجود داشته به میدان آمده، و افکار عمومی و عواطف همگان، همانند امواج پویا و پیش روندهای که از اعماق روستاها، و از ژرفای دلهای روستاییان برخاسته بودند، شاهکار شاعر را که برای آنان، به زبان آنان، گفتگو میکرد، بر دوش گرفته، و این موج نو را، آن قدر به جلو بردهاند که به بیکرانی جاودانگی رساندهاند. به طور خلاصه، در این مورد که آیا شاعر، شاهکار خود را با فکر و طرحی «عمیقا و از پیش اندیشیده و حساب شده» آفریده است یا نه؟ باید با قاطعیت گفت که بر اساس روحیه و سبک هنری شهریار چنین انتظاری از او، و چنین فکری درباره وی نابجاست؛ او را با این گونه طرحریزیهای دراز مدت اندیشمندانه و حسابگرانه کاری نیست، «او مرثیهخوان دل غمدیده خویش است»، و در مورد خاص شاهکارش «حیدربابا» صمیمانه و بیهیچ طرح و تکلفی، به سفارش اجتماع، به خواست مادر، و آرزوی قلبی و حسرتهای فرو خورده خویش پاسخ گفته است.