PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در محفل عشق



touraj atef
15th September 2010, 11:02 AM
بازيهايم را آغاز كنم و بر روي سپيد برگي مي خواهم كه ز سپيدي بنگارم و اين گونه است كه سپيدي ترين كلمه را مي نويسم
عشق
“ع” را بر مي دارم و ز عبادت گويم آري عبادتي كه گر عشق نباشد هيچ نيست همان گونه كه خود عشق عبادت است گويند عبادت بايد پاكي را همراه باشد با عشق پاكي به تمامي وجود دارد
سپس سوي عصيان روم آري عشق مي تواند عصيان آورد عصيان بر عليه خويشتني كه در روزمرگي خفته است روزمرگي كه گلو را مي فشارد و تمامي پيكر را در فشاري بي كران برد و چنين است كه عصيان بايد كردو عصيان همراه با عشق است
باز هم “ع”عشق مرا رها نسازد و به وادي كلام پروازم دهد و ” عمل ” را به يادم آورد آري عشق بي عمل چون عابدي است كه صبح تا شام سر به خاك نهد اما هنگامي كه چشم را از خاك بردارد به تمامي پليدي را مي نگرد و چنين عابدي تنها معبودش شيطان است عشق هم بايد با عمل باشد كلام عشق را نسازد و تهديد عشق را نسازد و تعصب و غرور و تماميت خواهي فرزندان عشق نيست پس بايد عاشقانه عمل كرد
گوئي “ع ” عشق مرا دست بر ندارد و به سوي دگر كلمه اي سوق دهد ” عقل “آري گفته اند
آب عشق با عقل به يك جوي نمي رود ليك من گويم عقل همان ذهن مكار نيست عقل مي تواندآگاهي باشد آري عشق بي آگاهي عشق نيست توهمي است كه به وادي هوس ما را كشاند و بعد پوچي ..

خود را رها ز “ع” كنم به سوي ” ش” عشق روم آري اين حرف چه زيبا با عشق آيد “ش” چون شور و شعف و شيدائي و شجاعت و شفقت و شهد و شراره و … باز هم گويم “ش” مرا با عشق شميمي دهد و چنين است كه عبادتم و عقلم و عملم و عصيانم با شجاعتم و شورم و شيدائي و شعف گره زند و چه بازي بي نظيري است

به آخرين حرف رسم ” ق” گويند قيامت آخرين وبزرگترين است و من دانم كه چنين است قيامت هر زندگي عشق است بي كرانگي هر زندگي عشق است و با قيامت است كه عشق را معني كنم بازي “ق” را ادامه دهم قامتم با عشق استوار شد حتي اگر زير بار غمهائي خم گردد قامتم را قوام يافتم گر اميد به عشق داشتم آري قامتم و قوام يافت و در قواره آدمي رفت گر به عشق پايبند بود عشق بود كه قامتم را قوام داد و در قواره آدمي برد و قوت بخشيد و باورم ساخت كه قوي هستم گر عاشق شدم با عشق قلم زدم با عشق يافتم كه قلبي دارم با عشق قومي را ز قوم ديگر جدا نساختم كه در مكتب عشق همه يك قومند و چنين است كه با عشق قوام يافتم كه خواجه شيراز گفت
هرگز نميرد آن كه زنده شد به عشق/ ثبت است بر جريده عالم دوام ما
در مكتب عشق باز هم توانم از ” ع” گويم از “ش” سخن رانم و حكايتهاي دگري ز ” ق” زنم اما بر سپيدي كاغذ چرا نويسم حكايت عشق حكايت دل است و قصه بودن هاي من بعنوان آدمي است پس بازي را رها كنم سر به اندرون درياي عشق زنم و گويم
اي يار دستهايت را به من ده و بيا
تورج عاطف
/WWW.tourajatef.blogfa.com
/ tourajatef@hotmail.com

http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/fingerprint3.jpg?w=101&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/fingerprint3.jpg)



(http://lonelyseaman.wordpress.com/2010/09/15/%d8%a8%d8%a7%d8%b3%d9%be%d9%8a%d8%af%d9%8a-%d9%83%d8%a7%d8%ba%d8%b0/#respond)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد