AreZoO
26th September 2010, 10:36 AM
افروخته نگه داشتن چراغي از سال 1345
اشاره
http://img.tebyan.net/big/1388/10/9221418623324543198181214236321117197202187.jpg
اگر اهل ادب باشي و گذارت در غروب جمعه به کوچه بيگدلي در خيابان صفاييه قم بيفتد، حتما در انتهاي کوچهاي باريک، دري را نيمه باز خواهي ديد که کساني به آن رفت و آمد ميکنند و در را پشت سرشان نميبندند. اينجا منزل شخصي استاد محمدعلي مجاهدي است و نزديک به پنجاه سال است که مجمع و ميقات شاعران قم و ميهمانان ديرپاترين انجمن ادبي قم، يعني«انجمن ادبي محيط» است که از خود قم و اطراف و اکناف کشور و گاه حتي خارج کشور در آن حضور مييابند. استاد محمدعلي مجاهدي(پروانه) که به قول خودش نزديک به نيمقرن اين چراغ را افروخته نگهداشته است، خود از چهرههاي نامآشناي ادبيات معاصر به خصوص ادبيات آييني است. گفتوگوي ما با ايشان در خصوص اين انجمن، پيشينه ادبيات قم و انجمنهاي ادبي فعال آن و نيز نقش انجمنهاي ادبي در پيشبرد و اعتلاي شعر، اگرچه طولاني و مفصل بود، اما با گشادهرويي ايشان در يک بعداز ظهر پاييزي انجام شد و حاصل ويراسته آن، چيزي است که در ادامه ميخوانيد.
استاد! اگر موافق باشيد براي آغاز سخن کمي در مورد پيشينه ادبي قم، که ظاهرا افتخارات قابل توجهي هم دارد، شروع کنيم و سپس به سروقت موضوع اصلي گفتوگو برويم!
مجاهدي. موافقم. البته در آغاز سخن، بايد اين نکته را بگويم که قم امروز، بخشي از قم ديروز است كه در كتب تاريخي، ذکر فراواني از آن رفته است. قم ديروز، به لحاظ جغرافيايي، گستردهتر از قم امروز بوده است و تفرش، قهستان، بخشي از كاشان و حتي بخشي از ساوه را در بر ميگرفته است. از لحاظ ادبي و پيشينه ادبي هم، قم جزو معدود شهرهايي است که پيشينهي پرافتخاري از گذشته تا امروز دارد.
قديميترين منبعي كه راجع به قم در زمينه جغرافيايي، تاريخي و ادبي داريم، كتاب «تاريخ قم» تاليف حسن بن محمدبن حسن قمي است که در سال 378 قمري و به زبان عربي نوشته شده است و بعد از چند سده، در سالن 805 يا 806 قمري، يكي از بزرگان قم بهنام حسن بنعلي بن عبدالملك قمي، در هندوستان اين کتاب را به فارسي ترجمه ميكند. آنگونه که در مقدمه اين كتاب آمده است، اين اثر داراي 25 باب بوده كه متاسفانه 20 باباش مفقود شده و نيست؛ اما در همين 5 بابي كه آقاي جلالالدين تهراني حدود 10 سال پيش چاپ و منتشر كرد، اطلاعات خيلي مفيدي درباره ميراث فرهنگي و ادبي و فکري قم هست.
از همين مولف «تاريخ قم»، نقل است که «ابن عميد» از دانشمندان بنام قمي، در نهايت آزردگي خاطر به من گفت تعجب ميكنم از اهالي قم كه هيچ اثري در ارتباط با قم، تاريخ قم و علماي قم تاليف نكردهاند و اين موضوع، مرا ترغيب كرد كه تاريخ قم را تاليف كنم. او درباره اين «ابن عميد» در مقدمه كتاب ميگويد که در ادبيات عرب او را به عنوان «جاحظ دوم» ميشناسد و ترسلاتش در شمار ترسلات طراز اول ادبيات عرب است و مرد بسيار اديب و نقادي بوده است. وي همچنين از شاعري نام ميبرد بنام «ابوجعفر عطار قمي» كه ميگويد شاعري ذواللسانين بوده و هم در شعر عرب و هم شعر فارسي، در نهايت استواري شعر ميگفته است. مولف تاريخ قم ميگويد که به نظرابنعميد، سرودههاي ابوجعفر عطار قمي، به مراتب دلنشينتر و شيرينتر از اشعار رودكي (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19608)است و شعرهاي عربياش با اشعار نامآورترين شعراي عرب همپايه است. در ادامه همين دست نقلهاي مولف تاريخ قم آمده است که در زمان ابوجعفر عطار قمي، كه ظاهراً در اواخر سده سوم بوده است، 130 شاعر در قم زندگي مي كردند كه همه شيعي مذهب بودند و غالبا هم ذواللسانين بوده و آثار بسيار خوبي داشتند. وي سپس از 40 نفر ديگر ياد ميكند که آثارشان به حدّي مشهور بوده كه در همه جا به عنوان تمثيل، عرضه ميشده و مورد استشهاد بوده است. متاسفانه امروز حتي يك بيت از اين آثار، به خاطر مفقودشدن 20 باب از تاريخ قم در اختيار نيست؛ ولي اين پيشينه روشن و افتخارآميز در تاريخ ادبيات قم وجود داشته و دارد.
تا جايي که من از شعراي نام آشناي قمي شنيدهام، خصوصاً از مرحوم سيد حسين حسيني قمي، كه حدود سال 1370 بدرود حيات گفتند و خودشان در شعر طنز (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73507)بسيار توانمند بود و در سرودن غزل هم چيرهدست، تاريخچه قابل توجهي در اين زمينه در دست است. بر اساس اين تاريخچه، از شعراي گذشته قم، مثلا يکي «شاطر عباس قمي» است كه «صبوحي» تخلص ميكرده و در سال 1237 به دنيا آمده است و 1315 هم بدرود حيات گفته است؛ يعني حدود 78 سال زندگي كرده است. كمي بعد از او، شاطر مصطفي انتظاري است كه در غزلياتش «شاطر» تخلص ميكرده و 2 سال با صبوحي اختلاف سن داشته است. آثار اين شاطر عباس صبوحي و غزلياتي كه اكنون از او در دست است، با اينکه در شرح حالش مينويسند كه به طور كلي امّي بوده و حتي نوشتن نميدانسته، اعجاب آور است. شايد ايشان سواد خواندن و نوشتن نداشته، ولي به حدي قريحه خدادادي در داشته كه مرتجلا اشعاري ميساخته که همه را به حيرت وا ميداشته است. هم شاطر عباس قمي و هم شاطر مصطفي، هر دو شغل شاطري داشتند و يك مدتي از عمرشان را در قم بودند و بعد هر دو به تهران كوچ ميكنند. ظاهراً اين عزيزان انجمني داشتهاند که بايد جزو اولين انجمنهاي شعري قم باشد؛ اگر چه در تذکرهها ذکري از ديگر کساني که در اين انجمن باشند، نيامده است.
جز اين، از مرحوم «محمود تندري» ملقب به «صمصامالسلطان» كه تخلص شعرياش «شيوا» است و فرزند «عماد ديوان» بوده و 1264 به دنيا آمده 1321شمسي از دنيا رفته است. ايشان پايهگذار انجمن رسمي ادبي در قم است و خودش هم در سخن بينهايت توانا و در انواع قالبهاي شعري آثار بسيار دارد ديوان ايشان هم يكبار چاپ شده و الان متاسفانه در بازار نيست و حتي در كتابخانههاي قم هم نسخهاي از آن يافت نميشود؛ اما در «تذكره شعراي معاصر» اثر آقاي محمد باقر برقعي، هم شرح حال ايشان هست و هم نمونههايي از اشعارشان. بنابر اين، ميشود ايشان را پايهگذار انجمنادبي در قم دانست که انجمن ايشان هم به همين نام بوده است؛ يعني «انجمن ادبي قم».
پس اولين انجمن ادبي قم را ايشان راهاندازي کرده است؟
http://img.tebyan.net/big/1388/10/298521273862301711754247151485148167.jpg
مجاهدي. بله! و جالب است بدانيد ايشان هم رياست امنيه يعني رياست ژاندارمري قم را داشته، هم رياست نظميه يعني رياست شهرباني و هم رياست بلديّه، يعني شهردار قم هم بوده است. در كاشان و محلات و ورامين هم مسئوليتهايي برعهده داشته است. قضيهاي هم در مورد ايشان معروف است که وقتي در سمت رياست نظميه قم بوده است، رضاشاه، به قم ميآيد و بعد از بازديد شهر و قبرستان معروف «شيخان»، با عصاي معروفش امر ميکند که قبرستان شيخان که تا نزديکي بازار ادامه داشته، بايد خراب و در واقع محدودتر شود؛ چون وسيع بوده و قرقي و ديواري داشته و اشاره ميكند که من ميروم اصفهان و تا برميگردم بايد اينجا خراب شده باشد! صمصام هم دستور به خراب كردن ميدهد تا ميرسند به قبر «ابنقولِوِيه» كه الان هم در «شيخان» مقبره جداگانهاي دارد. بعد از خراب کردن قبر ايشان، جسد ايشان را بعد از صدها سال، تازه پيدا ميكنند و خلاصه شب هم چند تن از كارگران شهرداري خوابهاي پريشان و مشوّش ميبينند كه در خواب عدهاي از ارواح كه غالباً لباس روحاني دارند خيلي ناراحتاند و به اينها هجوم ميآورند و... اين مسئله ذهن مرحوم صمصام تندري را به خود مشغول ميكند و ميگويد که دست بكشند تا شاه بيايد و ببيند چه امر جديدي خواهد کرد. شاه که از اصفهان بر ميگردد و توضيح ميخواهد، صمصام تا ميخواهد ماجراي جسد و خواب و... را به عرض شاه برساند، شاه عصايش را به طرف صورت صمصام پرتاب ميکند؛ طوري که شيشه عينک بيضي صمصمام ميشکند و نوک عصا در چشمش فرورفته و کور ميشود. اين صمصام، هم در نقاشي يد طولايي داشته و هم در تيراندازي معروف بوده؛ طوري که ميگويند سکّه «يك قراني» را بالا ميانداخته و با تفنگ ميزده! نقاشيهايش هم خيلي قيمتي و در نهايت هنرمندي بوده و در شعر هم که گفتيم.
به هر حال مرحوم تندري، متخلص به «شيوا» را بايد به عنوان باني انجمنهاي ادبي در قم معرفي كرد كه بزرگاني را در زمانه خود تربيت كرده است که از نامآوران شعر قم هستند و برخي را خودم ديده بودم؛ مثل مرحوم آقاي حسيني، مرحوم رزاقي، مرحوم عارفي، مرحوم سيد مهدي فاطمي متخلص به «طوفان» و... که بقيهالسيف همان انجمن بودند و انصافاً كارهاي بيعيب و شعرهايي روان و قابل ملاحظه داشتند. خود مرحوم تندري هم، غير از ديوان، آثار ديگري دارد: «خردنامه تندري» که در 1305 شمسي به خط نسخ و چاپ سنگي منتشر شده، «جَنگنامه» كه تاريخ منظوم انقلاب 4 ماههاي است كه در آذربايجان رخ داده و «كتاب سياه» يادگار ايامي است كه در زندان به سر برده و چون مرد آزاديخواهي بوده خاطرههايي تلخي كه داشته را در اين كتاب عرضه كرده است. اينطور كه نوشتهاند شيوا از سال 1305 كه از مشاغل دولتي كنارهگيري ميكند، انجمن ادبي قم را پايهگذاري ميكند که در واقع همان اولين انجمن ادبي رسمي قم است. بعد از مرحوم تندري، انجمن ادبي قم، دورههاي تطوري زيادي را به خود ديده است؛ گاهي در خانههاي شاعران، بصورت سيار و هفتگي تشكيل ميشده، گاهي در منزل سيد حسين حسيني شاعر تواناي قمي برگزار ميشده و بعدها کمکم در انجمنهاي ادبي ديگر قم، گم ميشود.
