PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله خاطرات‌صوفيا و لئو تولستوي



AreZoO
25th September 2010, 03:08 PM
خاطرات‌صوفيا و لئو تولستوي


پس از انتشار نسخه انگليسي خاطرات «صوفيا تولستوي»


http://img.tebyan.net/big/1388/08/12315156163118451751082471639019290277533.jpg
لئو تولستوي از خانه‌اش در ياسنايا پولي‌يانا بيرون زد. 82 سال داشت و ديگر نمي‌توانست زندگي با زن‌اش، صوفيا را تحمل کند. همسري که 48 سال با او زندگي کرده بود. صوفيا وقتي خبر رفتن شوهرش را شنيد، خودش را پرت کرد داخل درياچه شهر اما دو فرزندش او را نجات دادند. تا پنج روز بعد هيچ چيز نخورد و ننوشيد و وقتي شنيد شوهرش در ايستگاه راه‌آهني در 80 مايلي خانه‌اش در حال مرگ است، سوار قطار شد و به آن جا رفت اما درها را به روي خود بسته يافت. چهار روز «با عذاب و رنج» پشت درهاي بسته به انتظار نشست تا آنکه در نهايت زماني که شوهرش داشت آخرين نفس‌اش را در ساعت شش صبح روز هفتم نوامبر (نود و نهمين سالمرگ تولستوي بود) مي‌کشيد، توانست او را ببيند. ما از تمام اين وقايع خبر داريم، چرا که صوفيا دفتر خاطرات روزانه‌اي داشت و در اين دفترچه دليل آخرين دعواي او با «لو نيک»، نامي که صوفيا لئو تولستوي را به آن مي‌خواند، نيز آمده، دعوايي که بر سر يک دفتر خاطرات روزانه ديگر بوده، دفترخاطرات خود تولستوي که آن را از صوفيا مخفي مي‌کرد. اين دفترهاي خاطرات يکي از پل‌هاي ارتباطي بين اين زن و شوهر بوده‌اند، کتي پورتر، مترجم کتاب نيز در مقدمه خود آورده که اين دو نفر اين دفترچه‌ها را سياه مي‌کردند تا شايد ديگري آنها را بخواند.

نخستين دعواي آنها که در آستانه ازدواج‌شان در سال 1862 رخ داد، نيز به همين دفترهاي روزانه باز مي‌گردد: تولستوي مي‌خواست دفتر خاطرات‌اش را به تازه عروس 18 ساله‌اش نشان دهد، دفتري که مملو بود از تجربه‌هاي عجيب و غريب او در زندگي‌اش پيش از صوفيا. صوفيا هم که فکر مي‌کرد شوهرش مردي «کاملا پاک و معصوم» است به وحشت افتاده و بناي جيغ و داد گذاشته بود، در يادداشت‌هاي روزانه‌اش مي‌نويسد: «زندگي قبلي شوهرم آنقدر زننده و ناخوشايند است که فکر نمي‌کنم هيچ وقت بتوانم آن را بپذيرم.» زندگي زناشويي لئو و صوفيا پس از آن گرفتار بلا شد، صوفيا حالش از گذشته شوهرش به هم مي‌خورد و مدام از «زندگي دروني پيچيده او» در هراس بود. دفترهاي خاطرات روزانه صوفيا تولستوي نزديک به 100 سال پس از مرگ لئو تولستوي مجددا ترجمه و چاپ شده است. چاپ قبلي متعلق به سال 1985 بود و ترجمه خواندني نداشت.
نخستين دعواي آنها که در آستانه ازدواج‌شان در سال 1862 رخ داد، نيز به همين دفترهاي روزانه باز مي‌گردد: تولستوي مي‌خواست دفتر خاطرات‌اش را به تازه عروس 18 ساله‌اش نشان دهد، دفتري که مملو بود از تجربه‌هاي عجيب و غريب او در زندگي‌اش پيش از صوفيا.

زماني که تولستوي داشت به‌سرعت در رمان‌ها و فلسفه‌بافي‌هايش غرق مي‌شد، صوفيا آرام آرام مثل يک کشتي بي‌سکان در جهان دروني خويش مي‌چرخيد و به در و ديوار مي‌زد. او از زن‌هاي نويسندگان معروف نبود که با ميل و اشتياق تسليم خودشيفتگي همسرش شود، از آن دسته زنان دفترچه خاطرات‌نويس هم نبود که خشم‌اش را فرو بخورد و از زيبايي موجود در رنج لذت ببرد. هفته‌ها مانده به ازدواج‌اش با لئو مي‌نويسد: «زندگي کردن با او وحشتناک است»، در آخرين تابستان آنها با هم، پيش از آنکه لئو خانه را ترک کند، صوفيا باز هم مي‌نويسد: «امکان ندارد که بتوان به اين شکل به زندگي ادامه داد.» خاطرات صوفيا نزديک به نيم ميليون کلمه است، در طول 57 سال تولد 13 فرزند او را در برمي‌گيرد و مرگ چهارتايشان را در کودکي و نيز زحمات فراوان‌اش بر نسخه چاپي «جنگ و صلح»، نحوه آفرينش «آنا کارنينا»، بحران‌هاي روحي و رواني همسرش و اما در کنار تمامي اينها وحشت مداوم از دست دادن عشق «لو نيک». «اين ترس‌ها... در تمام طول زندگي‌ام در من باقي ماندند.» «صوفيا برس» دختر يکي از دوستان تولستوي بود و تولستوي با ديدن او از خود بي‌خود شده بود.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/22818310661131441916122324776891183243224.jpg
پيش از آنکه پيشنهاد ازدواج بدهد در دفتر خاطرات روزانه‌اش نوشته: « آنقدر دوست‌اش دارم که هرگز فکر نمي‌کردم بشود کسي را تا اين حد دوست داشت.» « اگر وضع همين‌طور ادامه پيدا کند، خودم را مي‌کشم» و البته خدا براي جهان ادبيات خواست و تولستوي خودش را نکشت و آنها چند هفته بعد ازدواج کردند. خانواده تولستوي به چشم فاميل و دوستان‌شان زوج «مرد متنفر از زن/ زن عاشق مرد» بودند و تا به امروز هم تاريخ با اين عقيده مخالفتي نشان نداده. در حالي که چرت‌کوف به صوفيا گفته بود، اگر چنين زني مي‌داشت با تفنگ خودش را مي‌کشت و گورکي در او ميلي بيمارگونه و شديد يافته بود به اينکه مدام بر نقش بي‌چون‌وچراي خودش در زندگي شوهرش تاکيد کند، ربکا وست (از مطرح‌ترين زنان قرن بيستم، از پيشروان فمنيسم، روزنامه‌نگار و منتقد ادبي) تولستوي را هيولايي توصيف کرده که جهان تحقيرش کرده است.
دوريس لسينگ نيز که پيشگفتاري عاري از جذابيت بر اين نسخه جديد و ارزشمند نوشته، هيچ کار مفيدي در جهت بهتر شناساندن پويايي خاص تولستوي نمي‌کند. ساده‌لوحي است اگر صوفيا را قرباني نبوغ شوهرش بدانيم. دفتر خاطرات روزانه او نشان مي‌دهد که او خودش داستان‌سرايي فوق‌العاده بوده است و با آنکه خودش را قهرماني تراژيک جا زده اما مي‌بينيم که در کل کتاب ملکه تمام داستان‌هاست. به نظر مي‌رسد مشکل صوفيا همان مشکل رايج در روابط است، اينکه فرد نياز به فضاي بيشتري دارد. او در گوشه تنگ و تاري از منظره عظيم يک نويسنده کبير روس زندگي مي‌کرد. زماني که بحران‌هاي انقلابي در اطراف‌اش مي‌غريدند، مي‌نويسد، «لو نيک امروز حمام کرد»، زماني که لئو مغروق «وجود دروني درخلسه‌اش» است، مي‌خواهد «مردم بگويند که چقدر من زيبايم.» همان گونه که خود تولستوي مي‌گويد: «انسان از ميان زلزله، مرض‌هاي همه‌گير، وحشت بيماري و تمام رنج‌هاي روحي به بقا ادامه خواهد داد اما تراژدي مملو از رنج‌اش، هميشه تراژدي زن بوده، هست و خواهد بود.»

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد