Cista
4th October 2010, 07:20 PM
محمد کوثری، که زمانی از سرداران سپاه پاسداران بود و امروز در قامت نماینده مجلس فعالیت می کند، در مصاحبه ای با خبرگزای فارس به خاطرات خود از دفاع مقدس پرداخته، و در بخشی ازاین مصاحبه به علاقه اش به فوتبال و انجام این ورزش اشاره کرده است.
به گزارش رجانیوز بخشهایی از این مصاحبه به شرح زیر است:
-من دریک خانواده مذهبی بزرگ شدم اما از نظر مادی وضعمان طوری نبود که بخواهیم دنبال ورزشهای هزینهدار برویم. طوری هم در خانواده بزرگ شده بودیم که از بچگی یاد گرفتیم روی پای خودمان بایستیم. یادم هست پشت خانه مان که به میدان کلانتری می رسید زمین خاکی وجود داشت که تیم های فوتبال برای بازی به آنجا می آمدند، آن موقع من 4-5 ساله بودم که برای تماشای فوتبال به آنجا می رفتم. از همان موقع علاقمند به فوتبال شدم و کمکم به گونهای شد که در تیم محل و بعد هم در تیم دبیرستان شروع به بازی کردم. حتی آن موقع در کلاس دوم دبیرستان که میگفتند کلاس هشتم، در زمین شماره 3 بازی میکردم. من چه آن موقع و چه الان اخلاقم طوری است که میگویم وقتی کسی وارد کاری میشود نباید کم بگذاره و با برنامه جلو برود، محکم و مصمم و با هدف کار کند نه اینکه وقت بگذارند.
-این باعث شد از همان موقع که در دبیرستان بودیم در این رشته ورزشی پیشرفت کنیم. یکی از بازیکنان که الان هم مربی است، آقای " میثاقیان " با هم در دبیرستان بازی میکردیم. بعد از گذشت یکی دو سال بچهها آمدند دنبالمان که برویم در تیم جوانان افسر بازی کنیم که الان زیر مجموعه استقلال است و آن موقع به نام تاج شهرت داشت. تا نازیآباد میرفتیم، تمرین میکردیم و برمیگشتیم. از بچههایی که میتوانم اسم ببرم سعید نراقچیان است که در تیمملی هم بازی کرد و بعدها در استقلال هم بود. مربی مان هم آقای مصطفی شرکاء بود که واقعا انسان بزرگواری است. آن سال در لیگ تهران با تیم جوانان افسر دوم شدیم و تیم تهران جوان اول شد. بعد از آن ما را بردند در تیم جوانان تاج سابق تا به همراه تیم بزرگسالان تاج که آن وقت مربی از یوگسلاوی داشت در زمین دیهیم نظامآباد که الان خراب شده تمرین میکردیم . حتی مربی تیم بزرگسالان خیلی به من علاقه پیدا کرده بود اما من هیچ وقت وابسته به این چیزها نمیشدم و به دنبال این بودم که در کارهای موثر اجتماعی بتوانم کاری انجام دهم.
- در پست دفاع چپ و راست بازی می کردم.
-به دنبال این بودم که بیشتر بتوانم موثر باشم. در سن جوانی به دنبال این بودم تا برای جوانان کاری انجام بدهم. به همین دلیل هم درسم را رها نکردم، با این که یکی دو سال به خاطر فوتبال از درس عقب افتادم ولی با این حال در سال 54 دیپلم ریاضی را گرفتم.
-سال 51 - 52 بود وقتی رفتیم با تعدادی از بچهها مثل آقایان اصغر حاجی پور، مراغهچیان، حسین ضرابی و... که بعدها در تیم ملی حضور پیداکردند تیم خیلی قوی را تشکیل دادیم ولی متاسفانه از دسته مان بالا نرفتیم. به همین دلیل افتادم دنبال درس و سال 53 دیپلم را گرفتم . همان سال برای حضور در تیم ملی جوانان به زمین شهید کشوری الان که آن موقع "داودیه " میگفتند رفتم. مربی وقت تیم ملی جوانان فردی از انگلستان بود که مربیگری تیم پرسپولیس سابق هم را به عهده داشت. برای حضور در تیم ملی احتیاج به یکسری سفارشات داشت که من هم دنبال این کارها نبودم. چند جلسه که رفتم زمان انتخاب نهایی مرا ردکرد. بعد از این جریان من هم فوتبال را رها کردم و رفتم برای دانشگاه چون علاقه داشتم به رشته تربیت بدنی که بتوانم از طریق معلم ورزشی و مربی گری بتوانم بیشتر اثرگذار باشم. البته دوستان به من میگفتند نرو دانشگاه چون با خلق و خوی تو همخوانی ندارد و نمیتوانمی آنجا را تحمل کنی چون فضای دانشگاه مذهبی نبود و اکثر دانشجویان به مسائل مذهبی توجه نمیکردند و حتی دانشجویان متدین را هم تحقیرمیکردند. در آموزت تئوری قبول شدم و نوبت امتحان عملی شد. در اولین تست عملی استاد از نظر جسمانی ما را مورد بررسی قرار داد و گفت: بینی شما انحراف دارد و نمیتوانی در رشته های ورزشی تحصیل کنی. من هم اصلا به سابقه ورزشی ام هیچ اشاره ای نکردم و از آنجا رفتم.
به گزارش رجانیوز بخشهایی از این مصاحبه به شرح زیر است:
-من دریک خانواده مذهبی بزرگ شدم اما از نظر مادی وضعمان طوری نبود که بخواهیم دنبال ورزشهای هزینهدار برویم. طوری هم در خانواده بزرگ شده بودیم که از بچگی یاد گرفتیم روی پای خودمان بایستیم. یادم هست پشت خانه مان که به میدان کلانتری می رسید زمین خاکی وجود داشت که تیم های فوتبال برای بازی به آنجا می آمدند، آن موقع من 4-5 ساله بودم که برای تماشای فوتبال به آنجا می رفتم. از همان موقع علاقمند به فوتبال شدم و کمکم به گونهای شد که در تیم محل و بعد هم در تیم دبیرستان شروع به بازی کردم. حتی آن موقع در کلاس دوم دبیرستان که میگفتند کلاس هشتم، در زمین شماره 3 بازی میکردم. من چه آن موقع و چه الان اخلاقم طوری است که میگویم وقتی کسی وارد کاری میشود نباید کم بگذاره و با برنامه جلو برود، محکم و مصمم و با هدف کار کند نه اینکه وقت بگذارند.
-این باعث شد از همان موقع که در دبیرستان بودیم در این رشته ورزشی پیشرفت کنیم. یکی از بازیکنان که الان هم مربی است، آقای " میثاقیان " با هم در دبیرستان بازی میکردیم. بعد از گذشت یکی دو سال بچهها آمدند دنبالمان که برویم در تیم جوانان افسر بازی کنیم که الان زیر مجموعه استقلال است و آن موقع به نام تاج شهرت داشت. تا نازیآباد میرفتیم، تمرین میکردیم و برمیگشتیم. از بچههایی که میتوانم اسم ببرم سعید نراقچیان است که در تیمملی هم بازی کرد و بعدها در استقلال هم بود. مربی مان هم آقای مصطفی شرکاء بود که واقعا انسان بزرگواری است. آن سال در لیگ تهران با تیم جوانان افسر دوم شدیم و تیم تهران جوان اول شد. بعد از آن ما را بردند در تیم جوانان تاج سابق تا به همراه تیم بزرگسالان تاج که آن وقت مربی از یوگسلاوی داشت در زمین دیهیم نظامآباد که الان خراب شده تمرین میکردیم . حتی مربی تیم بزرگسالان خیلی به من علاقه پیدا کرده بود اما من هیچ وقت وابسته به این چیزها نمیشدم و به دنبال این بودم که در کارهای موثر اجتماعی بتوانم کاری انجام دهم.
- در پست دفاع چپ و راست بازی می کردم.
-به دنبال این بودم که بیشتر بتوانم موثر باشم. در سن جوانی به دنبال این بودم تا برای جوانان کاری انجام بدهم. به همین دلیل هم درسم را رها نکردم، با این که یکی دو سال به خاطر فوتبال از درس عقب افتادم ولی با این حال در سال 54 دیپلم ریاضی را گرفتم.
-سال 51 - 52 بود وقتی رفتیم با تعدادی از بچهها مثل آقایان اصغر حاجی پور، مراغهچیان، حسین ضرابی و... که بعدها در تیم ملی حضور پیداکردند تیم خیلی قوی را تشکیل دادیم ولی متاسفانه از دسته مان بالا نرفتیم. به همین دلیل افتادم دنبال درس و سال 53 دیپلم را گرفتم . همان سال برای حضور در تیم ملی جوانان به زمین شهید کشوری الان که آن موقع "داودیه " میگفتند رفتم. مربی وقت تیم ملی جوانان فردی از انگلستان بود که مربیگری تیم پرسپولیس سابق هم را به عهده داشت. برای حضور در تیم ملی احتیاج به یکسری سفارشات داشت که من هم دنبال این کارها نبودم. چند جلسه که رفتم زمان انتخاب نهایی مرا ردکرد. بعد از این جریان من هم فوتبال را رها کردم و رفتم برای دانشگاه چون علاقه داشتم به رشته تربیت بدنی که بتوانم از طریق معلم ورزشی و مربی گری بتوانم بیشتر اثرگذار باشم. البته دوستان به من میگفتند نرو دانشگاه چون با خلق و خوی تو همخوانی ندارد و نمیتوانمی آنجا را تحمل کنی چون فضای دانشگاه مذهبی نبود و اکثر دانشجویان به مسائل مذهبی توجه نمیکردند و حتی دانشجویان متدین را هم تحقیرمیکردند. در آموزت تئوری قبول شدم و نوبت امتحان عملی شد. در اولین تست عملی استاد از نظر جسمانی ما را مورد بررسی قرار داد و گفت: بینی شما انحراف دارد و نمیتوانی در رشته های ورزشی تحصیل کنی. من هم اصلا به سابقه ورزشی ام هیچ اشاره ای نکردم و از آنجا رفتم.