7raha7
10th October 2010, 10:47 PM
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
سید محمدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود
که شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی دارد.
از شعرهای معروف او میتوان به (علی ای همای رحمت)
و (آمدی جانم به قربانت) به فارسی
و (حیدر بابایه سلام) (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
روز وفات این شاعر در ایران یعنی امروز(روز ملی شعر) نامگذاری شدهاست.
زندگی
شهریار به سال 1285 در روستای خشگناب در بخش قرهچمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میر آقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا 1303) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری (به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر) ترک تحصیل کرد (زاهدی 1337، ص ۵۹). پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت و به سال 1315 در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. بعدها دانشگاه تبریز وی را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان استاد افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷، شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله روح الله خمینی و سید علی خامنهای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)سرود.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.
شهریار دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی داشت.
عشق و شعر
گفته میشود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا میشود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان میشود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر میرسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان میرود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمده است، در بستر میسراید. این شعر بعد ها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
...
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
...
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
...
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
...
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
...
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
...
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
...
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
...
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
...
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می شود به صورت جدی به شعر روی می آورد و منظومه های زیادی را می سراید. وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذری، جز آثار ماندگار این زبانهاست. منظومه حیدربابایه سلام، سروده شده به سال ۱۳۳۳، از مهمترین آثار ادبی ترکی آذری شناخته میشود.
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
پروانهی تخیل آفاق گرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق، که جان در نبرد باخت
بردی نمیکنند حریفان نرد او
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
سید محمدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود
که شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی دارد.
از شعرهای معروف او میتوان به (علی ای همای رحمت)
و (آمدی جانم به قربانت) به فارسی
و (حیدر بابایه سلام) (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
روز وفات این شاعر در ایران یعنی امروز(روز ملی شعر) نامگذاری شدهاست.
زندگی
شهریار به سال 1285 در روستای خشگناب در بخش قرهچمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میر آقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا 1303) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری (به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر) ترک تحصیل کرد (زاهدی 1337، ص ۵۹). پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت و به سال 1315 در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. بعدها دانشگاه تبریز وی را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان استاد افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷، شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله روح الله خمینی و سید علی خامنهای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)سرود.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.
شهریار دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی داشت.
عشق و شعر
گفته میشود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا میشود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان میشود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر میرسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان میرود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمده است، در بستر میسراید. این شعر بعد ها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
...
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
...
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
...
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
...
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
...
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
...
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
...
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
...
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
...
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می شود به صورت جدی به شعر روی می آورد و منظومه های زیادی را می سراید. وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذری، جز آثار ماندگار این زبانهاست. منظومه حیدربابایه سلام، سروده شده به سال ۱۳۳۳، از مهمترین آثار ادبی ترکی آذری شناخته میشود.
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
پروانهی تخیل آفاق گرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق، که جان در نبرد باخت
بردی نمیکنند حریفان نرد او
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او