PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله حشیش به روایت شمس ( قسمت اول )



AreZoO
25th September 2010, 11:34 AM
حشیش به روایت شمس


گزارش گفتاری از شمس تبریزی


بخش اول


http://img.tebyan.net/big/1388/08/601385621462163215957851229020425572116.jpg
شمس‏الدّین تبریزی (متوفّی: پس از 645ق) گوید: «یاران ما به سبزک گرم می‏شوند. آن خیال دیوست. خیال فریشته خود چیزی نیست. خاصّه، خیال دیو. عین فریشته را خود راضی نباشیم. خاصّه، خیال فریشته. دیو خود چه باشد تا خیال دیو بود؟! چرا خود یاران ما را ذوق نباشد از عالم پاک بی‏نهایت ما؟ آن مردم را چنان کند که هیچ فهم نکند، دنگ باشد...» 1

مقصود شمس از «سبزک» همان «بنگ» و یا «حشیش» است. 2 بنگ که در متون فارسی میانه به صورت «منگ» نیز به کار رفته، نوشیدنی‏ای سخت سکرآور و مخدّر بوده است، چنانکه تاورنیه3 ، ایران‏گرد عهد صفوی، نیز در سفرنامه خود گوید: «... مشروب دیگری دارند، خیلی بدمزه و تلخ است. آن را بنگ می‏گویند که از برگ شاهدانه می‏گیرند و ادویه دیگری هم داخل آن می‏کنند که از همه مشروبات قوی‏تر می‏شود. هر کس بخورد، به حال جنون می‏افتد و حرکات غریب از او سر می‏زند. به همین جهت در مذهب اسلام بنگ حرام است.» 4

آنگاه که بعضی منتقدان احوال صوفیّه را نقد می‏کنند، خرده می‏گیرند که تعدادی از صوفیان بنگ استعمال می‏کرده‏اند. اما نشانی از بنگ را در شرح احوال صوفیان متقدّم نمی‏توان یافت. مطابق با گفته بیشتر محققان، از میان فرقه‏های گوناگون اهل طریق، قلندریّه بنگ و حشیش را به کار می‏برده‏اند ؛ 5 چنان‏‏که قلندران حیدری، پیروان قطب‏الدّین حیدرزاوه‏ای در قرن هفتم، نیز به خوردن حشیش شهرت داشته، آن را مباح می‏دانسته و «مدامةالحیدر» می‏نامیده‏اند .6 طرفه آن است که دنباله سخنان شمس تبریزی نیر در برخی از نسخه‏های مقالات او به این گونه آمده است: «این سبزک را عجم در قلندریان افکندند .» 7داستان زیر هم که از تاریخ فرشته نقل می‏گردد، انتساب بنگ و حشیش را به قلندران تایید می‏کند و شاید از آن بتوان دریافت که آنان بنگ را چگونه استعمال می‏کرده‏اند:
یاران ما به سبزک گرم می‏شوند. آن خیال دیوست. خیال فریشته خود چیزی نیست. خاصّه، خیال دیو. عین فریشته را خود راضی نباشیم.

« در کتاب خیرالمجالس ملفوظ شیخ نصرالدّین او دهی مسطور است که: روزی شیخ (فریدالدّین گنج شکر) در حجره خود به شغلی مشغول بود، قلندری آمده بر گلیمی که شیخ می‏نشست جلوس نموده، مولانا اسحق قدری طعام حاضر ساخت و او بعداکل به مولانا گفت: می‏خواهم که شیخ را ببینم. جواب داد که شیخ به حقّ مشغول است و کس را درین وقت به خدمت شیخ راه نیست. قلندر انبانی که داشت، سرش بگشود و گیاه سبز- که آن قوم بدو منسوبند- به درآورده، در کچکول انداخت و به خمیر کردن مشغول گشت، چنان‏که، قدری از آن بر گلیم افتاد. مولانا بدرالدّین گفت: ای درویش! بی ادبی از حدّ نباید برد. (...) شیخ متوجّه مولانا بدرالدّین اسحق شده، گفت که: در لباس عامّ، خاصّی هم می‏باشد و گیاهی که او خمیر می‏ساخت، می‏تواند بود که آن نباشد که قلندران به کار می‏برند 8.»

غور و بررسی در سخنانی که از شمس در آغاز مقاله نقل شد، ما را به این نتیجه خواهد رساند که قلندران بنگ را نه از روی بی‏قیدی و نه از بهر عیش و عشرت، بلکه به سبب عقیده‏ای بس دیرین به مصرف می‏رسانده‏اند. کوشش بر آن است تا این عقیده و سرچشمه‏های آن در مقاله حاضر شناسانده شود.

(1)


http://img.tebyan.net/big/1388/08/6021519610116911095310495510420716210266.jpg
ریاضت کشیدن در تصوّف اسلامی، مانند مکتب‏های عرفانی دیگر، یکی از امور واجب هر سالک بوده است. ریاضت مهمّ صوفیان خلوت نشینی همراه با ذکر خفی بوده که مراقبه نام داشته است ؛9 بدین ترتیب که در خلوت می‏نشستند و با آدابی خاصّ به ذکر می‏پرداختند و می‏کوشیدند که تنها یاد خدا را در ضمیر خود نگهدارند. این مراقبه آنان را به خلسه - حالتی بین خواب و بیداری- فرو می‏برد. در حالت خلسه و یا یقظه پس از آن صوری را مشاهده می‏کردند که معتقد بودند آنها رمزهایی از حقایق عالم غیب‏اند و پیام‏هایی را از برای آنان دربردارند . 10 این صور را اصطلاحاً واقعه می‏نامیدند .11 و برخی از صوفیان صوری را که در حالت خلسه بر سالک مکشوف می‏گردید، اصطلاحاً خیال و رنگ‏ها و انواری را که مالک با چشم سر در حال یقظه می‏دید، واقعه می‏گفتند. 12

شمس واقعه‏های مذکور را «خیال»13 نامیده است. سخنان او درباره سبزک یا بنگ و خیال فریشنه و دیو به پیوند آنها با هم دلالت می‏کند؛ و از آنچه او گفته است می‏توان دریافت که قلندران از برای آنکه از خویشتن بی‏خود شوند و عالم خیال را دریابند، از بنگ استفاده می‏کرده‏اند. 14 و شاید از بهر این است که آن را «ورق‏الخیال » می‏گفته‏اند.15

پی نوشت ها:
1 - تبریزی، شمس الدین محمد: مقالات شمس تبریزی، با تصحیح و تعلیق محمد علی موحد، تهران، انتشارات خوارزمی، دو دفتر در یک مجلد، 1369، دفتر اول، ص 74.
2 - سبزک: «مصغّر سبز باشد و به معنی صراحی شراب از آبگینه سبز و مرغ عقعق- که زاغ دشتی گویند- و به معنی بنگ نیز گفته‏اند». محمد پادشاه (متخلص به شاد): فرهنگ آنندراج، زیر نظر محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات کتابخانه خیام، 7 مجلد، 1336.
3 - Tavernier
4 - تاورنیه، ژان باتیست: سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، با تجدید نظر و تصحیح حمید شیرانی، تهران، کتابخانه سنایی با همکاری کتاب فروشی تایید اصفهان، 1336، ص 640.
5 - فروزانفر، بدیع‏الزمان: شرح مثنوی شریف، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 3 مجلد، 1347، ج 2، ص 734؛ و نیز زرین کوب، عبدالحسین: جستجو در تصوّف ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363، صفحات 366- 365.
6 - الشّیبی، کامل مصطفی: الصله بین‏التصوف و التشیّع، الجزة‏الثانی: التصوف و الفتوة و الملامتیه، بغداد، مطبعة الزهرا، 2 مجلد، 1383ق/ 1964م، ص 223. در ماخذ مذکور به اشتباه احوال پیروان قطب الدین حیدرزاده‏ای با پیروان قطب‏الدین حیدرتونی خلط شده است.
7 - مقالات شمس تبریزی، دفتر اول، ص 334.
8 - فرشته، ابوالقاسم: تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی)، چاپ سنگی، طبع هندوستان، 1247ق، ج 2، ص 722.
9 - کاشانی، عزالدین محمود: مصباح‏الهدایة و مفتاح‏الکفایة، به تصحیح جلال‏الدین همایی، تهران، کتابخانه سنایی، تاریخ مقدمه مصحح 1325، ص 171.
10 - همان، صفحات 179- 172؛ و نیز رازی، نجم: مرصادالعباد، به اهتمام و تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، صفحات 294- 293.
11- مرصادالعباد، ص 289؛ مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص 171.
12 - با خرزی، ابوالمفاخر: اورادلاحباب و فصوص الاداب، تصحیح ایرج افشار، ج 2. فصوص‏الاداب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1345، صفحات 303- 301.
عزالدین محمود کاشانی آنچه را که سالک در حالت خلسه ببند، «واقعه» و آنچه را که در حالت بیداری (بقظه) ببند، «مکاشفه» نامیده است. مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص 171.
13 - خیال: «صورتی که در خواب دیده شود» (فرهنگ فارسی معین).
14 - گفتنی است که بسیاری از قلندران دوره گرد و سیاح عهد قاجاریه به استعمال بنگ و چرس و حشیش شهره بوده‏اند و آنها را اسرار می‏گفته‏اند. نویسنده بستان السباحة در باره یکی از قلندران مذکور، به نام «گلشاه» گوید: «مدت سی سال پا برهنه سیاحت کرده، اکثر بلاد هند و سند و دکن و پورپ و کشمیر و کابل را دیده و در عالم بسیار گردیده بود و در موسم تابستان و زمستان برهنه بودی و به جز لنگوته نداشتی و بنگ بسیار خوردی و حشیش بی حد کشیدی و به چیزی مفید نبودی. روزی فقیر از وی پرسید که چرس چیست؟ گفت: خاموش که اسرار است و هر که فاش کند، مستوجب دار.» شیروانی، زین‏العابدین: بستان السیاحة، تهران، چاپ سنگی، کتابخانه سنایی، بی‏تا، ص 180. ظاهراً چون بنگ و چرس را وسیله آشنا شدن با اسرار عالم بالا می‏دانسته‏اند، آنها را مجازاً- به قول علمای علم بیان به علاقه علت و معلول و ذکر معلول و حذف علت- اسرار می‏گفته‏اند. گفتنی است هنوز نیز برخی از درویشان عامی عصر ما بنگ و چرس را «اسرار» می‏گویند.
15- ورق الخیال: «برگ شاهدانه هندی را گویند که از جوشانده آن مشروبی سکر‏آور و نشاة دهنده به دست می‏آید که آن را برخی از دروایش به کار می‏برند و گاهی از کوبیده بر گ‏های آن به صورت تدخین نیز استفاده می‏شود. در حقیقت، کوبیده برگ‏هایش نوعی بنگ است.» (فرهنگ فارسی معین). با آنچه تاورنیه درباره بنگ گفته و در آغاز این بخش ذکر شده است، مقایسه شود.

AreZoO
25th September 2010, 11:37 AM
شعرهای منگ از بنگ


گزارش گفتاری از شمس تبریزی

بخش دوم :


http://img.tebyan.net/big/1388/08/1441991481886419425238216207182288390128225.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/1471171941322815421522291587279313459249.jpg)
از سخنان شمس تبریزی در می‏یابیم که قلندران می‏پنداشته‏اند، آنچه در حالت و هم‏آلود مستی از بنگ مشاهده می‏کرده‏‏اند، صورت‏هایی از عالم بالا بوده است. این پندار که بنگ آدمی را با اسرار جهان فراسوی زمین می‏تواند آشنا کند، قرن‏ها پیش از پدید آمدن قلندریه، در ایران رایج بوده است و نمونه‏ای از آن را در ارداویراف‏نامه- که یکی از داستان‏های مذهبی و کهن زرتشتیان است- نیز می‏توان دید در ارداویراف‏نامه آمده است که:

از پس حمله اسکندر به ایران، سالیان دراز مردم این بوم وبر در آشفتگی به سر می‏بردند. پس بزرگان دین زرتشتی بر آن شدند که کسی را به «عالم مینوی» یا همان عالم غیب و معنی بفرستند تا وی از آن جهان برای ایرانیان پیام آورد و آنان را به نیکی و راستی رهنمون گردد. هفت تن از بزرگان زرتشتیان در آتشکده آذرفرنبغ گرد آمدند و به رای خود «ویراف» نامی را برگزیدند و او را فراخواندند. ویراف به ادب ایستاد و گفت تا نیزه نیافگندید، بی‏میل من مرا منگ مدهید و اگر قرعه به نام من افتاد، با میل خود بدان جهان روم و به راستی و درستی پیغام آورم. پس آن مزدیسنان برای قرعه سه بار نیزه افکندند، نخست به اندیشه نیک و بار دوم به گفتار نیک و بار سوم به کردار نیک؛ هر سه بار قرعه به نام ویراف افتاد. ویراف اجازه خواست تا خورش بخورد و نیایش کند و وصیّت نماید. پس از آن دستوران دین می و منگ گشتاسپی را در سه جام زرین پر کردند، یکی به اندیشه نیک و دیگری به گفتار نیک و سومی به کردار نیک، و به ویراف دادند. ویراف آن می و منگ را بپیمود و باژ گفت و در بستر خفت (...) روان ویراف از تن به عالم مینوی رفت و پس از هفت شبانه‏روز باز آمد و در تن رفت. ویراف خوش‏و خرّم، که گویی از خواب خوش برخیزد، از جای برخاست و آنچه را که درسیر خود دیده بود از برای مردم بازگفت تا راستی و درستی را دریابند.1

منگ در داستان یاد شده همان مسکر بسیار قوی و مردافکن است که تاورنیه از آن سخن گفته است و از آن است که چون هفت خواهر ویراف در می‏یابند که برادرشان باید منگ بنوشد، بسی بی‏تاب و نگران می‏شوند که مبادا ویراف از عالم مینوی تندرست باز نگردد .2
http://img.tebyan.net/big/1388/08/198160244183111373221291532044817011716198.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/2143751242243233227361741326518210432217183.jpg)
همان گونه که قلندران برای مشاهده واقعه‏ها و خیالات از «بنگ» استفاده می‏کرده‏اند، آنچه هم که سبب گردیده است که ویراف عالم مینوی را ببیند، بنگ است؛ و چنین به نظر می‏رسد که دیده‏های او در خواب و سرمستی با «واقعه»‏های صوفیان یا خیالات آنان مطابق است و جهان مینوی‏ای که به آن عروج کرده بوده است نیز به «عالم خیال» صوفیان در حال «خلسه» شبیه است.

تو گفتی شمس تبریزی از پیشینه مذهبی «بنگ» در ایران باستان آگاه بوده که گفته است: «این سبزک (= بنگ) را عجم در قلندریان افکندند 3 .»

در روایات زرتشتی نخستین کسی که با نوشیدن «بنگ» به عالم مینوی سفر کرد، گشتاسپ، پادشاه کیانی، است. داستان عروج او به عالم مینوی در زراتشت‏نامه مذکور است؛ اما در کتاب یاد شده به «بنگ» نوشیدن گشتاسپ اشاره‏ای نشده است. داستانش چنین است که زرتشت‏ پیامبر در سال‏های آغازین پیامبری خود به بلخ نزد گشتاسپ می‏رود و پس از آنکه در مجادله و مباحثه با حکیمان دربار گشتاسپ پیروز می‏گردد، گشتاسپ دین زرتشت را می‏پذیرد. سپس، او چهار خواسته خویش را به زرتشت عرضه می‏دارد تا وی برآورده شدن آنها را از یزدان بخواهد. سه خواسته به اسفندیار، پشوتن و جاماسپ مربوط بود و یکی به خود گشتاسپ که می‏خواست جایگاهش را در عالم مینوی بنگرد. به هر تقدیر، زرتشت، گشتاسپ را «می» ای می‏نوشاند و او سه روز را در خواب به سر می‏برد و جایگاه خود را در مینو می‏بیند و سپس بیدار می‏شود و به نیایش می‏پردازد .4

گفتنی است که در برخی از روایات زرتشتی نام «منگ گشتاسپی» آمده است و در برخی دیگر همچون زراتشت‏نامه از «می گشتاسپی» یاد شده است؛ اما در ارداویراف‏نامه می و منگ به همراه هم ذکر گردیده. گوئیا کسانی که «بنگ» می‏نوشیده‏اند، آن را به «می» می‏آمیخته‏اند 5. خواجه حافظ (http://www.njavan.com/celebrated_authors/2009/10/11/104624.html)(متوفیّ: 792ق.) هم به ریختن «افیون» در «می» اشاره کرده است که ظاهراً مقصود او از افیون همان «بنگ» یا «منگ» بوده باشد:

ازین افیون که ساقی در می‏افگند / حریفان را نه سر ماند و نه دستار 6

http://img.tebyan.net/big/1388/08/62252031375924693135231961321872192263952.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/138213206981651241312314520710519951868730.bmp)
در قصه‏های عیاری هم بارها ذکر شده است که عیاران بیهوش‏دارو را پنهانی در جام می دشمنان می‏ریختند و چون آنان جام را می‏پیمودند، برای مدّتی بیهوش می‏گردیدند. بیهو‏ش‏دارو نیز از همان نوع افیون و بنگ بوده است که عیاران و جوانمرد پیشگان استعمال می‏کرده‏اند و ظاهراً در طبّ سنّتی نیز مصرف داشته است 7 . طرفه آن است که در داستان خاورنامه از آن به عنوان مایه جوانمردی یاد شده است: «... قدری مایه جوانمردی در پیاله سرازیر کرد و هر یک را یک پیاله چشانید که همه بیهوش شدند. عمرو همه را برهنه کرد 8 .» تعبیر «مایه جوانمردی» شاید به ارزش و اهمیّت بیهوش دارو در نزد عیاران و جوانمردان دلالت کند. از آن‏رو که نشانه‏هایی از آیین قلندری را در آیین فتوّت و عیاری می‏توان یافت و شواهد دلالت بر آن می‏کند که قلندریّه متاثّر از آیین عیاری و جوانمردی بوده‏اند9 ، شاید توجه آنان به بنگ نیز به اهمیت بیهوش‏دارو نزد عیاران مربوط بوده باشد و ظاهراً همیشگی قلندران با ادیان و کیش‏های ایران باستان نیز نشات گرفته از ارتباط آنان با آیین عیاری بوده است؛ زیرا امروزه تردیدی نیست که آیین عیاری متاثّر از بعضی ادیان و آیین‏های ایران باستان بوده است .

به هر تقدیر، لازم به ذکر است که نام «بنگ» یا «منگ» به صراحت در اوستا نیامده است، تنها واژه «بنگهه» در وندیداد و یشت‏ها به کار رفته است که برخی از مستشرقان آن را همان «بنگ» دانسته‏‏اند اما هنینگ 10 معنای واژه مذکور را «تباهی» دانسته است11 . گذشته از ارداویراف‏نامه، منگ یا همان بنگ در بندهشن و گزیده‏های زادسپرم نیز به کار بسته شده است. در این دو کتاب، «منگ» حافظ گاو یکتا آفریده از گزند اهریمن دانسته شده است. این گاو پنجمین آفریده هرمزد بوده و با کیومرث- یعنی نخستین انسان- شباهت بسیار داشته است: قدّ آن دو هم‏اندازه بوده است؛ هر دو از زمین آفریده شده بودند و ... 12 . هنگامی که اهریمن از جهان تاریک فرودین به جهان روشن فرازین تاخته است تا آفریده‏های هرمزد را به گناه و غم و رنج گرفتار و آلوده کند، هرمزد از برای رهانیدن گاو یکتا آفریده و از منگ و برای رهانیدن کیومرث از خواب بهره جسته است:

«... پیش از آمدن بر گاو، هرمزد منگ درمان‏بخش را که بنگ نیز خواند، برای خوردن به گاو داد و پیش چشم (وی) بمالید تا او را از نابودی و بزه، گزند و ناآرامی کم باشد. در زمان، نزار و بیمار شد و شیر (او) برفت، در گذشت. (...) پیش از آمدن بر کیومرث، هرمزد خواب را بر کیومرث فراز برد، چندان که بیتی بخوانند. چون هرمزد آن خواب را به تن مرد پانزده ساله‏ای روشن و بلند آفرید (کیومرث به خواب رفت). چون کیومرث از خواب بیدار شد. جهان را چون شب تاریک دید... 13.»
http://img.tebyan.net/big/1388/08/8813612682120155250252124144135209152472455.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/72129517897128248117215451596721817320894.jpg)
با عنایت به این اسطوره و داستان شاید بتوان گفت که «بنگ» و «خواب» نزد برخی از ایرانیان باستان مقدّس و دارای نیروی مزدایی محسوب می‏شده است، از جهت اینکه آنها را یاریگر آفریده‏های هرمزد در برابر تازش اهریمن می‏دانسته‏اند و ظاهراً به سبب همین، معتقد بوده‏اند که با نوشیدن بنگ و فرو رفتن به عالم خواب مستی از «بنگ» می‏توان از غم و رنج زندگی دوری گزید و به جهان مینوی سفر کرد و هر آنچه را که در عالم بالا است، مشاهده کرد. قلندران نیز براساس چنین عقیده‏ای، نه تنها «بنگ» را فساد برانگیز و تباهی‏آور نمی‏دانسته‏اند، بلکه آن را وسیله‏ای برای عروج به عالم بالا می‏شمارده‏اند، هر چند عارفانی روشن ضمیر چون شمس‏ تبریزی این‏گونه اندیشه‏ها را باطل می‏دانسته‏اند.

پی نوشت ها:
1- بهار، مهرداد: پژوهشی در اساطیر ایران، پاره نخست: ارداویراف نامه، تهران، موسسه انتشارات آگاه، پاره نخست و پاره دوم در یک مجلد، 1375، صفحات 303-300.
2- همان، ص 301و ص 302.
3- مقالات شمس تبریزی، دفتر اول، ص 334.
4- زراتشت بهرام پژدو: زراتشت‏نامه، به تصحیح فردربگ روز نبرگ، با تصحیح مجدد سید محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابخانه طهوری، 1338، صفحات 77- 76.
5- مقایسه شود با : پژوهشی در اساطیر ایران، ص 329.
6- حافظ، شمس‏الدین محمد: دیوان حافظ، با تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، ج1: غزلیات، تهران، انتشارات خوارزمی، 2 مجله، 1362، 6/240.
7- بهاءالدوله (بهاءالدین) حسن فرزند میرقوام‏الدین شاه قاسم بن سید محمد نوربخش در کتاب پزشکی خود موسوم به «خلاصة‏التحارب» که به سال 907 هجری قمری نوشته، بیان داشته است که: «در هرات شخصی را دیدم سعفه به دبر سر پدید آمده بود و به هیچ علاج اصلاح نمی‏یافت. استاد علاء‏الدین هندی جراح، ساکن هرات، آن شخص را بیهوش‏دارو داد و تمام پوست سر او را برداشت و پوست تازه سگ به جای آن نهاد و دوخت و بست (...) آن پوست وصل بافت و برویید و از سلطان حسین بایقرا منشوری در آن باب سند و این از عجائب است.» حائری، عبدالحسین: فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 23: شامل کتب خطی مجموعه اهدایی سید محمد صادق طباطبایی، تهران، چاپخانه مجلس، 1376، ص 127. یک نسخه خطی خلاصة التجارب با شماره 838 در گنجینه نسخه‏های خطی کتابخانه مجلس (بهارستان) محفوظ است که استاد عبدالحسین حائری آن را شناسانده‏‏اند و این جانب از افادات ایشان بهره برده است.
8 خاورنامه، چاپ سنگی تهران، 1354ق، ص 55.
9- در این باره مراجعه شود به نوشته نگارنده این سطور تحت عنوان «کاوش در قلندری» مندرج در پیش‏گفتار کتاب آیین قلندری، مشتمل بر چهار ساله در باب قلندری، خاکساری، قرعه عجم و سخنوری، پژوهش سید ابوطالب میر عابدینی و مهران افشاری، تهران، انتشارات فرا روان، 1374، صفحات 51- 38.
10- راجع به این موضوع خاصه مقاله تحقیقی شادروان دکتر مهرداد بهار خواندنی است. بهار، مهرداد: جستاری چند در فرهنگ ایران، «ورزش باستانی ایران و ریشه‏های تاریخی آن»، تهران، انتشارات فکر روز، 1373، صفحات 175- 155.
11- Henning
12- هنینگ، والتربرونو: زرتشت سیاستمدار یا جادوگر، ترجمه کامران فانی، تهران، نشر پرواز، 1365، صفحات 72- 69 در اینجا مراتب سپاسگزاری را به استاد دانشمند و مینوی خوی خود جناب دکتر محمدتقی راشد محصّل اعلان می‏دارد که اینجانب را به سنگ در اسطوره‏های آفرینش راهنمایی فرمودند.
13- فرنبع دادگی: بندهش، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369، صفحات 41- 40؛ و نیز گزیده‏های زاد سپرم، با ترجمه و توضیحات محمد تقی راشد محصّل، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، ص 5.
14- بندهش، صفحات 53- 52؛ مقایسه شود با: گزیده‏های زادسپرم، صفحات 6- 5
مقاله حاضر بیشتر از این با اندکی تفاوت در مجله آینده (سال هفدهم، 1370، شماره 12- 9) به طبع رسیده است که پس از اصلاح و تکمیل در این کتاب درج گردید.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد