PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : براي پدرم



touraj atef
14th September 2010, 02:33 PM
هيچگاه كسي را چون او نديده ام مردي به تمامي قلب و مهرباني و احساس مسئوليت و در عين حال خود دار و مقاوم و سخت گير و غير قابل انعطاف و سر سخت در باورهايش كه به واقع بسياري از آنها بكر و نادر در روزگار پر غوغاي امروز هستند مردي كه همواره مي توانست متفاوت باشد گاهي پدري كه با نجواي كودكانه و شعر
آهاي بچه هاي ناز نازي پاشيد بريد بازي بازي دست به گلها نمي زنيد هر كي به گل دست بزنه شاپرك نيشش مي زنه
,دو فرزندش را از خواب بيدار مي كند تا به مدرسه روند و گاهي اوقات سخت بر روي نظريه هاي خود در بزرگترين بانكها ي ايران مي ايستد و حاضر است براي حفظ مال و سرمايه و مردم تا آستانه استعفا و جنگهاي بي كران با كساني برود كه خود را رنگ زده و به گونه ديگر ادعاي بزرگي و صداقت و شرافت مي كردند ولي ..
آري باورم نمي شود اما امروز او 70 سالگي را تمام كرده است و از اين رو براي من هم يك روزي باور نكردني است براي من كه هميشه فكر مي كردم 70 سالگي سن پدر بزرگي است گرچه او پدر بزرگ است اما براي من همچنان حالت همان مردي را دارد كه در سالهاي كودكي دستهاي بزرگ او را مي گرفتم و با هم در بازارچه قوام السلطنه به سوي خانه پدري او مي رفتيم آن روزها او بزرگ بود و من پسركي با موهاي روشن و خجالتي كه به او با شوق و تمجيد مي نگريستم كه چگونه با لبخند قدم مي زد و هراز گاهي به آشنايان سلامي مي داد با همان لبخند و صلابتي كه از او انتظار مي رفت گوئي خداوند او را آفريده كه همواره رهبر باشد در ميان غبار خاطرات دور ذهنم كه مي روم به ياد مي آورم كه از بازارچه كه عبور مي كرديم به كوچه باريك خانه پدري مي رسيديم جائي كه مادربزرگ در آنجا سكني داشت هيچگاه پدر بزرگي را آنجا نديدم زيرا پسرك خجالتي شانس اين را نداشت كه آغوش پر مهر “آقا جان ” را لمس كند و تنها در ميان قصه ها او را مي شناخت و بعدها در قالب قصه هايش با او سخن گفت ولي همگي مي گفتند پدر بزرگ چون بزرگ مردي بوده است كه دستهايش حتي پس از رسيدن به خانه پدري در دستهاي او قفل بوده است مردي به تمامي پاي بند اصول و مديريت و در عين حال با قلبي مملو از عشق به خانواده و ميهن كه حاضر بود تمامي دنيا را به مبارزه بطلبد تا شرافت و انسانيت را حفظ كندو حتي در ميان همين حفظ شرافتها بود كه در آذربايجان دهه 20 مورد هجوم اوباش وطن فروشي قرار گرفت و دچار ناراحتي قلبي شد و سرانجام با همان قلب بيمار ازجهان رفت اما مگر غير از اين هم مي توان انتظار داشت ؟ پسرك مو طلائي كه بزرگتر شد متوجه شد كه بزرگ مردش همان كسي كه پدري آن چنان عاشق مردم داشته و خود از نوادگان يكي از قهرمانان مشروطيت بزرگ ايران است و اين گونه است كه شرافت و احترام و عشق به ميهن و مردم را اولويت مي داند و بارها به پسر كوچولو مو طلائي خجالتي آن سالها گفته است
عاشق مردم,عاشق ايران باشد
به خانه پدر بزرگي بر مي گرديم جائي كه چون همه خانه ها تخت ها در حياط بودند براي خوابهاي تابستاني زير آسمان زيبا آن سالهاي تهران با معرفتها ,و حوضي هم در ميان حياط بود و حصير هائي كه اتاقها را خنك مي كرد و يك خانه بزرگ براي پسرك خجالتي كه بزرگ مردش را نظاره كند كه چگونه به همه دستور مي دهد اما در چشمهايش پر ز عشق به آنها است و اين حكايت سالها ادامه دارد
امروز بزرگ مرد دور از وطن است در سرزميني كه هر از چند گاهي در خيابانهاي آن قدم مي زند و به ياد پسرك موطلائي و دخترك يك دانه اش و صد البته فرزندان آنها كه چون گوهرهاي زندگيش هستند مي افتد و شايد در خلوتش با دلتنگي اشكي مي ريزد اما همچنان به پسرك مو طلائي كه حالا خود مرد و پدري شده و براي دخترش شعر مي خواند و مي سرايد نغمه هاي عشق مي فرستد امروز تولد او است و پسرك مو طلائي به بزرگ مرد و پدرش به ياد تمامي سالهائي كه با هم و بدون هم بوده اند بوسه مي فرستد و از ايزد مهربان مي خواهد كه بزرگ مردش همواره سالم و شادمان باشد زيرا عشق او را هنوز دارد و همواره خواهد داشت
بابا جون تولدت مبارك

تورج عاطف/www.tourajatef.blogfa.com/ tourajatef@hotmail.com
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/d9bed8afd8b1.jpg?w=150&h=120 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/09/d9bed8afd8b1.jpg)

نازخاتون
14th September 2010, 04:38 PM
خداوند همه پدرها را در پناه خود حفظ و مويد گرداند...[golrooz]

Rez@ee
29th October 2010, 03:10 PM
روح تمامی پدران ازدست رفته شاد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد