PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله سعدی در سلاسل جوانمردان (قسمت اول)



AreZoO
1st October 2010, 02:05 PM
سعدی در سلاسل جوانمردان

بخش اول :

http://img.tebyan.net/big/1389/01/42141254132111891221561752008524518104112126.jpg
هیچ کس در این تردیدی ندارد که خداوند در سرشت سعدی جوهر شاعری را در حدّ نهایی آن به ودیعت نهاده بوده است. و هیچ کس در این تردیدی ندارد که سعدی در جانب اکتسابی هنر شعر نیز بر مجموعه میراث بزرگان ادب فارسی و عربی اشرافی شگرف داشته است. هیچ کس در این امر نیز نمی تواند تردید کند که سعدی بر تمام معارف اسلامی از فقه و کلام و حدیث و تفسیر و تصوّف و تاریخ و دیگر شاخه های این فرهنگ، وقوف کامل داشته است. با این همه اگر محبوبیّت و سلطنت هنری او را در طول این هشت قرن، حاصل این امتیازات او بدانیم، به تمامی حقیقت اشاره نکرده ایم؛ زیرا یک نکته برجسته را از یاد برده ایم و آن این است که در هنر سعدی چیزی وجود دارد که دیگر بزرگان ما از آن کمتر بهره داشته اند و آن آزمونگری و تجربه گرایی سعدی است در آفاق پهناور حیات و ساحت های مختلف زندگی اجتماعی و فردی؛ همان چیزی که او خود از آن به «معاملت داشتن» تعبیر می کند. او از سفرهای گوناگون خود و دیدارهای متنوع و تن به پیشه های مختلف دادن خویش در مطاوی گلستان و بوستان و دیگر آثارش، پیوسته ما را آگاه کرده است و من در این لحظه می خواهم به یکی از گوشه های پوشیده مانده تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حیات اشاره کنم. آن چه از حافظه در این لحظه می توانم بنویسم این است که سعدی یکی از ستایشگران آیین جوانمردی است، به ابیاتی از این دست بنگرید:
جوانمرد اگر راست خواهی ولی ست / کرم پیشه شاه مردان علی ست (بوستان، ص 83)
یا :
جوانمردی و لطف است آدمیت / همین نقش هیولانی مپندار (گلستان، ص 149)
یا :
علم آدمیّت است و جوانمردی و ادب / ور نی ددی به صورت انسان مصوّری (دیوان سعدی، ص 754)
که بالاترین حدّ انسانیت را، در این گونه ابیات، به جوانمردان نسبت می دهد و خود تصریح دارد که آخرین حدّ سیر روحانی اش، پس از آن همه تحصیل در مدارس علوم اسلامی از قبیل نظامیه بغداد، پیوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان فلاش / بشستم هر چه خواندم بر ادیبان (دیوان سعدی، ص 575)
و بهترین قهرمانان داستان های او، از نوع جوانمردانند، چنان که در داستان آن جوانمرد تبریزی می بینیم که دزدی را از راه دیوار به سرای خویش می برد و دستار و رخت خود را بدو می دهد تا در دزدی ناکام نباشد و در پایان می گوید:
عجب ناید از سیرتِ بخردان / که نیکی کنند از کرم با بدان (بوستان، ص 131)
http://img.tebyan.net/big/1389/01/1625361231711737059811671421591987190180.jpg
در چشم انداز نخست چنین به نظر می رسد که ستایش جوانمردی امری است طبیعی و هر کسی به فضایل اخلاقی اشارتی داشته باشد، همین حرف ها را می زند؛ اما چنین نیست، برای آن که مساله قدری ملموس تر و روشن تر شود، از هم شهری بزرگ و بی همتای سعدی، خواجه شیراز یاد می کنیم که در سراسر دیوانش حتی یک بار هم از کلماتی مانند «جوانمرد» و «جوانمردی» و «فتوت» یاد نکرده است. آیا این یک امر تصادفی ست یا می تواند ریشه هایی در روانشناسی فردی و شخصی سعدی داشته باشد؟ به گفته خودش:
دگری همین حکایت بکند که من ولیکن / چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد (دیوان سعدی، ص 482)
بی گمان او، در این قلمرو نیز معاملت و تجربه داشته است.
خوشبختانه اسنادی وجود دارد که نشان می دهد سعدی در سلاسل فتوت و جوانمردی حضور داشته است و در این راه صاحب سلوک بوده است. در فتوت نامه سلطانی، تالیف ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 906 یا 910) (1) دو جا به ارتباط سعدی با آیین جوانمردی و فتوت صراحتاً اشارت شده است، نخست به این موارد بنگرید:
الف) در بخشی که ویژه فتوت سقّایان پرداخته است، می گوید:
«بدان که سقّایان هم مدّاحان و هم سقّایان و ایشان جماعتی محترم اند و «سند» (2) ایشان بس بزرگ است ....»
بعد در اثبات فتوّت (3) سقّایان و رمزهای مرتبط با آن می گوید:«اگر گویند که سقّایی را از که گرفته اند؟ بگو از چهار پیغمبر و ...» بعد در میان اولیای اسلامی نسبت این پیشه را به حضرت شاه ولایت (امام علی بن ابی طالب سلام الله علیه) و سپس فرزند برومندش عباس بن علی علیه السلام در صحرای کربلا نسبت می دهد که مشک بر دوش کشید تا تشنگان اهل بیت را سیراب کند و در دنباله این سخن می گوید: «پس هر که امروز به عشق شهیدان کربلافتوت نامه سلطانی، ص 296). سقّایی می کند به متابعت و موافقت عباس بن علی (ع) است و پیشرو سقّایان امّت اوست و هر که این معنی نداند، سقّایی او را مسلم نیست. و بعضی اسناد سقّایی در این امت بعد از امیر (ع) و عباس (ع) به سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک آب به دوش کشیدی و به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آوردی. و این نقل نیز درست است که پیر سلمان در این کار، حضرت شاه مردان است، و شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده و این طایفه را «حیات بخشان» گویند. (
http://img.tebyan.net/big/1388/07/97230242842252625281251315918310568184160.jpg
کاشفی پس از نقل این نکته، می پردازد به رموز آداب سقّایی و جای دیگر با تصریح بیشتری از حضور سعدی در سلاسل ارباب فتوّت و جوانمردی سخن می گوید.
ب) در فصل هفتم که درباره «سند میان بستن» است، از آدم صفی آغاز می کند تا می رسد به رسول (ص) و امام علی بن ابی طالب (ع) و بعد می گوید: «سند اهل ماوراءالنهر و خراسان و تبرستان و عراق عجم و عرب به سلمان منتهی می شود، و بعد می گوید: «اگر پرسند که سند سلمانیان چگونه است؟ گوی هر طایفه را سند دیگر باشد، برای آن که سلمان فارسی میان علی انصاری بست و علی انصاری میان اشجّ مدنی و اشجّ مدنی میان ابومسلم خراسانی بست و هم چنین ...» (همان جا)
در دنباله این بحث سندی نقل می کند که سند فتوّت مؤلف یعنی کاشفی است و از حضرت شیخ الاسلام قطب الأنام ... احمد بن محمد القاینی (نسخه بدل: القاشی) به عنوان شیخ طریقت خود یاد می کند و او از تاج الدین علی دهقان و او از درویش جمال الدین بن درویش بابکا غرّاخوان (4) و بعد از دو طریق این سند را تا حضرت رسول (ص) می رساند و در دنباله این بحث می گوید:
اما سند پدر عهدالله: درویش علی دهقان فرزند (5) حضرت فصاحت شعار، مدّاح اهل بیت سید مختار مولانا لطف الله نیشابوری بود و او فرزند مولانا محیی الدین قمی و او فرزند مولانا خواجوی کرمانی و او فرزند افضل المداحین مولانا حسن کاشی و او فرزند مولانا فضل الله الهروی و او فرزند پیر محمد بغدادی و او فرزند شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی و او فرزند شیخ شهاب الدین بزرگ و او فرزند (بزرگ) جوانمرد عارف و او فرزند قطب الطریقه اسمعیل قیصری و او فرزند خلاصه المشایخ محمد ماتکیل و او فرزند خادم الفقراء داوود و او فرزند شیخ ابوالعباس نهاوندی و او فرزند سید ابوالقاسم رمضان و او فرزند عارف کامل ابویعقوب طبری (نسخه بدل: طبرسی) و او فرزند شیخ کامل سالک عثمان بن محمد و او فرزند شیخ اسحق نهرجوری و او فرزند شیخ المشایخ ابویعقوب سوسی و او فرزند شیخ عبدالوحدین زید و او فرزند (ابونصر کمیل بن) زیاد و او فرزند طریق حضرت امیرالمومنین علی کرّم الله وجهه. (فتوت نامه سلطانی، ص 125)
شاید قدیم ترین سندی که در باب سقّایی سعدی وجود دارد، شدّ الأزار تألیف معین الدین جنید شیرازی (تألیف شده به سال 791 قمری) باشد که از قدیم ترین اسناد زندگی سعدی است و در آن جا می گوید:
«و صحب الشیخ شهاب الدین عمر السهروردی و کان معه فی السفینه و قبل کان بسقی الماء بیت المقدس و بلاد الشام مدّه مدیده حتی رأی الخضر علیه السلام فأرواء من زلال الأفضال و الأنعام» (شدّ الازار، ص 461).
http://img.tebyan.net/big/1388/01/20116619817122025459637224510822113115171.jpg
بعد از جنید شیرازی شاید قدیم ترین سند در این زمینه همان نفحات الأنس جامی باشد که می گوید: «و گفته اند که وی در بیت المقدس و بلاد شام مدتی سقّایی می کرد و آب به مردم می داده (نفحات الأنس، ص 598)، و بعد از جامی دولتشاه سمرقندی است که تذکره خود را در سال 892 تألیف کرده است. دولتشاه نیز در این کتاب تصریح کرده است که سعدی «سی سال به تحصیل علوم و سی سال دیگر به سیاحت مشغول بوده و ... دوازده سال دیگر سقّایی کرده، راه و طریق مردان پیش گرفته است ...» (تذکره الشعراء، ص 2-151).
در فتوت نامه های دیگر هم به جایگاه سعدی در آیین فتوت اشاره رفته است. مثلاً در یک فتوت نامه سقّایان آمده است که «اگر تو را پرسند که در جهان سقّایی چند ولی کرده اند؟ جواب بگو: چهار لکهه (6) و سی هزار و سیصد و شصت تن ولی اند که در کسب دخل کرده اند ... از ایشان سیصد تن مقدم اند و از سیصد تن هفده تن مقدم اند و از هفده تن هفت تن کامل اند: اول حضرت خضر، دویم مهتر الیاس، سیوم خواجه بهرام سقّا، چهارم شیخ سعدی شیرازی، پنجم عبدالرحمن جامی، ششم خواجه رحیم الدین شاه، هفتم ذوالنون مصری.» (فتوت نامه سقّایان، ص 3891).
در یک فتوت نامه دیگر که ویژه آهنگران است، نام سعدی نه در شمار آهنگران بلکه در شمار پیران فتوت، دیده می شود. در این فتوت نامه، چهار پیر شریعت عبارت اند از آدم و نوح و ابراهیم و محمد(ص)؛ و چهار پیر طریقت عبارت اند از پیر ترکستان خواجه محمد یسومی(7)، دوم پیر خراسان شاه علی موسی رضا، سیوم پیر کوهستان شاه ناصور(8) و چهارم پیر هندوستان شیخ فرید گنج شکر؛ و چهار پیر حقیقت عبارت اند از اول جبرائیل و دوم میکائیل و سوم اسرافیل و چهارم عزرائیل؛ و پنج پیر معرفت عبارت اند از اول پیر شاه قاسم انوار، دوم پیر ملایی روم ، (سوم پیر) شمس تبریز، چهارم پیر شیخ عطار ، پنجم پیر شیخ سعدی. (فتوت نامه آهنگران، ص 59- 53)
تنوع چشمگیر تشنگی در غزل های سعدی به حدی است که خبر از اشراف تجربی شاعر نسبت به حالات تشنگان دارد، بر طبق آماری که شادروان دکتر مهین صدیقیان از واژه های تشنه و تشنگی و تشنگان و امثال آن در غزلیات سعدی داده است (فرهنگ واژه نمای غزلیات سعدی)، سعدی واژه تشنگی و تشنه را 52 بار به کار برده است، حال آنکه حافظ فقط 10 بار از این کلمات سود برده است (فرهنگ واژه نمای حافظ). نسبت 52 به 10 نشان دهنده تمایز آشکار این دو شاعر بزرگ است در برخورد با تشنگی، درست است که حجم غزل های سعدی تقریباً دو برابر غزل های حافظ است، ولی نسبت 52 را اگر نصف کنیم باز نسبت 26 به 10 خواهد شد و تمایز، تمایزی آشکارا.
این چشم گیر بودن مسأله تشنگی در روانشناسی شعر سعدی می تواند در مسائلی از زندگی خصوصی او و از جمله سفرهای دور و دراز او در بیابان های خشک و بی آب و علف ریشه داشته باشد، ولی بی گمان بخش عظیمی از این ویژگی محصول پیشه سقّایی سعدی و ورودش در سلک جوانمردان پیشه سقّایی است.
در میان تصاویری که سعدی از طبیعت می دهد، موتیف سقّایی و سقّا تا حدودی جلب توجه می کند. به این ابیات از بوستان بنگرید که چگونه هر کدام از عناصر طبیعت را از دید صاحبان مشاغل می نگرد.

شب از بهر آسایش توست و روز

مه روشن و مهر گیتی فروز

اگر باد و برف است و باران و میغ

وگر رعد چوگان زند، برق تیغ

همه کارداران فرمان برند


که تخم تو در خاک می پرورند

اگر تشنه مانی ز سختی مجوش

که سقّای ابر آبت آرد به دوش(بوستان، ص 74- 73)
یا در حکایت ذوالنون مصری در بوستان:
چنین یاد دارم که سقّای نیل/ نکرد آب بر مصر سالی سبیل (بوستان، ص 134)


و در قطعه های خویش نیز گفته است:
صبر بر قسمت خدا کردن

به که حاجت به ناسزا بردن

تشنه بر خاک گرم مردن به

کاب صفای بی صفا خوردن

(دویان سعدی، ص 834)
غرض از تمام این حرف ها این بود که روشن شود که سعدی نه تنها وارد در سلک اصحاب فتوت و جوانمردی بوده و در فرقه سقّایان این طریق عضویت داشته است، بلکه غرض تعیین جایگاه او بود در سلسله پیران و مشایخ این طریق.
ادامه دارد ....

AreZoO
1st October 2010, 02:17 PM
سعدی در سلاسل جوانمردان

بخش دوم :

http://img.tebyan.net/big/1388/01/78219221802211531312313512423620343179141232.jpg
ممکن است کسانی از منظر تاریخی این گونه سندها را نقد کنند، کدام یک از سندهای آیین فتوت و جوانمردی تاب نقد تاریخی دارد؟ ما پیشاپیش این گونه نقدها را پذیراییم، ولی چندان دور از حقیقت نیست اگر سعدی در زنجیره ای قرار گیرد که در فتوت و جوانمردی فرزند معنوی امثال شیخ شهاب الدین به شمار آید.(9)
برای اینکه حدود وظایف و میدان کار سقّایان را در آن روزگار بیشتر بدانیم، بد نیست در پاره ای از سخن واعظ کاشفی دقیق شویم که می گوید:
«بدان که سقّایان هم مدّاحان اند و هم سقایان. و ایشان جماعتی محترم اند و سند ایشان بس بزرگ است ... اگر پرسند که آداب سقایان چند است بگوی: ده». آن گاه به توضیح این آداب می پردازد که عبارت است از پاکیزگی و دوری از گناه و این که در وقت سقّایی از دست راست آغاز کند و این که به هر که رسد او را آب دهد و آب از راه حلال به مردم دهد و بر سقایی طمع مزد نکند و فروتن باشد و در هیچ مجلس بی اذن صاحب آن وارد نشود و اصل آن است که تا او را به مجلس نطلبند، در نیابد مگر که مجلس عام باشد مثل مجلس و خانقاه و لنگر، بر هم کاران خود حسد نبرد و «اثبات» کار خود چنان که شاید و باید بداند.
متاسفانه فصل سقّیان کتاب فتوت نامه سلطانی در نسخه های موجود ناقص است و این نکته را استاد محجوب نیز مورد توجه قرار نداده است.
«بدان که سقّایان هم مدّاحان اند و هم سقایان. و ایشان جماعتی محترم اند و سند ایشان بس بزرگ است ... اگر پرسند که آداب سقایان چند است بگوی: ده».

وقتی سعدی در بغداد می زیسته، روزگار شکوفایی آیین جوانمردی در این شهر بوده است. بغداد در این روزگار پایتخت فتوت و جوانمردی به حساب می آمده است و خلیفه الناصر (10) (575- 622) نهاد پیچیده و در عین حال گستره ی فتوت را زیر نظر خویش گرفته بوده است و دوستان و نمایندگان او در سراسر جهان اسلام، از راه چشم و هم چشمی، یا از رهگذر شیفتگی راستین نسبت به اصول فتوت، یکی پس از دیگری «سروال فتوت، می پوشیده اند و به سلک پیروان این آیین در می آمده اند.
ابن معمار بغدادی (متوفی: 642) نویسنده کتاب الفتوه که یکی از برجسته ترین مورخان آیین فتوت است و خود معاصر سعدی است، گزارشی از توجه خلیفه الناصر به این آیین داده است و این که چه گونه خلیفه خود بر دست عبدالجبّار بن صالح بغدادی- که سرکرده فتیان و جوانمردان بغداد بود- وارد حلقه فتوت شد و سروال فتوت پوشید و عملاً توانست تمام جریان فتوت را زیر پوشش فرمان خود قرار دهد، چندان که تمام سلاطین عصر از او پیروی کردند. (کتاب الفتوه، ص 67)
از جمله کسانی که در این کار پیش قدم شدند، یکی هم اتابک سعد صاحب شیراز و ممدوح سعدی بود (همان جا، ص 68- 67) که سروال فتوت پوشید و دیگری صاحب جزیره کیش بود (همان جا) .
شیفتگی نسبت به آیین فتوت تمام فرمان روایان عصر را زیر چتر خود قرار داد و در مصر و شام و آسیای صغیر و بسیاری بلاد و حکّام و فرمان روایان به آیین فتوت درآمدند.
http://img.tebyan.net/big/1388/01/2471041401992372292352271632233726162240185172.jpg
وقتی صاحب جزیره کیش و بویژه فرمان روای شیراز اتابک سعد (متوفی حدود 623) در شمار وابستگان آیین فتوت بوده اند، برای سعدی که در این روزگار در مرکز آیین فتوت یعنی بغداد قرار داشته است و سال های ورودش به بغداد (حدود 621) برابر است با آخرین سال های فرمانروایی الناصر، چنین گرایشی آیا دور از طبیعت و قراین تاریخی است؟
اما این که سعدی از میان اصناف گوناگون جوانمردی چرا در فرقه سقایان قرار می گیرد، قابل توجه است. هم در فتوت نامه سلطانی و هم در بعضی دیگر از رسائل ارباب فتوت، میان سقّایی و مدّاحی رابطه ای وجود دارد. آیا برای سعدی که در مدیح رسول و اهل بیت او، و صحابه او بالاترین جایگاه تاریخی را داشته است، ورود به این سلک غیرمنطقی است؟
یک نکته را نباید فراموش کرد که سقّا شدن سعدی نه از رهگذر نیاز شغلی بوده است، ظاهراً از رهگذر پیری به این سلک درآمده است که او از جماعت سقّایان بوده است وگرنه ما قراینی یافته ایم که سعدی در کمال تموّل و ثروت می زیسته است و درگاهش مانند درگاه سلاطین و امرا، دارای حاجب و دربان بوده است و این هم سند بسیار قدیمی ما که تاکنون هیچ کس از آن آگاهی نداشته است.
در کتاب بسیار مهم روضه الناظر و نزهه الخاطر تألیف عبدالعزیز کاشی که از آثار قرن هفتم هجری است، شعری ثبت شده است که گوینده، آن را خطاب به سعدی سروده و از این که دربان سعدی به او اجازه ورود نداده است، شکایت کرده است؛ نخست شعر را بخوانیم:
یک نکته را نباید فراموش کرد که سقّا شدن سعدی نه از رهگذر نیاز شغلی بوده است، ظاهراً از رهگذر پیری به این سلک درآمده است که او از جماعت سقّایان بوده است وگرنه ما قراینی یافته ایم که سعدی در کمال تموّل و ثروت می زیسته است

للاستاذ علی فخرالنجار حین حجبه (حاجب) سعدی الشیرازی:

بزرگا! در طریقت گرچه چون تو
نه در این قرن در اقران نباشد

وگر چه چون ضمیر روشنت نیز

در انجم اختری تابان نباشد

وگرچه مایه قدر تو جایی است

کی آن جا زحمت امکان نباشد

چو از خاصان درالملک فقری

روا باشد گرت دربان نباشد

(روضه الناظر، ص 219)
ترجمه فارسی عنوان شعر این است: سروده استاد علی فخر نجار شیرازی هنگامی که دربان او را از دیدار سعدی منع کرد.
از این شعر که در روزگار حیات سعدی و بی گمان به وسیله یکی از دوستان و هم شهریان او سروده شده است، استنباط می شود که سعدی با همه سیری که در قلمرو سلوک داشته است، از زندگی مرفّهی برخوردار بوده است و مثل رجال عصر، سرای او نگهبانان و دربان هایی داشته است که از نزدیک شدن افراد بدان جا جلوگیری می کرده اند و شیخ شیراز در سرای اشرافی خود مانند امیران و پادشاهان زندگی می کرده است. و این نکته از گفتار صاحب شدّالازار نیز قابل استنباط است که می گوید: «و نال جاهاً رفیعاً و عزّاً منیعاً».
پی نوشت ها:

9. تردید در اصائت ابیاتی از نوع: مرا شیخ دانای مرشد شهاب ... که در بعضی از نسخه های بوستان وجود ندارد. به جای خود، در این باره بنگرید به: بوستان، چاپ استاد یوسفی، ص 449 و مقاله «سعدی و سهروردی» از استاد بدیع الزمان فروزانفر در سعدی نامه، ص 91- 71 و مجله تعلیم و تربیت، سال هفتم، شماره 11 و 12 (بهمن و اسفند 1316)، ص 706- 687، علامه قزوینی در حاشیه شدّالازار (ص 461)، یادآور شده است که عبارت «و صحب الشیخ شهاب الدین عمرالسهروردی و کان معه فی السفینه» فقط در یکی از نسخه ها وجود دارد. این یادآوری علامه قزوینی نیز می تواند دلیلی باشد بر این که ابیات «مرا شیخ دانای مرشد شهاب ...» در بوستان اصیل نیست.
10. بنگرید به مقدمه ارزشمند دکتر مصطفی جواد بر کتاب الفتوه ابن المعمار، ص 67.
11. درباره عزالدین عبدالعزیز کاشی مؤلف کتاب بنگرید به: تلخیص معجم الأنقاب، ابن فوطی، شماره 29 و کشف الظنون، حاج خلیفه، 1/933 نیز فهرست میکروفیلم های کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، 2/275 که نشان می دهد عزالدین عبدالعزیز کاشی در سال 693 مقیم مدرسه مستنصریه بغداد بوده است.
12. در صفحات 225 تا 233 روضه الناظر و نزهه الخاطر، باز هم شعرهای دیگری از این استاد علی فخر تجار شیرازی وجود دارد. منابع و مآخذ:

برهان قاطع: خلف تبریزی، به اهتمام محمد معین، زوّار، تهران 1330.
بوستان؛ سعدی شیرازی، تصحیح غلامحسین یوسفی، خوارزمی، تهران، 1368.
تذکره الشعرا؛ دولتشاه سمرقندی ، کلاله خاور، تهران 1338.
دیوان سعدی، امیرکبیر، تهران، 1356.
روضه الناظر و نزهه الخاطر؛ عبدالعزیز کاشی، نسخه کتابخانه اونیورسیته، فیلم 417؛ نسخه عکسی شماره 533 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
سعدی نامه؛ به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، 1316.
سلسله الاولیاء، نوربخش قهستانی، چاپ شده توسط محمدتقی دانش پژوه در جشن نامه هانری کربن، زیر نظر حسین نصر، تهران، 1397/2536.
شدّالاوزار عن زرّار المزار؛ معین الدین جنید شیرازی، تحقیق علامه محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، 1328.
فتوت نامه آهنگران؛ به کوشش ایرج افشار، چاپ شده در؛ فرخنده پیام، مجموعه مقالات اهدای به استاد غلامحسین یوسفی، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1360.
فتوت نامه سقّایان، به کوشش ایرج افشار، چاپ شده در نامواره دکتر محمود افشار، جلد هفتم، موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، 1372.
فتوت نامه سلطانی؛ مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری ، به اهتمام محمدجعفر محجوب، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1350.
فرهنگ واژه نمای حافظ، مهین صدیقیان، امیرکبیر، تهران، 1366.
فرهنگ واژه نمای غزلیات سعدی؛ مهین صدیقیان، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران، 1378.
فهرست میکروفیلم های کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، محمدتقی دانش پژوه، جلد اول، دانشگاه تهران، 1348.
کتاب الفتوه؛ ابن المعمار ، حفقه و نشره الدکتور مصطفی جواد و زملائه، مکتبه المثنی، بغداد، 1958. کشف الظنون؛ حاج خلیفه، استنبول، 1360/1941.
مجالس النفایس؛ امیرعلی شیرنوایی، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، کتابخانه منوچهری، تهران، 1363.
مجله تعلیم و تربیت؛ سال هفتم، شماره 11 و 12، بهمن و اسفند 1316.
مجمع الآداب فی معجم الالقاب، کمال الدین عبدالرزاق بن احمد، معروف یابن الفوطی، تحقیق محمد کاظم، وزارتخانه ...................... و الارشاد الاسلامی، تهران، 1416.
منطق الطیر، عطار نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، سخن، تهران، 1383.
نفحات الانس؛ عبدالرحمن جامی، تصحیح محمود عابدی، اطلاعات، تهران، 1370.
محمدرضا شفیعی کدکنی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد