touraj atef
3rd October 2010, 01:52 PM
اين روزها اخباري كه از توپچي هاي سابق فوتبالمان مي شنويم طعم تلخي دارد گوئي زماني به ياد آنها بيافتيم كه چون حكايت ايرانپاك و جانملكي و شيرزادگان و … دير شده باشد يا اين كه قصه اي چون حكايت ناصر محمد خاني و علي اكبريان قصه زندان و قتل و اعدام و خوراك صفحه حوادث روزنامه گردد و يا اين كه چون داستان مجتبي محرمي و مهدي فنوني زاده و مهمان دوست و شاهين بياني و … به قول همكاران عزيزم ستاره هائي را كه هيچگاه پيراهن چرو كيده آنها را نديديم به يك باره با صورتهاي چرو كيده و دلهاي چند صد پاره از غم شرم در مقابل فرزندان دلبندشان ببينيم اين روزها خيلي آسان است كه پند دهيم و همه كاسه كوزه هاي حديث اعتياد را بر سر معلول يعني ” معتاد ” بشكنيم و فرياد زنيم چگونه مي توان قبول كرد كه كاپيتانهاي سرخ و آبي و ستاره هاي تيم ملي اينجا برسند ؟اما بايد گفت اين حكايت تنها از آن ستاره هاي ما نيستند در جهان فوتبال مرداني چون پل گاسكوئين و توني آدامز انگليسي و گارينشا برزيلي و جرج بست ايرلندي و گرد مولر آلماني و حتي مارادونا آرژانتيني هم داشته ايم كه سر از ناكجا آباد اعتياد و انزوا در آورده اند اما يك جمله كاپيتان اسبق تيم استقلال باعث شد كه اين حكايت را كمي باز تر كنيم شاهين بياني مي گويد :”پس از مرگ پدر ره به ديار سياهي نهاده است و در ادامه گله از مربي و پدر دومش منصور خان پور حيدري مي كند كه چگونه در اين سالها هيچگاه سراغي از فرزند خود نگرفته است ” قصه پدر خوانده همواره داستان آن گانگسترهاي سيسيلي نيست بلكه مربي و معلم مي توانستند و توانسته اند كه هميشه پدريا مادر دوم يك كودك باشد براي روشن شدن اين مسئله از دو جنبه به قصيه مي نگريم
جنبه اول :
لفظ ورزشكار براي همه قصه پهلوانان را به ياد مي آورد پهلوان يك جامعه كسي بود كه حافظ ناموس و حيثيت افراد يك جامعه بود در روزگاران گذشته اگر كسي و صيت نامه مي نوشت پهلوان را وصي خود مي نمود و يا اگر به سفرهاي دور و دراز مي رفت خانواده خود را به پهلوان مي سپرد و پهلوان كسي بود كه پدر دوم يك خانواده حساب مي شد و همه مي دانند عياران مردماني بودند كه به جوانمردي معروف بوده و ادبيات و جامعه شناسي ما پر از حكايت آنها است اما اين تنها جنبه يك ورزشكار نبود
جنبه دوم
يك ورزشكار يا مربي و آموزگار بايد پدر معنوي شاگر خود مي بود و همگان بخاطر دارند كه در سالهاي دور هنگامي كه تيمهاي ملي كشتي ايران با بزرگاني چون غلامرضا تختي و مهدي زاده و صنعت كاران و محمد علي فردين و سيف پور … به خارج اعزام مي شد مرحوم حبيب الله بلورر كه سمت سر مربي آن تيم را بر عهده داشت تا صبح بر صندلي در لابي هتلها مي نشست تا شبانگاه كشتي گيري نتواند از هتل خارج شود همين قصه نمونه خارجي نيز دارد و همه مي دانند كه در سالهاي دور سر الكس فرگوسن چگونه از شاگردان با استعداد و جوانش نظير پل اسكولز و رايان گيگز و برادران نويل و سولشاير و بكهام نگاه داري مي كرده است اما در ورزش ما گوئي به يك باره اين نقش سر مربي كه همان حكايت آموزگار و پهلوان را به ياد مي آورد از ياد رفته است و بخوبي شاهديم كه ورزشكاران ما در دو سوي احترام شاگرد به سر مربي و يا مراقبت مربي از شاگردانش بسيار ضعيف عمل مي كنند امروزه شاهديم كه ورزشكاران ما براحتي بر عليه مربيان و پيش كسوتان خود هر گونه سخني را بيان مي كنند و هيچ ابائي ندارند كه به بزرگتر هاي خود بي احترامي كنند از سوي ديگر مي شنويم كه مربياني يافت مي شوند كه به شاگردان خود داروي دو پينگ مي دهند و يا حتي بخشي از قرار داد هاي آنها را مي گيرند تا بازيكن بتواند در تيم بازي كند از بعد فرهنگ گفتاري و ادب اجتماعي امروزه كمتر مرداني چون پرويز دهداري و منصور امير آصفي و حسن حبيبي و همايون شاهرخي و جلال طالبي و بيژن ذولفقار نسبو دكتر زاد مهر و مهندس برومند و مهندس كلاني … كه بعنوان جنتلمنهاي فوتبال ايران معروف بودند ديده مي شود
اما اين تنها بخشي از حكايت به دام افتادن ورزشكاران ما است فوتبال ما نمي تواند از نيروهاي خود بخوبي بهره بگيرد و شاهديم كه بسياري از پيش كسوتان فوتبال ما در حالي به دور از فوتبال هستند كه در اسكلت فدراسيون فوتبال و بخشهاي مديريتي باشگاههاي ما هيچ نشاني از پيش كسوتان ديده نمي شود و حداكثر بهائي كه به قديمي هاي فوتبال مي دهند اين است كه در كميته تشريفاتي بعنوان كميته پيش كسوتان و يا كميته فني آنها را دور هم جمع مي كنند و سر انجام هم به هيچكدام از حرفهاي آنها بها نمي دهند امروز در فوتبال ما ليدر و طرفدار پول دار و مدير بدون هيچ گونه سابقه ورزشي بسيار مدعي تر از پيش كسوت هست و چنين است كه به قول شاهين بياني پس از دوري از قهرماني حكايتهاي مرگ دوم پيش مي آيد قصه تلخ اين پيش كسوتان در حالي است كه هم مجتبي محرمي و هم شاهين بياني همچنان چكهاي دستمزد خود را نقد نكرده و سالها است كه در كنج خانه خود علي رغم بي اهميت خواندنشان از سوي باشگاهي كه سالها براي آن افتخار آفريدند حضور داشته و لي هر گز سوي مطالبات بر حق خود نرفته اند اما همين باشگاهها براحتي طلب بازيكناني چون رافائل و اوساله هپاتيتي و دي كار مو پرنده فروش و جرج آراندا بي كاره و ماركو و يا رينالدو را داده است آري بزرگان ما اعم از مديران باشگاهها و مربيان از ياد برده اند كه ورزش ما يك ورزش پهلواني است بزرگان ما از ياد برده اند كه بايد يك سرمربي بزرگتر باشد اما وقتي چنين نباشد آنگاه شاهين بياني خواهيم داشت كه در هنگام مرگ پدر حتي به ياد نمي آورد مربي و پدر خوانده اي چون مربي خود داشته است و يا مجتبي محرمي را مي بينيم كه در تنهائي و غربت هست و كسي به ياد نمي آورد آن روزگار ي كه او را پسر علي پروين مي گفتند چه موقع بوده است آري ستارگان اسبق امروز در حالي بعنوان فرزندان اعتياد شناخته مي شوند كه مي توانستند سالم زندگي كنند اگر پدران عيار و جوانمرد و پهلوان و آموزگاري بعنوان مربي خود داشتند
آري فوتبال ما كمتر پدران و پسران پهلوان داشته است افسوس
تورج عاطف
http://www.tourajateef.blogfa.com/tourajatef@hotmail.comhttp://yaddashthayenakhoda.files.wordpress.com/2010/10/d8a7d985d8acd8afd98ad987.jpg?w=265&h=180 (http://yaddashthayenakhoda.files.wordpress.com/2010/10/d8a7d985d8acd8afd98ad987.jpg)
جنبه اول :
لفظ ورزشكار براي همه قصه پهلوانان را به ياد مي آورد پهلوان يك جامعه كسي بود كه حافظ ناموس و حيثيت افراد يك جامعه بود در روزگاران گذشته اگر كسي و صيت نامه مي نوشت پهلوان را وصي خود مي نمود و يا اگر به سفرهاي دور و دراز مي رفت خانواده خود را به پهلوان مي سپرد و پهلوان كسي بود كه پدر دوم يك خانواده حساب مي شد و همه مي دانند عياران مردماني بودند كه به جوانمردي معروف بوده و ادبيات و جامعه شناسي ما پر از حكايت آنها است اما اين تنها جنبه يك ورزشكار نبود
جنبه دوم
يك ورزشكار يا مربي و آموزگار بايد پدر معنوي شاگر خود مي بود و همگان بخاطر دارند كه در سالهاي دور هنگامي كه تيمهاي ملي كشتي ايران با بزرگاني چون غلامرضا تختي و مهدي زاده و صنعت كاران و محمد علي فردين و سيف پور … به خارج اعزام مي شد مرحوم حبيب الله بلورر كه سمت سر مربي آن تيم را بر عهده داشت تا صبح بر صندلي در لابي هتلها مي نشست تا شبانگاه كشتي گيري نتواند از هتل خارج شود همين قصه نمونه خارجي نيز دارد و همه مي دانند كه در سالهاي دور سر الكس فرگوسن چگونه از شاگردان با استعداد و جوانش نظير پل اسكولز و رايان گيگز و برادران نويل و سولشاير و بكهام نگاه داري مي كرده است اما در ورزش ما گوئي به يك باره اين نقش سر مربي كه همان حكايت آموزگار و پهلوان را به ياد مي آورد از ياد رفته است و بخوبي شاهديم كه ورزشكاران ما در دو سوي احترام شاگرد به سر مربي و يا مراقبت مربي از شاگردانش بسيار ضعيف عمل مي كنند امروزه شاهديم كه ورزشكاران ما براحتي بر عليه مربيان و پيش كسوتان خود هر گونه سخني را بيان مي كنند و هيچ ابائي ندارند كه به بزرگتر هاي خود بي احترامي كنند از سوي ديگر مي شنويم كه مربياني يافت مي شوند كه به شاگردان خود داروي دو پينگ مي دهند و يا حتي بخشي از قرار داد هاي آنها را مي گيرند تا بازيكن بتواند در تيم بازي كند از بعد فرهنگ گفتاري و ادب اجتماعي امروزه كمتر مرداني چون پرويز دهداري و منصور امير آصفي و حسن حبيبي و همايون شاهرخي و جلال طالبي و بيژن ذولفقار نسبو دكتر زاد مهر و مهندس برومند و مهندس كلاني … كه بعنوان جنتلمنهاي فوتبال ايران معروف بودند ديده مي شود
اما اين تنها بخشي از حكايت به دام افتادن ورزشكاران ما است فوتبال ما نمي تواند از نيروهاي خود بخوبي بهره بگيرد و شاهديم كه بسياري از پيش كسوتان فوتبال ما در حالي به دور از فوتبال هستند كه در اسكلت فدراسيون فوتبال و بخشهاي مديريتي باشگاههاي ما هيچ نشاني از پيش كسوتان ديده نمي شود و حداكثر بهائي كه به قديمي هاي فوتبال مي دهند اين است كه در كميته تشريفاتي بعنوان كميته پيش كسوتان و يا كميته فني آنها را دور هم جمع مي كنند و سر انجام هم به هيچكدام از حرفهاي آنها بها نمي دهند امروز در فوتبال ما ليدر و طرفدار پول دار و مدير بدون هيچ گونه سابقه ورزشي بسيار مدعي تر از پيش كسوت هست و چنين است كه به قول شاهين بياني پس از دوري از قهرماني حكايتهاي مرگ دوم پيش مي آيد قصه تلخ اين پيش كسوتان در حالي است كه هم مجتبي محرمي و هم شاهين بياني همچنان چكهاي دستمزد خود را نقد نكرده و سالها است كه در كنج خانه خود علي رغم بي اهميت خواندنشان از سوي باشگاهي كه سالها براي آن افتخار آفريدند حضور داشته و لي هر گز سوي مطالبات بر حق خود نرفته اند اما همين باشگاهها براحتي طلب بازيكناني چون رافائل و اوساله هپاتيتي و دي كار مو پرنده فروش و جرج آراندا بي كاره و ماركو و يا رينالدو را داده است آري بزرگان ما اعم از مديران باشگاهها و مربيان از ياد برده اند كه ورزش ما يك ورزش پهلواني است بزرگان ما از ياد برده اند كه بايد يك سرمربي بزرگتر باشد اما وقتي چنين نباشد آنگاه شاهين بياني خواهيم داشت كه در هنگام مرگ پدر حتي به ياد نمي آورد مربي و پدر خوانده اي چون مربي خود داشته است و يا مجتبي محرمي را مي بينيم كه در تنهائي و غربت هست و كسي به ياد نمي آورد آن روزگار ي كه او را پسر علي پروين مي گفتند چه موقع بوده است آري ستارگان اسبق امروز در حالي بعنوان فرزندان اعتياد شناخته مي شوند كه مي توانستند سالم زندگي كنند اگر پدران عيار و جوانمرد و پهلوان و آموزگاري بعنوان مربي خود داشتند
آري فوتبال ما كمتر پدران و پسران پهلوان داشته است افسوس
تورج عاطف
http://www.tourajateef.blogfa.com/tourajatef@hotmail.comhttp://yaddashthayenakhoda.files.wordpress.com/2010/10/d8a7d985d8acd8afd98ad987.jpg?w=265&h=180 (http://yaddashthayenakhoda.files.wordpress.com/2010/10/d8a7d985d8acd8afd98ad987.jpg)