گفتيد در انجمنهاي ديگر! آيا غير از اين انجمن، در قم انجمن ادبي ديگري هم بوده است؟
مجاهدي. بله! انجمن ادبي مسعود را داشتيم كه مرحوم رحيمي که مديريت دبستان مسعود را هم به عهده داشت، آنرا در حوالي خيابان خاكفرج و در دفتر مدرسه برگزار ميکرد. اين دفتر البته حدود 15-10 نفر بيشتر هم گنجايش نداشت، اما شبهاي جمعه انجمن مسعود در آن برگزار ميشد و من از کساني که در آن شرکت ميکردند، به خوبي به ياد دارم كه مقاممعظم رهبري، که در دوران طلبگي بودند، به همراه برادرشان آقا سيدمحمد که در مدرسه حجتيه زندگي ميكردند، در جلسات انجمن ادبي مسعود حضور مييافتند و اگرچه هيچگاه شعري از ايشان نشنيديم، اما نقدهايي كه ميكردند انصافا قابل ملاحظه بود و همه را به وجد ميآورد.
اين که ميفرماييد مربوط به چه سالي است؟
مجاهدي. فکر کنم حدود سال 1339 ـ 1340 باشد.
بعد چه شد؟
مجاهدي. بعد از اين انجمن، مدتي در دبستان اميركبير و در خيابان باجك، آقاي بهمن صياميپور كه از نيروهاي شهرباني قم بود و درواقع پليس بود، اما ذوق خوبي داشت جلسهاي داشت که به نوعي ادامه همان جلسات انجمن قم بود. اين انجمن، چند جزوه هم به عنوان «اشك قم» چاپ كرد و در هر شماره هم شرح حال يك شاعر جوان را منتشر مي كرد.
از شاعران مطرح قم که آن موقع در انجمنهاي ادبي حضور داشتند، چه کساني را ميتوانيد نام ببريد؟ ظاهرا قم در آن دوره، شاعران شاخصي داشته است!
مجاهدي. از شعرايي كه به هر حال بايد من ياد بكنم، يکي مرحوم آقاي حسيني است که عرض كردم در سال 1296 بدنيا آمد و در سال 1370 در 74 سالگي بدرود حيات گفت و در تاسيس انجمن ادبي قم با مرحوم صمصام همكاري داشت و آثاري هم که از ايشان چاپ شده، يكي «اشك ملت» است که علاوه بر شعرهاي عادي ايشان، اشعار سياسي و انقلابي و اشعار طنز هم در آن هست. كتاب ديگري هم از ايشان هست در مورد سياست و سالهاي آخر عمرش هم «سمبلي از شعر و ادب معاصر» را که كتاب مختصري است منتشر كرد. ديگر از اين پيشکسوتان انجمنهاي قم، بايد نام ببرم از: مرحوم تقي رزاقي، مرحوم عارفي، مرحوم نعمتاللهي، مرحوم خسرو، مرحوم سيدمهدي فاطمي، مرحوم حجّت بلاغي، مرحوم حاج حسين فولادي، مرحوم نزهتي، مرحومعليرضا شمس، آقاي محمد آزادگان متخلص به «واصل»، آقاي جواهر وجدي، آقاي محمود شريف صادقي و آقاي ارژنگ که اينها چهرههاي شاخص انجمن ادبي قم هستند در بين سالهاي 1305 تا حدود 1345.
انجمن ادبي محيط از کي شروع به کار کرد و با چه هدفي؟!
http://img.tebyan.net/big/1388/10/1542052362362182611053155841642271445573149.jpg
مجاهدي. انجمني كه با پيشنهاد بسياري از عزيزان در منزل بنده تشكيل شد، به نام «انجمن ادبي محيط»، از سال 1345 تقريباً همه هفته جلسه داشته است. جلسات انجمن، گاهي به حدّي بوده كه ما جاي کافي براي شرکتکنندگان نداشتهايم و مجبور بوديم انجمن را منتقل شد به جايي ديگر كه بزرگتر بود و حدود 40 ـ 50 نفر جا ميگرفت. از شهرهاي مجاور، مانند کاشان، ساوه و محلات، شبهاي جمعه مهماناني داشتيم كه در جلسات شركت ميكردند و خيلي دوست داشتند كه حضور داشته باشند؛ براي اينكه ميگفتند در شهر ما هنوز انجمني به اين شكل كه جاذبههاي خاص خودش را دارد، نيست. البته گاهي در روز و ساعات برگزاري، اختلافات و تغييراتي پيش آمده، ولي به هر حال، انجمن تا امروز ادامه حيات داده و از هيچ ارگان و نهادي هم كمك نگرفته و با عنايت خدا و حمايت دوستان اداره شده است. در تذكره شعراي معاصر، كه قبلا ذکر آن رفت، نزديک به 50 چهره ادبي، خودشان در شرح حالشان اعلام كردهاند كه در اين انجمن حضور داشتهاند و بهره بردهاند.
ظاهرا شاعران جوان شاخصي هم از انجمن ادبي محيط به کشور معرفي شدهاند!
مجاهدي. الحمدالله امروز بسياري از دوستان ما در سطح كشور، که شعرشان مطرح است و در محافل از چهرههاي بنام هستند، از اعضاي اين انجمن بودهاند و شايد اين تعجبآور باشد که يک انجمن ظاهرا سنتي، توانسته شاعران جوان را جذب کند و پرورش دهد. به خصوص در بخش شعر آييني، که يکي از انواع پرشمار شعري در انجمن ماست، شاعران جوان استقبال بسيار خوبي داشتهاند و در مراسم مختلفي كه به مناسبهايي در كشور برگزار ميشود، آثار اين عزيزان غالباً مقامهاي ارزنده نخست را کسب ميکند.اين چراغي است که افروخته شده تا اين عزيزان بتوانند در شعاع پرتو نور آن رشد کنند و بعد از ما آن را روشن نگه دارند و نگذارند اين چراغ خاموش شود.
شما به عنوان کسي که سالهاست ادارهکننده يک انجمن ادبي مهم است و تجربه شاياني در اين زمينه دارد، وجود انجمنهاي ادبي را از چه وجهي براي شعر و ادبيات و ارتقاي آن موثر ميدانيد؟
مجاهدي. ببينيد! وجود اين انجمنها، بطور كلي در هر شهري، هويت فرهنگي و كيان ادبي شهر را حفظ كرده و چهرههاي بزرگي تربيت كرده و تحويل داده است. اگر به تذكرههاي مختلف نگاه کنيم، ميبينيم که در هر شهري چهرههاي گمنام ادبي، ولي داراي آثار بسيار برجسته و فاخر وجود دارند. اغلب اينها تا زماني که در انجمنها حضور نيابند، شناخته نميشوند و آثارشان فراگير نميشود. نکته ديگر اينکه انجمن ادبي، اين چهرههاي مستعد را دور هم جمع ميكند و آنها را در کنار هم قرار ميدهد تا تبادل فکر و نظر داشته باشند و درواقع جريانسازي کنند و شما ميتوانيد ببينيد که در هرجا انجمني به پا شده يا جلسهاي بوده، از همين جمع شدنها يک سري کارها و جريانهاي ادبي پيدا شده است. يك سنت حسنه ديگر هم كه در اين انجمنها رعايت ميشده، بحث نقد و رقابت بوده و هست که بسيار اثر آموزشي مثبت و مهمي دارد. برا ي آزمون طبع اعضاء، غالباً بيتي از يكي از اساتيد سخن در اين انجمنها انتخاب ميشود و اعضاء در همان وزن عروضي و قافيه و رديف، شعري ميگويند که هم آزمون ذوقشان است و هم خطاهايشان را براي رفع کردن نشان ميدهد. اين يك نوع رقابت سازنده است که هم باعث تعامل شعرا با هم ميشود و هم حضور در اين عرصه، بر توانمندي اهل ادب ميافزايد.انجمن محيط با مديريت شما، يک تجربه نسبتا موفق از يک انجمن سنتي است که جوانها بيشتر به آن مشتاقاند! چه چيزي در انجمن ادبي محيط وجود داشته و دارد كه جوانها را جذب ميکند؟
مجاهدي. شما اگر در يک جلسه از اين انجمن شرکت کنيد، خواهيد ديد که ما از پيرمرد 77 داريم تا جوان 18 ساله! اين شايد يكي از امتيازهاي ويژه اين انجمن باشد؛ اما بر ميگردد به نحوه اداره جلسه و برآورده کردن انتظارات همه افراد! من اوايل ميديدم که خيلي از عزيزان جوان ميآمدند و فضاي جلسه آنها را ميگرفت و مثلا احساس ميكردم موقع شعرخواني صدايشان ميلرزد يا موقع شعرخواندن مشكل پيدا ميكنند. من سعي ميكردم کسي در مورد شعر آنها نظر ندهد و اشاره ميكردم كه کساني که معمولا ناقدان جلسه هستند، نقدي نکنند و شعر حتي اگر اشكال داشت، موقع رفتن به آن شاعر ميگفتم که اگر فردا وقت داريد، سري به من بزنيد كه با هم رفع اشكال كنيم.اينگونه تعاملها با شعراي جوان، در جذب اين عزيزان به انجمن خيلي موثر بود.
نکته ديگر اينکه من احساس ميكردم گاهي اوقات، در شعراي جوان اين فكر ـ به غلط يا درستـ شكل ميگيرد كه مثلاً شعرايي كه سنشان بالاست، نميتوانند با زبان روز پيش بيايند و در فضاهاي گذشته زندگي ميكنند. من خودم براي اينکه اين تلقي را عوض کنم، شعرهاي جوانپسند هم زياد ميگويم. اگرچه خيلي از شاعران سنتي، اساسا چون به قول خودشان چند تا پيراهن بيشتر پاره كردهاند، خود را در جايگاهي ميبينند که نميخواهند خود را با شعراي جوان همطراز كنند. اين مرزها به عقيده من واهي است و هر كس به اين عرصه بهتر نگاه كند و توانايي بيشتري داشته باشد، شعر را بهتر ميشناسد و اين موضوع ربطي به سن و سال ندارد.
ظاهرا شما برنامههاي آموزشي هم در جلسه انجمن داشتهايد؟
مجاهدي. بله! به مناسبتهايي و در مواقعي که احساس نياز شده است، برنامههايي را براي آموزش اعضاي انجمن داشتهايم؛ مثلا دورههاي ويژه صائبخواني، دورههاي آموزشي عناصر شعر و عروض، دورههاي شرح مثنوي، دورههاي حافظخواني و بسياري موارد ديگر که چون پراکنده بودهاست، الان ريز آن را به خاطر ندارم.
گويا گاهي چهرههاي معروفي در اين انجمن حضور پيدا ميکنند يا در گذشته آمدهاند. چه کساني را از اين جمع ميتوانيد نام ببريد؟
مجاهدي. اگر من بخواهم از همه افرادي که به انجمن آمدهاند و برخي از آنها از نخبگان طراز اول سياست و فرهنگ هستند نام ببرم، شايد به جهاتي شايد درست نباشد. اما از چهرههاي ادبي بسيار معروف، كه قبل از انقلاب فوت كردند، مرحوم محمدعلي فتا بودند که به اين انجمن ميآمدند. ايشان در غزل انصافاً نادره دوران بود و مخصوصاً در رديفهاي بسيار مشكل، بهترين غزلها را داشت:
مينهد هر دم كه پاي آن سرو قامت بر زمين
ميگذارد از غرور حسن منت بر زمين
بر زمين تا ميگذارد پاي آن سرو روان
مردم چشمم برد از رشك، حسرت بر
زمين
مرحوم خوشدل تهراني نيز، گاهي در جلسه انجمن حضور پيدا ميکردند؛ استاد سبزواري، مرحوم شاهرخي، استاد مشفق و... تقريبا بيشتر شعراي مطرح معاصر، حتما به اين انجمن سري زدهاند.
از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد، سپاسگزاريم.
مجاهدي. من هم از شما و دغدغههاي جديدي که با اين موضوعات بکر در مجله مطرح ميکنيد، تشکر ميکنم و براي شما آرزوي توفيق دارم.
محمد رضا تقي دخت/زهرا غفاري
اشاره
http://img.tebyan.net/big/1388/10/9221418623324543198181214236321117197202187.jpg
اگر اهل ادب باشي و گذارت در غروب جمعه به کوچه بيگدلي در خيابان صفاييه قم بيفتد، حتما در انتهاي کوچهاي باريک، دري را نيمه باز خواهي ديد که کساني به آن رفت و آمد ميکنند و در را پشت سرشان نميبندند. اينجا منزل شخصي استاد محمدعلي مجاهدي است و نزديک به پنجاه سال است که مجمع و ميقات شاعران قم و ميهمانان ديرپاترين انجمن ادبي قم، يعني«انجمن ادبي محيط» است که از خود قم و اطراف و اکناف کشور و گاه حتي خارج کشور در آن حضور مييابند. استاد محمدعلي مجاهدي(پروانه) که به قول خودش نزديک به نيمقرن اين چراغ را افروخته نگهداشته است، خود از چهرههاي نامآشناي ادبيات معاصر به خصوص ادبيات آييني است. گفتوگوي ما با ايشان در خصوص اين انجمن، پيشينه ادبيات قم و انجمنهاي ادبي فعال آن و نيز نقش انجمنهاي ادبي در پيشبرد و اعتلاي شعر، اگرچه طولاني و مفصل بود، اما با گشادهرويي ايشان در يک بعداز ظهر پاييزي انجام شد و حاصل ويراسته آن، چيزي است که در ادامه ميخوانيد.
استاد! اگر موافق باشيد براي آغاز سخن کمي در مورد پيشينه ادبي قم، که ظاهرا افتخارات قابل توجهي هم دارد، شروع کنيم و سپس به سروقت موضوع اصلي گفتوگو برويم!
مجاهدي. موافقم. البته در آغاز سخن، بايد اين نکته را بگويم که قم امروز، بخشي از قم ديروز است كه در كتب تاريخي، ذکر فراواني از آن رفته است. قم ديروز، به لحاظ جغرافيايي، گستردهتر از قم امروز بوده است و تفرش، قهستان، بخشي از كاشان و حتي بخشي از ساوه را در بر ميگرفته است. از لحاظ ادبي و پيشينه ادبي هم، قم جزو معدود شهرهايي است که پيشينهي پرافتخاري از گذشته تا امروز دارد.
قديميترين منبعي كه راجع به قم در زمينه جغرافيايي، تاريخي و ادبي داريم، كتاب «تاريخ قم» تاليف حسن بن محمدبن حسن قمي است که در سال 378 قمري و به زبان عربي نوشته شده است و بعد از چند سده، در سالن 805 يا 806 قمري، يكي از بزرگان قم بهنام حسن بنعلي بن عبدالملك قمي، در هندوستان اين کتاب را به فارسي ترجمه ميكند. آنگونه که در مقدمه اين كتاب آمده است، اين اثر داراي 25 باب بوده كه متاسفانه 20 باباش مفقود شده و نيست؛ اما در همين 5 بابي كه آقاي جلالالدين تهراني حدود 10 سال پيش چاپ و منتشر كرد، اطلاعات خيلي مفيدي درباره ميراث فرهنگي و ادبي و فکري قم هست.
از همين مولف «تاريخ قم»، نقل است که «ابن عميد» از دانشمندان بنام قمي، در نهايت آزردگي خاطر به من گفت تعجب ميكنم از اهالي قم كه هيچ اثري در ارتباط با قم، تاريخ قم و علماي قم تاليف نكردهاند و اين موضوع، مرا ترغيب كرد كه تاريخ قم را تاليف كنم. او درباره اين «ابن عميد» در مقدمه كتاب ميگويد که در ادبيات عرب او را به عنوان «جاحظ دوم» ميشناسد و ترسلاتش در شمار ترسلات طراز اول ادبيات عرب است و مرد بسيار اديب و نقادي بوده است. وي همچنين از شاعري نام ميبرد بنام «ابوجعفر عطار قمي» كه ميگويد شاعري ذواللسانين بوده و هم در شعر عرب و هم شعر فارسي، در نهايت استواري شعر ميگفته است. مولف تاريخ قم ميگويد که به نظرابنعميد، سرودههاي ابوجعفر عطار قمي، به مراتب دلنشينتر و شيرينتر از اشعار رودكي (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19608)است و شعرهاي عربياش با اشعار نامآورترين شعراي عرب همپايه است. در ادامه همين دست نقلهاي مولف تاريخ قم آمده است که در زمان ابوجعفر عطار قمي، كه ظاهراً در اواخر سده سوم بوده است، 130 شاعر در قم زندگي مي كردند كه همه شيعي مذهب بودند و غالبا هم ذواللسانين بوده و آثار بسيار خوبي داشتند. وي سپس از 40 نفر ديگر ياد ميكند که آثارشان به حدّي مشهور بوده كه در همه جا به عنوان تمثيل، عرضه ميشده و مورد استشهاد بوده است. متاسفانه امروز حتي يك بيت از اين آثار، به خاطر مفقودشدن 20 باب از تاريخ قم در اختيار نيست؛ ولي اين پيشينه روشن و افتخارآميز در تاريخ ادبيات قم وجود داشته و دارد.
تا جايي که من از شعراي نام آشناي قمي شنيدهام، خصوصاً از مرحوم سيد حسين حسيني قمي، كه حدود سال 1370 بدرود حيات گفتند و خودشان در شعر طنز (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73507)بسيار توانمند بود و در سرودن غزل هم چيرهدست، تاريخچه قابل توجهي در اين زمينه در دست است. بر اساس اين تاريخچه، از شعراي گذشته قم، مثلا يکي «شاطر عباس قمي» است كه «صبوحي» تخلص ميكرده و در سال 1237 به دنيا آمده است و 1315 هم بدرود حيات گفته است؛ يعني حدود 78 سال زندگي كرده است. كمي بعد از او، شاطر مصطفي انتظاري است كه در غزلياتش «شاطر» تخلص ميكرده و 2 سال با صبوحي اختلاف سن داشته است. آثار اين شاطر عباس صبوحي و غزلياتي كه اكنون از او در دست است، با اينکه در شرح حالش مينويسند كه به طور كلي امّي بوده و حتي نوشتن نميدانسته، اعجاب آور است. شايد ايشان سواد خواندن و نوشتن نداشته، ولي به حدي قريحه خدادادي در داشته كه مرتجلا اشعاري ميساخته که همه را به حيرت وا ميداشته است. هم شاطر عباس قمي و هم شاطر مصطفي، هر دو شغل شاطري داشتند و يك مدتي از عمرشان را در قم بودند و بعد هر دو به تهران كوچ ميكنند. ظاهراً اين عزيزان انجمني داشتهاند که بايد جزو اولين انجمنهاي شعري قم باشد؛ اگر چه در تذکرهها ذکري از ديگر کساني که در اين انجمن باشند، نيامده است.
جز اين، از مرحوم «محمود تندري» ملقب به «صمصامالسلطان» كه تخلص شعرياش «شيوا» است و فرزند «عماد ديوان» بوده و 1264 به دنيا آمده 1321شمسي از دنيا رفته است. ايشان پايهگذار انجمن رسمي ادبي در قم است و خودش هم در سخن بينهايت توانا و در انواع قالبهاي شعري آثار بسيار دارد ديوان ايشان هم يكبار چاپ شده و الان متاسفانه در بازار نيست و حتي در كتابخانههاي قم هم نسخهاي از آن يافت نميشود؛ اما در «تذكره شعراي معاصر» اثر آقاي محمد باقر برقعي، هم شرح حال ايشان هست و هم نمونههايي از اشعارشان. بنابر اين، ميشود ايشان را پايهگذار انجمنادبي در قم دانست که انجمن ايشان هم به همين نام بوده است؛ يعني «انجمن ادبي قم».
پس اولين انجمن ادبي قم را ايشان راهاندازي کرده است؟
http://img.tebyan.net/big/1388/10/298521273862301711754247151485148167.jpg
مجاهدي. بله! و جالب است بدانيد ايشان هم رياست امنيه يعني رياست ژاندارمري قم را داشته، هم رياست نظميه يعني رياست شهرباني و هم رياست بلديّه، يعني شهردار قم هم بوده است. در كاشان و محلات و ورامين هم مسئوليتهايي برعهده داشته است. قضيهاي هم در مورد ايشان معروف است که وقتي در سمت رياست نظميه قم بوده است، رضاشاه، به قم ميآيد و بعد از بازديد شهر و قبرستان معروف «شيخان»، با عصاي معروفش امر ميکند که قبرستان شيخان که تا نزديکي بازار ادامه داشته، بايد خراب و در واقع محدودتر شود؛ چون وسيع بوده و قرقي و ديواري داشته و اشاره ميكند که من ميروم اصفهان و تا برميگردم بايد اينجا خراب شده باشد! صمصام هم دستور به خراب كردن ميدهد تا ميرسند به قبر «ابنقولِوِيه» كه الان هم در «شيخان» مقبره جداگانهاي دارد. بعد از خراب کردن قبر ايشان، جسد ايشان را بعد از صدها سال، تازه پيدا ميكنند و خلاصه شب هم چند تن از كارگران شهرداري خوابهاي پريشان و مشوّش ميبينند كه در خواب عدهاي از ارواح كه غالباً لباس روحاني دارند خيلي ناراحتاند و به اينها هجوم ميآورند و... اين مسئله ذهن مرحوم صمصام تندري را به خود مشغول ميكند و ميگويد که دست بكشند تا شاه بيايد و ببيند چه امر جديدي خواهد کرد. شاه که از اصفهان بر ميگردد و توضيح ميخواهد، صمصام تا ميخواهد ماجراي جسد و خواب و... را به عرض شاه برساند، شاه عصايش را به طرف صورت صمصام پرتاب ميکند؛ طوري که شيشه عينک بيضي صمصمام ميشکند و نوک عصا در چشمش فرورفته و کور ميشود. اين صمصام، هم در نقاشي يد طولايي داشته و هم در تيراندازي معروف بوده؛ طوري که ميگويند سکّه «يك قراني» را بالا ميانداخته و با تفنگ ميزده! نقاشيهايش هم خيلي قيمتي و در نهايت هنرمندي بوده و در شعر هم که گفتيم.
به هر حال مرحوم تندري، متخلص به «شيوا» را بايد به عنوان باني انجمنهاي ادبي در قم معرفي كرد كه بزرگاني را در زمانه خود تربيت كرده است که از نامآوران شعر قم هستند و برخي را خودم ديده بودم؛ مثل مرحوم آقاي حسيني، مرحوم رزاقي، مرحوم عارفي، مرحوم سيد مهدي فاطمي متخلص به «طوفان» و... که بقيهالسيف همان انجمن بودند و انصافاً كارهاي بيعيب و شعرهايي روان و قابل ملاحظه داشتند. خود مرحوم تندري هم، غير از ديوان، آثار ديگري دارد: «خردنامه تندري» که در 1305 شمسي به خط نسخ و چاپ سنگي منتشر شده، «جَنگنامه» كه تاريخ منظوم انقلاب 4 ماههاي است كه در آذربايجان رخ داده و «كتاب سياه» يادگار ايامي است كه در زندان به سر برده و چون مرد آزاديخواهي بوده خاطرههايي تلخي كه داشته را در اين كتاب عرضه كرده است. اينطور كه نوشتهاند شيوا از سال 1305 كه از مشاغل دولتي كنارهگيري ميكند، انجمن ادبي قم را پايهگذاري ميكند که در واقع همان اولين انجمن ادبي رسمي قم است. بعد از مرحوم تندري، انجمن ادبي قم، دورههاي تطوري زيادي را به خود ديده است؛ گاهي در خانههاي شاعران، بصورت سيار و هفتگي تشكيل ميشده، گاهي در منزل سيد حسين حسيني شاعر تواناي قمي برگزار ميشده و بعدها کمکم در انجمنهاي ادبي ديگر قم، گم ميشود.
گفتيد در انجمنهاي ديگر! آيا غير از اين انجمن، در قم انجمن ادبي ديگري هم بوده است؟
مجاهدي. بله! انجمن ادبي مسعود را داشتيم كه مرحوم رحيمي که مديريت دبستان مسعود را هم به عهده داشت، آنرا در حوالي خيابان خاكفرج و در دفتر مدرسه برگزار ميکرد. اين دفتر البته حدود 15-10 نفر بيشتر هم گنجايش نداشت، اما شبهاي جمعه انجمن مسعود در آن برگزار ميشد و من از کساني که در آن شرکت ميکردند، به خوبي به ياد دارم كه مقاممعظم رهبري، که در دوران طلبگي بودند، به همراه برادرشان آقا سيدمحمد که در مدرسه حجتيه زندگي ميكردند، در جلسات انجمن ادبي مسعود حضور مييافتند و اگرچه هيچگاه شعري از ايشان نشنيديم، اما نقدهايي كه ميكردند انصافا قابل ملاحظه بود و همه را به وجد ميآورد.
اين که ميفرماييد مربوط به چه سالي است؟
مجاهدي. فکر کنم حدود سال 1339 ـ 1340 باشد.
بعد چه شد؟
مجاهدي. بعد از اين انجمن، مدتي در دبستان اميركبير و در خيابان باجك، آقاي بهمن صياميپور كه از نيروهاي شهرباني قم بود و درواقع پليس بود، اما ذوق خوبي داشت جلسهاي داشت که به نوعي ادامه همان جلسات انجمن قم بود. اين انجمن، چند جزوه هم به عنوان «اشك قم» چاپ كرد و در هر شماره هم شرح حال يك شاعر جوان را منتشر مي كرد.
از شاعران مطرح قم که آن موقع در انجمنهاي ادبي حضور داشتند، چه کساني را ميتوانيد نام ببريد؟ ظاهرا قم در آن دوره، شاعران شاخصي داشته است!
مجاهدي. از شعرايي كه به هر حال بايد من ياد بكنم، يکي مرحوم آقاي حسيني است که عرض كردم در سال 1296 بدنيا آمد و در سال 1370 در 74 سالگي بدرود حيات گفت و در تاسيس انجمن ادبي قم با مرحوم صمصام همكاري داشت و آثاري هم که از ايشان چاپ شده، يكي «اشك ملت» است که علاوه بر شعرهاي عادي ايشان، اشعار سياسي و انقلابي و اشعار طنز هم در آن هست. كتاب ديگري هم از ايشان هست در مورد سياست و سالهاي آخر عمرش هم «سمبلي از شعر و ادب معاصر» را که كتاب مختصري است منتشر كرد. ديگر از اين پيشکسوتان انجمنهاي قم، بايد نام ببرم از: مرحوم تقي رزاقي، مرحوم عارفي، مرحوم نعمتاللهي، مرحوم خسرو، مرحوم سيدمهدي فاطمي، مرحوم حجّت بلاغي، مرحوم حاج حسين فولادي، مرحوم نزهتي، مرحومعليرضا شمس، آقاي محمد آزادگان متخلص به «واصل»، آقاي جواهر وجدي، آقاي محمود شريف صادقي و آقاي ارژنگ که اينها چهرههاي شاخص انجمن ادبي قم هستند در بين سالهاي 1305 تا حدود 1345.
انجمن ادبي محيط از کي شروع به کار کرد و با چه هدفي؟!
http://img.tebyan.net/big/1388/10/1542052362362182611053155841642271445573149.jpg
مجاهدي. انجمني كه با پيشنهاد بسياري از عزيزان در منزل بنده تشكيل شد، به نام «انجمن ادبي محيط»، از سال 1345 تقريباً همه هفته جلسه داشته است. جلسات انجمن، گاهي به حدّي بوده كه ما جاي کافي براي شرکتکنندگان نداشتهايم و مجبور بوديم انجمن را منتقل شد به جايي ديگر كه بزرگتر بود و حدود 40 ـ 50 نفر جا ميگرفت. از شهرهاي مجاور، مانند کاشان، ساوه و محلات، شبهاي جمعه مهماناني داشتيم كه در جلسات شركت ميكردند و خيلي دوست داشتند كه حضور داشته باشند؛ براي اينكه ميگفتند در شهر ما هنوز انجمني به اين شكل كه جاذبههاي خاص خودش را دارد، نيست. البته گاهي در روز و ساعات برگزاري، اختلافات و تغييراتي پيش آمده، ولي به هر حال، انجمن تا امروز ادامه حيات داده و از هيچ ارگان و نهادي هم كمك نگرفته و با عنايت خدا و حمايت دوستان اداره شده است. در تذكره شعراي معاصر، كه قبلا ذکر آن رفت، نزديک به 50 چهره ادبي، خودشان در شرح حالشان اعلام كردهاند كه در اين انجمن حضور داشتهاند و بهره بردهاند.
ظاهرا شاعران جوان شاخصي هم از انجمن ادبي محيط به کشور معرفي شدهاند!
مجاهدي. الحمدالله امروز بسياري از دوستان ما در سطح كشور، که شعرشان مطرح است و در محافل از چهرههاي بنام هستند، از اعضاي اين انجمن بودهاند و شايد اين تعجبآور باشد که يک انجمن ظاهرا سنتي، توانسته شاعران جوان را جذب کند و پرورش دهد. به خصوص در بخش شعر آييني، که يکي از انواع پرشمار شعري در انجمن ماست، شاعران جوان استقبال بسيار خوبي داشتهاند و در مراسم مختلفي كه به مناسبهايي در كشور برگزار ميشود، آثار اين عزيزان غالباً مقامهاي ارزنده نخست را کسب ميکند.اين چراغي است که افروخته شده تا اين عزيزان بتوانند در شعاع پرتو نور آن رشد کنند و بعد از ما آن را روشن نگه دارند و نگذارند اين چراغ خاموش شود.
شما به عنوان کسي که سالهاست ادارهکننده يک انجمن ادبي مهم است و تجربه شاياني در اين زمينه دارد، وجود انجمنهاي ادبي را از چه وجهي براي شعر و ادبيات و ارتقاي آن موثر ميدانيد؟
مجاهدي. ببينيد! وجود اين انجمنها، بطور كلي در هر شهري، هويت فرهنگي و كيان ادبي شهر را حفظ كرده و چهرههاي بزرگي تربيت كرده و تحويل داده است. اگر به تذكرههاي مختلف نگاه کنيم، ميبينيم که در هر شهري چهرههاي گمنام ادبي، ولي داراي آثار بسيار برجسته و فاخر وجود دارند. اغلب اينها تا زماني که در انجمنها حضور نيابند، شناخته نميشوند و آثارشان فراگير نميشود. نکته ديگر اينکه انجمن ادبي، اين چهرههاي مستعد را دور هم جمع ميكند و آنها را در کنار هم قرار ميدهد تا تبادل فکر و نظر داشته باشند و درواقع جريانسازي کنند و شما ميتوانيد ببينيد که در هرجا انجمني به پا شده يا جلسهاي بوده، از همين جمع شدنها يک سري کارها و جريانهاي ادبي پيدا شده است. يك سنت حسنه ديگر هم كه در اين انجمنها رعايت ميشده، بحث نقد و رقابت بوده و هست که بسيار اثر آموزشي مثبت و مهمي دارد. برا ي آزمون طبع اعضاء، غالباً بيتي از يكي از اساتيد سخن در اين انجمنها انتخاب ميشود و اعضاء در همان وزن عروضي و قافيه و رديف، شعري ميگويند که هم آزمون ذوقشان است و هم خطاهايشان را براي رفع کردن نشان ميدهد. اين يك نوع رقابت سازنده است که هم باعث تعامل شعرا با هم ميشود و هم حضور در اين عرصه، بر توانمندي اهل ادب ميافزايد.انجمن محيط با مديريت شما، يک تجربه نسبتا موفق از يک انجمن سنتي است که جوانها بيشتر به آن مشتاقاند! چه چيزي در انجمن ادبي محيط وجود داشته و دارد كه جوانها را جذب ميکند؟
مجاهدي. شما اگر در يک جلسه از اين انجمن شرکت کنيد، خواهيد ديد که ما از پيرمرد 77 داريم تا جوان 18 ساله! اين شايد يكي از امتيازهاي ويژه اين انجمن باشد؛ اما بر ميگردد به نحوه اداره جلسه و برآورده کردن انتظارات همه افراد! من اوايل ميديدم که خيلي از عزيزان جوان ميآمدند و فضاي جلسه آنها را ميگرفت و مثلا احساس ميكردم موقع شعرخواني صدايشان ميلرزد يا موقع شعرخواندن مشكل پيدا ميكنند. من سعي ميكردم کسي در مورد شعر آنها نظر ندهد و اشاره ميكردم كه کساني که معمولا ناقدان جلسه هستند، نقدي نکنند و شعر حتي اگر اشكال داشت، موقع رفتن به آن شاعر ميگفتم که اگر فردا وقت داريد، سري به من بزنيد كه با هم رفع اشكال كنيم.اينگونه تعاملها با شعراي جوان، در جذب اين عزيزان به انجمن خيلي موثر بود.
نکته ديگر اينکه من احساس ميكردم گاهي اوقات، در شعراي جوان اين فكر ـ به غلط يا درستـ شكل ميگيرد كه مثلاً شعرايي كه سنشان بالاست، نميتوانند با زبان روز پيش بيايند و در فضاهاي گذشته زندگي ميكنند. من خودم براي اينکه اين تلقي را عوض کنم، شعرهاي جوانپسند هم زياد ميگويم. اگرچه خيلي از شاعران سنتي، اساسا چون به قول خودشان چند تا پيراهن بيشتر پاره كردهاند، خود را در جايگاهي ميبينند که نميخواهند خود را با شعراي جوان همطراز كنند. اين مرزها به عقيده من واهي است و هر كس به اين عرصه بهتر نگاه كند و توانايي بيشتري داشته باشد، شعر را بهتر ميشناسد و اين موضوع ربطي به سن و سال ندارد.
ظاهرا شما برنامههاي آموزشي هم در جلسه انجمن داشتهايد؟
مجاهدي. بله! به مناسبتهايي و در مواقعي که احساس نياز شده است، برنامههايي را براي آموزش اعضاي انجمن داشتهايم؛ مثلا دورههاي ويژه صائبخواني، دورههاي آموزشي عناصر شعر و عروض، دورههاي شرح مثنوي، دورههاي حافظخواني و بسياري موارد ديگر که چون پراکنده بودهاست، الان ريز آن را به خاطر ندارم.
گويا گاهي چهرههاي معروفي در اين انجمن حضور پيدا ميکنند يا در گذشته آمدهاند. چه کساني را از اين جمع ميتوانيد نام ببريد؟
مجاهدي. اگر من بخواهم از همه افرادي که به انجمن آمدهاند و برخي از آنها از نخبگان طراز اول سياست و فرهنگ هستند نام ببرم، شايد به جهاتي شايد درست نباشد. اما از چهرههاي ادبي بسيار معروف، كه قبل از انقلاب فوت كردند، مرحوم محمدعلي فتا بودند که به اين انجمن ميآمدند. ايشان در غزل انصافاً نادره دوران بود و مخصوصاً در رديفهاي بسيار مشكل، بهترين غزلها را داشت:
مينهد هر دم كه پاي آن سرو قامت بر زمين
ميگذارد از غرور حسن منت بر زمين
بر زمين تا ميگذارد پاي آن سرو روان
مردم چشمم برد از رشك، حسرت بر
زمين
مرحوم خوشدل تهراني نيز، گاهي در جلسه انجمن حضور پيدا ميکردند؛ استاد سبزواري، مرحوم شاهرخي، استاد مشفق و... تقريبا بيشتر شعراي مطرح معاصر، حتما به اين انجمن سري زدهاند.
از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد، سپاسگزاريم.
مجاهدي. من هم از شما و دغدغههاي جديدي که با اين موضوعات بکر در مجله مطرح ميکنيد، تشکر ميکنم و براي شما آرزوي توفيق دارم.
محمد رضا تقي دخت/زهرا غفاري