PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله مراسم فاتحه خواني براي يك داستان



AreZoO
12th October 2010, 01:31 PM
مراسم فاتحه خواني براي يك داستان

نقدي بر داستان «ويزاي بهشت» نوشته عباس جعفري مقدم

http://img.tebyan.net/big/1389/05/243188237561291295910240159137244251164964.jpg
سالها قبل، پس از انتشار داستان كوتاه «ويزاي بهشت»، واكنشهاي متفاوتي از سوي خوانندگان آن صورت گرفت. از جمله؛ جمعي از دانشجويان، پس از جستجوي بسيار، و يافتن نويسنده داستان، تصميم خود را در برگزاري مراسم يادبودي براي ابراهيم (شخصيت اصلي داستان ويزاي بهشت) با او در ميان گذاشته بودند. نويسنده، با اطمينان از موفقيت داستانش در نمايشي واقعي از شخصيت ابراهيم، گفته بود، ابراهيم تنها شخصيتي خيالي است و وجود خارجي ندارد.






اشاره:

مجموعه داستان ويزاي بهشت، شامل 9 داستان كوتاه مرتبط با دفاع مقدس است. برخي از داستانهاي اين مجموعه توانسته اند به رتبه هاي برتر جشنواره هاي داستان كوتاه بسيج دانشجويي دست يابند و البته با تاخيري چند ساله در مجموعه اي گردآمده منتشر گردند.
عباس جعفري مقدم كه خود تجربه حضور در جنگ را از سرگذرانده است، سالهاست آسيب هاي جسمي ناشي از جنگ را با خود همراه دارد. جعفري مقدم بيش از يك دهه به نگارش داستان كوتاه، نقد ادبي و آموزش عناصر داستان پرداخته است. با اين وجود، اولين كتاب مستقل داستاني اش با مجموعه ويزاي بهشت در سال 1387 و به همت بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس منتشر شده است. كتاب حاضر در نهمين دوره جشنواره كتاب سال شهيد حبيب غني پور در بخش داستان كوتاه دفاع مقدس حائز رتبه شد.
از ميان داستانهاي اين مجموعه، «فرجام»، «موجي» و «آخرين فشنگ» به وقايعي مي پردازند كه در جبهه جنگ اتفاق مي افتد. داستانهاي «مرد طوفان»، «تك درخت»، «ناگهان سيد»، «سايه هما» و «رگبارهاي پراكنده» به آثار و تبعات جنگ بعد از پذيرش قطعنامه مي پردازند و آدمهاي باقي مانده از جنگ را در شرايط زندگي شهري و كشاكش پايداري بر سر آرمانها تصوير مي كنند.
اما داستان ويزاي بهشت- كه عنوان مجموعه را نيز به خود اختصاص داده است- به موضوع فرمان قتل سلمان رشدي پرداخته است. موضوعي كه گرچه شخصيتي جبهه ديده آن را دنبال مي كند اما ارتباطي با جنگ ندارد. اين داستان از نظر زاويه ديد روايي نيز انتخاب متفاوتي از ديگر داستانها دارد. در حالي كه نويسنده ترجيح داده است از زاويه ديدهاي مرسوم همانند داناي كل و اول شخص براي هشت داستان ديگر استفاده كند، اين داستان با زاويه ديد مصاحبه روايت شده است. از اين رو، توجه اين يادداشت به اين داستان كوتاه معطوف گشته است.






شعارها و شعورها

برخي از واژگان در تاريخ ادبيات دفاع مقدس مفهوم رايج خود در ادبيات انقلاب و جنگ را ترك كرده و مفاهيم جديدي را وارد حوزه ادبيات داستاني كرده اند. از جمله اين واژگان شعار است. ادبيات داستاني و پيشتر از آن، ادبيات دراماتيك، به سبب اصول روايي خود كه برپايه نمايش و كنش شخصيت بنا شده و به پرداخت داستاني و بيان ضمني مفاهيم تمايل دارد، از اصل ايجابي «نشان دادن» و اصل سلبي «نگفتن» دفاع مي كرده است. بيان ضمني، پنهان و غيرمستقيم در برابر مفاهيمي چون صراحت، مستقيم گويي و آشكارسازي مضمون قرار مي گيرند. اما با ورود موضوعاتي همانند انقلاب و دفاع مقدس به ادبيات كه ماهيتي ايدئولوژيك و ايماني داشتند، اصطلاح جديدي وارد ادبيات داستاني شد. اين اصطلاح كه بعدها به وفور و توسط اهالي داستان و نقد به كار گرفته شد اصل پيش گفته داستاني را متوجه گونه خاصي از مضامين كرد كه در آن، مفاهيم اعتقادي جايگاه ويژه اي دارند.




«شعارگويي» خود، به تقسيم بندي هاي ديگري نيز در اين زمينه دامن زد. از جمله تقسيم داستانها به شعاري و غيرشعاري. حتي اين اصطلاح پا را از اين تقسيم ساده نيز فراتر برد و يكي از اركان تقسيم تاريخ ادبيات داستاني دفاع مقدس به دو دوره جنگ و بعد از جنگ قرار گرفت.





و برخي تحليلگران را بر اين امر مشهور متفق ساخت كه مهم ترين خصوصيت ادبيات جنگ تمايل به شورآفريني و شعار و تهييج بوده است و ادبيات پس از جنگ، با كمرنگ شدن فضاي جنگ و فراغت از ماموريت مقطعي ادبيات در تهييج مردمان، به دوره غيرشعاري پاي گذاشت. كاركرد اين اصطلاح به اينجا متوقف نشد و از ساحت تحليل ادبيات دفاع مقدس، وارد ساحت فلسفه وجودي ادبيات راه پيدا كرد. تا جايي كه شعار به گزينش هدف دار واقعيت تعبير شد كه در برابر واقعيت بلاشرط قرار مي گرفت. برخي از تحليلگران با ترسيم نوعي ترادف بين ادبيات شعاري و ادبيات غيرواقعي و پنهان كار، واقعيت جديدي را مورد تاكيد قرار دادند كه در آن بايد به جاي امور شعاري و تكراري به واقعيت ها يا امور پنهان و ناگفته روي آورد.




كار تا جايي پيش رفت كه يكي از نويسندگان جوان و شناخته شده كشور در واكنش به انتشار مجموعه داستاني با رويكردهاي سياه و غيرديني، عملا انتشار چنين مجموعه هايي را حق شركت كنندگان در جنگ دانست و آن را واكنشي به افراط (شعاري نويسي) در زمان جنگ تلقي كرد و گفتمان بخشي از نسل سومي هاي ادبيات داستاني پس از انقلاب، سياه نويسي را به عنوان افراطي در برابر تفريط ادبيات شعاري پذيرفت.






بدين صورت، بن مايه انديشه اي تجديدنظرخواه درباره ادبيات دفاع مقدس شكل گرفت كه معتقد بود واقعيت در نوع داستانهاي دفاع مقدس كه در ايام جنگ منتشر مي شده اند واقعيتي گزينشي و تحريف شده است و اكنون زمان پرده افكندن از تمام جوانب جنگ است. واقعيت هاي تلخي كه به واسطه عدم تطابق آنها با مضامين و آموزه هاي ديني در برابر هدف ديني ادبيات دفاع مقدس قرار مي گرفت.




بررسي جايگاه مجموعه داستاني مانند «ويزاي بهشت» كه در نيمه پاياني دهه هشتاد به چاپ رسيده از اهميت ويژه اي برخوردار است. اهميت اين امر از آنجا بيشتر درك خواهد شد كه بدانيم حرفه اي هاي داستان نويسي معاصر ايران با چنين رويكردي كه ويزاي بهشت مدافع آن است سالهاست وداع كرده اند. اين گروه كه بدنه تأثيرگذار و البته اقليت كمي خالقين داستان كوتاه دفاع مقدس را تشكيل مي دهند متأثر از فضاي به وجود آمده در ادبيات داستاني پس از جنگ و رويكردهاي ساختاري و فني به داستان، خلق چنين آثاري را از دستور كار خود خارج كرده اند. همچنين، نوقلم هاي داستان نويسي اند، هدف تهاجم تئوريك سياه نويسان جنگ قرار گرفته و برخي از آنها اولين تجربياتشان در زمينه داستان دفاع مقدس را اساساً با رويكردي غيردفاع و غيرمقدس آغاز مي كنند و به چيزي تحت عنوان تقدس اعتقاد نداشته يا شجاعت ابراز آن را به صورت داستاني ندارند.




چاپ چنين مجموعه اي كه به ظاهر رويكردهاي دهه60 و تا حدودي 70 را بار ديگر در سالهاي پاياني دهه هشتاد تكرار مي كند قابل تأمل است. چنانكه معرفي اين مجموعه داستان به عنوان برگزيده توسط جشنواره كتاب سال شهيد حبيب غني پور، گوياي پيامي از طرف اين جشنواره به اهالي ادبيات است.
اما چنين پيامي را بايد در متن و جوهره روايت داستانهايي چون مجموعه ويزاي بهشت جست. ارسال چنين سيگنال هايي از طرف جشنواره اي ادبي كه معرفي ادبيات متعهد و انقلابي را سرلوحه كار خود قرار داده است تنها زماني مي تواند جريان محركي در بدنه ادبيات داستاني ايجاد كند كه اولا با نظريه پردازي و شفاف سازي علمي همراه باشد و ثانياً با نوعي تداوم آگاهانه سالانه دنبال شود.




مجاري رساننده پيام و اركان روايت داستاني همواره در يك داستان فني با هم تعامل دارد. اين تعامل در بهترين شكل به نوعي تفاهم و يگانگي منجر مي شود. جهت بررسي دقيقتر اين عامل، به برخي از اركان و ابزارهاي روايي در داستانهاي اين مجموعه و نقش آنان در رسانندگي پيام اشاره مي شود.

AreZoO
12th October 2010, 01:33 PM
شخصيت:

بدون ترديد، محمل مضمون، حركت شخصيت است و حركت، داير مدار انساني است كه براساس نيازش كنش انجام مي دهد. پس آنچه مضمون را به معناي دقيق كلمه به شخصيت پيوند مي دهد. همان حركت شخصيت بر مدار نياز در محدوده مناسب، در مقابل نيروهاي متضاد و براساس كشمكش است. اما شخصيت هيچ گاه مولود خلا نيست. او با پس زمينه هايي كه خاستگاه رفتاري و روحي او هستند كنشي را انجام مي دهد كه انجام مي دهد. از ميان پس زمينه هاي مختلف (اقتصادي- فرهنگي- قومي- مذهبي- شغلي- تحصيلي) شخصيت هاي «ويزاي بهشت» در درجه اول رزمنده اند. آنها حتي پس از اتمام جنگ و پذيرش آتش بس نيز به نحو عميقي درگير گذشته خود و دوستان خود هستند. شخصيت «سروان» در «مرد طوفان» به ياد «اكبر» است. «مادر شهيد» در داستان «تك درخت» به ياد فرزند شهيدش است.
بخشي از راويان «ويزاي بهشت» همرزمان شهيد در دوران جنگ هستند. «حاج عباس» در «سايه هما» از خاطرات دوستان شهيدش رهايي ندارد.
اين پس زمينه (رزمنده دفاع مقدس) چيزي بيش از يك وجه از وجوه پس زمينه هاي سنتي را نمايندگي مي كند. اين وجه، پايان بندي است. شخصيت پردازي است. عين مضمون و ايدئولوژي است. به همين دليل است كه شاخص قرار مي گيرد و نشانه اي براي شناخت طرف حق قرار مي گيرد. اين وجه، نشانگر تيپ هاي نام آشنايي است كه ادبيات و سينماي دفاع مقدس آنها را با مشخصات ظاهري، اعتقادي، اخلاقي و رفتاري شناخته است. براي يك داستان نويس، تيپ سازي شخصيت، از نيازهاي اوليه پردازش داستاني است. اما هنگامي كه پاي مضمون در داستان به ميان كشيده مي شود، بايد پرسيد؛ آيا شخصيت ها در جريان تحول خود، مضمون در داستان به ميان كشيده مي شود، بايد پرسيد: آيا شخصيت ها در جريان تحول خود، مضمون را در داستان پديد مي آورند، يا مضامين، نه نتيجه كنش فعال آنها در زمان حال، بلكه همان گذشته آنهاست. به بياني ديگر، آيا مضامين در سير حركت داستاني شخصيت تنها كشف مي شوند و از باطن او به ظهور فعلي مي رسند يا مضامين دم به دم خلق مي شوند.
در شكل نخست كه موقعيت هاي داستاني تنها كاشف مضمون باشند، حركت شخصيت در زمان حال از اهميت كمتري نسبت به حركت شخصيت درگذشته دارد. انسانها آينه هاي تمام نماي گذشته شان هستند. اگر در گذشته شكست خورده اند. اكنون نيز شكست خواهند خورد و اگر به پيروزي دست يافته اند كافي است خاطرات خود را مرور كنند. در اين گونه از روايت مهم ترين جزء كنش شخصيت نه درگيري با نيروي متضاد كنوني كه تلاش در مرور خاطرات گذشته است. گويا جواب هاي امروز درگذشته است. فلاش بك ها در اين گونه از روايت بيشترين نقش را در تحول شخصيت دارند. فلاش بك هايي كه از كاركرد مشخصي پيروي مي كنند. گذشته او را به او نشان مي دهند. در اين گونه داستانها، شخصيت با بازآفريني نقش خود در جنگ، به پايان داستان كنوني خود مي رسد.
به دليل همين نياز فراگير در اين گونه روايت به گذشته، عملا مضمون كه محمل آن زمان گذشته بوده است با تيپ مطرح شده در داستان يگانه مي شود. يگانگي مضمون و تيپ خود سرآغاز خطاهاي ديگر در داستان است. زيرا نويسنده براي حفظ مضمون خود عملا قدرت تغيير تيپ را نمي يابد و با خط فكري ثابت نويسنده عملا مضامين حفظ مي شوند و تيپ ها نيز به تبع آن تكرار خواهند شد. به همين دليل است كه در داستان ويزاي بهشت، مصاحبه ها بيش از آنكه نمايشگر شخصيت ابراهيم باشند توصيفگر او هستند. گويا همه شخصيت هاي داستان ابراهيم را همان مضمون مي دانند. مضموني كه بي كم و كاست بودن آن لازمه حق بودن آن است. دكتر داوري در توصيف ابراهيم مي گويد: «ابراهيم براي من يك اسوه است. يك اسطوره است كه به حيات حقيقي رسيده است. زمان حياتش هميشه براي من نمونه كامل يك انسان بود كه توي اين دنيا به هويت خودش رسيده بود.»
در نقطه مقابل، شخصيت ضد قهرمان نيز ضد ايده است و نويسنده ابايي از ورود به اظهارنظرهاي صريح درباره شخصيت منفور داستان ندارد. دكتر داوري درباره سلمان رشدي مي گويد: «سلمان رشدي با فرمان امام اعدام شد و اينكه اين روزها به دريوزگي و بدبختي افتاده سلمان رشدي نيست كالبد متعفن يك انسان پست است كه روحش را به شيطان فروخته است.»
چنين تقسيم بندي اي عملا مجالي براي نمايش شخصيت ها فراهم نمي آورد. زيرا نمايش متفرع بر اصل عدم صراحت است و با چنين شخصيت پردازي مستقيمي جايي براي پرداخت داستاني باقي نمي ماند.
همچنين در اين گونه داستانها با يگانگي مضمون و تيپ، عملا با تقدس مضمون، شخصيت ها نيز به ساحت قدسي راه پيدا مي كنند و ديگر نمي توانند از پرداخت متنوع شخصيتي بهره ببرند. گرچه شخصيت ها پس زمينه هاي شغلي متفاوتي پيدا مي كنند و از دكتر و مهندس گرفته تا راننده تاكسي و تاجر معرفي مي شوند اما كالبد شخصيتي آنها همچنان واحد است. كالبدي كه با عوض شدن لباس ها همچنان ماهيت خود را حفظ مي كند.
اين درحالي است كه در معارف قرآني در توصيف حركت بر مدار صراط مستقيم، تاكيد بر خلق مدام شده است. راه كه از آن به صراط تعبير مي شود دم به دم توسط رهرو ساخته مي شود. بنابراين مضمون ديني در هر دمي به وجود مي آيد.
آنچه چنين داستان هايي بيان مي كنند اعتقاد عميق نويسنده به شخصيت هاي داستاني و مضمون است. اما اين اعتقاد براي خلق آثاري ماندگار كافي نيست.

AreZoO
12th October 2010, 01:33 PM
زاويه ديد:

«اين داستان كاملا ساختگي و زاييده ذهن نويسنده است و هرگونه شباهتي ميان اسامي شخصيت ها و مكانها تصادفي است.»
چنين جملات شناخته شده اي در آغاز داستان هايي كه نويسنده از قضاوت مخاطبان يا منتقدان در واقع انگاري و نظيره سازي مي گريزد تعبيه مي شوند.
بديهي است كه تخيل و واقعيت نشانه هاي خود را دارند و نمي توان به شهر تهران، سيزدهم فروردين سال 1361محل پامنار، بازار عودلاجان و... اشاره كرد و ادعاي تخيلي بودن آن را داشت. زيرا همان طور كه ادعاي واقعيت درباره امر تخيلي آن را در زمره واقعيات قرار نمي دهد، ادعاي تخيلي بودن امري كه نشانه هاي واقعي دارد كمكي به تخيلي بودن آن نمي كند.
با اين وجود استفاده از جملاتي كه ارائه شد نوعي تبرئه جويي از سوي نويسنده است.
داستان ويزاي بهشت با وجود نشانه هاي تاريخي و واقعي و روايي از چنين جملاتي استفاده نكرده است.
به نظر مي رسد نويسنده گويا آگاهانه به اين بازي روايي تن داده است و با عدم اظهارنظر مستقيم عملا از برداشتهاي واقعي از داستانش استقبال كرده است.
البته ترديدي در اين نيست كه برداشت واقعي از يك داستان به معناي واقع نمايي داستاني يكي از اهداف قابل اعتناي هر داستان نويسي است. اما بايد توجه داشت داستان با ابزارهاي خود اين واقع نمايي را ايجاد مي كند. ابزارهايي كه به صورت آگاهانه آن را از گزارش و تاريخ متمايز كرده و با طرح امكان فلسفي تازه اي در پرداخت به امور ممكن، عملا افق هاي جديدي از فهم زندگي را در اختيار خواننده قرار مي دهد.
استفاده از زاويه ديد مصاحبه كه تدارك كننده ساده ترين شكل هاي روايي با امكانات محدود و اوليه پرداخت و مفرهاي فراوان در عدم ورود به قصه گويي تمام عيار و پرداخت هنرمندانه است زماني تير خلاص را به داستان وارد مي سازد كه نشانه هاي دوپهلو و آشكاري از واقعيت را با خود همراه مي سازد. در داستاني كه شخصيتي تخيلي را محور روايت خود قرار داده است مطرح مي شود كه شخصيت با آيت الله جوادي آملي ديدار داشته و ايشان را تحت تأثير خود قرار داده است. از سوي ديگر استاد ابراهيم در دانشگاه كه گرايشات فلسفي دارد نامش دكتر داوري است. و درنهايت هم جمله اي در حاشيه قرآن اهدايي به شهيد آورده شده است و نام نويسنده نقطه چين شده است كه تداعي كننده امضا و نام مقام معظم رهبري است!
آميزش چنين اطلاعاتي كه نام شخصيت هاي حقيقي را مطرح مي سازد نه تلاش براي نگارش داستان با زاويه ديدي تازه كه ورود به ساحت واقعيت و تغيير آگاهانه آن است.
ضمن آن كه ساحت واقع نمايي داستان آن قدر بالا و دست نيافتني است كه با ادعاي صريح نويسنده مبني بر ساختگي بودن آن آسيبي نمي بيند. براي مخاطب داستان واقعي يا تخيلي بودن آن اهميتي ندارد زيرا داستان ازچنان قوه و ساختار استدلالي و شبكه روايي اي برخوردار است كه نيازي به تأييد يا تكذيب واقعيت ندارد. درحالي كه استفاده از قالب مصاحبه در ويزاي بهشت، عملا آن را در مرحله اي از لغزش قرار داده است. به نحوي كه آگاهي از خيالي بودن داستان وجهه خبري و گزارشي كه وجه غالب اين اثر است را از بين برده و عملا مهم ترين بهانه براي خواندن آن را تحت تأثير منفي خود قرار مي دهد.
علاوه بر اين، رشد چنين تفكري مبني بر استفاده از نام شخصيت هاي تاريخي عملا به ساحت هاي ديگر نيز تسري پيدا خواهد كرد و اين خطر را افزايش مي دهد كه داستان نويسان بدون توجه به واقعيت و حتي با اذعان بر غيرواقعي بودن گفته هايشان به هر ادعايي دست بزنند.

روزنامه کيهان

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد