PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله موي سپيد شد نمکي بر کباب من



AreZoO
25th September 2010, 04:00 PM
موي سپيد شد نمکي بر کباب من


طنز در سبک هندي


http://img.tebyan.net/big/1388/09/214437114487209252212262096715511612714949.jpg
طنزپردازان، بزرگ معلمان جامعه اند. جراحان حاذقي که غده هاي چرکين و مرگ آور را به تيغ طنز مي سپارند تا سلامت و راستي و درستي بماند و کژي و ناراستي نپايد. هنر طنزپردازان هم شناخت ناروايي ها و زشتي هاست و هم طرح هنرمندانه و زيرکانه آنها. البته اين همه کار طنز نيست. طنز رسالتي گسترده تر و ژرف تر به عهده دارد. که تنها بخشي از آنها، مرهم بر زخم ها نهادن و جانها را به مهماني لطايف و طرايف بردن است.
امام علي (ع) که طرفه گويي و ظريفانه و طنازانه سخن گفتن، شيوه پسنديده اوست در سخني دل پذير مي فرمايند: ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان، فاتبغوا لها طرايف الحکم: قلب ها خسته مي شوند همان گونه که تن ها خسته مي شوند. آنها را با طرفه ها و ظرافت هاي حکيمانه شادابي و شکفتگي بخشيد.
طنز، آميزه لبخند و اخم، نبش و نوش و تلخي و شيريني است. و قلمرو طنز، قلمرو هنرهاي کشف و بديعه گويي است. کشف لايه هاي پنهان مسايل، کشف روابط پديده هاي گسسته و گره زدن مسايل به هم و ديگر گونه و لطيف و ظريف گويي است. و قطعاً عبور از دره هاي مهيب طنز و گذر از پرتگاه هاي آن و رسيدن به گفتار و نوشتار که موقرانه و استوار و شيرين و نقادانه و ظريفانه باشد، کار هر کس نيست و اين مسير، راه شناس مي خواهد که هنرمندان طنزپرداز خوب مي دانند از اين چاههاي پرپيچ و خم گذشتن چه قدر وقت و ظرافت مي خواهد.
از ديگر سو، دوران سبک هندي مقارن با حکومت صفويه است، دوره اي که در ميان پادشاهان آن عصر، هم پادشاهان دلاور همچون شاه اسماعيل و شاه عباس و ... وجود داشت و هم مفسده جوياني حقير و نالايق، عياش و جاهل و ... همانند سلطان حسين و شاه تهماسب.
با نگاهي اجمالي به اشعار شاعران اين دوره و جايگاه و نقش طنز در اين دوره، درمي يابيم که تلاش شاعران و نويسندگان و گويندگان اين سبک در قالب طنز، بيشتر تلاش روشن فکرانه و معتقدانه است که قصد تذکار و بيداري دارند.
زيرا تعصب و تقيد ظاهري پادشاهان به اصول شناخته شده ديني، باعث گرديد که شاعران اين دوره بيشتر از قالب طنزپردازي براي دعوت به فضايل و ارزشها و نهي از رذايل و ناپاکي هابهره گيرند. در اين مقال پس از بيان معاني لغوي و اصطلاحي سبک، سبک هندي، طنز و زيرساخت و خاستگاه طنز، جايگاه آن را در اشعار شاعران مشهور اين سبک از جمله، صائب، غني کشميري، ادهم همداني، ميرزا نظام، حکيم کاشاني و بيدل دهلوي بررسي کرده ايم.

مقدمه :


به هنگامي که شاه اسماعيل صفوي به سال 907ه. ق حکومت آق قويونلو را سرنگون کرد و رسما در تبريز به تخت نشست و با اتکا به نفوذ معنوي دويست ساله خاندان خود توانست مذهب تشيع را به عنوان مذهب رسمي ايران اعلام نمايد و اوضاع پريشان مملکت را سر و ساماني بخشد و اساس وحدت ملي را بر پايه اي مستحکم بنا کند از طرفي دامنه نشر زبان فارسي نيز به همراه پيروزيهاي دولت عثماني حتي تا اطراف جزيره بالکان در اروپا گسترش يافت و از جانبي ديگر در سرزمين هند جانشينان دولت بهمني دکن و پادشاهان و حاکمان مستقل گجرات و کشمير و ... هر يک به نوعي ميراث دار زبان و ادب فارسي در هند بودند.
اما اين که چرا زبان و ادب فارسي در اين دوره با توجه به عظمت سياسي و اقتدار نظامي و پيشرفت هاي هنري دولت صفويه در سرزمين خارج از ايران گسترش يافت، بايد گفت سبب عمده انتشار ادب فارسي به بلاد خارج از ايران اين بود که شهرياران صفوي براي حفظ استقلال و تجديد عظمت اين سرزمين وظايفي بس سنگين برعهده داشتند و از ستيز با ازبکان جنگ جوي، غارتگر آسياي مرکزي و دولت عثماني و ترويج و بسيج نيروها در مقابل تجاوزات اين دو قطب، کمتر مجال شاعرپروري مي يافتند. و با وجود آن که اکثر سلاطين و شاهزادگان نامدار اين سلسله شاعر و شعر دوست و هنرمند و هنرپرور بودند. و مخصوصاً رونق هنرهاي زيباي ايراني در هيچ عهدي بر پايه روزگار صفويه نمي رسد ولي وظايف آنها چيزي ديگر بود. و لذا اکثر گويندگان به ناگزير از دربار ايران روي برداشتند و به جانب دربار سلاطين هند همچون جهانگير شاه و شاه جهان و ... که همگي نسبت به فرهنگ فارسي و ادبيات دل انگيزآن مهرورزي ها کرده اند، روي آوردند. و از سخاوتهاي تاريخي آنها و امراء ايشان بهره ور مي شدند و تا آخر دوره صفويه اين گونه مهاجرت ها ادامه يافت و چه بسيار شاعران نامدار و يا بي نامي که با دست تهي به هندوستان رفته و با کيسه پر و شهرت بسيار به کشور بازگشتند و عاشقانه به ستايش هند و شهرياران و امراي آن سرزمين پرداختند و در نتيجه اين رفت وآمدها، شيوه متداول اين دوران به سبک هندي شهرت يافت. که مهم ترين ويژگي و آثار اين سبک عبارتند از: تعقيد و پيچيدگي، مضمون سازي و باريک انديشي و خيال پردازي، ايجاز و اختصار، کثرت تشبيهات و استعارات و کنايات، غرابت در تشبيهات و استعارات، کثرت تمثيل و ارسال المثل، لفظ تراشي و ترتيب سازي خاص، کثرت آرايه هاي ايهام و الهام گيري از تجارب روزمره اشخاص و اشياء و محيط، بيان دعاوي و توجهات غريب و شاعرانه، واقعه گويي و ... است. لازم به ذکر است که گروهي سبک هندي را اصطلاحي نادرست ولي رايج مي دانند. زيرا معتقدند که خاستگاه اين شيوه که به غلط سبک هندي خوانده شده ايران بوده است. و دليل اين نام گذاري جعلي را شايد بتوان چنين توجيه کرد که پيش گامان سبک مزبور، يعني نوعي خبوشاني، نظيري نيشابوري، کفري تربتي، ظهوري ترشيذي، ملک قمي، شکيبي اصفهاني، اميني شاملو، سنجر کاشاني، طالب آملي، و تعدادي ديگر به هندوستان کوچيده و در همان سرزمين ديده از جهان پوشيده اند، گذشته از اينان کساني بوده اند که ميان دو کشور رفت و آمد مي کرده اند مانند حکيم رکنا و شاپور طهراني، و شعرايي چون صائب که چند سال در آن ديار گذارنده و به وطن بازگشته اند.
استاد احمد گلچين معاني در کتاب تحفه گلچين درباره منشا اصطلاح سبک هندي نوشته اند که: اصطلاح ناخوش سبک هندي را نخستين بار استادحيدرعلي کمالي اصفهاني (م 1325شمسي) در منتخبات اشعار صائب چاپ تهران 1305در صفحه 10عنوان کرده است و اين نظر او که هندي ها را دسته اي دانسته و صائب را در راس آنها قرار داده ماخوذ اظهارنظر محمد حسن خان صنيع الدوله مراغه اي (اعتمادالسلطنه) درباره ميرزا طاهر قزويني است که مي نويسد: اشعار او به سبک هندي ها و چندان پسنديده و مطبوع نيست.
پس از کمالي، مرحوم ملک الشعراي بهار در سال 1310ضمن خطابه مفصلي که ماحصل آن در مجله يغما چاپ شده است اصطلاح سبک هندي را به زبان آورد و پس از آن در کتاب سبک شناسي اشاراتي به آن نمود.
http://img.tebyan.net/big/1388/09/209142128225413712723925446232163232164210242.jpg
الف) طنز و سبک هندي و معاني آن

سبک در لغت به معناي طرز و شيوه و روش و فلز ذوب شده و در قالب ريختن و در اصطلاح ادبي، روش خاص که شاعر يا نويسنده ادراک و احساس خود را بيان مي کند و ما في الضمير خويش را ابراز مي دارد است. و ترکيب سبک هندي سبکي است که گويندگان ايران و هند در روزگار صفويه دنبال مي کردند که از نمايندگان اين سبک صائب تبريزي، و عرفي و کليم است.
طنز در لغت به معناي افسوس کردن، افسوس خوردن، مسخره کردن، طعنه زدن، سرزنش کردن، برکسي خنديدن، عيب کردن، لغت کردن، سخن به رموز گفتن، به استهزاء از کسي سخن گفتن و ناز کردن است.
سارتر مي گويد: طنز يا نيشخند کنايي و استهزاءآميز که آميخته با ابهامي از جنبه هاي مضحک و غيرعادي زندگي است که پاي از جاده شرم و تملک نفس بيرون نمي نهد و همين نکته مرز امتياز طنز از هزل و هجو است.
«درايدن» نهايت طنز را اصلاح عيوب و نواقص مي داند و «ديفو» سرانجام طنز را تهذيب و اصلاح مي داند.
«آرين پور» در تعريف طنز در کتاب از صبا تا نيما مي نويسد که: مبناي طنز بر شوخي و خنده است و اين خنده، خنده شوخي و شادماني نيست، اشاره و تنبيه اجتماعي است که هدف آن اصلاح و تزکيه است و نه ذم و مردم آزار. دکتر شفيعي کدکني طنز را تصوير ذهني اجتماعي ضدين و نقيضين دانسته است.
معادل انگليسي طنز satireس و واژگان هم خانواده آن satirist (طنز پرداز) و satiric (طنز آميز) و satirize(کسي را به طنز کشيدن) است.

ب) جايگاه طنز در سبک هندي:


در طول تاريخ ايران تا شروع نهضت آزادي خواهي و آن هم براي مدت کوتاهي، به استثناي دوران کوتاه صدر اسلام تا روي کار آمدن بني اميه، سلاطين و يا امراي محلي مالک جان و مال مردم بودند. البته درجه تقوا و پارسايي آنان در موارد مختلف فرق مي کرد و در نتيجه درجه «فاعل مايشاء» کم و زياد مي شد ولي به هر حال آن کسي که زمام امور را به دست داشت از «مطلق العناني» بي نظيري بهره مند بود. سعدي در گلستان اين امر را بيان مي کند، هر چند گفته اش ممکن است خالي از طنز تلخ نبوده باشد.



خلاف رأي سلطان رأي جستن



به خون خويش باشد دست شستن



اگر خود روز را گويد شب اين است

ببايد گفت آنک ماه و پروين
با اين وصف رابطه شاعر و امير ممدوح چه مي توانست باشد جز خوش آمدگويي و اطاعت محض و سرودن شعر في البداهه، آن سان که عنصر المعاني در قابوس نامه مي گويد: اما بر شاعر واجب است که از طبع ممدوح آگاه بودن و بدانستن که وي را چه خوش آيد، آن که وي چنان ستودن که وي خواهد که تا آن نگويي که خواهد، ترا آن ندهد که تو خواهي.
بدون شک براي شناخت ادبيات سياسي و طنز هر دوراني بايد اوضاع سياسي و ديني و اجتماعي آن عهد را شناخت. با نگاهي محققانه به دوران دويست و پنجاه ساله صفويه و يکصد و پنجاه ساله عصر سبک هندي متوجه خواهيم شد که دولت صفويه از ميان حرکتهاي شيعي که از دوره پيش از خود آغاز شده بود سر برآورد و با احساس نوعي هويت ملي در قالب مذهب تشيع که تا آن روز در اقليت و محروم از حکومت و قدرت بود، ثبات نسبتا دامنه داري را در ايران زمين برقرار کردند و مذهب شيعه را در ايران رسميت بخشيدند.

AreZoO
25th September 2010, 04:39 PM
تا واکرديم چشم، رفتيم به خواب




طنز در سبک هندي


بخش دوم (پاياني)




http://img.tebyan.net/big/1388/09/65116194178207802296175157210247137239243240.jpg
ج) نمونه هايي از اشعار طنزگونه شاعران سبک هندي:
1) صائب تبريزي

ميرزا محمدعلي فرزند ميرزا عبدالرحيم تبريزي اصفهاني معروف به صائب استاد بزرگ شعر در عصر صفوي و سبک هندي است که نکته هاي دقيق اخلاقي و اجتماعي در اشعار وي فراوان است که اگر از ديدگاه طنز به آنها نگريسته شود جذابيت و شيريني خاص خود را دارد مانند:



در حفظ آبرو ز گهر باش سخت تر



کاين آب رفته باز نيايد به جوي خويش



آبي است آبرو که نيايد به جوي باز



از تشنگي بمير و مريز آبروي خويش



مريز آبروي خود براي نان کاين آب



چو رفت نوبت ديگر به جو نمي آيد



مي شود گوهر اگر جمع تواند کردن



آبرويي که به دريوزه گدا مي ريزد



دست طمع که پيش کسان مي کني دراز



پل بسته اي که بگذري از آبروي خويش
که بر حفظ آبروي انسان ها و پرهيز از خفت و خواري تاکيد و تأييد مي ورزد.
و يا در بيت:
از گلوي خود ربودن وقت حاجت همت است /ورنه هر کس وقت سيري پيش سگ نان افکند
ارزش احسان در اوج نياز را در قالب طنز گونه بيان مي دارد.
با همه زشتي ز دنيا چشم بستن مشکل است /هيچ مکروه اين قدر در ديده ها مرعوب نيست
هم چنين صائب تبريزي کوشيده است که در ابيات طنزواره تصويري زيبا از دنيا و ناپايداري و نااستواري آن به مخاطب خويش ارائه نمايد.
هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد /روزگاري خاک خورد آخر به خود پيچيد و رفت
و يا :
چنان ناسازگاري عام شد در روزگار ما /که طعن از شير مادر استخوان اندر گلو دارد

با نگاهي ژرف و دقيق المنظر و همراه با امعان نظر به ابيات ديوان شاعر برجسته سبک هندي- صائب تبريزي- درخواهيم يافت که اکثر اشعار او رنگ و بوي طنز دارد. في المثل در توصيف مکافات و باد افره اين جهان مي گويد:
هر که را بر خاک بنشاني به خاکت مي کشد /شمع آخر تکيه بر خاکستر پروانه کرد
و يا در توصيف ابلهان مي سرايد:
سبک ساران به شور آيند از هر حرف بي مغزي /به فرياد آورد اندک نسيمي نيستاني را
و هم چنين در توصيف ترکيب نادرست و قرار نگرفتن درست بعضي ها در جايگاه شان مي گويد:
سبزه در دست و پاي افتاده است /خار بالانشين ديوار است
به جهت پرهيز از اطاله کلام مطالعه ابيات طنزگونه ديوان صائب را به ادب دوستان و طنزشناسان واگذار مي کنم.

2) غني کشميري


او اصلا خراساني است که در سال 1040متولد شده است. او از شاعران تواناي پارسي گوي در هندوستان و سبک هندي است. که در ديوان اشعار و در بخش رباعيات جلوه هايي از طنز يافت مي شود مثلا در رباعي طنز آميز تند سيري عمر و روزگار را پيش چشم مجسم مي کند:



افسوس که رفت نشأه دوره شباب



سر خوش نشديم يک دم از باده ناب



از بهر تماشاي جهان همچو حباب



تا واکرديم چشم، رفتيم به خواب
3) مير الهي همداني


http://img.tebyan.net/big/1388/09/14715341135188420514611314122819524121191156.jpg
مير عمادالدين فرزند محمود حجه الله در اسدآباد همدان متولد و به سال 1009هجري به هندوستان مهاجرت و تا آخر عمر در همان ديار ماند و با عزت زيست. او شاعر نازک خيال است و کتابي به نام «گنج الهي» دارد. طنزها و مطايبات و شوخ طبعي هاي دل نشين فراواني دارد.
ابيات زير نمونه هايي از اشعار طنز گونه اين شاعر سبک هندي است:

تا کي به جهان غم معيشت خوردن /از مفلسي آبروي همت بردن

روي در هم مي کشد از روي ما آيينه هم /چين پيشاني است گويي آيه اي در شأن ما

زمان بس که مرا خاکسار مردم کرد /به آب ديده من مي توان تيمم کرد

دل خود به روزگار جواني کباب بود /موي سپيد شد نمکي بر کباب من

4) ناصر علي سرهندي

شاعر سده يازدهم در هند است. شاعري است برخوردار از جودت طبع وحدت ذهن. در طنز زير بت پرستان را به مسخره مي گيرد.



نخفتم يک شب از خنديدن دل



که دير سو مناتم بود منزل



شبي مي گفت پنهان با برهمن



خداي من تو اي بنده من



مرا بر صورت خود آفريدي



برون از نقش خود آخر چه ديدي


5) ميرزا نظام


از سادات شيراز بود و به سال 1039هجري در گذشته است. قطعه طنزآميز زير از اوست که در آن مدعيان دانش را مورد تمسخر قرار مي دهد.



گر از کتاب دعوي دانش کند کسي



صندوق را رسد که زند تخته بر سرت



دود چراغ خوردن اگر دانش آورد



بايد چراغدان بنشيند برابرت


6)کلیم کاشانی
(http://www.njavan.com/Poem/Poetry_Iran/Classic_Poetry/2008/10/1/75712.html)


ديگر شاعر ممتاز و برجسته سبک هندي، ابوطالب کليم کاشاني است که با جلوس شاه جهان به مقام ملک الشعرايي دست يافت.
بي شک مي توان او را از بهترين گويندگان سبک هندي به شمار آورد. در اشعار او اصلا هجو نيست و خود نيز به صراحت اين موضوع را اعتراف مي نمايد:
گر هجو نيست در سخن من ز عجز نيست /حيف آيدم که زهر در آب بقا کنم.
اما در پاره اي از ابيات او طنزواره هايي را مي توان يافت.

روزي که سنگ حادثه از آسمان رسد /اول بلا به مرغ بلند آشيان رسد

بدنامي حيات دو روزي نبود بيش /گويم کليم، با تو که آن هم چه سان گذشت

يک روز صرف بستن دل شد به اين و آن /روز دگر به کندن دل از جهان گذشت

گرچه محتاجيم چشم اغنيا بر دست ماست /هر کجا ديديم آب از جو به دريا مي رود.

افتاده را به چشم حقارت مبين که خاک /گر سر کشد؛ غبار دل آسمان شود

در ديار ما مصيبت دوستي عام است عام /گر چراغي مرد در يک شهر ماتم مي شود

7)بیدل دهلوی

ديگر شاعر معروف سبک هندي و از شعراي آخرين اين عهد در شبه قاره هند است که گوينده اي بيگانه خو و ديرآشنا که باريک انديشي بيش از حد و به کار بردن استعاره هاي دور از ذهن اشعارش را در پرده اي از ابهام پيچيده است. و قطعا در عرصه ادب فارسي، اگر صائب را پهلوان شاعران سبک هندي در ايران بناميم بايد بيدل را شهسوار سخن پارسي در قلمرو اين زبان خارج از ايران دانست. اشعارش با وجود اين که گاهي رنگ عرفاني و گاهي رنگ فلسفي به خود مي گيرد اما مي توان برداشت هاي طنز گونه اي از اشعار او نمود:

غرور، آيينه خجلت است پيران را /کمان ز سرکشي خود خميده مي ماند

به پيري هم نفهميديم افسوس /که دنيا بازي طفلانه کيست.

زين همه اسباب کز دنيا و عقبي چيده اند /هر چه داريم غير از دل گراني مي کند

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد