PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله آیین فتوت و جوانمردی1 ( قسمت اول )



AreZoO
25th September 2010, 07:49 PM
آیین فتوت و جوانمردی1

بخش اول

http://img.tebyan.net/big/1388/10/4835142281601855775219108100178792394730.jpg
«"دکتر اسماعیل حاکمی"کتابی دارد با عنوان "آیین فتوت و جوانمردی" که بریده ای از آن را در اختیار کیهان فرهنگی قرار داده است. در این بخش به چگونگی پدید آمدن این گروه،پایگاه اجتماعی آنان ، برخی از ویژگی های و آداب و سنن و طبقات مختلف فتیان پرداخته شده است .
لازم به یادآوری است که به دلیل حجم زیاد آن ، ناچار از حذف قسمت هایی از آن شده ایم بدون آن که به اصل بحث لطمه وارد گردد.»

جوانمردی به معنی راه و روش گروهی است که در زمان‏های قدیم آنها را به عربی فتی و فتیان و به زبان پارسی جوانمرد و جوانمردان و طریقه آنان را به زبان تازی فتوت می‏گفتند، فتیان، جمعیت مخصوصی را تشکیل می‏دادند که پیشوایان خاصی داشتند و در جایگاه مخصوصی گرد می‏آمدند و اساس عقیده آنان این بود که از مردم کارسازی و دستگیری کنند و مهمان نوازی و بخشندگی داشته باشند و از ناتوانان و نیازمندان دستگیری نمایند و به آیین کرم و سخا رفتار کنند.
در کتاب «اسرارالتوحید» تالیف محمد بن منور (مولف در قرن ششم هـ) که در احوال و کرامت شیخ ابوسعید ابوالخیر، حد مولف، نوشته شده چنین آمده است: « در آن وقت که شیخ- قدس‏الله روحه العزیز به نیشابور بود به حمام شد. درویشی او را خدمت می‏کرد و دست بر بازوی شیخ می‏نهاد و شوخ 2 از پشت شیخ بر بازو جمع می‏کرد، چنانکه رسم ایشان است، تا آن‏کس ببیند، در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که ای شیخ جوانمردی چیست؟ شیخ گفت: آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری.حاضران انصاف بدادند که کسی در این معنی از این سخنی نگفته است. 3
همین داستان را شیخ عطار (م: 635 هـ) در منطق الطیر به نظم در آورده است:

بو سعید مهنه 4 در حمام بود


قائمش 5 کافتاد مردی خام بود


شوخ شیخ آورد تا بازوی او


جمع کرد آن جمله پیش روی او


شیخ را گفتا بگو، ای پاک جان


تا جوانمردی چه باشد در جهان؟


شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست


پیش چشم خلق ناآوردنست


این جوابی بود بر بالای او


قائم افتاد آن زمان بر پای او
این سخن شیخ ابو سعید ابوالخیر، جوانمردی را به اختصار تعریف می‏کند. اما در حقیقت جوانمردی غیر از این معنی که گذشت معانی دیگری نیز دارد 6 که ما در این کتاب بدان‏ها اشاره خواهیم کرد.
در قرون وسطی در بیشتر کشورهای اسلامی مشرق زمین و بویژه در ایران جمعیت فتیان به وجود آمد که دسته (فتوت) نامیده می‏شد. کلمه فتوت لغتی عربی است و به معنی جوانی و نیز به معنی هنگام شباب و کاری است که مناسب اعمال جوانی باشد. این واژه (فتی) به معنی جوان گرفته شده، گاهی نیز این لغت معنی خدمتکار و برده را می‏داده است. فتوت چندین معنی دیگر هم پیدا کرده: یکبار به معنی حسن اخلاق آمده و شامل فضایلی است. مانند: بزرگواری، سخاوت، رشادت و غیره. که اینها را از یک فتی حقیقی انتظار داشتند. بار دیگر به معنی اجتماعی از جوانان است که دور هم گرد آمده و فضایل مذکور را وظیفه خود دانسته‏‏اند.7 با توجه به دو معنی واژه فتوت باید تکامل فکری و همچنین تکامل اجتماعی آن را (که از دوره خلیفه عباسی الناصرالدین‏الله (525 – 122) این دو جنبه به هم مربوط شده)، مورد بحث قرار دهیم.

بخندید و گفتا که حاتم منم/سر اینک جدا کن بتیغ از تنم

مرد عیار در حال پیش پای حاتم بر زمین افتاد و گفت:

اگر من گلی بر وجودت زنم/نه مردم که در کیش مردان زنم


چنانچه تکامل فکری مفهوم فتوت مورد نظر باشد باید زندگی اعراب قدیم را مورد مطالعه قرار دهیم، ولی هرگز نباید مفهوم انتزاعی فتوت را در نظر بگیریم زیرا در ادبیات اعراب قدیم، چه در اشعار آن زمان و چه در قرآن این لغت برخورد نمی‏کنیم بلکه باید بیشتر به واژه فتی که به معنی مرد جوان است نظر داشته باشیم. 8
اعراب قدیم به کسی فتی می‏گفتند که به منتهای مفهوم انسانیت رسیده بود، از میان فضایل، بیشتر به سخاوت و شجاعت توجه داشتند و بعدها هم همین دو فضیلت از ارکان عمده فتوت به شمار می‏رفت. در این موارد برای شخص فتی حد و حصری وجود نداشت. فتی در جنگ از فدا کردن جان خود در راه دوستانش مضایقـه نـمی‏کرد. بهترین نمونه برای مهمـان ‏نوازی و سـخـاوت یک فنـی حقیقی حاتـم طائــــی است.‏ 9
گویند قیصر روم که وصف مهمان نوازی حاتم را شنیده بود رسولی به جانب او فرستاد و اسب خاصش را خواستار شد. شبانگاه حاتم از رسول قیصر پذیرایی گرمی به عمل آورد، بامداد که رسول خواسته قیصر را به حاتم بازگو کرد چنین پاسخ شنید.


من آن باد رفتار دلدل شتاب


ز بهر شما دوش کردم کباب


که بد ظلمت ابر در پیش و پس


به سوی رمه ره نمی‏یافت کس


به نوعی دگر روی و راهم نبود


جز آن بر در بارگاهم نبود


چون قیصر از فحوای حال خبر یافت به جوانمردی حاتم اعتراف کرد و گفت: آیین مروت و قاعده فتوت، حاتم را مسلم است. قطعه:



توان گفت امروز نبود به عالم


جز او شهریار دیار مروت


ز روی جوانمردی و مهربانی


بر او ختم شد کار و بار مروت
10
معروفست که حاکم یمن پادشاهی جوانمرد و بخشنده بود و خاص و عام را اکرام می‏کرد.
چو دست جود و بخشش برگشادی/به عالم رسم خواهش برفتادی
از آنجا که نمی‏خواست کس دیگری جز او به سخاوت معروف باشد، هر گاه کسی از اوصاف حاتم سخن میراند بسیار خشمگین می‏شد. روزی جشنی بزرگ برپا ساخت و تمام روز را به زربخشی پرداخت. در اثنای این حال:
در ذکر حاتم کسی باز کرد/دگر کس ثنا گفتن آغاز کرد
به همین علت حسدش فزونی یافت و با خود گفت به هر ترتیب که شده باید نام حاتم را از لوح زندگانی محو کنم:
که تا هست حاتم در ایام من/به نیکی نخواهد شدن نام من 11
در پایتخت او عیار پیشه‏ای بود که برای یک درم به ریختن خود دیگران کمر می‏بست. به همین جهت او را طلبید و به مواعید 12 بسیار دلخوش گردانید. این عیار به قصد کشتن حاتم خارج شد و چون به قبیله بنی طی رسید با جوانی خوشخوی و نیکوروی ملاقات کرد: چون جوان از احوال او جویا شد گفت من از یمن می‏آیم و عزیمت شام دارم. جوان اصرار کرد که چند روزی در نزد او بماند ولی عیار عذرها آورد و گفت:
نیارم شد البته اینجا مقیم/که در پیش دارم مهمی عظیم
آنگاه به جوان اظهار داشت که شنیده‏ام حاتم نامی است که لاف جوانمردی می‏زند و پادشاه یمن را از جود او دغدغه خاطری روی داده، من مردی پریشان روزگارم و از راه عیاری امرار معاش می‏کنم. اگر سر حاتم را برای شاه برم مال زیادی به من خواهد داد. اکنون از تو تمنا دارم که از راه غریب نوازی مرا به محل حاتم راهنمایی کنی. پس آن مرد:
بخندید و گفتا که حاتم منم/سر اینک جدا کن بتیغ از تنم
مرد عیار در حال پیش پای حاتم بر زمین افتاد و گفت:
اگر من گلی بر وجودت زنم/نه مردم که در کیش مردان زنم
آنگاه حاتم وسایل سفر آن مرد را فراهم کرد و با مهربانی هر چه تمام‏تر او را روانه ساخت. چون عیار پیشه صورت واقعه را به عرض رسانید ملک یمن اعتراف کرد که در کرم و جوانمردی کسی را مرتبه حاتم نیست.

AreZoO
25th September 2010, 07:56 PM
فتی بن الفتی


بخش دوم :

http://img.tebyan.net/big/1388/10/5227222128255792031341714824153150294205.jpg
http://img.tebyan.net/big/1388/10/198214414612221644222142143878378108148209.jpg
بهترین مثال جنگجوی یک فتی حقیقی هم برای فتیان دوره بعد حضرت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام پسر عم و داماد و جانشین پیغمبر اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) است. او در حقیقت سرپرست و مشوق واقعی زبانزد خاص و عام بوده به طوری که گفته شده چندین مرتبه جان خود را در راه پیغمبر اسلام به خطر انداخته است و روی همین اصل مطابق یک حدیث، هاتف غیب گفته است: 1 (لافتی الا علی، لا سیف الاذوالفقار). و این عبارت بعدها شعار عموم فتیان گردید.
مولانا جلال‏الدین در دفتر اول مثنوی در داستان: (گفتن پیغمبر به گوش رکابدار امیرالمومنین علی علیه‏السلام که هر آینه کشتن علی به دست تو خواهد بود)- از قول حضرت امیر چنین می‏فرماید:

گفت: پیغمبر به گوش چاکرم


کاو برد روزی ز گردن این سرم


کرد آگه آن رسول از وحی دوست


که هلاکم عاقبت بر دست اوست


او همی گوید بکش پیشین مرا



تا نیاید از من این منکر خطا


من همی گویم چو مرگ من زتوست


با قضا من چون توانم حیله جست


او همی افتد به پیشم کای کریم



مرمرا کن از برای حق دو نیم


من همی گویم برو حف القلم


زین قلم بس سرنگون گردد علم...


باز آمد کای علی زودم بکش


تا نبینم آن دم و وقت ترش



من حلالت می‏کنم خونم بریز


تا نبیند چشم من آن رستخیز


گفتم ار هر ذره‏ای خوفی شود



خنجر اندر کف بقصد تو بود


یکسر موی از تو نتواند پرید


چون قلم بر تو چنین خطی کشید



لیک بیغم شو شفیع تو منم


خواجه روحم نه مملوک تنم


پیش من این تن ندارد قیمتی


بی تن خویشم فتی بن الفتی 2
به طوری که از ابیات بالا فهمیده می‏شود حضرت امیر خود را (فتی بن الفتی) خوانده است. بعد از آنکه اعراب مسلمان تقریباً بر نصف کشورهای قدیم روی زمین دست یافتند از یک طرف افکار و اعمال آنان- از جمله فضایل یک فتی حقیقی نیز- در آن کشورها و بخصوص در مشرق ایران یعنی خراسان رخنه کرد. بدین ترتیب شاهزادگان ایرانی- که همواره می‏کوشیدند تا افکار خود را منطبق با محیط جدید سازند- تحت تاثیر این افکار و فضایل واقع شدند. کم کم خصایص فتوت با آداب و رسوم ایرانیان آمیزش پیدا کرد. از طرفی دیگر زبان عربی هم قدرت آنرا یافت که دارای مفاهیم مجرد و انتزاعی باشد. از همین رو فضایل مخصوص قدیم اعراب را که لازمه یک جوان کامل عیار بود به واژه فتوت تعبیر کردند 3 در زبان فارسی معادل آن واژه (جوانمردی) را به کار می‏بردند و کسی که به فصایل جوانمردی آراسته بود جوانمرد نامیده می شد.در ادبیات ما واژه های جوانمرد و جوانمردی مورد نظر آنان بوده است. مثلاً شیخ اجل سعدی در باب سوم گلستان گوید: 4 «جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد و چنین گویند که آن بازرگان به بخل معروف بود:
گر به جای نانش اندر سفره بودی آفتاب/تا قیامت روز روشن کس ندیدی جز به خواب
جوانمرد گفت اگر نوشدارو خواهیم از او دهد یا ندهد و گر دهد منفعت کند یا نکند یاری خواستن از او به نقد زهر کشنده است...»


نیز در باب هفتم گلستان گوید:

5
جوانمردی و لطفت آدمیت


همین نقش هیولایی مپندار


چو انسان را نباشد فضل و احسان


چه فرق از آدمی تا نقش دیوار


فخرالدین عراقی (م: 688) در یکی از غزلیات خود می‏گوید: 6
تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی/در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
شیخ عطار در تذکرة‏الاولیاء در ذکر حسن بصری می‏گوید: 7
آن پرورده نبوت، آن خو کرده فتوت. آن کعبه عمل و علم ... صدر سنت، حسن بصری رضی‏الله عنه.»
عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر بن قابوس در قابوس‏نامه در باب جوانمردی 8 می‏نویسد:
«اما آن گروه که ایشان را از صورت مردی تن و جان و حواس رسید، یعنی جوانمردی و راستی و دانش، آن پیغامبرانند... اما تمامتررین آدمی آن مردمست که او را تمامی جوانمردی بود و تمامی جوانمردی آن بود که او را تمامی دانش بود و آن پیغامبران را بود... پس ای پسر جهد کن تا بهر صنعت که باشی پیش باشی و با جوانمردی قرین باشی... و بدان قدر که طاقت داری دروغ مگوی که اصل ناجوانمردی دروغ گفتنست و اگر کسی اعتماد کند بر جوانمردی تو اگر خود عزیزترین کسی باشی و عزیزترین کسی از آن تو کشته باشند و بزرگ‏ترین دشمنی باشد از آن تو چون خود را تسلیم کرد... و از همه خلق اعتماد بر تو کرد اگر جان تو بخواهد شد در آن کار بگذارد تا بشود و باک مدار و از بهر او تا جان بکوش تا ترا جوانمردی رسد...
پس ای پسر جهد کن تا بهر صنعت که باشی پیش باشی و با جوانمردی قرین باشی... و بدان قدر که طاقت داری دروغ مگوی که اصل ناجوانمردی دروغ گفتنست و اگر کسی اعتماد کند بر جوانمردی تو اگر خود عزیزترین کسی باشی و عزیزترین کسی از آن تو کشته باشند و بزرگ‏ترین دشمنی باشد از آن تو چون خود را تسلیم کرد...

بدان که تمام‏ترین جوانمردی آنست که چیز خویشتن را از آن خویشتن دانی و چیز دیگران را از آن دیگران و طمع از چیز خلق ببری 9 و اگر ترا چیزی باشد خلق را نصیب کنی». 10
ملاحسین کاشفی واعظ نویسنده معروف‏ قرن نهم (م 910) و صاحب کتاب: «انوار سهیلی» کتابی در باب فتوت نوشته که یک نسخه در کتابخانه موزه بریتانی و یک نسخه هم در کتابخانه مرحوم ملک‏الشعرا بهار موجود است این کتاب «فتوت نامه سلطانی» نام دارد و به عقیده «ریو» از تالیفات ملاحسین است. 11 در این کتاب راجع به جوانمردی و فتیان هر صنف به تفصیل سخن رفته است 12 در این «جام جم» او حدی نیز راجع به جوانمردی صحبت شده و ما در صفحات بعد چند بیتی از اشعار آن کتاب را نقل خواهیم کرد در «ویس ورامین» فخرالدین گرگانی هم چند جا به جوانمردی اشاره شده است.

تکامل اجتماعی فتوت بر عکس جنبه فکری آن مربوط به اعراب قدیم نیست. بلکه آغاز آن از دسته‏های مخصوص ناشی می‏شود که در تمدن ممالک مشرق زمین و به ویژه ایران وجود داشته‏اند. این دسته‏ها از مردان جوانی تشکیل می‏شدند که خود را فتیان می‏نامیدند و منظور آنها از این واژه آن بود که عقاید و افکار یک فتی حقیقی را به خود بگیرند. ولی این تصمیم کمتر عملی شد چه رابطه با چه رابطه با همنوعان از بین رفت یعنی مهمان‏ نوازی و سایر خصوصیات یک جوانمرد حقیقی جایش را به خوشگذرانی داد و جنگجویی هم فقط برای اسم و شهرت و افتخار بود و سایر خصوصیات کمتر عملی شد. جوانان زورمند و پهلوانان که شعارشان فدا کردن جان خود در راه دوستانشان بود تغییر کردند و نزاع و کتک کاری را پیشه ساختند و حتی زمانی هم تحت عنوان جنگجویی به راهزنی پرداختند.
منظور فتیان از این تشکیلات آن بود که فقط به طرز معینی زندگی کنند ولی بیشتر اوقات زندگی آنها جنبه اخلاقی نداشت به این معنی که خوب خوردن و آشامیدن و رقص و بازی و مهمتر از همه روابط بی‏بند و بار جنسی پایه زندگی‏شان را تشکیل می‏داد. بدین ترتیب می‏بینیم که زندگی آنها فقط از لحاظ ظاهر به فتوت شباهت داشت و به هیچ‏وجه جنبه‏های عرفانی در آن دیده نمی‏شد. 13
عده مخصوصی از فتیان هم تشکیل دسته‏های جنگجوی را می‏دادند که افکار سیاسی و مذهبی در سر می‏پروراندند و حتی در جهاد (فی سبیل‏الله) شرکت می‏جستند. روی همین اصل در مشرق ایران یعنی خراسان و ماوراءالنهر به سر دسته مجاهدان (رئیس الفتیان) می‏گفتند. از همین رو کم کم میان مجاهدان و صوفیه روابط متقابلی به وجود آمد. بدین معنی که صوفیه فتوت را از مجاهدان : یعنی فتیان حقیقی با مفهومی که اعراب قدیم از آن درک می‏کردند گرفتند. از طرفی هم فتیان در مراکز نظامی مجاهدان یعنی رباط‏ها با گروه درویشان تماس حاص کردند. بعدها فتیان در اختلافات مذهبی هم دخالت می‏کردند. حضرت علی بن ابی‏طالب (علیه‏السلام) که در شجاعت پیشوای فتیان است، تمایل آنها را به مذهب شیعه جلب کرد. از رحله ابن جبیر برمی‏آید که جنگجویان سنی هم وجود داشته‏اند و در دمشق با وسایل تروریستی علیه فرقه اسمعیلیه مبارزه می‏کردند.
این طایفه اسماعیلیه را در زمان جنگ‏های صلیبی (حشاشین) می‏نامیدند 14 در مقابل مجاهدانی که ذکر شد در شهرهای بزرگ اسلامی دسته‏های کوچک و کم‏اهمیت‏تری نیز دور هم جمع شده و خود را فتیان می‏نامیدند. هدف این دسته‏ها ظاهراً ایجاد یک نوع تساوی و عدالت با زور بدون رعایت نظم و ترتیب مملکت بود. روی همین اصل با مخالفت افکار عامه که تحت تاثیر علمای مذهبی بود واقع شدند و به لقب «عیارون» (در فارسی عیاران) که به معنی راهزنان است 15 ملقب گردیدند.

AreZoO
25th September 2010, 08:03 PM
عیاران و شطاران و زواقیل و صعالیک


بخش سوم:


http://img.tebyan.net/big/1388/10/251561431721732012372522226279343186255220.jpg
از نوشته‏های و قایع نگاران چنین استنباط می‏شود که عیاران از اواسط قرن نهم تا دوازدهم میلادی اهمیت بیشتری یافته‏اند. عیاران در این دوره بیشتر مواقعی ظاهر می‏شدند که مملکت دچار هرج و مرج شده و هر کس بدون مانع بر ضد دیگری جنگ می‏کرد. آنها در این دوره بیشتر در بغداد قیام می‏کردند و با قدرت هر چه تمام‏تر حکومت را در دست می‏گرفتند. ولی از آنجا که حکومت آنها صورت تروریستی به خود می‏گرفت نه تنها اوضاع بهبود نمی‏یافت بلکه اوضاع مملکت را نابسامان تر می‏ساخت. به طوری که ابن الاثیر می‏نویسد: در ظرف سال‏های (1135- 1144 میلادی) یک حکومت تروریستی به مدت نه سال به وسیله عیاران در بغداد بوجود آمد ولی از هدف اصلی و مقاصد سیاسی آنها اطلاعی در دست نداریم. 1 روی همه رفته از نوشته‏های (پراکنده مورخان می‏توان به پاره‏ای از خصوصیات اخلاقی عیاران پی برد.
نخست: آنکه آیین مخصوص ورود به این تشکیلات عبارت بود از بستن یک پیشبند (فوطه یا محزم) به پیکر داوطلب 2 ارکان میان بستن شش بوده است: اول آنکه استاد اقسام شد و انواع آن را داند و بیان کند. دوم فرزند را چهل روز خدمت فرماید. سوم آب و نمک در مجلس حاضر کند.
چهارم چراغ پنج فتیله روشن سازد، پنجم میان فرزند به شرط بندد. ششم حلوای شد ترتیب نماید. آب و نمک اشارتست بدانکه اهل طریق باید که چون آب صافی و روشن دل باشند و حق نمک یکدیگر را رعایت کنند تا چون آب و نمک در همه جا راه داشته باشند. چراغ پنج فتیله اشارتست به چراغ دل که به محبت پنج تن آل عبا باید افروخت تا عالم وجود بر آن روشن گردد.
در موقعی که می‏خواستند میان کسی را بندند در مکان وسیع پاکیزه‏ای مجلس می‏ساختند و پیرو پدر عهد و استاد شد و نقیب و برادران طریق در محل حاضر می‏شدند... و پس از انجام تشریفات مخصوصی شیخ خطبه طریقت می‏خواند و بعد از آن ارکانی که در کتاب فتوت نامه (http://www.njavan.com/Classic_Prose/2009/1/6/82690.html) مذکور است می‏خواندند و آنگاه استاد شد میان فرزند را می‏بست. به عقیده فتیان خلفای امیرالمومنین علی (علیه‏السلام) در میان بستن چهار تن بوده‏اند که هر یک را آن حضرت به ولایتی فرستاد. اول سلمان فارسی مامور مداین، دوم داود مصری مامور مصر، سوم سهیل رومی مامور روم، چهارم ابومحجن ثقفی مامور یمن. فتیان لباس و تاج‏های مخصوص رنگارنگی داشتند که مجموع آن را لباس الفتوة می‏گفتند. و گویا شلوار مخصوص (سروال الفتوة) در نزد آنها بیشتر اهمیت داشته است. بدین معنی که شلوار فتوت در پیش آنان به منزله خرقه در نزد صوفیه بوده است. 3
این مطلب خود می‏رساند که پایه فتوت از ایران است: زیرا که شلوار مختص به آن دسته از اقوام آسیایی است که سوار کاری از جمله آداب و رسوم آنها به شمار می‏رفته است. و شلوار در ایران لااقل از زمان هخامنشین متداول بوده و در صورتی که اعراب بدان احتیاج نداشته‏اند. 4 علاوه بر اینها فتیان در جلسات عمومی خود از جام فتوت موسوم به (کاس الفتوة) آبی را که دارای نمک بود می‏نوشیدند و این رسم در نزد آنها فوق‏العاده اهمیت داشته است. 5
دوم- با وجود خشونتی که داشتند پایبند شرافت و حسن اخلاق و ناموس پرستی و راستگویی بودند. اگر راجع به زن فتی و یا زن یکی از بستگان او بد گفته می‏شد شخص فتی بدون تحقیق آن زن را می‏کشت. ابن‏الجوری با لحنی تحقیرآمیز می‏نویسد: «این است فتوت در نظر آنها. این عمل از طرف اعضای دیگر به زور خواسته می‏شد و هر کس از انجام آن سرباز می‏زد از جانب اعضاء تحریم می‏شد و بعد از آن دیگر با او آب و غذا نمی‏خوردند. 6
جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام اهالی شهرها را در دوره‏های اول اسلامی به دو گروه تقسیم می‏کند:‏7 نخست صنعتگران و بازرگانان و پیشه‏وران و دوم مردمی که با دزدی و جیب‏بری و چاقوکشی زندگی می‏کردند. او (زعران) بیروت را که تا چندی قبل در آنجا نفوذ داشتند نمونه کوچکی از عیاران آنروز بغداد می‏داند زیرا عیاران بغداد به چند دسته تقسیم می‏شدند از این قرار: عیاران، شطاران، زواقیل، صعالیک و غیره که در اینجا به طور مختصر از هر دسته سخن می‏گوییم:
با وجود خشونتی که داشتند پایبند شرافت و حسن اخلاق و ناموس پرستی و راستگویی بودند. اگر راجع به زن فتی و یا زن یکی از بستگان او بد گفته می‏شد شخص فتی بدون تحقیق آن زن را می‏کشت.

1- عیاران


در اواخر قرن دوم هجری طایفه‏ای به نام عیار در بغداد پدید آمد. این عیاران در جنگ مابین‏ امین و مامون عامل موثری گشتند. چون امین در بغداد محاصره شد از عیاران کمک گرفت. این جنگجویان با تن برهنه به میدان می‏رفتند، فقط لنگی به کمر بسته بودند و کلاهی از پوست درخت خرما در سر داشتند. اینان به دسته‏های منظمی تقسیم شده بودند. یعنی هر ده نفر زیر نظر یک فرمانده به نام «عریف» می‏جنگیدند و هر ده عریف یک نقیب (فرمانده) کل داشت. دسته دیگری از مردان پیاده، همراه آنان می‏رفتند و به گردن خود زنگوله و صدف‏های زرد و سرخ آویخته بودند. عده عیاران در آن روز بالغ بر پنجاه هزار می‏شد و دشمنان را با سنگ قلاب و فلاخن می‏زدند. این عیاران اگر چه خوب می‏جنگیدند ولی در برابر منجنیق و سپاهیان منظم نتوانستند پایداری کنند و سرانجام با دادن تلفات بسیار شکست خوردند و شاعری درباره آنان می‏گوید: (ترجمه شعر)

«این سپاهیان از عرب‏های قحطان و نزار نبودند»

«اینها با زره‏های حصیری مانند شیران جنگی به میدان رفتند»

«اینها از فرار عار داشتند، اینها یک تنه با هزار نفر می‏جنگیدند»

«و در جنگ جوانمردی به خرج داده بر یکدیگر سبقت می‏جستند»
در سال 251 که مستعین و معتز (دو خلیفه عباسی) با یکدیگر جنگ داشتند. مستعین از عیاران کمک گرفت. عیاران در سایر شهرهای اسلامی نیز وجود داشتند و غالباً وزیران و بزرگان دولت با آنها همدست می شدند و از غارتگری و خرابکاری آنها سهم می‏بردند.

2- شطاران


شطاران دسته‏ای از چاقو کشان بودند که لباس مخصوصی به تن می‏کردند و از آن جمله پیش‏بندی داشتند که آن را پیش‏بند شطار می‏نامیدند. شمار آنان بیش از عیاران بود و در ممالک اسلامی بیشتر دوام آوردند و حتی در اندلس مدت‏ها باقی ماندند. شطاران غارت و راهزنی را گناه نمی‏دانستند بلکه آن را نوعی زرنگی می‏شمردند و معتقد بودند که چون توانگران زکات نمی‏دهند لذا غارت اموال آنان حلال می‏باشد.8
این بطوطه راجع به شطاران خراسان در سفرنامه خود چنین می‏گوید: 9«در خراسان دو تن بودند یکی به نام مسعود و دیگری محمد که پنج تن هوادار داشتند. اتباع آنان را در عراق شطار و در خراسان سربداران و در مغرب (آفریقا و اندلس) صقوره می‏نامند. در ابتدا این هفت نفر با هم یکی شدند و به فساد و راهزنی پرداختند. مرکز آنها در کوه بلندی نزدیک شهر بیهق (سبزوار) قرار داشت. این عده روزها پنهان می‏شدند و شب‏ها به قراء و کاروان‏ها حمله می‏بردند. به زودی بر عده آنها افزوده شد و شهر بیهق را به تصرف خود در آوردند و به شهرهای دیگر نیز دست یافتند. بعد از بسیج لشگریان و فراهم آوردن سواران بی‏شمار مسعود سردسته آنان خود را سلطان خواند. سربداران همچنین شهرهای نیشابور و جام را تصرف کردند و در بیرون آن شهر به قصد حمله به شهر هرات اردو زدند. ولی سرانجام با وجود مقاومت زیاد در جنگ شکست خوردند و مسعود پادشاه آنان فرار کرد.» 10

3- دسته‏های متفرق دیگر


علاوه بر عیاران و شطاران دسته‏های دیگری از آن قبیل در ممالک اسلامی به وجود آمدند که آنها را صعالیک، زواقیل، حرافیش و غیره می‏خواندند و عده هر دسته آنها بالغ بر چندین هزار نفر می‏شد این قبیل چاقوکشان و جیب بران جامعه نه تنها در بغداد بلکه در تمام شهرهای اسلامی به اسامی مختلف مزاحم مردم می‏شدند. از مهمترین این دسته‏ها می‏توان: غلامان سیاه، کاغانی ، فلور، مزیدی را نام برد.

AreZoO
25th September 2010, 08:07 PM
چنین گفتند پیران مقدم

بخش چهارم (پایانی)

فتوت نامه‏نویسی


http://img.tebyan.net/big/1388/10/52224416764951101510220182637796215218.jpg
ابوعبدالرحمن السلمی که در سال 412 هجری وفات یافته قدیمی‏ترین نویسنده‏ای است که رساله‏ای در باب فتوت پرداخته و در آن تمام نکات را به وسیله امثال و حکم و لطایف معروف منسوب به صوفیه قدیم شرح داده است. شاگرد او ابوالقاسم عبدالکریم القشیری(م. 465 هجری قمری) در اثر مشهور خود موسوم به «الرسالة» فصل جداگانه‏ای به فتوت اختصاص داده است. همانطور که قبلاً هم یادآوری شد عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر بن قاموس و شمگیر (م. 475) نیز در باب آخر کتاب معروف خود (قابوسنامه)- که در نصیحت به پسرش گیلان‏شاه نوشته- راجع به جوانمردی سخن رانده است.ابن‏العربی صوفی معروف (م: 638) در کتاب معروف خود موسوم به: «الفتوحات المکیه» فصل جداگانه‏ای را به فتوت اختصاص داده است. دو اثر قابل توجه نیز در زمان خلافت ناصر راجع به فتوت نوشته شده: نخست «کتاب الفتوة» است که نویسنده آن ابوعبدالله الشارم «معروف به ابن الممار» است. در این کتاب قانون فتوت بر مبنای حقوق اسلامی تشریح شده است. دیگر «تحفة الوصایا» است که مولف آن «احمدبن الیاس النقاش الخرتبرتی» نام دارد. القلقشندی «م: 821 هـ» نیز در اثر معروف خود به نام «صبح الاعشی» راجع به آیین فتوت بحث کرده است. شیخ بزرگ صوفیان امیر سیدعلی بن شهاب الدین همدانی معروف به علی دوم (714 – 786) در (رساله فتوتیه) فتوت را با تصوف برابر دانسته و به طور واضح به تشکیلات منظمی اشاره کرده است. او شخصی را به نام «اخی طوطی علیشاهی» پیر خود در فتوت می‏داند. ملا حسین واعظ کاشفی صاحب «انوار سهیلی» (م: 910) نیز کتابی به نام «فتوت نامه سلطانی» نوشته که ما قبلا از آن نام برده‏ایم. 1
شعرا نیز در باب عیاری و فتوت یا اشعاری سروده‏اند و یا به طور جداگانه رساله‏ای پرداخته‏اند. برای مثل چند نمونه را در زیر نقل می‏کنیم:
خاقانی شاعر معروف قرن ششم در یکی از قصاید خود می‏گوید:
بر فلک شو زتیغ صبح مترس/که نترسد زتیغ و سرعیار 2
ایضاً در غزلی می‏گوید:
خونریزی و نندیشی عیار چنین خوشتر/دل دزدی و نگریزی طرار چنین خوشتر 3
فخرالدین ابراهیم عراقی (م. 688) در قصیده‏ای می‏گوید:
فلک خود از برای آن همی گرد زمین گردد /که بر روی زمین مردی چنو عیار درجنید 4
همچنین در یکی از غزلیات خود می‏گوید:
تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی/در کوی جوانمردان، عیار نخواهم شد 5
شیخ عطار شاعر معروف قرن هفتم (م. 627) در غزلی می‏گوید:
چو عیارران بی جامه میان جمع درویشان/درین وادی بی‏پایان یکی عیار بنمائید 6
او همچنین در یکی از قصاید خود می‏فرماید:
گاه کل اللسان شود با خویش /گاه (طال اللسان) زهی عیار 7
شیخ عطار علاوه بر اینکه در اشعار خود به فتوت و عیاری اشاره کرده رساله منظومی نیز به نام «فتوت‏نامه» دارد که چند بیت از آن را ذیلا نقل می‏کنیم.


الا ای هوشمند خوب کردار
بگویم با تو رمزی چند زاسرار
چو دانش داری و هستی خردمند
بیاموز از فتوت نکته‏ای چند
که تا در راه مردان ره دهندت
کلاه سروری بر سر نهندت
اگر خواهی شنیدن، گوش کن باز
زمانی باش با ما محرم راز
چنین گفتند پیران مقدم
که از مردی زدندی در میان دم
که: هفتاد و دو شد شرط فتوت
یکی زان شرط‏ها باشد مروت
بگویم با تو یک یک جمله راز
که تا چشمت بدین معنی شود باز
نخستین راستی را پیشه کردن
چون نیکان از بدی اندیشه کردن
زیند نفس بد آزاد بودن
همیشه پاک باید چشم و دامن
اگر اهل فتوت را وفا نیست
همه کارش بجز روی و ریا نیست
کسی کاو را جوانمردیست در تن
ببخشاید دلش بر دوست و دشمن
مکن بد با کسی کاو با تو بد کرد
تو نیکی کن اگر هستی جوانمرد
مروت کن تو با اهل زمانه
که تا نامت بماند جاودانه 8

حافظ شاعر معروف قرن هشتم گفته است:
کدام آهن دلش آموخت این آئین عیاری/کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد 9
ایضاً می‏گوید:
زان طره پرپیچ و خم سهلست اگر بینم ستم/از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند 10
ایضاً می‏گوید:

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو نبینیم و تو خود نپسندی
آنچه در مذهب ارباب فتوت نبود 11

عبدالرحمن جامی شاعر معروف قرن نهم گفته است:

جوانمردان که از خود رستگانند
به کنج بی‏خودی بنشستگانند
ز قید طبع و کید نفس پاکند
به راه عشق و کوی درد خاکند 12

در اشعار شعرا بیش و کم در باب فتوت و جوانمردی سخن رفته است و ما برای جلوگیری از طول کلام از ذکر شواهد بیشتری خودداری می‏کنیم.
پایان


پی نوشت ها :

مرحوم استاد نفیسی.

حافظ ، چاپ آقای مجید یکتایی صفحه 107.


دکتر اسماعیل حاکمی
1- رک به از همین کتاب. 2- دیوان خاقانی، چاپ امیرکبیر، صفحه 181. 3- ایضاً دیوان خاقانی، صفحه 483. 4- رک به صفحه 70 دیوان فخرالدین عراقی، به تصحیح 5- ایضاً دیون فخرالدین عراقی، صفحه 184. 6- دیوان عطار، به تصحیح استاد نفیسی، ص 140. 7- رک: به صفحه 345 دیوان عطار چاپ استاد نفیسی. 8- همان، صفحه 366. 9- رک به دیوان 10- ایضاً دیوان حافظ، صفحه 58. 11- همان، صفحه 78. 12- رجوع شود به رساله (جامی) تالیف مرحوم استاد علی اصغر حکمت، صفحه 333.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد