PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رفيق ! دوست داشتن نيست



touraj atef
20th September 2010, 03:57 PM
رفيقي مرا گفت
” راه دوست داشتن هر چيز ,درك اين واقعيت است كه امكان دارد از دست برود “
نگاهي به اين جمله ها مي كنم و در تمامي خطوط كلماتش ” ترس ” را مي يابم و مي انديشم كه اين كدامين مكتب است كه مي گويد بايد دوست داشته باشم بهر حسرت آن كه فردايش او را از دست دهم و اين حكايت بسياري است كه در تمامي روزها و شبها همراه هم بودن نخواستند كه همديگر را بينند از حضور هم لذت ببرند و همديگر را به تمامي لمس كنند و ناگهان كه پشت نا كجا آبادهائي چون محكمه اي براي جدائي و يا حتي پس از آن يعني رسيدن به جدائي و تنهائي و يا در غبار خاك گوري مهجور يار را يافتند آنگه بگوييم
اي كاش او را به موقع دوست مي داشتم…
..
رفيقان ! نمي دانيم روزگار در حال گذر هست و بي هيچ رحمي ضربان قلب ما زده و از عمر ما كم مي شود؟ هر نفسي كه مي زنيم مي تواند تعبير درد آور نزديكي قطار زندگي به مرگ را داشته باشد پس چرا بايد حسرت كشيدن ها را طلب كنيم بيائيم دوست داشتني را خود بسازيم اين حكايت پير دور و نزديك كه مي گفت ” عشق پرنده آزاد و رها ” را به تمامي به كام كشيم و بي بهانه عشق را به آغوش كشيم بيائيم از غباري كه بر روي روابطمان مي نشيند درسي تازه اي گيريم درسي ز تلاقي دو روز, آيا درسش را مي داني ؟
روزگاري دور مردماني ز ديار عقل مي گفتند كه روز تلاقي دو شب پياپي هست و در مقابل آدميان اهل دل گفتند اين شب است كه دو روز را به هم پيونددپس چه خوب است كه درس دوم را به ياد داشته باشيم و عاشقانه را به قيمت عشق در آغوش كشيم و يار را در آغوش كشيم بي بهانه و تنها بهر يار و نه ز بهر ترس از دست دادنش كه نفس يار و هر دمش بايد گنجي باشد هر لحظه اي كه دستهايش و لبهايش و آغوشش و اشكهايش و لبخندش و لمسش بايد ز بهر عشق و نه از تبار ترس و هوس و نقص و نياز باشد بايد “چرا ” به دور ريخت يار را بايد دوست داشت بي هيچ ” چرا ” و ” چگونه ” كه سوال از دوست داشتن ها بايد ” چقدر ” باشد آري بايد پرسم كه يار را دوست دارم بي هيچ ” چرا ” چگونه ” و باز ناتوان باشم از پاسخ به اين سوال كه چقدر او را دوست دارم كه هردم بايد دوست داشتن يار بيش گردد كه اين بيش گشتن نه حكايت شانس و تقدير است و نه ار تباطي به حسرت و دوري و خداي ناكرده جدائي دارد و بايد آن راساخت و آن راباور كرد و بهرش جنگيد تا آخرين نفس چنين است كه به رفيقم گويم
راه دوست داشتن درك اين واقعيت هست كه بهر عاشقي بايد زيست در لحظه اكنون بايد دوست داشت در لحظه اكنون بايد يار را باور كرد در لحظه اكنون از ” چرا و ” چگونه ” گريخت در لحظه اكنون عاجز از پاسخ دادن به ” چقدر ” دوست داشتن يار بود و يار را دوست داشت بي بهانه او را به آغوش كشيد كه اين بهترين رويا است به فاصله ها نيانديشيد به مرزها نيانديشيد به باورهاي عقل عاشقان ننگريست كه پند عاشق شيراز اين بود
عاقلان نقطه پرگار وجود / عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
و چنين است كه لحظه اكنون را توان به ابديت پيوند زد
بيائيم رها شويم از اين دايره سرگرداني دوست داشتن را بهر دوست داشتن قبول كرد باور عشق را زنده نگاه داشت و باز فرياد زد
آري يار هنوز هم مي توان عاشق شد
آري يار هنوز هم مي توان عاشق ماند
آري يار هنوز هم مي توان بي بهانه عشق داد
آري يار حسرت هر دم نفس زدن با تو آرزو است
و…
دوست دارم بي بهانه
/Www.lonelyseaman.wordpress.com/ tourajatef@hotmail.com
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/d8afd8b1d988d8ba.jpg?w=100&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/d8afd8b1d988d8ba.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد