PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله رشادت + عشق افراطي = رمانس ( قسمت اول )



AreZoO
25th September 2010, 07:33 PM
رشادت + عشق افراطي = رمانس


رمانس؛ ژانر نويسندگان خواننده ساز


http://img.tebyan.net/big/1388/10/87756690210799315923414518971225111237209.jpg
طبق مطالعات و بررسي هاي پژوهشگراني چون رنه ولک ، رابرت پن وارن و ديمون نايت و چند ده نفر ديگر، کمتر کسي است که داستان خواني را با کارهاي جويس ، ناباکف و حتي کافکا و فاکنر شروع کند. «نقطه شروع» مطالعه بيشتر خوانندگان پيگير ادبيات جدي داستاني آثار کساني چون الکساندر دوما ، ويکتور هوگو ، بالزاک و چخوف و در مواردي هرمان ملويل و همينگوي بوده است؛ نويسندگاني که با کمال تاسف بيشترشان به شکل پژوهشي در ايران شناخته نشده اند و در بسياري از جلسات براي تحقير يک متن ادبي ايراني «آن را شبيه آثار دوما يا هوگو» مي خوانند، موضوعي که هم نگارنده و هم بسياري از دوستان شاهد آن بوده اند.

جدا از جايگاه ارزشمند چنين نويسندگاني در «فرآيند جهاني خواننده سازي و اعتلاي نقش ادبيات داستاني در زندگي روزمره»، در اين مقاله مي خواهم بر مبناي آخرين همگرايي هايي که درباره بعضي از معاني شده است، تعريف مختصري از رمانس و نيز تاريخچه آن ارائه دهم، سپس به جايگاه نويسنده يي چون دوما بپردازم و وجوه شاخص آثار او را که مهر تاييد شمار کثيري از صاحب نظران و منتقدان و مورخان را بر خود دارند، توضيح دهم. البته محدوديت فضاي روزنامه را بايد در نظر داشت. اگر امکاناتي بود، در آينده به ديگر نويسندگان خواننده ساز هم خواهم پرداخت.

پيش از اينکه وارد بحث اصلي شوم، بايد سه مقوله «مکتب» و «ژانر» و «سبک» را به شکلي مختصر معرفي کنم؛ با تذکر اين نکته که تا اين زمان در هيچ يک از فرهنگنامه هاي خارجي تعريف جامع الشرايطي از آنها داده نشده است. به طور خلاصه بايد گفت مکتب يا مدرسه مجموعه يي از اصول، ديدگاه ها، روش هاي کلي و عامي است که گاهي مرزي سيال و زماني مرزي صلب دارند، اما روي هم رفته بنيان هاي يک متن (حتي فلسفي) يا اثر هنري (نقاشي و...) را تبيين و تعيين مي کنند؛ مانند نئوکلاسيسم ، رمانتيسيسم ، رئاليسم و سمبوليسم. اما ژانر ناظر بر معني و فرم (صورت) است و گونه متن را مشخص مي کند؛ مانند ژانرهاي حماسه ، تراژدي ، کمدي ، طنز ، گوتيک ، و همين ژانر رمانس. در واقع ژانر روي معني تکيه دارد، اما معنايي که براي افاده خود به فرم يا فرم هاي خاصي نيازمند است. هر ژانري مي تواند هم در داستان هاي مکتب رمانتيک اتفاق بيفتد و هم در داستان هاي مکتب رئاليستي . حتي خود رمان، داستان کوتاه ، داستان بلند، نوولت و خاطرات هم ژانر هستند. سبک بر دايره محدودتري و اساساً بر صورت ناظر است و براي هر نويسنده يي مختص خود اوست، براي نمونه سبک پروست يا کافکا. در شعر هم همين طور است، براي مثال سبک خراساني. تعريف سبک هم به همين سادگي نيست، فقط بدانيم که سبک، فرم (صورت) و ساختار هم نيست.
اما برگرديم به رمانس. رمانس چيست؟ جواب؛ 1- داستان هايي که نويسندگان رمانتيک مي نويسند. 2- داستان هاي عاشقانه. 3- داستان هاي عامه پسند. اين سه جواب، عمده ترين جوابي بودند که دانشجويان رشته ادبيات زبان انگليسي و ادبيات فارسي چهار کلاس به دو نفر از استادهاي دانشگاه داده بودند. اين دوستان مي گويند جوابي نادرست تر هم شنيده اند. اما پاسخ درست چيست؟
زبيده به حدي زيبا بود که تمام مردهاي شهر شيراز، از نوجوان تا پيرمرد عاشقش بودند. او از مردهاي شهر به بهرام دل باخته بود؛ خوش سيماترين و خوش هيکل ترين مردي که تا آن روزگار خلق شده بود.

خاستگاه رمانس

به همان ترتيب که درک مباحث جبر و مثلثات مستلزم دانستن عمليات اصلي حساب است، شناخت رمانس هم بدون آشنايي با زيرساخت ها و مقدمات تاريخي آن چندان منطقي نيست. بنابراين ابتدا حماسه ، اسطوره و افسانه را معرفي مي کنيم.

حماسه، اسطوره و افسانه

حماسه در لغت شناسي به معني دلاوري و شجاعت است و جنگ و کشورگشايي را به ذهن متبادر مي کند، اما شرح تاريخ قبل از دوران هاي تاريخي است. از زماني سخن مي گويد که ملتي در راه حصول عظمت گام گذاشته است. از بيرون راندن دشمن و به دست آوردن ثروت و شکل گيري عناصري چون خط، خانه، پله، ديوار و قلعه مي گويد.
حماسه، هم نوع پهلواني دارد و هم نوع مردمي که در افسانه هاي شفاهي بيان مي شود. بر حسب تاريخ هم حماسه سنتي و اوليه، براي نمونه «ايلياد» و «اديسه» از هومر را داريم و حماسه هاي ثانوي مانند «انه ايد» از ويرژيل و هم حماسه هاي متاخر براي مثال «بهشت گمشده» اثر جان ميلتون. و از لحاظ موضوعي هم، يا اساطيري اند (گيل گمش از قوم سومر) يا پهلواني (شاهنامه فردوسي) يا ديني و مذهبي (کمدي الهي از دانته) يا عرفاني (تذکره الاوليا و منطق الطير از شيخ عطار). حماسه متني جدي است و اعمال پهلواني، بنيادهاي اساطيري دارند.
از اسطوره نام برديم. گرچه داستان هاي اسطوره يي زماني «حقيقت باورپذير» پنداشته مي شدند، اما اينک کسي به آنها باور ندارد. به بيان ديگر زماني «واقعيت تاريخي يا تاريخ» تلقي مي شدند و امروزه متني برخوردار از خصلت داستاني (ساختگي). بايد گفت در اسطوره، قهرمانان قصه ها فقط خدايان و نسل اول بشر است مانند «ايلياد» و «اديسه» و «اوستا». اسطوره در نهايت نوعي فهم از حقيقت جهان را بيان مي کند. اما افسانه مقوله ديگري است؛ داستان زندگي قديسان و قهرمانان که ارتباطي با خدايان و نيمه خدايان ندارد. روايت تاريخي نيست و سنديت تاريخي هم ندارد. متني است بين اسطوره و واقعيت تاريخي. از افسانه هاي معروف مي توان به افسانه ساگا در اسکانديناوي و نيز داستان هاي مربوط به افسانه شخصيت هايي اشاره کرد که به نحوي به قهرماني يک سرزمين نزديک شده اند. از آن جمله «رابين هود» در انگلستان، «اسکندربيگ» در آلباني، «حلاج» در سرزمين هاي اسلامي، و «ديگنيس» در يونان.
از افسانه هاي معروف مي توان به «زنان نيک» اثر جفري چاوسر انگليسي، «کليله و دمنه» و «مرزبان نامه» و شماري از قصه هاي «هزار و يک شب» اشاره کرد. حماسه به مرور به دو شاخه تقسيم شد؛ نخست ادبيات داستاني يا ساختگي و جعلي که در آن اسطوره حذف مي شود و جايش را ايده آل ها مي گيرد. خود اين شاخه دو رشته را در بر مي گيرد؛ حکايت که آموزش هاي اخلاقي را دربر مي گيرد مانند «حکايت هاي ايسوب». رشته دوم همان رمانس است که وجوه آرماني را تصوير مي کند و خصلتي از عدالت شاعرانه هم با خود دارد.
شاخه دوم ادبيات تجربي است که در آن اسطوره حذف شده است و جاي خود را به روايت داده است. مانند «تاريخ هرودوت» اثر هرودوت يا «جنگ پلوپونز» نوشته توسيدوس.

رمانس

http://img.tebyan.net/big/1388/10/16922822742774411311132150177223565818722.jpg
رمانس ژانر است و با رمانتيسيسم که مکتب است، تفاوت بنيادي دارد. به عقيده کلارا ريو انگليسي (1807- 1729)، رمانس داستاني است قهرماني که از فضاها، عناصر و شخصيت هاي افسانه يي سخن مي گويد. به زباني فاخر و مطنطن چيزهايي را روايت مي کند که هرگز رخ نداده و رخ نيز نخواهند داد.
پلات رمانس معمولاً حول دو شخصيت متمرکز مي شود. اين شخصيت ها به لحاظ شخصيت پردازي داستاني چندان عمق ندارند، اما به اعمال و حرکات خارق العاده يي دست مي زنند. مرز بين آدم هاي خوب و بد، شجاع و ترسو، نجيب و نانجيب به شکل قاطع و بدون چون و چرا ترسيم مي شود. اينها از جنس و بافت مردم عادي و واقعي نيستند، لذا پلات داستان هم روي عمليات هيجان انگيز و غيرواقعي آنها تمرکز دارد. رمانس سرشار از رويدادهاي نامحتمل و باورنکردني و در عين حال خيال انگيز و لذت بخش است. در حماسه اعمال پهلواني بنيادهاي اساطيري دارند، اما در رمانس اعمال غيرواقعي اند. حماسه شرح تاريخ ملي است، اما رمانس واقعاً ساخته و پرداخته ذهن نويسنده است. ساختگي است يا به بيان ديگر جعلي است و اساساً ريشه تاريخي ندارد؛ ضمن اينکه از رخدادهاي تاريخي هم بهره مي گيرد. قهرمان حماسه گاهي شکست مي خورد و حتي کشته مي شود، اما قهرمان رمانس همواره در نبردهايش پيروز مي شود و سرانجام به هدفش مي رسد. پس رمانس، رمان تاريخي هم نيست، اما در آن مي توان از تاريخ سود بسيار برد، به همان شيوه که در رمان تاريخي هم از رمانس بسيار استفاده مي شود و خشکي و بي ظرافتي رخدادهاي تاريخي را با عناصر اغراق و توجه به کنش هاي هيجان انگيز بعضي از شخصيت ها طراوت مي بخشند؛ کاري که والتر اسکات زياد به آن تکيه مي کرد، بالزاک چندان به آن عنايت نداشت و الکساندر دوما با گزينش حالت ميانه، به آثارش جذابيت و سرگرمي مي بخشيد. از اين ديدگاه، جايگاه رمانس از تاريخ برتر است چون هم مثل تاريخ آموزشگر حقيقت است و همچون قصه، زاينده سرخوشي.
چون رمانس يک متن ساختگي است، اجازه بدهيد در چند سطر قصه کلي يک رمانس را برايتان بگويم؛ زبيده به حدي زيبا بود که تمام مردهاي شهر شيراز، از نوجوان تا پيرمرد عاشقش بودند. او از مردهاي شهر به بهرام دل باخته بود؛ خوش سيماترين و خوش هيکل ترين مردي که تا آن روزگار خلق شده بود. بهرام در دو و اسب سواري و تيراندازي و کشتي و پرتاب نيزه از همه پيشي گرفته بود. از همان روزي که اين دو ازدواج کردند، مردها براي انتقام شروع کردند به توطئه. با شگردهاي زياد، سرانجام بهرام را به جمع خود افزودند و پس از گذشت هفته ها متقاعدش کردند که فريب زبيده را نخورد و به زن جماعت رو ندهد. خلاصه کاري کردند که بهرام هر از گاهي زبيده را کتک مي زد. يک روز آنقدر کتکش زد که ديگر نفس نزد. بهرام دوستانش را صدا زد و به کمک آنها زبيده را دفن کرد و همراه آنها محل را ترک کرد. زياد طول نکشيد که جمعي از دزدها براي پنهان کردن اموال مسروقه قبر زبيده را خاکبرداري مي کنند و زني زيبا را مي بينند. او را با خود به کرمان مي برند و به يکي از بزرگان شهر به نام سالاربهزاد مي فروشند. زبيده از شوهرش حامله است، به ناچار با بهزاد ازدواج مي کند تا فرزندش بي پدر نباشد. با اين حال از بس زيباست، از دست عاشقان سينه چاک در امان نيست و هر مردي که او را مي بيند، به فکر مي افتد او را از چنگ بهزاد درآورد. در همان حال بهرام، کور و پشيمان از کرده خود، مي شنود که زبيده زنده است. به اميد به دست آوردن زبيده، به کرمان مي رود. اما نرسيده به يزد اسير نيروهاي آصف خان فرمانرواي يزد مي شود. آصف خان هم که عاشق زبيده است، تصميم مي گيرد به بهرام حکم کند تا زبيده را از چنگ سالاربهزاد نجات دهد، اما نيت او تصاحب زبيده است. سالاربهزاد که از قصد آصف خان مطلع مي شود، موضوع را به کمال شاه پادشاه منطقه مرکزي مي گويد. کمال شاه آصف خان، زبيده و سالاربهزاد را براي قضاوت به دربار دعوت مي کند و کمال شاه با ديدن زبيده، يک دل نه صد دل عاشق او مي شود. آصف خان هم بهرام را که سالاربهزاد و زبيده فکر مي کردند مرده است، به دادگاه دربار مي آورد. حالا کمال شاه بايد قضاوت کند که شوهر واقعي زبيده کيست. کمال شاه به منظور بيان عشق و علاقه به زبيده، امر داوري را به تاخير مي اندازد. در اين اوضاع و احوال در بخش جنوبي ايران که جزء متصرفات کمال شاه است، شورش آغاز مي شود. بهرام براي انتقام از کمال شاه به شورشيان مي پيوندد. سالاربهزاد هم به سپاه کمال شاه مي پيوندد. بهرام با شجاعتي کم نظير طي يک روز به تنهايي، بي آنکه دقيقه يي استراحت کند و لقمه يي غذا بخورد، ابتدا شهر مهم لنگه را تصرف مي کند، بعد جزيره قشم را اشغال مي کند. او شنيده بود که کمال شاه زنان حرمسراي خود را در اين جزيره نگهداري مي کند و زبيده هم در ميان آنهاست. بهرام او را که با بي صبري آرزوي ديدن شوهرش را دارد، برمي دارد و به شيراز مي رود.
مشخصه اول رمانس جنگ، رشادت و رفتار سلحشورانه و پهلوانانه اغراق آميز است و مشخصه دوم رمانس عشق افراطي است که دستاويزي است تا اعمال خارق العاده قهرمانان داستان علت و محمل وجودي پيدا کند.

بيشتر رمانس ها کم و بيش چنين اغراق هايي در قصه هاي خود دارند. صحنه هاي جنگ پر است از سلحشوري هاي باورنکردني، از کوه بالا رفتن ها و خود را از بالاي کوه به دريا انداختن و يک تنه يک کشتي را تصرف کردن، تا حدي که گاهي از فيلم هاي اغراق آميز استيون سيگال و ژان کلود واندم هم فراتر مي روند.
از مثالي که زدم، به سرعت دريافتيد مشخصه اول رمانس جنگ، رشادت و رفتار سلحشورانه و پهلوانانه اغراق آميز است و مشخصه دوم رمانس عشق افراطي است که دستاويزي است تا اعمال خارق العاده قهرمانان داستان علت و محمل وجودي پيدا کند. نيز بر اين نکته وقوف يافتيد که قهرمان رمانس واقعي نيست و مابه ازاي بيروني ندارد. او معمولاً هوشمند، مبادي آداب، وفادار، بخشنده و شجاع است. و ديديد که در رمانس کنش بر شخصيت پردازي برتري دارد؛ به عبارت ديگر عمليات قهرماني نقش نخست را بازي مي کند. و با توجه به استفاده از ادبيات شفاهي مردم، پي برديد که رمانس ها معمولاً ساخته و پرداخته مردم هستند، اما بعدها نويسنده هاي هر سرزميني آنها را مکتوب کردند. و خوب به اين نکته واقف شديد که اگر حماسه متني جدي است، رمانس متني سرگرم کننده است. و به طور ضمني اين رد را هم پيگيري کرديد که رمانس حدفاصل حماسه و رمان است. مي توان گفت رمانس شکل عاميانه شده حماسه در اعصار متاخر است. در رمانس هم مانند حماسه سخن از نبردها، اژدها ، ديوها و غول ها است و از سلاح هاي جادويي مانند کمند و سحر و افسون استفاده مي شود.
دريافتيد اگر در حماسه اعمال پهلواني، بنياد هاي اساطيري دارند، اما در رمانس اعمال غيرواقعي اند و اگر حماسه شرح تاريخ ملي است، اما رمانس واقعاً ساخته و پرداخته ذهن نويسنده است. ساختگي است يا به بيان ديگر جعلي است و اساساً ريشه تاريخي ندارد؛ ضمن اينکه گاه از رخدادهاي تاريخي هم در حد وسيع بهره مي گيرد. قهرمان حماسه گاهي شکست مي خورد و حتي کشته مي شود، اما قهرمان رمانس همواره در نبردهايش پيروز مي شود و سرانجام به هدفش مي رسد.
ادامه دارد...

AreZoO
25th September 2010, 07:46 PM
پرونده ي رمانس!

رمانس؛ ژانر نويسندگان خواننده ساز

بخش دوم (پاياني)

آغاز و فرجام رمانس

http://img.tebyan.net/big/1388/10/301816253136887246110110219131522421231.jpg
رمانس ابتدا شکل منظوم داشت و بعدها شکل منثور. رمانس، داستان هايي بود که در قرن هاي 11 و 12 ميلادي در مقياس وسيعي به زبان عوام يعني زبان رومي (اسپانيايي و ايتاليايي) درباره شواليه ها و اعمال آنها در جنگ نوشته مي شد.
اما رمانس قدمتي ديرينه تر دارد. «تربيت کوروش» اثر زنيفون حدود 360 سال قبل از ميلاد مسيح در آتن نوشته شده است و زندگينامه رمانتيک و ايده آليستي کوروش است. «نينوس» که قرن اول پيش از ميلاد در يونان نوشته شده است و نويسنده اش ناشناخته مانده است. «افه سياکا» اثر زنيفون اًفًسوسي، «لوسيه و کليتوفن» اثر اکيلس تاتيوس، «دافنس و کلوئه» نوشته اونگوس که راوي اول شخص دارد. «ايتوپيکا» اثر هيلودروس در قرن سوم ميلادي که فن روايت آن از نظر شمار کثيري از منتقدان جهاني اعجاب انگيز است. توالي زماني در آن رعايت نشده است و پلاتش در آن روزگار منحصر به فرد بود و شبيه پلات رمان هاي مدرنيستي امروز است.
در روم باستان هم رمانس هايي نوشته شده است مانند «ساتيريکون» اثر پترونيوس در قرن اول ميلادي و «متامورفيس» اثر آپولئوس در قرن دوم ميلادي. قصه ساتيريکون شباهت زيادي به اديسه هومر دارد، اما «سبک» آنها متفاوت است و مقايسه اين دو ديد خوبي در مورد «سبک» به خواننده مي دهد.
اما اگر بخواهيم طبق تعاريف و موازين امروزي روي يک رمانس انگشت بگذاريم، بي شک آن رمانس «کاليرهو» است که «همه عناصر و مولفه هاي رمانس را در خود دارد». اين رمانس را کاريتن در قرن دوم ميلادي نوشته است. قصه يي که من در چند سطر پيش با تبديل نام هاي کاليرهو و کاره آس به زبيده و بهرام و يونان به ايران، و خشايارشاه به کمال شاه براي شما نقل کردم.
در قرون وسطي (حدود 395 تا 1492 ميلادي) تا ابتداي قرن هفدهم رمانس نقش زيادي در ادبيات ايفا کرد. گرايش شاعران و نويسندگان اساساً به اين رمانس بود تا شکل هاي ديگر. براي نمونه مي توان به رمانس «رمان گل سرخ» اشاره کرد که قوي ترين تاثير را در ادبيات قرون بعد از خود داشته است. اين رمانس از دو بخش تشکيل شده است. بخش اول (حدود 1240ميلادي) توسط گيوم دولوريس فرانسوي سروده شد و 4028 بيت دارد. اين اشعار حدود 40 سال با توفيق زيادي مواجه شدند. در بخش دوم، ژان دومون (1305 -1250 ميلادي) توانست تعداد ابيات را به 18 هزار بيت برساند. در نهايت مجموعه يي نامتجانس شکل گرفت که تاثير زيادي بر ادبيات اروپا گذاشت؛ خصوصاً قسمت دوم که از زمانه خود بسيار جلوتر بود و روي جهان بيني اومانيسم تاثير همه جانبه يي داشت. حرص و حسد، کينه و نفرت، خست و کهولت، فقر و بيکاري همه و همه به صورت جلوه هاي نمادين در اشعار ظاهر شده اند.
در قرون وسطي و قرن شانزدهم صدها رمانس منثور و منظوم نوشته شد که شماري از آنها شهرت جهاني پيدا کردند و هنوز هم هر از گاهي چاپ مي شوند. در انگلستان «ملکه پريان» از ادموند اسپنسر، «آرکاديا» نوشته فيليپ سيدني، «پانداستو» اثر تامس گرين، «مرگ آرتورشاه» نوشته تامس مالوري، و در آلمان «تريستان و ايزوت» اثر گاتفريد فون استراسبورگ و «پارسيفال» نوشته ولفرام فون اشنباخ در رديف شاخص ترين رمانس ها قرار دارند.
در ايران هم کم رمانس نداشته و نداريم. «اميرارسلان نامدار» از نقيب الملک، «هماي و همايون» از خواجوي کرماني، «حسين کرد» از شبستري، و آثار منظوم و منثور ديگري چون «خسرو و شيرين»، «ويس و رامين» و «سندبادنامه».
اين اصل ديالکتيکي همچنان بر زندگي ما سايه انداخته است که حتي قوي ترين ساختارهاي معنوي و مادي، يا به دليل عقب ماندگي از زمانه خود - يعني نيازهاي بشر- متلاشي مي شوند يا از فرط رشد و تعالي، خود، خود را نفي مي کنند. رمانس هم به همين سرنوشت دچار شد. آخرين رمانس يا بهتر است بگويم آخرين متني که به وفور از عناصر رمانس بهره برد، نافي نفسً رمانس شد و ژانر جديدي به نام «رمان» را در سال 1605 ميلادي رقم زد؛ «دن کيشوت» اثر سروانتس اسپانيايي.بي شک خوانندگان خصوصاً جوانان و دانشجوياني که طالب دانستن اين مطلب بودند، به «سرفصل هاي موضوع» پي بردند. يک جريده، حتي در خود امريکا و آلمان هم به همين حد بسنده مي کند و بقيه کار را بر عهده خود خواننده مي گذارد. خوانندگان ما هم نه تنها مي توانند اصل موضوع را پيگيري کنند، بلکه مي توانند رمانس و مکتب رمانتيک و تحول هاي زاينده و زاييده آن را در عرصه اجتماع، به ويژه ادبيات، مطالعه کنند. ناگفته نبايد گذاشت که اصل اين مطلب 88 صفحه است.

آيا پرونده رمانس بسته شده است؟

نه به دليل نظريات يونگ و جيمز فريزر، بلکه به علت درهم تنيدگي هستي جهان هنر، هيچ يک از عناصر آن به تمامي دستخوش مرگ نمي شوند. قرن هاي مجازي بي شماري است که از محاصره مجازي تروا و مرگ سهراب مي گذرد، اما مردم باز هم داستان هاي آنها را مي خوانند. سال هاست که مادام بواري خودکشي کرده است و راسکلنيکف بايد مرده باشد، اما هنوز مردم «جنايت و مکافات» و «مادام بواري» را مي خوانند. افسانه و اسطوره و رمانس و متن رمانتيک هم همين خاصيت را دارند. اکثر رمان هاي تاريخي والتر اسکات و الکساندر دوما و رمان هاي هوگو و کارهايي مثل «خانه هفت شيرواني» و «خداي مرمرين» از ناتانيل هاثورن، «ماجراي هاري ريچموند» از جرج مرديت، و سه گانه معروف «ملکه پنجم»، «نشان اختصاصي» و «ملکه پنجم تاج گذاري مي کند» از فورد مدوکس فورد (که به عقيده ژوزف کنراد آخرين شاهکار رمانس تاريخي است) و «خط سايه»، «رمانس» و «لرد جيم» از ژوزف کنراد اساساً رمانس هستند. هنوز هم بسياري از شاخص ترين نويسندگان معاصر دامن رمانس را رها نکرده اند و ما عناصر رمانس را در آثار يوسا ، مارکز ، توني موريسون، فوئنتس، ساراماگو و مارگارت اتوود و ديگران مي بينيم. اصولاً از نظر بعضي از نويسندگان، «بعضي جاهاي رمان مي طلبد که نويسنده از عناصر رمانس استفاده کند». اجازه بدهيد نقل قولي بياورم از اعجوبه ادبي امريکاي لاتين؛ ماريو بارگاس يوسا. او مي گويد؛ «گاهي دوست دارم رماني که مي خوانم از دايره امر جدي فراتر برود و به سانتي مانتاليسم تنه بزند، از درام به ملودرام بلغزد، از عناصر خشک و تعريف شده رمان فاصله بگيرد و به رمانس نزديک شود و اگر امکاني بود از همه عناصر، مثلاً گوتيک و گروتسک و امر خيالپردازانه و جادو و جنبل و اغراق استفاده کند. به همين دليل رمان مادم بواري را دوست دارم.» و به همين دليل است که خود يوسا در شاهکارهايي همچون «جنگ آخر زمان»، «سال هاي سگي»، «الخاندرو مايتا»، «گفت وگو در کاتدرال» و «مرگ در آند» به حدي از عناصر رمانس بهره مي گيرد که گاه سرگرم کنندگي متن بر پرسش انگيزي و معنامداري و تکنيک محوري آن مي چربد. کافي است يکي دو تا از اين کتاب ها را دست بگيريد.

الکساندر دوما و دو رمان شاخص او

اگر زنده يادهايي چون محمد قاضي و سيدحسيني و چند نفر ديگر نقش بسزايي در خواننده سازي ادبيات جدي ايفا کردند، کساني چون مرحوم ذبيح الله منصوري هم شمار کثيري از ايراني ها را «رمان خوان» کرده اند. به راستي که هنوز جايگاه اين مرحوم شناخته نشده است و تجليلي درخور از او به عمل نيامده است. اما نمي توان صداقت را دور زد و از ذکر نکته يي غافل شد. مرحوم منصوري داستاني را که در اصل فقط 70 صفحه بود، به دليل توانمندي اش در داستانسرايي به 400 صفحه مي رساند و رماني را که هزار صفحه بود، به تشخيص خود به 600 صفحه تقليل مي داد. خلاقيت عجيب و حيرت انگيزي داشت و بحق بايد نويسنده مي شد، اما ظاهراً ترجيح مي داد «نويسندگي خود» را در نام الکساندر دوما و ديگران مستحيل کند. قصد توجيه ندارم، اما به هر حال واقعيت چنين بود. و چنين بود که آثاري مانند «ژوزف بالسامو» به تمامي ترجمه نشدند و شانس «سينوهه» را نداشتند که خيلي حجيم تر از متن اصلي شوند. هر چند من با آقاي عبدالله کوثري موافقم که به چندين و چند دليل، آثار ادبي بايد در دوره هاي 20 ساله دوباره ترجمه شوند. اينک به همت نشر توس دو اثر از شاخص ترين کارهاي دوما با ترجمه هاي خوبي به کتابخوان ها عرضه شده اند.
نوسان نويسنده بين تاريخ گرايي و تاريخ گريزي، خيالپردازي محض و استناد به الگوهاي واقع گرايانه، تصاوير بسيار دقيق و جذاب، هرازچندگاهي هم مطول، تصوير و توصيف مفاسد اجتماعي، زد و بندهاي قدرتمندان، افزايش ثروت آنها و فقر تهيدستان، چنان با دقت نقل و تصوير مي شوند که گويي يک مورخ دارد با زباني فصيح و شيرين، تاريخ را براي ما روايت مي کند. اما تاريخي دانستن آثار او نگاهي يک سويه است. در جلد اول تخيل و گاه خيالپردازي به وضوح بر جنبه هاي رئال تاريخ مي چربد. کسي که فقط نام دوما را شنيده است، نمي تواند باور کند او به مدد عناصر رمانس، چنان به حريم نبوده ها و نامحتمل ها رخنه کرده است که خواننده خود را در يک سرزمين خيالي مي بيند. گرايش او به عناصر ژانر رمانس البته در حد کارهاي والتر اسکات؛ براي مثال «عتيقه شناس» و «آيوانهو» نيست، اما افسون هاي بالسامو، جدا از ارزش هاي کنايي و استعاري آن، مجوزي مي شود براي راوي که به خيلي جاها نفوذ کند. شايد امروزه اين نوع راوي ها براي ادبيات جدي کارکرد نداشته باشند، اما نمي توان منکر ارزش هاي ادبي روايتي شد که آنها براي ما مي گويند.
دايره واژگاني متن اصلي اثر، طبق گفته دوستاني که بر زبان فرانسه تسلط دارند، بسيار وسيع است و اطلاعاتي که از طريق زبان به خواننده انتقال مي يابد، تمام فرانسه آن روزگار را براي ما مي سازد. در تمام دو اثر صحنه يا جمله يي که خلاف اخلاقيات جاري باشد، ديده نمي شود. اما آنچه خواننده را متحير مي کند، فقط «اطلاعات» يا تصوير فساد، بدون توسل به واژه هاي ضداخلاقي نيست، بلکه «دانش» نويسنده است که باز هم از مجاري عناصر متعين رمان و رمانس در دل متن مي نشينند و خواننده حس نمي کند با گفته هاي يک معلم اجتماعي يا يک مقاله نويس مواجه است. در بخش هايي از هر دو اثر، به وضوح با روايتي نزديک به روايت مدرنيستي روبه رو هستيم؛ مانند فصل 25 از جلد اول خاطرات پزشک موسوم به «تالار ساعت ها» و فصل 104 از جلد سوم موسوم به «گزارش» که برخلاف نامش، مانند فصل 25 با حد معقول، متناسب و درهم تنيده يي از تصاوير، نقل، ديالوگ و توصيف همراه است. در چنين فصل هايي که در هر چهار جلد «خاطرات پزشک» و سه جلد «کنت مونت کريستو» کم هم نيست، ضمن برخورداري از عناصر سنتي داستانسرايي و استفاده منطقي از مولفه هاي ژانر رمانس، به نحو بارزي ارتقاي نويسنده را از سطح زمانه خود شاهد هستيم؛ از صناعت ادبي گرفته تا شکل روايت- امري که فقط با خوانش نقادانه اين آثار قابل اثبات است.

فتح‌الله بي‌نياز

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد