PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله نگاهي به مجموعه داستاني «مرغ عشق‌هاي همسايه روبه‌رويي»



AreZoO
12th October 2010, 12:53 PM
بازي خيال و واقعيت

نگاهي به مجموعه داستاني «مرغ عشق‌هاي همسايه روبه‌رويي»

http://img.tebyan.net/big/1389/05/1297521411025011329178250126734792350.jpg
مجموعه داستاني فرشته نوبخت حاوي شانزده داستان كوتاه به نام‌هاي «اين دل...، يك ميز يك صندلي يك پنجره، مرغ عشق‌هاي همسايه روبه رويي، خاطرات فراموش شده، ماه ومادر، يك فنجان قهوه بي‌تو، دور نزديك، اين خانه پنجره ندارد، فروشگاه بزرگ، زني كه هيچ وقت نخنديد، مادر در باران آمد، اين آقاي مطنطن، فاصله، زندگي كسالت بار آقاي ت، ميخك‌هاي زرد و غبار» است.
تصوير جلد كتاب در نيمه‌ بازي را نشان مي‌دهد كه نور سفيدي از داخل اتاق به بيرون ساطع مي‌شود كه برگرفته از فضاي داستان مرغ عشق‌هاي همسايه روبه‌رويي است كه اسم كتاب به نام همين داستان است.
(نور تند اتاق از پشت سر زن به درون راهروي تاريك مي‌تابيد....ص25).
در بيشتر داستان‌هاي مجموعه علاقه خاصي بين نويسنده و نور ديده مي‌شود. به نمونه‌هاي ذيل توجه كنيد:
(چند دانه از آنها مي‌افتد روي مژه هايم و باعث مي‌شود كه همه جارا براي چند لحظه با رگه تندي از نور سفيد ببينم....ص10).
(نور از لاي پرده‌هاي حرير خاك گرفته روي ميز و كتاب‌ها و ديوارها افتاده بود.....ص108).
(نور پنجره از پشت سرمن و مادر افتاده بود روي صورت خانم وكيل كه يك ابرويش را داده بود بالا و با حيرت مي‌پرسيد...ص99).
(طوري روبه نور و روبه روي تابلو ايستاده بود كه يك سوم صورتش كه طرف من بود...ص56).
داستان‌هاي مجموعه مرغ عشق‌هاي همسايه روبه‌رويي بيشتر تم اجتماعي دارند و رويكرد داستان‌ها مسائل و مشكلات زنان است. داستان‌ها به دليل زاويه ديد و دغدغه‌هاي شخصي نويسنده، در پرداختن به مسائل و مشكلات زنان قابل تامل است. اين داستان‌ها باور پذير بوده و آدم‌ها و شخصيت‌هاي داستان دور از دسترس نيستند. آنها دركنار ما و با ما زندگي مي‌كنند. در اين يادداشت به‌منظور اجتناب از كلي گويي به بررسي كوتاه دو داستان از مجموعه مي‌پردازم.

غبار

اگر جاي نويسنده بودم نام چمدان را براي اين داستان انتخاب مي‌كردم. داستان غبار شروع خوبي دارد كه خواننده را در فكر فرو مي‌برد:
(وقتي به خانه پدري برگشتم دوتا چمدان داشتم كه توي يكي از آنها تو بودي يعني خود خودت كه نه، منظور باقي‌مانده‌هايي از توست كه من آنهارا گذاشته بودم توي چمدان طوسي رنگ بزرگي كه دو تا چرخ كوچك زيرش بود....)
كاش نويسنده تعليق را حفظ مي‌كرد و توضيح درباره چمدان نمي‌داد و تعليق را تا آخر داستان حفظ مي‌كرد.
داستان «غبار» داستان بازگشت است، بازگشت زن به خانه پدري يا بهتر است بگوييم به خودش. زن گرچه شكست‌خورده و ناكام از زندگي زناشويي است اما مانند بسياري از زنان، گريه و زاري و شيون نمي‌كند و برعكس مي‌خواهد تلاش كند تا مستقل باشد. به همين دليل به خانه پدري پناه مي‌برد و اتاقك زير شيرواني را پناهگاه خويش مي‌كند. چرا كه هيچ دوست ندارد كسي به ديده ترحم در وضعيت او بنگرد. حتي در داستان مادر راوي هم برخلاف بيشتر مادران كه در مواجهه با چنين وضعيتي به شكوه و گلايه و سرزنش متوسل مي‌شوند، در قامت يك مادر رازدار و صبور، ظاهر مي‌شود. اتاقك زير شيرواني نه تنها پناهگاه زن در روزهاي جدايي است بلكه به روزگار كودكي و جواني نيز وقتي راوي كار بدي مي‌كرده، پناه‌گاه راوي بوده است. بنابراين انتخاب اتاقك زير شيرواني تصادفي نيست و پس زمينه تاريخي در ذهن راوي دارد.

ماه و مادر

داستان ماه ومادر را به دليل آوردن فضاي وهم آلود و توصيف و تشبيهات خوب آن، از بهترين داستان‌هاي مجموعه مي‌دانم. حتي نام داستان ماه و مادر خوب و ماهرانه انتخاب شده است، ماه و مادر به لحاظ زيبايي قياس جالبي است. همان‌طوركه دنوشر براي تشبيه زيبايي همسرش مادام نيرسن در مكتوباتش مي‌نويسد:
« مادام نيرسن ماه شب چارده من، تو را صادقانه دوست دارم.»
داستان از تعليق برخوردار است و چندلايه و رازگونه است. از آن دست داستان‌هايي كه بعداز خواندنش ذهن مشغول مي‌شود و داستان رهايت نمي‌كند.
داستان، شب مهتابي را، به تصوير مي‌كشد كه دو خواهر
- رباب و مه راز - سيب‌هاي قرمز و زرد را درون حوض آب مي‌ريزند و به تماشاي ماه رقصان در حوض مشغول هستند. مكان داستان خانه قديمي است كه باغچه‌اي دارد و حوض آبي، خانه‌هايي كه در چارديواريشان يادآور خانواده پرجمعيت مردسالاري است كه احترام به بزرگ خانواده
( آقا بابا) از مشخصه‌هاي برجسته آن است.
(آقابابا توي قاب پنجره ظاهر شد پشتش به نور بود و هاله سياهي از هيكل بزرگش توي قاب سايه مي‌زد صدا زد: پس اين چاي چي شد؟ ص42).
داستان حول محور خيال و واقعيت، گذشته و حال دور مي‌زند. در داستان ماه مادر دو زن حضور دارند. رباب، كه سيب‌ها را در حوض مي‌ريزد، طوري‌كه عكس ماه را در آب چندپاره مي‌كند و مه راز كه باردار است و با سيب‌هاي شناور بر سطح آب بازي مي‌كند و به تصوير رقصان ماه در موج آب مي‌نگرد.
(من مي‌دانم به خاطر ماه است گاهي نيمه‌شب بيدار مي‌شدم و ردش را تا كنار پاشويه مي‌گرفتم مي‌نشست همين‌جا و خيره مي‌شد به ماه كه اغلب قرص كامل بود و وسط آسمان مي‌درخشيد ص 41).
مه راز عاشق ماه است و به ماه شبيه، از طرفي بين مه‌راز و مادرش نجوايي است كه رباب از آن بي‌خبراست و به مه راز متذكر مي‌شود.
(مادر گاهي با تو حرف مي‌زد من از قاب پنجره مي‌ديدم‌اتان. ص41).
(نمي دانم چرا حالا ياد مادر افتاده ام...ص 40).
مجموعه داستاني مرغ عشق‌هاي همسايه روبه‌رويي داستان‌هاي تامل برانگيزي است كه از خواندن آنها لذت بردم، داستان‌هايي كه بي‌اغراق بگويم به راحتي نمي‌توان از كنارشان گذاشت.

علي رشوند

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد