PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله شعرها و چیزها ( قسمت اول )



AreZoO
13th September 2010, 08:07 PM
شعرها و چیزها

بخش نخست:

http://img.tebyan.net/big/1388/04/7316152145132154141502272012152425119413926.jpg
ایجاد نقش و نگار بر ابزار كار، یا بر دیوار محل زندگی از زمان های بسیار كهن آغاز شده است. قدیم ترین این گونه آثار را باید از مردم دوران چهارم زمین شناسی دانست كه پایان آن در حدود هزاره ی دهم تا هشتم پیش از میلاد است.

مردم این دوره كه در غارها زندگی می كردند، و از گوشت و پوست حیوان ها برای ادامه ی زندگی بهره می بردند، بر دیوار غارها و بر ابزار زندگی خود نقش برخی از حیوان ها را می كندند.

انگیزه ی این مردم در نقش صورت این حیوان ها چه بوده است؟ این شکل ها بی شک كاملا جنبه ی مذهبی، جادو و افسونگری داشته است، یعنی همان جنبه ای كه بعدها در تمدن های بزرگ كهن مانند مصر و سومر و جز آن ها، به اوج قدرت خود رسید، و درك و احساس و منظور ایجاد كنندگان آن ها امروزه تا اندازه ای برای ما روشن و آشكار است.

انسان دوران چهارم، با نقش تصویر حیوان هایی مانند گوزن یا گاو وحشی بر دیوار غار، می پنداشت كه این نقش ها وسیله و سبب فراوانی شكار و غلبه و چیرگی او بر این حیوان ها خواهد شد، و در این نقش ها قدرتی هست كه شكارها را به سوی او جلب خواهند كرد. این اندیشه در همه ی دوران های پیش از تاریخ ادامه یافت، و افراد بشر می كوشیدند كه اندیشه و خواست های خود را به صورت شکل های گوناگون بر آثار و ابزار زندگی خود نقش كنند.

نقش هایی كه بر آثار سفالی پیش از تاریخ دیده می شود، خود نوعی بیان اندیشه است. این شکل ها بیش تر جنبه ی مذهبی و ستایش عوامل طبیعت را دارد و به نظر می رسد كه سازندگان آن ها كوشیده اند به وسیله ی آن ها از خدایان درخواست فزونی، نعمت و بركت و سعادت كنند. بدین ترتیب در مذهبی بودن این نقش ها جای تردیدی نیست. پس از اختراع خط كه پدید آمدن آن آغاز بزرگی در زندگی انسان است و آن را باید یكی از بزرگ ترین سر فصل های تمدن دانست، كار بیان اندیشه و بازتاب آن بر چیزهای ساخته شده به دست بشر آسان تر شد و یكی از بزرگ ترین آرزوهای او جامه ی عمل پوشید. از این زمان افزون بر ترسیم نقش ها، نوشتن نام صاحبان چیزها یا جمله هایی كه برای صاحب آن چیز طلب خیر و بركت و فزونی می كرد متداول شد.

از این گونه چیزها در میان آثار مربوط به زمان هخامنشیان و سلسله ی پس از آن در ایران بسیار دیده می شود.
در دوره ی اسلامی به سبب تغییر مذهب در ایران، در هنر نیز تغییرهای ویژه ای پدیدار شد.

http://img.tebyan.net/big/1388/04/244862551302011662532462041792113242199180116.jpg
اگر توجه كنیم، به سبب عقاید مذهبی جدید، هنر صورت سازی و ایجاد نقش حیوان ها بر اشیا و آثار، برای مدت درازی به دست فراموشی سپرده شد و سبب گسترش خط را بر اشیا و آثار می توان دریافت و دو علت اساسی برای این كار پیدا كرد:

نخست آن كه، چون در مذهب های قدیم، توسل به دعاها و وردها و اعتقاد به رسیدن به خیر و بركت و سعادت به وسیله ی دعا، پایه های محكمی داشت، ناچار بعدها در مذهب جدید نیز مردم با ایمان بیش تری به این كار ادامه دادند و تقریبا بر بیش تر ابزار زندگی خود، نام مقدسان و بزرگان دین را نقش می كردند و از آنان برای تبرك و سعادت یاری می جستند.

دوم، چنان كه می دانیم ایرانیان به تزیین اشیا و ابزار خود علاقه ی بسیار داشتند و چون نمی توانستند از نقش صورت ها در این كار بهره بگیرند، به خط متوسل شدند، و برای تزیین آثار خود از خط بهره گرفتند و دعاها را با خط خوش بر كاسه و كوزه و سایر لوازم زندگی خود نقش كردند. از همین جا است كه دیده می شود هنرمندان بیش تر به زیبایی خط توجه داشته و زوایا و شکل هایی در نگارش آن ایجاد كرده اند، تا آن جا كه خط، خود به صورت یك عامل تزیینی در آمده، و به سبب برگزیدن شیوه های گوناگون در نگارش آن، غالبا خواندنش بسیار مشكل و گاهی نیز خوانده نشدنی شده است.

بنا براین باید گفت كه خط در ایران در دوره ی اسلامی، یكی از عامل های هنر های تزیینی شده، و هنرمند می توانسته با شكل و تركیب حرف ها بازی كرده، به دلخواه خود در آن ها تغییرهایی پدید بیاورد. به همین سبب می بینیم كه شكل نوشتن كلمه ها پس از مدتی از صورت اصلی خود خارج شده و به صورت شکل تزیینی در آمده است، بسانی كه باز شناختن آن ها به دقت و مطالعه ی كافی نیاز دارد. نمونه ی كامل این گونه نقش ها را در ظرف های نیشابور می توان دید. از اوایل سده ی ششم هجری نوشتن شعرهای فارسی بر اشیا ایرانی معمول شد، به طوری كه در حاشیه و كنار كاشی های ستاره ای شكل و در داخل برخی كاسه های سفالین لعاب دار این دوره، شعرهای فارسی را می توان دید. این نمونه ها طلیعه نگارش شعر بر روی اشیا است كه به مرور و با گذشت زمان متداول تر شده گسترش فراوان یافت. دوره ی رونق شعر پارسی بر اشیا را، باید از سده های دهم به بعد دانست. در این دوره ها نگارش شعر پارسی بر همه ی چیزها از قبیل جلد های چرمی و روغنی، انواع قلم كارها، ظرف های چینی و فلزی و اشیا منبت و خاتم و جز آن ها متداول بوده است. بیش تر این شعرها از نظر معنی و مضمون تناسبی بسیار لطیف و نزدیك با مورد مصرف این چیزها دارند. تناسب میان شعرها و چیزها یكی از موردهای نشان دهنده ی ذوق و سلیقه ویژه ی ایرانیان است، تا جایی كه برای هر دسته و طبقه از اشیا، قطعه ها و رباعی های متناسب ساخته و نقش شده است.

http://img.tebyan.net/big/1388/04/2549321164864103620203115126127126126.jpg
آن چه در این مقاله مورد گفت و گو قرار می گیرد، نمونه هایی است از این گونه شعرها، ولی نباید از خاطر دور داشت كه كار گرد آوری این شعرها كاری است دشوار. زیرا از یك سو این دسته از اشیا و آثار هنری كه شعرهایی بر آن ها نقش شده بسیار متنوع و پراكنده اند، و از سوی دیگر، شعرهای این اشیا، به ویژه شعرهای متاخر، به سبب بی بهره بودن هنرمندان سازنده از نوشتن و خواندن، گاهی بسیار بد خط و پر از غلط های املایی است، بنابراین اگر خوانندگان عزیزی كه از این گونه چیزهای هنری در دست دارند با ما همكاری كرده، از فرستادن شعرهای نقش شده بر اشیا مجموعه ی شخصی خویش دریغ نورزند، بسیا به جا و مایه ی سپاس گزاری نویسندگان این مقاله خواهد شد.

در این گفتار ترتیبی كه برای معرفی اشیا در نظر گرفته شده به ترتیب حرف های الفباست و شعرهای هر دسته از اشیا به دنبال یكدیگر آورده شده است:

الف

انبر برنجی كنده كاری شده:

- سوختم سوختم سوختم / تا روش عشق تو آموختم
- حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بدم، پخته شدم سوختم
- آتش علاج خانه زنبور می كند / فیروزه یاد خاك نیشابور می كند
- آتش بگیر و بر سر قلیان ما گذار / وانگه ببین كه سوز دل ما چه [می كند]
(موزه ی هنرهای تزیینی)

انفیه دان زرین چهارگوش:

ندانم ز آب و گلست آن وجود روحانی / بدین كمال نباشد وجود انسانی
به هر چه خوبترند در جهان نظر كردم / كه گویمت به تو ماند، تو خوبتر زانی
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
ادامه دارد...

AreZoO
13th September 2010, 08:17 PM
شعر ها و چیزها ( ب - پ)

بخش دوم :

«ب»


بخاری:

http://img.tebyan.net/big/1388/04/629411015290436936192201337230143236215.jpg
- بخاری همچو عشاق دل افروز / برای گل رخان سوزد شب و روز

- دهان گشاده بخاری بسان بی ادبان / رسانده كار به جایی كه چوب می خواهد

- گل شراب و گل آتش و گل عارض / اگر غلط نكنم فصل گل زمستانست

- خوشست باده گلرنگ در كنار بخاری / ز دست ساقی گل چهره با كباب شكاری

بشقاب چینی:


http://img.tebyan.net/big/1388/04/1914719511784841291072062501086627198149138.jpg
- بردار ز روی قاب سرپوش / تا یار كند طعام را نوش

- هر كس كه به دست جام دارد / سلطانی جم مدام دارد

(مجموعه‌ی آقای كریم‌زاده)

ساقی تو می به جام بلوری چه می‌كنی / گل را پیاله ساز، لب یار نازكست

(مجموعه‌ی آقای كریم‌زاده)

بشقاب زرین مدور مینا كاری شده:


http://img.tebyan.net/big/1388/04/952161121971941211405317039180209218146106209.jpg
ظل حق فتحعلی شاه آن كه هست

آفتاب از تابش رایش بتاب

باد تابان آفتاب دولتش

بر فلك تابان بود تا آفتاب

غیرت شمس سپهر این شمسه شد

شد چو در بزم شه مالك رقاب

یار بس گل های رنگین گلشنی

ایمن از آفات و دور انقلاب

نی زباد مهرگانی در قصور

نی ز ابر نوبهاری رشحه یاب

لاله‌اش چون لعل جانان دلفریب

نرگسش چون چشم دلبر، نیم خواب

عنچه‌اش با سوسن اندر گفت و گو

سنبلش با سوری اندر پیچ و تاب

جلوه این جمله گل ها ز آتش است

گرچه باشد جلوه گل ها ز آب

شمسه میناست این در بزم شاه

تا بود در بزم گردون آفتاب
(موزه‌ی جواهرات سلطنتی)

بشقاب زرین میناكاری شده توسط آقا باقر میناساز عهد فتحعلی‌شاه:

این پیكر زرین تن، جان پرور، دلخواه

در محفل دارای زمین چون به فلك ماه

نی‌نی، فلكی یافته از طالع مسعود

در انجمن علت ایجاد فلك راه

هفت اختر سیاره در آن آمده ثابت

از امر شهنشاه جهان فتحعلی‌شاه


http://img.tebyan.net/big/1388/04/6920249714167141172501242018215018562142.jpg

(در یك مجموعه‌ی خصوصی خارج از ایران)

بهله (دستكش بازداران) :


سبك بگیر تو این كار بهله دوزی ما / قضا ز چنگل شهباز داده روزی ما

«پ»


پرده:


باش چو پرده راز دار كسان

تا نگردند از تو افسرده

پرده راز كسی نگفته به كس

هیچ كس را ز خود نیازرده

پرده پوشی نموده عیب كسان

دیده اما به رو نیاورده

حفظ اسرار و پرده پوشی را

یاد باید گرفت از پرده

http://img.tebyan.net/big/1388/04/20614919317217311324817794973458831223912.jpg
پرده‌ی ماهوت مروارید و پولك دوزی شده:



این درگه بزم خسرو دورانست

وین پرده بر آن ز گوهر تابان است

یا پرده صفت گوهر رخشان خرد

آویخته بر بارگه یزدان است
(موزه‌ی كاخ گلستان)

پرده:


در روی پرده‌ی سلسله‌دوزی مقبره‌ی شاه نعمت‌الله ولی در ماهان كه به وسیله‌ی میرزا محمد كاشانی پته‌دوز، دوخته شده، این شعرها به خط نستعلیق قلاب دوزی شده است:

مزار شاه ولی فرش چه (چو) خلدبرین

ز زلف حور در ایام شاه ناصردین

نگاشت نغمه‌ی تاریخ سامی بی‌شك

مزار شاه ولی فرش شد ز بال ملك
ادامه دارد...
یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
13th September 2010, 08:21 PM
شعر ها و چیزها ( ت )

بخش سوم:



تاج
http://img.tebyan.net/big/1388/04/128211124015216271041022452180610217543.jpg


بی واسطه، ره به بزم شاهت ندهند

در كوی مقربان پناهت ندهند

تا پی روی از طریق خالصان نكنی

تشریف قبول پادشاهت ندهند

تا با تو تویی، به دوست راهت ندهند


در بستر فقر تكیه‌گاهت ندهند

تا تن داری خرقه نپوشانندت

تا سر ندهی نمد كلاهت ندهند


(موزه‌ی هنرهای تزیینی)

تاج درویشی سوزن‌دوزی عالی (ذیحجه 1298هـ . ق.):



ای به درگاه تو درویش و توانگر محتاج

می‌ستانند دراویش تو از قیصر باج

هر كه را لایق هر چیز كه دیدی دادی

بر فقیران ز نمد افسر و بر شاهان تاج

درویشم و دارم از نمد بر سر تاج

مسكینم و نیستم به قصیر محتاج

تا دم ز ولای اسدالله زدم

از جمله شهان گرفته‌‌‌ام باج و خراج


(موزه‌ی هنرهای تزیینی)

تاج درویشی ماهوت سوزن‌دوزی شده:

http://img.tebyan.net/big/1388/04/303743109427426212372216865154141157.jpg
ما اسیران بند سوداییم

دردمندان بی‌سر و پاییم

شیر مردان وادی عشقیم

مصلحت بین كوی غوغاییم


گاه مانند زمین پستیم

گاه همچون سپهر بالاییم

گاه خاكیم و گاه آب حیات

گاه ایریم و گاه دریاییم

گه تهی كیسه‌ایم گه قلاش

گه چو پنهان شویم و پیداییم

هر كه با ما نشست مومن شد

از دلش زنگ كفر بزداییم

چون بود جان او به ما صافی

در زمانش تمام بنماییم



- كه سراسر جهان و هر كه در اوست / عكس یك پرتو از رخ دوست

از عین علی، دیده ملت بیناست

وز لام علی، لوای دولت پیداست

گر طالب فیض و رحمتی ای نادم

دریای علی طلب، كه دریا دریاست


(موزه‌ی مردم شناسی)

http://img.tebyan.net/big/1388/04/20520444174441442420216221218210615946197228.jpg
تبرزین فولاد طلاكوب:


این جوهر برنده كه ما را به كف است / شایسته كتف زبدگان حق است

(موزه‌ی هنرهای تزیینی)

تبرزین فولاد طلاكوب:


- ای دل اگر به دیده تحقیق بنگری / درویشی اختیار كنی بر توانگری

- تبرزین به خون یلان گشته غرق / چو تاج خروسان جنگی به فرق

(موزه‌ی هنرهای تزیینی)

یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
13th September 2010, 08:24 PM
شعرها و چیزها ( تخت ها )

بخش چهارم



تخت خورشید

تخت خورشید معروف به تخت طاووس در فاصله ی سال های 16- 1215هجری قمری در اصفهان به دستور فتحعلی‌شاه ساخته شده و در زمان ناصرالدین شاه به سال 1274هـ . ق. تغییرهایی در آن داده، و این شعرها را در داخل ترنج های طارمی های اطراف آن مینا كاری كرده‌اند:
http://img.tebyan.net/big/1388/04/150912527723725030124115212225160173178215205.jpg
سر ملوك ابونصر، ناصرالدینشاه

كه هست گردون با پایه سریرش دون

به چهر خویش آراسته است تخت نیا

بدان صفت كه منوچهر تخت افریدون

به عهد خود چو ملك بر جمال ملك فزود



نهاد خوبترین رسم و بهترین قانون

سریر خاقان دادش به پای بوسه و گفت

نشستگاه توام، كن جمال من افزون فزود شاه جهان بر جمال تخت نیا

چنان كه رشك برد زو، سپهر میناگون

روان فتحعلیشاه در بهشت برین

به یاد این ملك راد، بشكفد ایدون

به تاج و تخت شهنشاه تا به كار برند

فلك زر و گوهر آرد ز بحر و كان بیرون

چو بامداد دهد بار آیدش به سلام

ز چرخ طالع مسعود، و طایر میمون

قضا به پایه اورنگ او دهد بوسه

قدر به گوشه دیهیم او بود مفتون

همیشه تا ز كواكب چو اندر آید شب

شود سپهر، مرصع به لولو مكنون

نشستگاه ملك باد این خجسته سریر

بر سریرش باد قد ملوك، چو نون

بود به تخت شهنشه پیروز، روز افزون

برین سریع
مرصع چو مهر بر گردون
(موزه‌ی كاخ گلستان)




اشاره: همانگونه که می بینید اغراق بیش از حد برای تجلیل از شاهان به شیوه قصیده سرایی سبک خراسانی در این اشعار بسیار مشهود است و گویا چنین اغراق های غریبی را برای افزودن به ابهت تخت سلطنت لازم می دیدند گرچه نحوه سرایش قصاید مدحی همیشه بر مبنای دروغ پردازی و اغراق درباره شان ممدوح بوده است. نمونه های حاضر شاید از نمونه های برجسته اغراق در شعر هستند که متاسفانه همین امر باعث شده تا از زیبایی هنری کمی بهره مند باشند.

تخت مرمر


این تخت به حجاری استاد محمد ابراهیم اصفهانی به سال 1221هـ . ق. ساخته شده و فتحعلی خان صبا در مدح فتحعلی‌شاه، و وصف این تخت شعرهایی سروده، كه در طارمی های تخت از داخل و خارج كنده‌كاری شده است. بیت هایی از طارمی های بیرون سمت راست تخت به ترتیب زیر خوانده می‌شود:

http://img.tebyan.net/big/1388/04/86126515110425476253179187213107174147168208.jpg
كشیده سر به فلك تخت شاه عرش اورنگ

و یا سپهر برینی است بر زمین از سنگ

سریر سنگ ز آیینه به كه از رشكش

گرفته چهره آیینه سكندر زنگ

سریر فتحعلی‌شه كه با محیط كفش

دل محیط چو چشم بخیل باشد تنگ

ز طبع اوست كه فواره‌اش درافشانست


بلی ز تربیت مهر گوهر آرد سنگ

ز سنگ كعبه دیگر، بیانگر كه بروست

ركوع قیصر روم و سجود خسرو زنگ

سریر شاه جهانست یا سپهر برین

كه مهر اوست رخ شهریار با فرهنگ

ستوده فتحعلی‌شاه، آن كه رخشش را

ز انجم آمده بر گستوان ز منطقه تنگ

همیشه تا تن شاهان به تخت جوید فخر

مدام تا سر مردان ز دار دارد ننگ

قد موافق او بر نشیب تختش راست

سر مخالف او بر فراز دار آونگ

تختی از سنگ برار است شه عرش اورنگ

كه ز غیرت زده بر شیشه نه گردون سنگ

چون نهد پای بر‌ آن خسرو جمشید آیین

چون كند جای بر آن شاه فریدون فرهنگ

آسمانیست كه او را بود از خور دیهی

آفتابیست كه او را بود از چرخ اورنگ

تخت دارای جهان، فتحعلی‌شاه است این

یا كه عرشست و بر آن از ملك العرش آهنگ

آسمان را به این گاه، سجود است سجود

زین خرامیدن بیهوده درنگ آن درنگ

گرچه با عرش سخن را نبود روی ولی

چه توان چون نبود بارگی او همه لنگ

الغرض یافت چو این تخت سلیمانی فر

به شهنشاه فلك گاه و سلیمان فرهنگ

منشی طبع صبا از پی تاریخش گفت

كه سلیمان زمان داده شرف این اورنگ


(ایوان تخت مرمر – كاخ گلستان)
تخت نادری

تخت یا صندلی دو پله كه به غلط به نام «تخت نادری» معروف است و اینك در موزه‌ی جواهرات سلطنتی در خزانه‌ی بانك مركزی نگاه داری می‌شود، از ساخته‌های زمان فتحعلی‌شاه است.

در دو طرف دست اندازها و پشتی آن شعرهایی بدین مضمون برجسته كاری و منگنه شده است:
http://img.tebyan.net/big/1388/04/13717650242209212224215991994423498256.jpg
شهنشاه اعظم خداوند كیهان

جهان بین عالم جهانبان دوران

جهاندار فتحعلی شه كه دارد

به خاك پیش روی خورشید پنهان

سپهرش یكی گرد از سم تازی

زمینش یكی گوی در خم چوگان

هنر جان و جان شهنشه بدان تن

جهان جسم و جسم جهانبان در آن جان

به حكمی رباینده تاج قصیر

به عزمی ستاننده تخت خاقان

سزاوار خویش آن شهنشاه گیتی

ز یاقوت تابان و الماس رخشان

یكی كرسی آراست چون كان گوهر

یكی كرسی افراخت چون عرش یزدان

بپرداختند از درر گنج دریا

تهی ساختند از گوهر مخزن كان


(موزه‌ی جواهرات سلطنتی)

یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
13th September 2010, 08:28 PM
شعر ها و چیز ها ( حرف ت و جیم )




قسمت پنجم :


ترازو با جعبه رنگ و روغنی :

«عمل عبدالله فی سنه 1305 هـ .ق.»


http://img.tebyan.net/big/1388/05/378012139192170905154225235106725619277.gif
ز الطاف پروردگار جهان

سپهری در این جعبه كردم نهان

چو صندوق عدل شهنشاه دین

بود مخزن در و لعل ثمین

كلیدش چه (چو) سیاره، قفلش نكو

مه و مهر و میزان و شاهین در او


ترازو با جعبه رنگ و روغنی گل و بوته:

به پا كنند چو میزان عدل در محشر

هر آن كه راست به دل مهر حیدر صفدر

چون نامه جرم ماه به هم پیچیدند

بردند و به میزان عمل سنجیدند

بیش از همه كس گناه ما بود ولی

ما را به محبت علی بخشیدند

تركش:

هر تیر كه از پنجه تقدیر رها گشت

كی چاره آن تیر به تدبیر توان كرد تفنگ:

در ظاهر من نگه كنی چون میلم

در روز مصاف صور اسرافیلم

گر نیم نظر ز گوشه چشم كنی

در بردن جان شریك عزراییلم

و

یك میلم و صد ره از دور زنم

هنگام صدا دم ز دم صور زنم

در دست قضا آن قدر انداز منم

كاندر شب تار دیده مور زنم و http://img.tebyan.net/big/1388/05/29183161076963194130226149511912910366.gif


در معركه این تفنگ فریاد رس است

صید افكن و گرم خوی و آتش نفس است

محتاج اشارتی است در كشتن خصم

سویش نگهی ز گوشه چشم بس است

و

این خوش قفا به گاه جدل اژدها دم است

هنگام رزم قاتل هر ببر و ضیقم است

غافل نشو به روز نبرد، كاین عدو گذار

از راه كین كشنده سهراب و رستم است

و

حذر كن ای عدو از من، كه آتش در دهن
دارم

ندارم باك از دشمن كه آهن پیرهن دارم


مخالف كی تواند در برابر بار صف هیجا

كه من از صولت «حاجی» دم لشگرشكن دارم و


ای برق شعله خیز رعد نهیب، عدو فكن

ریزد به گاه جنگ و ستیز آتش از دهن

چون غمزه بتان نكند تیر آن خطا


گشته به روزگار مسمی به صف شكن و

این طرفه تفنگ ساختم از وجه حسن

اژدر صفتی كه ریزد آتش ز دهن

مانند عصا و ید بیضای كلیم

لشگرشكن و عدو كش و صیدافكن

حرف جیم


جام مسی كنده‌كاری شده:


آن كس كه به دست جام دارد

سلطانی جم مدام دارد

چون به دستم داد ساقی جام را

برد صبر و طاقت و آرام را

آتشی بر جان مشتاقان فتاد

تا نمود آن چهره گلفام را http://img.tebyan.net/big/1388/05/19519925119918101140946683122185248245.gif
جام برنجی كنده‌كاری شده:

ایام گل است و شادمانی

ساقی بده آب زندگانی

در سبزه خوشست جام باده

با لاله رخان ارغوانی

حیف است كه بگذرد به غفلت

ایام شباب و نوجوانی

از عمر همین توان شمردن

یكدم كه به عیش بگذرانی
جام مسی كنده‌كاری شده ـ «مشق كمترین محمد حكاك»:

نوش كن جام شراب یك منی

تا بدان از بیخ دل، غم بركنی

چون ز جام بیخودی رطلی كنی

كی زنی در خویشتن لاف منی

دل گشاده‌دار چون جام شراب

سرگرفته چند چون خم دنی

جام:

-ما در پیاله عكس رخ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

-گرت هواست كه چون جم به سر غیب
رسی

بیا و همدم جام جهان نما می‌باش

-پیاله در كفنم بنه تا سحرگه حشر

به می‌ ز دل ببرم هول روز رستاخیز

http://img.tebyan.net/big/1388/05/17418013788466421123138211224811320959.gif
جعبه ‌آرایش خاتم صدفكاری شده:

ای صنعت اسكندر، ای آینه زر

ای عالم جان را رخ زیبای تو پیكر

ای عرش دل‌آویز كه از جسم مصفا

ظل ملك العرش، به صدر تو مصدر

ای مطلع آن نور كه از نور خداییست

خورشید ضمیرش ز ازل مطلع و مظهر

ای خاور آن مهر فروزنده كه باشد

بر خاك درش ناصیه‌سا، خسرو خاور

ای معدن آن گوهر رخشنده كه باشد

غارتگر دریا و در و معدن گوهر جعبه آرایش:

هفت پیرایه شد به روی بتان

كه از آن باغ حسن سیراب است

وسمه و سرم و نگار و خچك

زرك و غازه و سفیداب است


جعبه آرایش روغنی، مصور: عمل ابوالحسن افشار

- دلدار به من گفت: چرا غمگینی

پابند كدام دلبر سیمینی؟

برجستم و آیینه به دستش دادم

گفتم: كه در آیینه كرا می‌بینی؟


- از شبنم عشق خاك آدم گل شد

صد فتنه شور در جهان حاصل شد

صد نشتر عشق بر رگ روح زدند

یك قطره فرو چكید و نامش دل شد


- ای روی تو مهر عالم آرای همه

وصل تو شب و روز تمنای همه

گر بادگران به از منی، وای به من

گر با همه كسی همچو منی، وای همه


- زان سو همه طعنه رقیب پرگوست

زین سو همه تیغ ناز بی‌مهری اوست

حاصل به جهان عشق، كان عرصه ماست

گه كشته دشمنیم و گه كشته دوست


ادامه دارد...

یحیی ذکاء

AreZoO
13th September 2010, 08:31 PM
شعرها و چیزها ( جلدها )

قسمت ششم

جعبه خاتم كاری، شیراز:

http://img.tebyan.net/big/1388/05/177916588221911719084255184112143237157195.jpg
یا حبذا ز صنعت این چابك اوستاد

كین پیكر بدیع نوآیین بنا نهاد

یك بوستان شكوفه به هر گوشه نقش
بست

یك آسمان ستاره به یك صفحه جای داد

از خون خشك این همه گل ها در او شكفت

طبع بهار داشت سر انگشت اوستاد


(از یك مجموعه ی خصوصی در تهران)

جلد چرمی ضربی:



عمل قاری صدیق 1309هـ . ق.




روی تو كه مهر بی‌زوال آمده است

آیینه حسن لایزال آمده است

هر جا كه ز نعلین تو مانده است نشان

محراب سجود اهل حال آمده است

و
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

گفت باز آی، كه دیرینه این درگاهی

همچو جم جرعه در ما كش كه ز سر ملكوت

پرتو جام جهان بین، دهدت آگاهی


- بضاعت نیاوردم الا امید / خدایا ز عفوم مكن ناامید

(موزه ی هنرهای تزیینی)

جلد :

http://img.tebyan.net/big/1388/05/11931812442031171471231902278730243425521.jpg
بهتر ز كتاب در جهان یاری نیست

در غمكده زمانه غمخواری نیست

هر لحظه از او به گوشه تنهایی

صد راحت است و هرگز آزاری نیست.

جلد چرمی:

«عمل حاجی احمد شاه ابن شیخ علی قراتاش 1212هـ . ق.»

پیشی طلبی و هیچ كس پیش مباش

چون مرهم و موم باش، چون نیش مباش

خواهی كه ز هیچ كس گزندت نرسد

بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش

ساده لوحان را نشاید تربیت كردن غنی

گشت چون آیینه روشن، شد به روشنگر طرف

نیك و بد را اعتباری نیست در بازار دهر

می‌شود در هر ترازو، سنگ با گوهر طرف


(مجموعه ی آقای كریم‌زاده)

جلد چرمی ضربی «1255 هـ .ق.»:


- در دل نتوان درخت اندوه نشاند / همواره كتاب خرمی باید خواند

- می‌باید خورد و كام دل باید راند / پیداست كه چند در جهان خواهی ماند.

- در كف نغز خط خوب رقم / رزق را طرفه كلیدیست قلم

(مجموعه ی آقای كریم زاده)

جلد روغنی مرقع:

http://img.tebyan.net/big/1388/05/27819278144820124811471395161187141136.jpg
«عهد ناصرالدین شاه در كارخانه سید محمد 1281هـ .ق.»:

سحر بلبل حكایت با صبا كرد

كه عشق روی گل با ما چها كرد

من از بیگانگان هرگز ننالم

كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد

غلام همت این نازنینم

كه كار خیر بی‌ریب و ریا كرد


(مجموعه ی آقای كریم‌زاده)

جلد كتاب:


این جلد كه هست همچو خوبان طراز

آراسته پیكری است پوشیده به ناز

گویی در جنت است كز عالم قدس

بر ناظر این كتاب می‌گردد باز


جلد:


ماده ی تاریخ زیر را محمد صادق مروازی «هما» در تاریخ جلد دیوان فتحعلیشاه ساخته است:

شاه كیوان پاسبان فتحعلی‌شه آن كه هست

ز آستان بارگاهش قصر خضرا منفعل

خسروی كز جاه و دربان جلالش از جلال

گشت اسكندر خجل، گردید دارا منفعل

باشد از افراد آن سلمان و سعدی شرمسار

هست از هر بیت آن حسان داعی منفعل

جست پیرایه ز جلدی كز عجایب نقش آن

چشم آذر خیره گشت و كلك مانی منفعل

الغرض چون جست زیب و زرنگین و، سطح و آن

شد منقش سطح آن مینوی مینا منفعل

سال تاریخش «هما» پرسید از پیر خرد

گفت «مانی گشت از این جلد زیبا منفعل»


(1217هـ .ق.)

جلد:

http://img.tebyan.net/big/1388/05/4795186222421637132276224103126462373.jpg
جلد قرآن مذهب عالی، ماده ی تاریخ از سحاب اصفهانی:

از امر شهنشاه جهان فتحعلیشاه

شاهی كه بدو ختم بود معنی شاهی

سلطان قدر امر قضا نهی كه عدلش

آمر به اوامر شد. ناهی ز مناهی

الحق سزد این مصحف از اوراق نگارین

كو داده به اعجاز نگارنده گواهی

الفاظ روانبخش نمایان ز سوادش

چون آب حیاتی كه نماید ز سیاهی

القصه چو این جلد ضیاءبخش زراندود

كاسرار الهیست در آن درج كماهی

شد حافظ این گنج سحاب از پی تاریخ

گفتا كه «بود مخزن اسرار اللهی»


(1217 هـ .ق.)

جلد:


جلد قرآنی به خط میرزا شریف خوش نویس. تذهیب از میرزا حسن نقاش. ماده تاریخ از میرزا رشید:

حبذا این محكم تنزیل كز حسن خطش

احمد و یاقوت هر دو واله‌اند و مستهام

خط او از كلك سحار شریف آن كه بود

احمد و یاقوت پیش خط او كمتر غلام

هست تذهیبش از آن نقاشی مانی فن
حسن

آن كه در صنعت بود از مانیش برتر تمام

الغرض مامور شد چون از پی تذهیب او

از شجاع الدوله آن یكتا امیر نیكنام

سرور عادل و كامل كه از فضل خدای

فیض جود هیئت او می‌رسد بر خاص و عام

زد رقم تاریخ اتمامش «رشید» نكته سنج

«حمدلله شد ز یوسف این كلام الله تمام»


(1283ه. ق.)
ادامه دارد...

یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
13th September 2010, 08:35 PM
قسمت هفتم:
« چ »
چوب تنو:
چوب تنوی رنگ و روغنی مصور «1271 هـ .ق.»

این مهد كه پرده آب از مهر سپهر
چون دایه ببر گرفته ماهی از مهر
این مهد نه مهد، پس چو برجی است به چرخ
وین ماه نه ماه، پس چو مهریست به مهر
و
این مهد كه زر و سیم پیرایه اوست
تابش به دل آفتاب از سایه اوست
از این ولدی كه آسمان دایه اوست
برتر ز مقام مهر و مه پایه اوست
(موزه ی هنرهای تزیینی)

« خ »
خنجر:
بید خنجر می‌كشد بر سایه خود هر زمان من در این فكرم كه چون بیدست خنجر می‌كشد

خنجر فولاد طلاكوب با دسته‌ی استخوانی( 1204هـ .ق.)
قبضه خنجرت جهانگیر است گرچه یك مشت استخوان باشد
(موزه ی هنرهای تزیینی)

خنجر فولاد با دسته عام كنده‌كاری شده:
قبضه خنجرت جهانگیر است
گرچه یك مشت استخوان باشد
نرسد كار عالمی به نظام
تا كه پای تو در میان باشد
(موزه ی برن ـ سویس)
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب چون هلالی ماند او گویا به دست آفتاب
(1205 هـ .ق.)
(موزه ی برن سویس)

خنجر فولاد با دسته عاج كنده‌كاری شده مصور:
الا یا ایها الساقی ادركاسن وناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها
(موزه ی هنرهای تزیینی)

خنجر فولاد:
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب راست می‌ماند هلالی را به دست آفتاب
(موزه ی جواهرات سلطنتی)

خنجر:
بمیر تا برهی چونكه عهد این دولت به جای مفسده‌، نی جایگاه قاتل است
(موزه ی برن ـ سویس)

خنجر:
خنجر كین به كف آن شوخ ستمگر دارد بهر خون ریز كسان باز چه در سر دارد

خنجر:
هرگاه كه خنجرت ز كین دم زده است
خون‌ریزی او زمانه برهم زده است
از نازكی و صفای جوهر كه در اوست
ماننده برگ بید شبنم زده است

مصرع آخر بدین صورت نیز نوشته شده است:
خنجر نه كه برگ بید شبنم زده است.

خنجر:

خنجر بكش و دل بدر آور ز بر ما تا در صف عشاق به بینی جگر ما
« د »

دایره:
چون دایره، ما ز پوست پوشان توایم
در دایره حلقه به گوش توایم
گر بنوازی ز دل خروشان توایم
ور ننوازی هم از خموشان توایم

دبه‌ی باروت از پوست كرگدن «سید صادق دهكردی 1305»:
گشایش دل من از تفنگ در جنگ است دلم سیاه، رخم زرد، سینه‌ام تنگ است
(موزه ی هنزهای تزیینی)

در:
«فردی» از شاعران دوره‌ی شاه عباس بزرگ، این ماده ی تاریخ را درباره در تقره‌ی حرمخانه شیخ‌ صفی‌الدین در اردبیل ساخته است:
چون به دوران شه دین عباس
خواجه چوپانی از صدق و یقین
این در نقره نمودند چو نذر
بهر درگاه صفی قدوه، دین
یافت از تولیت شیخ ابدال
فیض اتمام چو آثار مبین
«فردی» اندیشه تاریخش كرد
گفت «باب سیم از خلد برین»
(1019هـ .ق.)

در:
این ماده ی تاریخ برای در توحید خانه‌ی آستان رضوی ساخته شده است:
زهی آستان تو كرسی نشان
كه چون لوح محفوظ عالیجناب
به تاریخ از آن یافتم «باب نذر»
كه نذرست این باب رضوان مآب
(955 هـ .ق.)

در:
این قطعه نیز در مورد تاریخ اهدا در تقره‌ی مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی، از طرف ذوالفقار خان متولی مقبره، ساخته شده است:
به عهد معدلت پادشاه دین عباس
كه چرخ را ز نظیرش نبود و نیست نشان
به دور تولیت ذوالفقار خان كه بود
غلام خاصه این آستان عرش مكان
به اسب فكر ضمیرم دراز دستی كرد
درآمدم پی تاریخ او به گرد جهان
چو دید طبع رضا چرخ مایل تاریخ
ندار سید ز عیش كه «باب نقره‌خان»
(1011هـ .ق.)
« ر »
رحل:
این ماده ی تاریخ را فتحعلی‌خان صبا درباره ی رحل زیبایی كه پایه‌های آن بر دوش چهار ملك قرار داده شده ساخته است:

گشته پرداخته ز امرش این رحل
كش ز عرش آمده نظار ملك
رحل نه حامل تنزیل و بر آن
گشته زانروی پرستار ملك
صورت چار ملک پایه که یافت
یافت زان پایه بسیار ملک
زد صبا از پی تاریخ رقم
«حامل عرش نگر چار ملك»
(موزه ی قم)
« ز »
زیر پایی حنابندان ـ چوبی منبت مصور ـ «1226 هـ .ق.»

- وه چه پا، وه چه كف، وه چه حنا / حل شده بر ورق نقره طلا
- رنگ حنا بركف پای مباركت / یا خون عاشقست كه پامال كرده‌ای
(مجموعه ی آقای كریم زاده)

زیرپایی حنابندان:
گل گل عرق به چهر پرخال كرده‌ای
افشان نقره بر ورق آل كرده‌ای
رنگ حنا ست بر كف پای مباركت
یا خون عاشق است كه پامال كرده‌ای
(موزه ی مردم‌شناسی)
« س »
سرچسب‌دان:
پیكی كه ز یاران به سوی یاران است
در نامه‌ی او مطالبی پنهانست
مطلب همگی نهان برچسب شده
سرچسب‌ نهان به قاب سرچسبان است

سرچسب دان روغنی:
از خط سر به مهر تو بوی عبیر می‌وزد
(موزه ی هنرهای تزیینی)

سفره قلمكار:
برد عنقای قاف از سفره‌ات هرروزه قسمت را كشی چون در بساط آفرینش خوان نعمت را
(موزه ی مردم‌شناسی)

سفره قلمكار بزرگ ـ «عمل محمد حسین ابن احمد»:
ای این بساط سفره جود تو برقرار
وی شرمسار خوان عطای تو روزگار
اندر كنار خوان تو خورشید قرص نان
وندر بساط بذل تو جمشید ریزه‌خوار

ادیم زمین سفره عام اوست بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست
(موزه ی هنرهای تزیینی)


سوزنی سلسه‌دوزی ـ عمل فرج‌الله كرمانی «1278هـ .ق.»:
این سوزنی كه غیرت باغ ارم بود
شبهش كنون به عرصه آفاق كم بود
صد آفرین به خاطر طراح وی فرج
كان نقش تازه‌اش ز بنان و قلم بود
(موزه ی هنرهای تزیینی)

سه تار:
فتاد زمزمه عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزل‌های حافظ شیراز
برده از من دو چیز صبر و قرار
طره تار و تار طره یار

سینی مرمر مدور، كار مشهد:

به نام «ابوالمظفر ناصرالدینشاه 1311هـ .ق.»
این مجمعه چیست مجمع فیض اله
سنگ است و شكسته قیمت گوهر ماه
از بنده شاه نایب‌التولیه شد
تقدیم حضور اقدس ظل‌الله
(موزه ی كاخ گلستان)

سینی حلبی مدور بزرگ ـ «1315 هـ .ق.» ساخت روسیه.
این ظرف مدام پر ز نعمت بادا
دایم به میان بزم صحبت بادا
هر كس كه خورد طعام گوید یقین
بر صاحب این طعام رحمت بادا
و
وه وه چه عجب صورت دلكش دارد
طرز نگهش دل مرا خوش دارد
در محفل خاص همدم اهل نظر
گل های فرح‌بخش منقش دارد
و
آن به ز پیاله لب‌ تر بكنیم
از طعم خورش دهان معطر بكنیم
در عهد شهنشاه مظفر بیرون
غم از دل و خیال از سر بكنیم
(مجموعه ی آقای كریم‌زاده)

سینی طلای میناكاری شده ی مدور:
«حسب‌الامر نواب نایب‌السلطنه العلیه العالیه صورت اتمام پذیرفت ـ كار غلام درگاه محمد امین»:
چیست آن لعبت پر نقش و نگار
قرص مه پیكر و خورشید عذار
گاه در مجلس خدام اسیر
گاه در مجلس سلطانش بار
گاه جای گیرد اندر كف دست
گه مكان جوید اندر دل یار
گه در آن شیری و گوریش به چنگ
گه در آن بازی كبكیش دچار
گشته دمساز در آن بلبل و گل
شده همراز در آن گلبن و خار
در بر هر كه چو جانست عزیز
نزد شه لیك ز بسیاری خار (خوار)
آشكار آن طبق و زین است
و آن شگفت از هنر مینا كار

زینت بزم شه فرخ پی
معنی خسروی و كوه وقار
نایب‌السلطنه دارای جهان
شاه عباس (6) خدیو قاجار
آن كه چون جا به سر تخت گرفت
حق در مركز بگرفت قرار
آن كه بنهاد چو در میدان رو
رفت از میان تا چرخ غبار
تا بود خار (خوار) مس سیم اندود
تا عزیز است زر پاك عیار
عزت دوستش افزون ز قیاس
خواری خصمش بیرون ز شمار
خسرو ابر كف دریا دل
داور دادگر شیر شكار

(موزه ی جواهرات سلطنتی)
________________________________________
یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
13th September 2010, 08:39 PM
شانه‌ی چوبی:
گرد ماه از مشگ بندی بسته‌ای / بر گل از عنبر كمندی بسته‌ای

(مجموعه‌ی آقای سلطان القرایی)



شانه:
شانه كمتر زن كه ترسم تار زلفت بگسلد / موی، موی تست، اما رشته‌ی جان منست



شانه كوچك از چوب شمشاد:

ندانستم گذار شانه بر موی تو ‌افتد

(موزه ی هنرهای تزیینی)



شانه:


باش چون آینه كه عیب تو را
همه را دیده رو به رو گوید
نه كه چون شانه با هزار زبان
پشت سررفته مو به مو گوید




شطرنج:

مرد باید كه در جهان خود را
همچو شطرنج باز می‌دارد
كانچه یابد از آن خصم بود
و آنچه دارد نگاه می‌دارد




شمشیر جهانگشای نادری:




این تیغ جهانگشا كه كان گهر است
گردون قتال را هلال طفر است
این چهره كه در تراز شاهنشاه است
تمثال یكی چاكر این درگاه است
تا آب بقا بنوشد از كام ملك
افتاده به پای شاه عبدالله است


(موزه‌ی جواهرات سلطنتی)



شمشیر كریمخان زند با دسته‌ی استخوانی ـ عمل علی‌اصغر اصفهانی 1189هـ .ق.

این تیغ كه شیر فلكش شمشیر است
شمشیر و كیل آن شه كشورگیر است
پیوسته كلید فتح دارد در دست
آن دست كه بر قبضه این شمشیر است


(موزه‌ی كاخ گلستان)


شمعدان:



آتش آن نیست كه از شعله او گرید شمع
آتش آنست كه در خرمن پروانه زدند
تو شمع انجمنی یك زبان و یك جان باش
خیال و كوشش پروانه بین و خندان باش
شب شمع یك طرف رخ جانانه یك طرف
من یك طرف در آتش و پروانه یك طرف




ص


صندلی خاتم:


چه تخت، لاله نعمان و برگ نسترن است
به پیش اهل نظر چون سهیل در یمن است
چه تخت، خاتم اسكندری فروزنده
كه فرق تا قدمش حسن سیرت حسن است
چه تخت، در خور آن خسرو جهان داور
چه خاتمی، كه مرصع به گوهر عدن است
حروف خاتم زر باد بر لب مه و مهر
دعای شاه كه ورد زبان مرد و زن است
باز نقاش صبا طرح دگرگون زده است
زین رقم‌ها كه بر تخت همایون زده است
نیست در دایره سطح فلك چون تختی
كه چه خورشید سراپرده به گردون زده است


( مجموعه‌ی یحیی ذكا)



ط


طاس مسی كنده‌كاری شده:




در بادیه عشق تو می‌رفتم تیز
دیدم دو هزار زنگیان خون ریز
هر یك به زبان حال با وی گفتند
چون كاسه به دست توست، كج دار و مریز
الهی عاقبت محمود گردان.

(موزه‌ی هنرهای تزیینی)



طاس مسی كنده‌كاری شده، عمل صباحی 982هـ .ق.




این طاس كه خنده می‌زد بر مه و مهر
شرمنده دور او بود طاس سپهر
تا طاس سپهر باشد و دور فلك
نوشند از او نوش لبان گلچهر


ق


قاب آینه‌‌ی خاتم:

تجلی كوه را بگداخت ای آیینه حیرانم / كه با این نازكی چون طاقت دیدار آوردی؟

(موزه‌‌ی هنرهای تزیینی)



قاب آینه:




كی چو روی دلفریبت صورتی مانی كشد
ور كشد دایم به هر صورت پشیمانی كشد
نرگس عابد فریب كافرت از هر طرف
گر ببیند پارسا دست از مسلمانی كشد
(موزه‌ی قزوین)



قاب آینه روغنی روگل و بوته ـ داخل در زنبق:




ای آینه نغز نگارین منور
ای شهره ز نامت به جهان نام سكندر
ای موی مهان از تو برخ چنبر و چوگان
وی روی بتان از تو به آرایش و زیور
مهری نه چون مهر ترا مشرق و مغرب
چرخی و نه چون چرخ ترا، مركز و محور
جسم تو مصفا چو تن لعبت فرخار
روی تو منور چو رخ شاهد كشمر
باشد رخ زیبای تو از زنگ عدم دور
تا دور زند آینه‌گان چرخ مدور



در متن اطراف زنبق :



كردم ز پی پیشكش، هرچه نظر
جز آینه ممكن نشدم چیز دگر
بر در كهن این آینه را آوردم
بر من منگر بر طلعت خویش نگر
(مجموعه ی آقای خان ملك ساسانی)



قاشق چوبی كار قزوین:

تیشه‌ها خوردم به سر فرهادوار / تا رسیدم بر لب شیرین یار

(مجموعه ی آقای القرایی)



قاشق چوبی:




چوب ضعیف را اگرش تربیت دهی
جایی رسد كه بوسه‌گه خسروان شود
كمتر ز قاشقی نتوان بود در طلب
صد تیشه می خورد كه رساند لبی به لب




--------------------------------------------------------------------------------

یحیی ذكاء : رییس موزه‌ی مردم شناسی

محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی

AreZoO
19th September 2010, 02:15 PM
قسمت نهم ( پاياني)
قفل:




بر لبش قفل است و بر دل رازها / لب خموش و دل پر از آوازها



قلمدان سياه قلم «رقم كمترين بنده فتح‌الله شيرازي 1250» كه براي شهاب الملك ساخته شده است:




طوبالك، اي ظريف قلمدان، كه نزد عقل
از نقش خوش چو مردمك ديده (اي) عزيز
سيمين دوات در بر تو چشمه حيات
هر خانه‌ات چو شاخه طوباست مشكبيز
نزد امير پاك گوهر، آن شهاب ملك
خود خوشتر است قدر تو از صد هزار چيز
الوان مختلف نبود گر ترا چه غم
خوشتر بود عروس نكوروي، بي‌جهيز


(اهدايي آقاي مسيبي به موزه‌ي هنرهاي تزييني)



قلمدان خاتم:



اين قلمدان را، دوات از لعل و مرجان لايق است
ليقه از گيسوي يار و زلف جانان لازم است
آب حيوانش مداد و شاخ طوبايش قلم
بهر جيب نو خطان و، عشق خوبان لايق است




قلمدان منبت: «عمل كارخانه استاد زين‌العابدين 1268»




اي خط تو اسرار نهان كرده عيان
وي آب حيات ار قلمت گشته روان
مي‌زيبد اگر بهر دواتت آرند
از مشك مداد و ليقه از زلف بتان


(مجموعه‌ي آقاي دكتر صادق كيا)



قالي:
صورتگران چين اگر اين نقشه بنگرند / نقش نگارخانه چين را كنند حك



قاليچه:
قاليچه ابريشمي كار تبريز سده ي دهم هجري:


اي بر دوشك سپهر جايت
قاليچه چرخ زير پايت.
چون بر دوشك مربعت جاست
خورشيدي و چارمين فلك راست.
قاليچه نشين چرخ چهارم
در زيلوي چارگوشه‌ات گم.
آراسته‌ات ركاب اجلال
قاليچه فتح و عز و اقبال
تا هست جهان ترا باد
بر مسند دولتت بقا باد


(موزه‌ي ايران باستان)



قندان:
دعوت به لب نگار مي‌كرد نبات / زان روي سيه سيخ در دهانش كردند



«ک»
كارد:
اين طرفه كارد را به جهان اي نگار من / بركش ز قهر و بر شکم دشمنان بزن

(موزه‌ي برن، سويس)



كاسه:
بر مثال كاسه، در هر كوزه‌اي گرديده‌ام / همچون دستياري بي غرض كم ديده‌ام



كاشي:
كاشي ستاره‌اي شكل با نقش گل و بوته:




جهان اي برادر نماند به كس
دل اندر جهان آفرين بند و بس
جهان از نام آن كس ننگ دارد
كه از بهر جهان دل تنگ دارد
جهان و كار جهان سر به سر همه باد است
خنك كسي كه ز بند زمانه آزاد است
جهان ناشگفتا كه كردار تست
هم از تو شكسته هم از تو درست


(مجموعه‌ي آقاي خليل رحيمي)





كمانچه:
باز آمد آن مغني با چنگ ساز كرده / دروازه بلا را بر خلق باز كرده



«م»
محبره ي منبت ـ عمل زين‌العابدين 1277هـ .ق . خوانسار:



گر اين محبره نيست گنج گهر
كجا اژدها جاي كردش به سر
چنان اژدهايي كه گاه ستيز
نيارد تواناييش شير نر
تو آهسته زين گنج در بر گشاي
كه يابي مر اين گنج را پر دُرر
چو در بسته باشد چه داند كسي
كه خر مهره باشد در آن يا گهر



(موزه‌ي هنرهاي تزييني)



«ن»
نشان:
روي نشان نقره‌‌ي شير و خورشيد كه از زمان عباس‌ميرزا تا تشكيل ارتش نوين در ايران معمول بوده، هميشه اين بيت نوشته مي‌شد:

هر شيردل كه دشمن شه را عنان گرفت / از آفتاب همت ما اين نشان گرفت



«و»
وسمه جوش نقره:

اين وسمه بر ابروان دلكش / يا قوس قزح بر آفتاب است



در پايان اين مقاله از همكاري بي‌دريغ آقايان قانع بصيري مدير موزه‌ي كاخ گلستان و كريم‌زاده مدير دبيرستان ايران‌آباد كه در تهيه اين مقاله نويسندگان را صميمانه ياري كرده‌اند سپاس گزاري مي‌شود.



--------------------------------------------------------------------------------

يحيي ذكاء : رييس موزه‌ي مردم شناسي

محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهاي تزييني

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد