MR_Jentelman
28th September 2010, 11:34 PM
دوستش داشتم. نه، چیزی فراتر از دوست داشتن. اصلاً مگر میشد كسی او را ببیند، بشناسد، خلق و خویش را بداند و شیفتهاش نشود؟
از همان شام نخست كه آمد، پرسید من و «مسیره»1 كجا غذا میخوریم؟
گفتند: در اتاق خودمان.
گفت: از امروز همه بر سر یك سفره مینشینیم و ما نیز محبت او را بر سفرة دلمان نشاندیم و باورمان شد كه او مانند هیچ كس جز خودش نیست...
نمیدانم این غذاها برای میهمانان كافی است یا نه؟
همه اقوام نزدیك او میآیند: ابوطالب، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل و دیگر بزرگان قریش.
دیشب شنیدم كه او چند بار با خود زمزمه میكرد:
«و أنذر عشیرتك الأقربین».
نفهمیدم ماجرا چیست، امّا امروز همه چیز روشن میشود.
آمدند. همه آمدند.
طعام كه به پایان رسید، او شروع به سخن گفتن كرد و من صدایش را از پس پرده میشنیدم. خدا را حمد كرد و او را به بزرگی ستود.
آنگاه از صداقت خود گفت و سوگند یاد كرد به پروردگاری كه جز او معبودی نیست و خبر داد از یكتایی خدا، از رسالت خویش، از قیامتی كه برای همه در پیش است، از بهشتی كه نصیب نیكوكاران میگردد و دوزخی كه فرجام بدكاران است...
و بعد سكوتی سخت بود و دیگر هیچ.
با شنیدن صدای لرزان ابوطالب، نفسم كه در سینه حبس شده بود، رها گشت.
آرام و شمرده گفت:
راستیِ تو را تصدیق میكنم و تا زندهام از یاریات دست برنمیدارم.
افسوس كه فریاد ابولهب، شیرینی كلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
تو، پیامبر خدا!؟
قریش به سخره خندیدند...
افسوس كه فریاد ابولهب، شیرینی كلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
محمد(ص) فرمود:
فرمان خدا این است كه شما را به سوی او فرا بخوانم و اینك هر كس از شما كه مرا یاری كند برادر، وصی و جانشین من خواهد بود.
غوغایی در جانم برپا شد، هم مشتاق شنیدن بودم و هم مدهوش شنیدهها! حال عجیبی بود.
دلم میخواست میتوانستم پرده را كنار بزنم، چهرة حاضران را بنگرم و ببینم در مقابل درخواست او چه میكنند...
صدای دلنشین علی، بیتابیام را به قرار و اطمینانی ناب فرا خواند.
«ای رسول خدا من تا آخرین لحظة زندگیام برای یاری تو ایستادهام»
یك بار، دو بار و سه بار، سؤال پیامبر و پاسخ علی تكرار شد. او دستان علی را به گرمی فشرد.
چیزی مبهم نمانده بود.
چه كسی گمان میكرد یك بار دیگر نیز در غدیر ، این دو دست پاك در یكدیگر گره خورند و باز نام علی در زمین و آسمان طنینانداز گردد و نه تنها علی كه واپسین آشكاركننده حق نیز در همانجا معرفی شود و سفارشهای پیامبر دربارة مهدی عالم به گوش همگان برسد كه:
آگاه باشید آخرین راهنمای امت هم از خاندان ما میباشد.
آگاه باشید او بر كلیه ملل با ادیان مختلف پیروز میگردد.
آگاه باشید او از ظالمین انتقام میگیرد.
آگاه باشید او تمام دژها را فتح نموده و ویران میگرداند.
آگاه باشید او مشركین را از هر نژاد و ملتی باشند نابود مینماید.
آگاه باشید او انتقام خون دوستان خدا را میگیرد.
آگاه باشید او یاور دین خداست.
آگاه باشید او كشتیبان دریای مواج و سامانبخش زندگی متلاطم خلایق است.
آگاه باشید او فضل و برتری دانایان و جهل و بیخردی نادانان را میداند.
آگاه باشید او برگزیدة خداوند است.
آگاه باشید او وارث همة علوم است.
او ولی خدا در زمین میباشد و حكم و فرمان او، حكم و فرمان خداوند است... درود خدا بر او باد.2
منبع:ماهنامه موعود شماره 94
از همان شام نخست كه آمد، پرسید من و «مسیره»1 كجا غذا میخوریم؟
گفتند: در اتاق خودمان.
گفت: از امروز همه بر سر یك سفره مینشینیم و ما نیز محبت او را بر سفرة دلمان نشاندیم و باورمان شد كه او مانند هیچ كس جز خودش نیست...
نمیدانم این غذاها برای میهمانان كافی است یا نه؟
همه اقوام نزدیك او میآیند: ابوطالب، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل و دیگر بزرگان قریش.
دیشب شنیدم كه او چند بار با خود زمزمه میكرد:
«و أنذر عشیرتك الأقربین».
نفهمیدم ماجرا چیست، امّا امروز همه چیز روشن میشود.
آمدند. همه آمدند.
طعام كه به پایان رسید، او شروع به سخن گفتن كرد و من صدایش را از پس پرده میشنیدم. خدا را حمد كرد و او را به بزرگی ستود.
آنگاه از صداقت خود گفت و سوگند یاد كرد به پروردگاری كه جز او معبودی نیست و خبر داد از یكتایی خدا، از رسالت خویش، از قیامتی كه برای همه در پیش است، از بهشتی كه نصیب نیكوكاران میگردد و دوزخی كه فرجام بدكاران است...
و بعد سكوتی سخت بود و دیگر هیچ.
با شنیدن صدای لرزان ابوطالب، نفسم كه در سینه حبس شده بود، رها گشت.
آرام و شمرده گفت:
راستیِ تو را تصدیق میكنم و تا زندهام از یاریات دست برنمیدارم.
افسوس كه فریاد ابولهب، شیرینی كلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
تو، پیامبر خدا!؟
قریش به سخره خندیدند...
افسوس كه فریاد ابولهب، شیرینی كلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
محمد(ص) فرمود:
فرمان خدا این است كه شما را به سوی او فرا بخوانم و اینك هر كس از شما كه مرا یاری كند برادر، وصی و جانشین من خواهد بود.
غوغایی در جانم برپا شد، هم مشتاق شنیدن بودم و هم مدهوش شنیدهها! حال عجیبی بود.
دلم میخواست میتوانستم پرده را كنار بزنم، چهرة حاضران را بنگرم و ببینم در مقابل درخواست او چه میكنند...
صدای دلنشین علی، بیتابیام را به قرار و اطمینانی ناب فرا خواند.
«ای رسول خدا من تا آخرین لحظة زندگیام برای یاری تو ایستادهام»
یك بار، دو بار و سه بار، سؤال پیامبر و پاسخ علی تكرار شد. او دستان علی را به گرمی فشرد.
چیزی مبهم نمانده بود.
چه كسی گمان میكرد یك بار دیگر نیز در غدیر ، این دو دست پاك در یكدیگر گره خورند و باز نام علی در زمین و آسمان طنینانداز گردد و نه تنها علی كه واپسین آشكاركننده حق نیز در همانجا معرفی شود و سفارشهای پیامبر دربارة مهدی عالم به گوش همگان برسد كه:
آگاه باشید آخرین راهنمای امت هم از خاندان ما میباشد.
آگاه باشید او بر كلیه ملل با ادیان مختلف پیروز میگردد.
آگاه باشید او از ظالمین انتقام میگیرد.
آگاه باشید او تمام دژها را فتح نموده و ویران میگرداند.
آگاه باشید او مشركین را از هر نژاد و ملتی باشند نابود مینماید.
آگاه باشید او انتقام خون دوستان خدا را میگیرد.
آگاه باشید او یاور دین خداست.
آگاه باشید او كشتیبان دریای مواج و سامانبخش زندگی متلاطم خلایق است.
آگاه باشید او فضل و برتری دانایان و جهل و بیخردی نادانان را میداند.
آگاه باشید او برگزیدة خداوند است.
آگاه باشید او وارث همة علوم است.
او ولی خدا در زمین میباشد و حكم و فرمان او، حكم و فرمان خداوند است... درود خدا بر او باد.2
منبع:ماهنامه موعود شماره 94