AreZoO
13th September 2010, 06:50 PM
پرونده اي درباره پينوکيو
http://img.tebyan.net/big/1388/04/1401126014222524210017531157110218214151111.jpg
«کني براوسون» پژوهشگر ادبيات کودک در دانشگاه پرينستون آمريکاست. او در سال 1954 به دنيا آمد .
براوسون درباره پينوکيو ميگويد:
«انسانها درون خود هر يک پينوکيويي دارند که آنها را در مسير ندانمکاري قرار ميدهد. برنده کسي است که زودتر اين آدم چوبين را کشف کند و به انسان شدن رهنمون سازد. »
ادبيات ايتاليا هرگز چنين افتخاري نصيبش نميشد اگر کارلو کلودي به فکر نوشتن داستان پينوکيو نميافتاد. داستاني که تقابل خير و شر در دنياي فانتزي کودکان است. ماندگاري داستان اين پسر بچه به همين جا ختم نميشود بلکه ظرافتهاي داستاني است که آن را به مرز شاهکاري ادبي رسانده و از آن هم فراتر ميرود. پينوکيو عروسک خيمه شب بازي خودخواه و بدجنس، در اين کتاب ماجراهاي زيادي را تجربه ميکند تا درست را از نادرست تشخيص دهد. آرزوي وي تبديل شدن به يک پسر واقعي است، اما او به اين هدف نميرسد تا اينکه حرف گوش کردن، درستي، صداقت و بخشندگي را ميآموزد. اينها همان آموزههايي هستند که تلاش ميکنيم به کودکان خود بياموزيم. اما بايد به اين مساله هم توجه داشته باشيم که نويسنده در پس طرح اين داستان به خلق چند شخصيت نمادين هم ميپردازد که به اندازه خود پينوکيو حائز اهميت هستند. مثلا فرشته مهربان نمادي از عشق است و نويسنده اين پديده اغواکننده زميني را به راحتي براي بچهها توضيح ميدهد. او ميخواهد چنين داستان خود را پيش برد که انسان، اگر از کودکي با واژه عشق آشنا نشود در بزرگسالي راه به جايي نميبرد. نکات زيادي در اين داستان وجود دارند که ميتوان آنها نقد کرد و پروندهاي مجزا برايشان تشکيل داد اما واقعيت اين است که ما در موقعيتها و مکانهاي رويايي با پليديها آشنا ميشويم تا در ذهنمان بهتر بمانند. در سيرک با صاحبش آشنا ميشويم که وقتي عصباني ميشود فقط بايد عطسه کند تا کسي را کتک نزند يا در جايي ديگر، آن کالسکه شبانه که رويايي بادکنکي است، ما را به جهان شاد بازيها ميبرد که بچهها فارغ از هر قيد و بندي فقط بازي ميکنند اما اين پايان ماجرا نيست. مثلي وجود دارد که ميگويد دوستي مانند يک قايق است که در شرايط خوب براي دو نفر جا دارد و در شرايط توفاني براي دو نفر. ما به راحتي اين مثل را در داستان پسرک چوبي درک ميکنيم چرا که هيچ کس دوست واقعي او نيست جز همان پرنده کوچک که در تمام طول داستان همراهي اش ميکند.
آرزوي وي تبديل شدن به يک پسر واقعي است، اما او به اين هدف نميرسد تا اينکه حرف گوش کردن، درستي، صداقت و بخشندگي را ميآموزد.
احترام، نه ترس از شخصيتي کاريزماتيک
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2161272421806323110223214914614621361181713.jpg
کارلو «لورنزيني» که بعدها به کارلو کلودي معروف شد، نويسنده فلورانسي است. خودش در کودکي نمونهاي از يک پينوکيوي واقعي بود؛ شرور و بازيگوش طوري که معلمهايش از دستش عاصي بودند و چندبار نيز در آستانه اخراج قرار گرفت. بنابراين نويسنده مواد اوليه نوشتن داستان را از زندگي خودش استخراج کرد. حتما در زندگي خودش هم خلاي مهرباني يک پدر را احساس ميکرد که دست به خلق «ژپتو» زد. آنقدر براي پدر احترام قائل بود که او را در همان رداي مهربانانه آفريد و پسرک را چوبي درست کرد تا مبادا نسبت به پدر بياحترامي کرده باشد. اين همان درسي است که ميخواهد به ما بدهد. پينوکيو اما به آن پدر احترام نميگذارد نه از سر اينکه بد باشد که، نميداند انس و الفت يک انسان نسبت به والدين يعني چه. ژپتو، شخصيتي کاريزماتيک ندارد اما قابل احترام است و همين ما را به اطلاع از سرنوشت او ملزم ميکند.
داستان پينوکيو در حقيقت ابتدا به صورت داستان دنبالهداري در روزنامه چاپ و بعدها بود که کتاب آن منتشر شد. «داستانهاي شاد» اثر ديگري از اين نويسنده است که البته به اندازه ماجراهاي پينوکيو معروف نيست.
« يکي بود يکي نبود...
شما خواننده نازنازي من زود خواهيد گفت: - يک پادشاه!
- نه، بچههاي گلم اينجا را ديگر اشتباه کرديد. يکي بود يکي نبود يه تکه چوب بود...»
با اين عبارات داستان پينوکيو آغاز ميشود، عباراتي که کليشه ادبيات کودکان را به هم ميريزد. اين کتاب در سي و شش فصل نوشته شده و آنقدر اهميت دارد که حالا در مدارس ابتدايي ايتاليا هم بخشهايي از آن تدريس ميشود. پدر و مادر کارلو وضع مالي خوبي نداشتند و براي گذران زندگي، خود و ده فرزندشان در خانه ديگران خدمتکاري ميکردند و يکي از همين صاحب خانهها بود که به اميد کشيش شدن کارلو، هزينه تحصيلش را ميپرداخت. او اما بعد از تحصيلات، در يک کتابفروشي مشغول شد و بعدها به روزنامه نگاري پرداخت.
حتما در زندگي خودش هم خلاي مهرباني يک پدر را احساس ميکرد که دست به خلق «ژپتو» زد. آنقدر براي پدر احترام قائل بود که او را در همان رداي مهربانانه آفريد و پسرک را چوبي درست کرد تا مبادا نسبت به پدر بياحترامي کرده باشد.
قرن آينده و داستان اين پسرک
قرن آينده را بايد قرن پينوکيو بناميم براي اينکه تمام آنچه کلودي در اين داستان پيشبيني کرده بود روي خواهد داد. همه در پي اين هستند که ديگران را به شيوهاي که خودشان ميخواهند راضي کنند و اين همان مسلکي است که در پينوکيو نهي ميشود اما نفي نميشود. ادبيات روز دنيا ديگر جايي براي داستانهاي بيرنگ و بيمايه نيست. وقتي ميخواهيد بچهها را به ادبيات علاقهمند کنيد بايد چيزي براي گفتن داشته باشيد؛ يا به اندازه شهرزاد هزار و يک شب، قصهگويي بدانيد يا داستاني مانند پينوکيو در قفسه کتابها داشته باشيد و به فرزندتان هديه دهيد. ميبينيد که باز هم به پينوکيو ميرسيد.
حالا به اين مساله فکر کنيد که نويسنده در قرن نوزدهم، داستاني با اين جذبه و کشش نوشته و توان رقابت با داستانهاي امروزي را دارد. پينوکيوي قرن نوزدهم، به مراتب قدرتمندتر از هري پاتر قرن بيستم است و اين را ميشود از همان شخصيتهاي ماندگار دريافت که ديگر تکرار نشدند.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2351105348148315513951811991881411431119.jpg
نگاه تاريخي
سال 1881 داستان « پينوکيو » در مجله کودکان ايتاليايي توسط کارلو لورنزيني چاپ شد. نام مستعار او کارلو کلودي بود که آن را از روستاي زادگاه مادرش وام گرفته بود. او از کودکي عاشق الاغها بود و تمام کاردستيها ونقاشيهايش در مورد اين حيوان بود. باوجود روزنامه نگاري در مطبوعات ليبرال، سر از نوشتن براي بچهها در آورد. او در 24 نوامبر 1826 متولد و در 1890 در 64 سالگي درگذشت و نفهميد که پينوکيويش در کتابهاي درسي ايتاليا براي بچهها چاپ شد. در ايتاليا پارک بزرگي براي بچهها وجود دارد به نام پينوکيو پر از مجسمههاي اين آدمک چوبين.
کِني براوسون/ ترجمه عليرضا کيوانينژاد
http://img.tebyan.net/big/1388/04/1401126014222524210017531157110218214151111.jpg
«کني براوسون» پژوهشگر ادبيات کودک در دانشگاه پرينستون آمريکاست. او در سال 1954 به دنيا آمد .
براوسون درباره پينوکيو ميگويد:
«انسانها درون خود هر يک پينوکيويي دارند که آنها را در مسير ندانمکاري قرار ميدهد. برنده کسي است که زودتر اين آدم چوبين را کشف کند و به انسان شدن رهنمون سازد. »
ادبيات ايتاليا هرگز چنين افتخاري نصيبش نميشد اگر کارلو کلودي به فکر نوشتن داستان پينوکيو نميافتاد. داستاني که تقابل خير و شر در دنياي فانتزي کودکان است. ماندگاري داستان اين پسر بچه به همين جا ختم نميشود بلکه ظرافتهاي داستاني است که آن را به مرز شاهکاري ادبي رسانده و از آن هم فراتر ميرود. پينوکيو عروسک خيمه شب بازي خودخواه و بدجنس، در اين کتاب ماجراهاي زيادي را تجربه ميکند تا درست را از نادرست تشخيص دهد. آرزوي وي تبديل شدن به يک پسر واقعي است، اما او به اين هدف نميرسد تا اينکه حرف گوش کردن، درستي، صداقت و بخشندگي را ميآموزد. اينها همان آموزههايي هستند که تلاش ميکنيم به کودکان خود بياموزيم. اما بايد به اين مساله هم توجه داشته باشيم که نويسنده در پس طرح اين داستان به خلق چند شخصيت نمادين هم ميپردازد که به اندازه خود پينوکيو حائز اهميت هستند. مثلا فرشته مهربان نمادي از عشق است و نويسنده اين پديده اغواکننده زميني را به راحتي براي بچهها توضيح ميدهد. او ميخواهد چنين داستان خود را پيش برد که انسان، اگر از کودکي با واژه عشق آشنا نشود در بزرگسالي راه به جايي نميبرد. نکات زيادي در اين داستان وجود دارند که ميتوان آنها نقد کرد و پروندهاي مجزا برايشان تشکيل داد اما واقعيت اين است که ما در موقعيتها و مکانهاي رويايي با پليديها آشنا ميشويم تا در ذهنمان بهتر بمانند. در سيرک با صاحبش آشنا ميشويم که وقتي عصباني ميشود فقط بايد عطسه کند تا کسي را کتک نزند يا در جايي ديگر، آن کالسکه شبانه که رويايي بادکنکي است، ما را به جهان شاد بازيها ميبرد که بچهها فارغ از هر قيد و بندي فقط بازي ميکنند اما اين پايان ماجرا نيست. مثلي وجود دارد که ميگويد دوستي مانند يک قايق است که در شرايط خوب براي دو نفر جا دارد و در شرايط توفاني براي دو نفر. ما به راحتي اين مثل را در داستان پسرک چوبي درک ميکنيم چرا که هيچ کس دوست واقعي او نيست جز همان پرنده کوچک که در تمام طول داستان همراهي اش ميکند.
آرزوي وي تبديل شدن به يک پسر واقعي است، اما او به اين هدف نميرسد تا اينکه حرف گوش کردن، درستي، صداقت و بخشندگي را ميآموزد.
احترام، نه ترس از شخصيتي کاريزماتيک
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2161272421806323110223214914614621361181713.jpg
کارلو «لورنزيني» که بعدها به کارلو کلودي معروف شد، نويسنده فلورانسي است. خودش در کودکي نمونهاي از يک پينوکيوي واقعي بود؛ شرور و بازيگوش طوري که معلمهايش از دستش عاصي بودند و چندبار نيز در آستانه اخراج قرار گرفت. بنابراين نويسنده مواد اوليه نوشتن داستان را از زندگي خودش استخراج کرد. حتما در زندگي خودش هم خلاي مهرباني يک پدر را احساس ميکرد که دست به خلق «ژپتو» زد. آنقدر براي پدر احترام قائل بود که او را در همان رداي مهربانانه آفريد و پسرک را چوبي درست کرد تا مبادا نسبت به پدر بياحترامي کرده باشد. اين همان درسي است که ميخواهد به ما بدهد. پينوکيو اما به آن پدر احترام نميگذارد نه از سر اينکه بد باشد که، نميداند انس و الفت يک انسان نسبت به والدين يعني چه. ژپتو، شخصيتي کاريزماتيک ندارد اما قابل احترام است و همين ما را به اطلاع از سرنوشت او ملزم ميکند.
داستان پينوکيو در حقيقت ابتدا به صورت داستان دنبالهداري در روزنامه چاپ و بعدها بود که کتاب آن منتشر شد. «داستانهاي شاد» اثر ديگري از اين نويسنده است که البته به اندازه ماجراهاي پينوکيو معروف نيست.
« يکي بود يکي نبود...
شما خواننده نازنازي من زود خواهيد گفت: - يک پادشاه!
- نه، بچههاي گلم اينجا را ديگر اشتباه کرديد. يکي بود يکي نبود يه تکه چوب بود...»
با اين عبارات داستان پينوکيو آغاز ميشود، عباراتي که کليشه ادبيات کودکان را به هم ميريزد. اين کتاب در سي و شش فصل نوشته شده و آنقدر اهميت دارد که حالا در مدارس ابتدايي ايتاليا هم بخشهايي از آن تدريس ميشود. پدر و مادر کارلو وضع مالي خوبي نداشتند و براي گذران زندگي، خود و ده فرزندشان در خانه ديگران خدمتکاري ميکردند و يکي از همين صاحب خانهها بود که به اميد کشيش شدن کارلو، هزينه تحصيلش را ميپرداخت. او اما بعد از تحصيلات، در يک کتابفروشي مشغول شد و بعدها به روزنامه نگاري پرداخت.
حتما در زندگي خودش هم خلاي مهرباني يک پدر را احساس ميکرد که دست به خلق «ژپتو» زد. آنقدر براي پدر احترام قائل بود که او را در همان رداي مهربانانه آفريد و پسرک را چوبي درست کرد تا مبادا نسبت به پدر بياحترامي کرده باشد.
قرن آينده و داستان اين پسرک
قرن آينده را بايد قرن پينوکيو بناميم براي اينکه تمام آنچه کلودي در اين داستان پيشبيني کرده بود روي خواهد داد. همه در پي اين هستند که ديگران را به شيوهاي که خودشان ميخواهند راضي کنند و اين همان مسلکي است که در پينوکيو نهي ميشود اما نفي نميشود. ادبيات روز دنيا ديگر جايي براي داستانهاي بيرنگ و بيمايه نيست. وقتي ميخواهيد بچهها را به ادبيات علاقهمند کنيد بايد چيزي براي گفتن داشته باشيد؛ يا به اندازه شهرزاد هزار و يک شب، قصهگويي بدانيد يا داستاني مانند پينوکيو در قفسه کتابها داشته باشيد و به فرزندتان هديه دهيد. ميبينيد که باز هم به پينوکيو ميرسيد.
حالا به اين مساله فکر کنيد که نويسنده در قرن نوزدهم، داستاني با اين جذبه و کشش نوشته و توان رقابت با داستانهاي امروزي را دارد. پينوکيوي قرن نوزدهم، به مراتب قدرتمندتر از هري پاتر قرن بيستم است و اين را ميشود از همان شخصيتهاي ماندگار دريافت که ديگر تکرار نشدند.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2351105348148315513951811991881411431119.jpg
نگاه تاريخي
سال 1881 داستان « پينوکيو » در مجله کودکان ايتاليايي توسط کارلو لورنزيني چاپ شد. نام مستعار او کارلو کلودي بود که آن را از روستاي زادگاه مادرش وام گرفته بود. او از کودکي عاشق الاغها بود و تمام کاردستيها ونقاشيهايش در مورد اين حيوان بود. باوجود روزنامه نگاري در مطبوعات ليبرال، سر از نوشتن براي بچهها در آورد. او در 24 نوامبر 1826 متولد و در 1890 در 64 سالگي درگذشت و نفهميد که پينوکيويش در کتابهاي درسي ايتاليا براي بچهها چاپ شد. در ايتاليا پارک بزرگي براي بچهها وجود دارد به نام پينوکيو پر از مجسمههاي اين آدمک چوبين.
کِني براوسون/ ترجمه عليرضا کيوانينژاد