PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : علل سقوط حكومت مسلمين در اسپانيا



SaNbOy
1st December 2008, 04:08 PM
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
علل سقوط حكومت مسلمين در اسپانيا
خبرگزاري فارس: يكي ديگر از قدم‌هاي بزرگي كه زمام‌داران مسيحي در اندلس براي اضمحلال مسلمين برداشتند، اين بود كه مشروبات الكي را رايگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند. يكي از كشيشان مسيحي در يك سال تمام انگور‌هاي قرطبه را پيش‌خريد كرد و همه آنها را شراب ساخت.

يكي ديگر از قدم‌هاي بزرگي كه زمام‌داران مسيحي در اندلس براي اضمحلال مسلمين برداشتند، اين بود كه مشروبات الكي را رايگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند. يكي از كشيشان مسيحي در يك سال تمام انگور‌هاي قرطبه را پيش‌خريد كرد و همة آنها را شراب ساخت، با خدا پيمان بست كه آنها را جز به دانشجويان اسلامي و جوانان ندهد و خلاصه تمام اين علل دست به دست يكديگر داده، حالات زير را در مسلمانان ايجاد نمود.

1. مي‌خوارگي كه در گذشته در بين زمام‌داران عياش به صورت پنهاني انجام مي‌گرفت يك عمل علني و عمومي گرديد و چون فرهنگيان و دانشجويان در اين عمل پيش‌قدم بودند لذا شراب‌خواري و مي‌گساري نشانة تجدد و منور الفكر بودن گرديد، و هر كس از اين عمل اجتناب مي‌ورزيد، كهنه‌پرست و خرافي ناميده مي‌شد.
2. جوانان مي‌گسار و بي‌بندوبار، روش پدران خود را حقير شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن مي‌خواندند.
3. لباس ساده خود را كه نشانة صبر و تحمل و كار و فعاليت و كوشش بود، از تن به در كردند و لباس حرير و ديباي اروپاييان يعني جامة تن‌پروري را به تن كردند.
4. مسجد و مجامع مذهبي در انحصار پيرمردان و پيرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروكاري نبود.
5. دختران زيبا و طناز اروپايي كه در همه جا مأمور دل‌ربايي از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بيشتر ماموريت خود را انجام داده، در نتيجه جوانان مسلمان تا نيمه‌هاي شب در گوشه‌هاي مهمان‌خانه‌هايي كه ميعادگاه دختران اروپايي بود، به سر مي‌بردند.
6. خوش‌گذراني و عياشي شيوع يافت و همچنين رقابت در تجملات زندگي، لباس و مسكن شروع شد تا آنكه عايدات مشروع و معمولي كفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهاي آنها قادر نبود و در نتيجه عمّال دولتي براي تأمين هوي و هوس‌هاي خود شروع به اخاذي و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج يافت، طبقات توليد كنندة ثروت يعني دهقانان و كشاورزان و روستاييان و كارگران و صنعت‌گران براي تأمين هوس‌هاي طبقات ممتاز مجبور بودند بيشتر دست‌رنج خود را تقديم نمايند. بدين ترتيب اين دسته پس از مدتي فقير و ناراضي شده و طبقات ممتاز هم بيش از پيش در لجن‌زار تن‌پروري، و فسق و فجور و شهوت‌راني غوطه‌ور شدند.

بالاخره كار شهوت‌راني و پرده‌دري مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المريا (يكي از استان‌هاي كشور اسلامي اندلس) عاشق دختركي نصراني شد و خواست او را با تهديد از پدرش بربايد. آن دختر به «جندل بن حمود استاندار اشبيليه (يكي ديگر از استان‌هاي كشور اسلامي اندلس) پناهنده شد جندل هم لشكر فرستاد تا براي اين عمل معتصم را سركوب نمايند. در نتيجه جنگ بين اين دو استاندار اسلامي درگرفت، و او كه از مدت‌ها پيش از طرف زمام‌داران مسيحي ـ به شرط همكاري با آنان ـ وعدة فرمان‌فرمايي كلّ اندلس دريافت كرده بود، از زمام‌داران مسيحي كمك نظامي خواست و زمام‌داران مسيحي هم كه از ديرزماني به انتظار وقوع جنگ‌هاي داخلي در كشور اسلامي اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زيادي از سربازان مسيحي را به ياري اين فرمانده نظامي روانه كردند. با سپاهيان خود و ارتش امدادي مسيحيان به معتصم تاخت، او را كشت و قصرش را ويران نمود و به شكرانة اين فتح جشن‌هاي باشكوهي برپا كرد، اما مردم مسلمان و مسئولين كشور اسلامي از اين واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساكت نشستند.

اين حادثه، نخستين ضربتي بود كه بر اثر آن معاهدة شوم و باز شدن پاي بيگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمين اسلامي به روي مسيحيان و ورود دختران زيبا و طناز... بر پيكره مسلمين اندلس وارد آمد. پس از اين واقعه برادركشي و سكوت امراي مسلمان در برابر آنها، كار خود را كرد و روح سلحشوري، شهامت، تعصب در حفظ دين، ناموس و كشور، از بين مسلمين رخت بر بست و وقت آن رسيد كه مسيحيان آرزوي ديرين خود، يعني تصرف كشور اسلامي اندلس و اخراج مسلمين از آن را عملي سازند.

ماية عبرت

در روز چهارم جمادي‌الثاني سال 486 هجري به «حصين بن جعفر» استاندار نيرومند اسلامي و فرمانده لشكر والانس (يكي از استان‌هاي بزرگ اندلس) اطلاع رسيد كه نخست‌وزير مسلمين «عدي بن عبدالعزيز» مشهور به «ابن ذي النون» با مسيحيان قرارداد محرمانه‌اي بست كه به مسلمين و مملكت خود خيانت كند و قلعه‌هاي والانس را تسليم آنان نمايد. حصين پس از شنيدن اين خبر به پيش ابن ذي‌النون رفت تا دربارة آنچه شنيده بود تحقيق نمايد و هنگامي كه به نزد او رفت دلائلي بر صدق آنچه شنيده بود يافت. وي هنگام ورود ديد ابن ذي‌النون با يكي از كشيشان مسيحي زيرگوشي صحبت مي‌كند، ابن ذي‌النون كه راز خود را كشف شده يافت و انكار را بي‌فايده ديد صريحاً به جنايت خود اعتراف كرد. و گفت: حصين بن جعفر! من ديده‌ام كه زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسيدگي نمي‌كنند، علاوه بر اين مسيحيان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله‌ورند و مسلمين در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصين در خشم شد و گفت تو مي‌خواهي شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهي و سرمشق جنايت باشي ولي بدان كه زمام‌داران مسيحي به تو جزاي خيانت خواهند داد نه جزاي خدمت. اما خشم حصين ديگر سودي نداشت. زيرا «ابن ذي‌النون» خائن قلعه را تسليم مسحيان كرده بود، و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت كردند و مرتكب شديدترين جنايات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند. تاريخ مي‌نويسد، لشكر مسيحيان در آن هنگام سيزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاك و خون كشيدند و سي هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذيرفتن دين مسيح از دم شمشير گذراندند. تصرف شهر والانس به وسيله مسيحيان به قدري با سرعت انجام گرفت كه هنوز خبر خيانت ابن ذي‌النون به عدي بن عبدالعزيز نرسيده كه كار از كار گذشته بود.

عدي خواست با لشكر خود به طرف والانس حركت كند ولي ديد قرطبه در خطر است ناچار در آنجا ماند. ولي ابن ذي‌النون خائن نيز به جزاي خيانت خود رسيد زيرا به مجرد ورود «ايلدقولنس» زمام‌دار بزرگ مسيحيان شهر والانس دستور داد ابن ذي‌النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خيانت كند. بالاخره نقشة زمام‌داران مسيحي عملي شد. براق‌ بن عمار افسر خيانت‌كار اسلامي هم «جندل بن حمود» استاندار اشبيليه را به وعده‌هاي دروغين زمام‌دار مسيحي كه وعدة فرمانروايي كل اندلس را به او داده بودند فريب داد و او لشكر خود را حركت داد و به كمك سربازان مسيحي به مالك بن عبّاد فرمان‌رواي كلّ اندلس حمله‌ور شدند و از اشبيليه به طرف قرطبه حركت نمود ولي سربازان مسيحي به مجرد حركت جندل از اشبيليه آنجا را تصرف كردند، سپس جندل را به قتل رساندند. سربازان جندل كه پس از به قتل رسيدن او، خود را بي‌فرمانده ديدند به طرف اشبيليه برگشتند اما سربازان مسيحي اجازه ورود به اشبليه را به آنها ندادند و اكثر آنها را به قتل رساندند. مالك بن عباد، فرمان‌رواي كل اندلس هم كه ياران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار كرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد. زمام‌دار بزرگ مسيحي ـ ايلدقولنس ـ هم بدون هيچ‌گونه مانعي وارد قصر پادشاهي قرطبه شد و پنجاه دختر زيبا از دختران زمام‌داران اسلامي و كاخ‌هاي آنان را اسلامي را بين افسران خود تقسيم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاك يكسان كرد و محلاً آن را براي فحشا و فسق و فجور اختصاص داد. كتاب‌خانة اسلامي قرطبه را كه مشتمل بر بيش از هشتاد هزار جلد كتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالي قرطبه را به قتل رساندند. و براق بن عمار افسر خائن اسلامي هم به امر «دوك ونيز» يكي از زمام‌داران مسيحي به قتل رسيد.
پي‌نوشت:
برگرفته از: مكتب اسلام، سال 18، ش 4.
.................................................. ......................................
منبع: ماهنامه موعود، شماره 80

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد