PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگی شاید همین باشد...



nourooz
5th October 2010, 08:52 PM
هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد …
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد …

بانوثریا
5th October 2010, 09:03 PM
من در میان مثلث هندسه ی عشق گرفتار شدم
از پی تاریخ سکوت
من باختم دل دیوانه به یک ضرب عجیب
و رسیدم به یک مرز جدا
زندگی می تند مثل یک قانون بقا
و شب می بازد مثل یک رنگ سیاه
دنیا پر از رازهای گسسته است دست نخورده
و خانه ها و فرش ها پر از هرم ها و مخروط ها
نگاه ها پر از معادله اند بی جواب
و رازها سرشارند از جبر
زندگی معادله ی تقدیر است
و مجهول آن انسانهایند
نمی گویم همه چیز حد است
منها بی معنا نیست
اعداد پی بازی کودکانه اند،بی خبر
نفس های سنگین زمین لبریز از شماره های معکوس است
برای زندگی
و به راستی برای آدم ها
گویا بودن آسان نیست در حجوم امواج اصم!

بانوثریا
5th October 2010, 09:07 PM
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم

بانوثریا
5th October 2010, 09:09 PM
زندگی..!!"


گاهگاهی به خودم می گویم : زندگی آسان نیست

زندگی پر شده از تلخی ها

زندگی خالی خالیست پر از خالی ها



گاهگاهی دوستان می گویند: زندگی شاخه نباتیست که حافظ دارد

زندگی فصل بهاریست که هردم دوسه تا شاخه پرازگل دارد

زندگی آب حیاتیست که انسان دارد



مادرم می گوید: زندگی چیزی نیست توچرا سخت گرفتی آنرا؟

زندگی پروازیست میبرد پیش خدا روح تو را؟





دگری می گوید: زندگی آزادیست

زندگی یک بازیست



و من سرگردان ، مانده ام در گرو یک معنا

زندگی چیست...

nourooz
6th October 2010, 05:59 AM
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالم های دیگر هم
یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟
از اهل عالم هیچیم و چیزی کم
غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد
پس زنده باش مثل شادی غم
ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
و مثل عاشق مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما هیچیم و چیزی کم
رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسیاردیدم
که اینک روشنایی خرده خواهد شد
کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنایی ر
او پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت ، شادی رفت
و هول و حسرت ترک من گفتند...
از بام پایین آمدم آرام
همراه با مشتی غم و شادی
وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم
گفتیم بنشینم
نزدیک سالی مهلتش یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسای بن مریم
مثل نگاه غمگنانه ما
مثل بچه آدم
آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک
هیچیم و چیزی کم.


وشاید زندگی شاید همین باشد...

*مینا*
6th October 2010, 07:00 PM
هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد …
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد …





آری ... زندگی شاید همین باشد...
یک نفس
یک نگاه
یک لبخند
تنها
" با
به
برای "
آنها که دوستشان می داریم
زندگی جز دوست داشتن دوستاشتنی ها نیست

جز دوست داشته شدن نیست

nourooz
8th October 2010, 04:55 PM
http://sirsaeed2003.persiangig.com/Weblog/zendegi.jpg

nourooz
8th October 2010, 04:57 PM
http://dle.shiaha.com/images/bvchcpjdvv0a31tu096u.jpg
زندگی آرام است ٬مثل آرامش یک خواب بلند

زندگی شیرین است٬ مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگی رویایی است٬ مثل رویای یک کودک ناز

زندگی زیبایی است٬ مثل زیبایی یک غنچه باز

زندگی تک تک این ساعت هاست

زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگی راز دل مادر من

زندگی پینه ی دست پدر است

زندگی مثل زمان در گذر است...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد